«اعتمادآنلاین» از پیگیری یک پرونده گزارش میدهد:
مجازات مرگ برای مردی که همسرش را در دعوا بر سر مواد مخدر کشت
مردی که به دلیل مصرف مواد همراه برادرزنش، با همسر خود دچار اختلاف شده و او را به قتل رسانده است، به قصاص محکوم شد.
مردی که به دلیل مصرف مواد همراه برادرزنش، با همسر خود دچار اختلاف شده و او را به قتل رسانده است، به قصاص محکوم شد. این در حالی است که برادرزنش هم خودکشی کرد، چون نتوانست عذاب وجدان مرگ خواهرش را تحمل کند.
به گزارش اعتمادآنلاین، متهم که مردی جوان است بعد از به قتل رساندن همسرش، جسد او را به مدت دو روز زیر تخت فرزندانش مخفی کرد اما در نهایت جسد را به بیابان برد و دفن کرد.
یک سال قبل مردی به پلیس گزارش داد همسرش مینا گمشده است. او گفت: همسرم از خانه بیرون رفته و نیامده است. دو روز است که از او خبری ندارم و حالا هم تلفنش خاموش شده است.
وقتی پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد، مشخص شد مینا از مدتی قبل اختلافاتی با همسرش داشت اما آرمان، شوهر مینا، گفت این اختلافات جدی نبود.
در این میان، خواهر و مادر این زن گفتند مینا دو روز قبل در پیامی به خواهرش گفته با فردی ارتباط دارد و سر همین موضوع با آرمان دچار اختلاف شده و از خانه بیرون رفته است.
خواهر مینا گفت: هرچند خواهرم دو روز قبل این پیام را به من داد اما متوجه شدم که این پیامها برای خواهرم نیست. او هیچوقت با من اینطوری صحبت نمیکرد و شخصی دیگر آنها را نوشته است. ضمن اینکه برادرم گفته است صبح دو روز قبل مینا با شوهرش آرمان مقابل او دعوا کردهاند و من فکر میکنم آرمان از خواهرم خبر دارد.
پلیس در ادامه تحقیقات، آرمان را بازداشت کرد و مورد بازجویی قرار داد. آرمان که سعی داشت خودش را بیاطلاع نشان دهد، در نهایت به قتل اعتراف کرد و گفت همسرش را با طناب بادبادک خفه کرده و او را کشته و جسدش را در بیابانهای شرق تهران دفن کرده است.
با بیرون آمدن جسد و مشخص شدن واقعیت، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه رسیدگی، نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهم را خواند و سپس دو فرزند مقتول و مادرش برای متهم درخواست قصاص کردند.
مادر مقتول که سیاه به تن داشت بعد از اینکه درخواست قصاص دامادش را مطرح کرد، گفت: ما رابطه خیلی خوبی با هم داشتیم. آرمان و دخترم خوشحال و خوشبخت بودند تا اینکه آرمان معتاد شد. مینا او را ترک داد و خیلی زحمت کشید، چون آرمان را دوست داشت. این پسر مثل بچه خودم بود. ما همگی با هم خوب بودیم. شب قبل از قتل تولد یکی از نوههایم بود، ما دور هم جمع شده بودیم و بچهها شادی میکردند. صبح که شد همه چیز بهم خورد. خبری از مینا نشد تا اینکه دو روز بعد پسرم گفت که مینا و آرمان به خاطر اینکه آرمان مواد میکشید با هم دعوا کردند. چون پسرم هم با آرمان بود این موضوع را فهمیده بود. او به خاطر این مساله چند روز پیش خودکشی کرد، چون نمیتوانست بار سنگین مرگ خواهرش را به دوش بکشد. آرمان هر دو فرزندم را از من گرفت.
وقتی نوبت به آرمان رسید، او که به شدت ملتهب و ناراحت بود، اتهام قتل را قبول کرد و گفت: مادرزنم درست میگوید. من و مینا خیلی با هم خوب بودیم و خانواده مینا خانواده خیلی خوبی بودند. من به صورت تفریحی مواد میکشیدم. مینا اصرار کرد ترک کنم و من هم قبول کردم. ما دو بچه داشتیم. کمپ رفتم و ترک کردم. مدتها بود که مواد نمیکشیدم. فردای روز تولد بچهام، برادرزنم دنبالم آمد و با هم در ماشین من داشتیم مواد میکشیدیم که یکدفعه مینا سر رسید. وقتی این صحنه را دید خیلی عصبی شد. خواستم در ماشین را باز کنم و پیاده شوم و توضیح دهم که در را محکم کوبید. به خانه رفت و من هم دنبالش رفتم. برادرزنم هم سراغ کار خودش رفت. وقتی وارد خانه شدم، دیدم مینا مشروب میخورد. بچهها به مدرسه رفته بودند. تعجب کردم. مینا هیچوقت این کار را نمیکرد. گفتم چرا مشروب میخوری، گفت به تو ربطی ندارد! من هم با مینا مشروب خوردم. ما سر مواد کشیدن من جروبحث میکردیم که یکدفعه عصبانی شدم و کنترل خودم را از دست دادم. طنابی را که شب قبل با آن بادکنکآرایی کرده بودیم، برداشتم و روی گردن مینا انداختم. او خیلی عصبانی بود به من گفت اگر مردی، یک بار روی حرفت باش و مرا خفه کن. من فکر نمیکردم کاری که میکنم باعث خفگی مینا شود! حتی دستانش را به سمت گردنش نیاورد. یکدفعه بدنش شل شد و آنجا بود که فهمیدم مرده است. نزدیک آمدن بچهها از مدرسه بود. جسد را لای کیسه پیچیدم و زیر تخت پسرم گذاشتم. پسرم وقتی به خانه آمد سراغ مادرش را گرفت. گفتم نمیدانم کجاست. بعد با تلفن همسرم به خواهرزنم پیام دادم. اینطوری وانمود کردم که مینا پیام میدهد و نوشتم که با مردی آشنا شدم و و میخواهم با آن مرد بروم. سراغ من نیایید. فکر میکردم با این کار قتل را پنهان میکنم. دو روز گذشت. بچهها سراغ مادرشان را میگرفتند و من از اینکه بچهها روی جسد مادرشان میخوابند به شدت عذاب میکشیدم. ماشین دوستم را گرفتم و جسد را بردم و دفن کردم.
متهم گفت: من به خاطر اتفاقاتی که افتاده خیلی ناراحتم. برادرزنم واقعاً مثل برادرم بود. من اصلاً در این خانواده غریبی نمیکردم. حالا هم درخواست بخشش و اینکه اعدام نشوم، نمیکنم. فقط درخواست میکنم مادرزنم من را حلال کند.
بعد از پایان گفتههای متهم و وکیل متهم، قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
دیدگاه تان را بنویسید