کد خبر: 690309
|
۱۴۰۳/۰۹/۲۷ ۰۸:۴۵:۴۲
| |

سرگذشت سارق 23 ساله‌ای که به خاطر اعتیاد شروع به دزدی کرد

سارق 23 ساله‌ای که از سوی ماموران پلیس مشهد دستگیر شده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.

سرگذشت سارق 23 ساله‌ای که به خاطر اعتیاد شروع به دزدی کرد
کد خبر: 690309
|
۱۴۰۳/۰۹/۲۷ ۰۸:۴۵:۴۲

بعد از آن که به خاطرسختی کار و رفع خستگی،موادمخدر را بهانه ای برای تسکین دردهایم قراردادم و معتاد شدم،بازهم همه رفتارهای نامتعارف خودم را به گونه ای توجیه می کردم که من مقصر این نابهنجاری ها نیستم تا جایی که وقتی به سرقت روی آوردم نیز...

به گزارش روزنامه خراسان، سارق ۲۳ساله ای که توسط نیروهای کارآزموده گشت کلانتری شهید نواب صفوی مشهد دستگیر شده است، با بیان این که نمی دانم سرنوشتم چگونه رقم می خورد،درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت:پدرم کارگر ساختمانی بود و برای تامین هزینه های زندگی خیلی تلاش می کرد اما او زمانی که من ۱۶سال بیشتر نداشتم به دلیل ایست قلبی از دنیا رفت و ما را تنها گذاشت. در این شرایط مادرم مسئولیت خانواده را به عهده گرفت و با آن که بیماری استخوانی(آرتروز) داشت اما ۳ خواهرم را به خانه بخت فرستاد و هزینه تحصیل مرا نیز پرداخت کرد. در این میان برادر بزرگ ترم که هنوز مجرد است، همه درآمدش را صرف خودش و خوشگذرانی هایش می کرد. من هم زمانی که دیپلم گرفتم به کارگری درساختمان ها روآوردم تا هزینه های درمانی مادرم را بپردازم و کمک خرج خانواده باشم. هر روز صبح تا شب سرکار بودم و کیسه های سیمان و سنگ های ساختمانی را جابه جا می کردم به گونه ای که وقتی به خانه می رسیدم از شدت خستگی دقایقی بعد به خواب می رفتم اما درآمد من نیز برای درمان بیماری های مادرم کافی نبود.

خلاصه طولی نکشید که باچند تن از همکارانم پای بساط موادمخدر نشستم تا به قول معروف دردهایم تسکین یابد ولی خیلی زود زمانی به خودآمدم که دیگر بدون مصرف موادمخدر حتی نمی توانستم تکه آجری را جابه جا کنم. آرام آرام به مصرف قرص های اعصاب هم رو آوردم و دیگر مانند گذشته نمی توانستم کار کنم. هنوز هم خودم را توجیه می کردم که برای تسکین درد یا التیام ناراحتی های روحی مواد مصرف می کنم این در حالی بود که دیگر نمی توانستم حتی هزینه های اعتیادم را تامین کنم به همین دلیل آرام آرام سرقت های خرد را شروع کردم تا زمانی که چگونگی دستبرد به خودروها راآموختم .

حالا شبانه به چند خودرو دستبرد می زدم و هر آنچه به دستم می رسید به سرقت می بردم و به مالخران می فروختم. دیگر حتی آبرویم نیز برایم مهم نبود و این گونه سرقت هایم را توجیه می کردم که برای درمان مادرم به پول نیاز دارم اما خودم می دانستم دروغ می گویم و از پول سرقت هیچ سهمی عاید مادرم نمی شود. روزها به همین صورت سپری می شد تا این که یک شب وقتی در اطراف یکی از میادین شهر کیسه لوازم  سرقتی را به دوشم انداخته بودم، مورد ظن نیروهای انتظامی قرارگرفتم.آن ها وقتی ظاهر ژولیده و چشم های خمار مرا دیدند، درون کیسه روی دوشم را بازرسی کردند. زمانی که گوشی تلفن،کارت عابر بانک و تعدادی ابزار وآچار سرقتی کشف شد، هیچ راه گریزی نداشتم و به این گونه دستگیر شدم حالا هم نمی دانم سرنوشتم چگونه رقم می خورد اما ای کاش ...

بازجویی های تخصصی از این دزد جوان با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری نواب صفوی)درحالی آغاز شد که احتمال می رود وی به سرقت های زیادی از داخل خودروها اعتراف کند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها