سرگذشت تلخ دختری که بازیچهای برای هوسهای خیابانی شد
آن زمان دختری نوجوان بودم و هیچ گاه تصور نمیکردم که رفتارهای نسنجیدهام در دوستیهای خیابانی، آیندهام را فقط به خاطر یک انتقام کور به تباهی بکشاند و به بازیچهای برای هوسهای خیابانی تبدیل شود...
آن زمان دختری نوجوان بودم و هیچ گاه تصور نمیکردم که رفتارهای نسنجیدهام در دوستیهای خیابانی، آیندهام را فقط به خاطر یک انتقام کور به تباهی بکشاند و به بازیچهای برای هوسهای خیابانی تبدیل شود...
به گزارش روزنامه خراسان، زن جوانی که پس از ۵سال زندگی مشترک، از همسرش طلاق گرفته بود و اکنون قصد داشت سرپرستی فرزند خردسالش را به همسر سابق خود بسپارد، درباره رفاقت های خیابانی که آینده اش را نابود کرد، به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت:مادرم در دوران کودکی پدر و مادرش را از دست داده بود و در خانه پدربزرگش زندگی می کرد. او برایم از درد و رنج هایی که در طول زندگی تحمل کرده بود،همواره سخن می گفت و مرا نصیحت می کرد که باید سنگ زیرین آسیاب باشم و در برابر مشکلات سرخم نکنم!
ولی من مدام شاهد زورگویی ها و تحکم های پدرم بودم که روزگار مادرم را سیاه کرده بود. چرا که مادرم به گفته خودش هیچ نقشی در ازدواجش نداشت. پدربزرگش در ۱۳ سالگی او را به عقد پدرم درآورده بود که۱۵سال اختلاف سنی داشتند و یکدیگر را نمی فهمیدند! به همین دلیل همواره در خانه ما سکوت مادرم به فریادها و سخت گیری های بیش از اندازه پدرم گره می خورد.در این شرایط من تصمیمی گرفتم تا اشتباه مادرم را تکرار نکنم و خودم همسر آینده ام را انتخاب کنم. اما متاسفانه در آن سن هیجانی به بیراهه رفتم و مسیر ازدواج عاقلانه را به اشتباه طی کردم. پدر و مادرم بی سواد بودند و من به راحتی آن ها را فریب می دادم تا ساعتی را در پارک ها و خیابان ها قدم بزنم. طولی نکشید که با پسرجوانی آشنا شدم و روابط تلفنی و دیدارهای خیابانی ما آغاز شد. در افکاری پوچ وبیهوده تصور می کردم این گونه خودم برای آینده ام تصمیم می گیرم و عاشقانه ازدواج خواهم کرد ولی خیلی زود فهمیدم که «کامران»با دختران دیگر هم ارتباط دارد و من فقط طعمه ای برای هوسرانی های او هستم. به همین دلیل از او جدا شدم و با پسر دیگری که مدام به من ابراز علاقه می کرد، این روابط خیابانی را ادامه دادم.
طولی نکشید که پدرم متوجه رفاقت های نامتعارف من شد و گوشی تلفنم را گرفت. او دیگر به من بدبین شده بود ولی متاسفانه من به جای آن که با یک کارشناس یا روان شناس یا حتی بزرگ ترهای باتجربه صحبت کنم، روی دنده لجبازی و انتقام افتادم و به این دوستی های خیابانی ادامه دادم به گونه ای که گذشته ام در واقع آینده ام را به تباهی کشید. در آن سن وسال که بازیچه ای در دست پسران جوان بودم، احساس می کردم با این شیوه می توانم به ازدواجی شایسته دست یابم ولی به قول معروف سرم زیر برف بود و خودم را فریب می دادم. خلاصه کار به جایی رسید که دیگر پدرم نمی توانست مرا کنترل کند و به همین دلیل تصمیم گرفت به یکی از خواستگارانم پاسخ مثبت بدهد که پسر یکی از همکارانش بود. ابتدا مقاومت کردم و نمی خواستم با «محمدولی» ازدواج کنم اما وقتی دیدم در کوچه وخیابان به دختری «انگشت نما»تبدیل شده ام و دیگران مرا فقط بازیچه ای برای هوسرانی می دانند، در حالی پای سفره عقد نشستم که نامزدم نیز در مدت کوتاهی متوجه ارتباط های خیابانی من شد و دیگر هیچ علاقه و محبتی به من نداشت.
در واقع اگر باردار نبودم شاید درهمان چندماه دوران نامزدی مرا طلاق می داد ولی بنا به نصیحت بزرگ ترها مدتی با افکار به هم ریخته اش کنار آمد تا شاید بتوانیم به این زندگی خالی از عاطفه و عشق ادامه بدهیم اما در نهایت نتوانست نگاه های سرزنش آمیز اطرافیان را تحمل کند. من هم که تازه بعد از ازدواج پی به اشتباه بزرگ خودم برده بودم، دیگر نمی توانستم گذشته ام را پاک کنم و به او بگویم که دختری پاک و بی آلایش هستم! بالاخره با گذشت ۵ سال از این زندگی مشترک، مهر طلاق بین من و «محمدولی» جدایی انداخت و من هم که در پی همین دوستی های خیابانی زنی معتاد و پشیمان شده ام و آینده ام را نابود کرده ام، اکنون قصد دارم سرپرستی فرزند خردسالم را به همسر سابقم بسپارم چون نمی خواهم او نیز به سرنوشت من دچار شود اما ای کاش...
با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری سجادمشهد)بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای دراین باره به کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
دیدگاه تان را بنویسید