امیر محبیان فعال سیاسی اصولگرا
ایجاد مانع برابر نیاز مردم نه ممکن است نه مفید
امیر محبیان، تحلیلگر اصولگرا و استاد دانشگاه درباره تصمیمگیری دولت برای برجام گفت: نباید در برجام به عنوان یک راهحل موقت ماند؛ دلواپسان بعضا دغدغههای قابل فهمی دارند اما اصرار بر سودگیری از این برداشت برای برخورد سیاسی با یک جریان عملا دغدغههای آنها را فاقد حسننیت مینمایاند، در حالی که شاید بهواقع چنین نباشد.
اعتمادآنلاین| خروج امریکا از برجام، فیلترینگ تلگرام، بروز اعتراضات در چند ماه اخیر و مشکلاتی حول قیمت ارز و مسائلی چون بیکاری و رکود، از جمله تحولات مهم این روزهاست؛ تحولاتی که وجهه دولت مستقر تا نهادهای مختلف کشور را تحت تاثیر قرار میدهد. پرسشهای زیادی در این باره میتوان طرح کرد. اینکه آزمون سخت روحانی در اثنای این تحولات چیست و او به سمت اعتمادسازی رفته یا اعتماد سوزی؟ موفقیت و شکست روحانی تا چه میزان با وجهه نظام درهم آمیخته است؟ عملکرد اصولگرایان در این بین چه بوده است؟
امیر محبیان، تحلیلگر اصولگرا و استاد دانشگاه معتقد است که «دولت هم هزینه «فتحالفتوح» نشان دادن برجام را داد.» او همچنین بیان میکند که « برجام در واقع انتخاب بین بد و بدتر برای ایران بود. » این استاد دانشگاه تاکید کرد که «نباید در برجام به عنوان یک راهحل موقت ماند؛ دلواپسان بعضا دغدغههای قابل فهمی دارند اما اصرار بر سودگیری از این برداشت برای برخورد سیاسی با یک جریان عملا دغدغههای آنها را فاقد حسننیت مینمایاند، در حالی که شاید بهواقع چنین نباشد.»
استراتژی نظام در قبال برجام چه باید باشد؟
برجام یک روند طبیعی در تعاملات سیاسی ما نبود، برجام یک اقدام ضروری برای گذار از یک دوره تنگنای اقتصادی- سیاسی جدی بود که با مدیریت دولت امریکا در زمان اوباما و با همکاری سایر کشورهای اروپایی در بستر تبلیغات ضدایرانی رسوب یافته در اذهان، به وجود آمده بود. فشارهای تحریم عملا اقتصاد ما را با چالش مواجه کرده بود؛ لازم بود در برجام فشارها کاهش داده شود و در عین حال، فضای سنگین تبلیغات ضدایرانی که «نیت صادقانه» ما را زیرسوال میبرد، دگرگون شود. برخلاف آنچه «مذاکرات برد- برد» نامیده شده است، بهگمان من این اصطلاح به غلط نوعی مشروعیت به فشارهای غرب و توقع فزاینده در داخل به وجود آورد. قبلا هم گفتهام، برجام در واقع انتخاب بین بد و بدتر برای ایران بود. در همین راستا، با وجود شعارهای دلواپسان که با شاخص آرمانی به برجام نگریسته و فاصله واقعیت تا آرمان (ایدهآل) آنها را نگران میکرد، من فاصله برجام با واقعیت نامطلوب جا افتاده توسط غرب را در نظر میگیرم به همین دلیل بهگمان من، براساس واقعیتها، تلاش مذاکرهکنندگان ما و انعطاف نظام در گذار از تنگناها قابل توجیه عقلانی و ارزشمند و مبتنی بر واقعبینی بود. اما در مجموع بهگمان من نباید در برجام به عنوان یک راهحل موقت ماند؛ دلواپسان بعضا دغدغههای قابل فهمی دارند اما اصرار بر سودگیری از این برداشت برای برخورد سیاسی با یک جریان عملا دغدغههای آنها را فاقد حسننیت مینمایاند، در حالی که شاید بهواقع چنین نباشد. دولت هم هزینه «فتحالفتوح» نشان دادن برجام را داد. برجام یک راهحل موقت ولی ضروری بود. فعلا نیز ما وارد پرده دوم برجام شدهایم.
شکست برجام و تلگرام، دولت روحانی را زمین میزند یا خیر؟
این پاسخ را باید دولت آقای روحانی ارایه کند. امّا بحث برجام و تلگرام از جنس واحد نیستند. وجه مشترک آنها «وعده» است، به عبارتی پرسش شما را اینگونه میتوان اصلاح کرد که آیا ناتوانی دولت در عمل به وعدهها قادر است دولت را به شکست بکشاند یا خیر؟ پاسخ من در این مورد این است که حتماً عدم تحقق وعدهها اعتبار دولت را مخدوش میکند، روحانی طبعا رای لازم را برای دو دوره ریاستجمهوری گرفته است امّا فقط بالارفتن از نردبان قدرت مهم نیست، پایینآمدن از نردبان قدرت با اعتبار و احترام هم مهم است. قطعا شخص آقای روحانی اعتبار خود را به تعدادی شعار یا وعده مهم گرهزده است که در پایان دولت در کارنامهاش منعکس خواهد شد امّا آیا اینها دولت او را زمین خواهد زد یا نه، امر جداگانهای است، که بهمعنای زمین خوردن برمیگردد.
برجام و تلگرام چه نقشی در زندگی مردم داشتهاند؟
برجام و تلگرام دو پدیده دیپلماتیک و فناورانه- ارتباطی هستند، طبعاً در شرایط جدید زیست جدید صورت میگیرد. نباید پدیدههای موقت را چنان اهمیتی بخشید که زیستن بدون آنها ناممکن باشد و در صورت فقدان آنها یأس زندگی را فراگیرد. ضمن آنکه مردم ما مثل آب سیال هستند و در برابر هیچ سدی متوقف نمیشوند، در برابر هر مانعی راهی برای عبور مییابند. نظام باید منطق حرکت و نیاز مردم را خوب بشناسد و برای آن برنامهریزی کند و الا صرفا ایجاد مانع در برابر نیاز نه ممکن است؛ نه مفید.
سرنوشت دولتها چقد ر به موفقیتهایشان وابسته است؟
در یک نظام دموکراتیک که دولتها با رأی مردم به قدرت میرسند یا از قدرت کنار میروند، بقای نظام وابسته به دولتها نیست، امّا سرنوشت دولتها وابسته به موفقیت خود آنهاست. جمهوری اسلامی یک جریان مستمر چهلساله است که دولتها و گرایشهای مختلف را در حاکمیت دیده است؛ این دولتها آمدهاند و رفتهاند و نظام بر سر جای خود قرار دارد. امّا طبعاً موفقیت دولتها بر اعتبار نظام افزوده و ضعف دولتها به اعتبار نظام ضربه میزند.
بدنه اجتماعی و افکار عمومی فارغ از هوادار روحانی بودن یا نبودن چه مطالبات و توقعاتی از سیستم دارند؟
ارزیابیهای علمی و دقیقی در این مورد صورت گرفتهاند. امّا بهصورت روشن باید دانست اولاً و بالذات فلسفه وجودی نظامهای حاکم، حل مساله است؛ حل مساله مردم در وجوه مختلف. مردم از نظام خواستار حل معضلات خود هستند، معضلاتی که در ابتداییترین ولی جدیترین شکل آن صورت اقتصادی دارد. مردم میخواهند حکومت زندگی را برای آنها راحتتر کند، آینده آنها را در نظر بگیرد و موانع پیشپای آنها را از برابرشان بردارد. حکومت دینی باید علاوهبر محیط زندگی آرام و آسوده که وظیفه هر حکومتی است، تعالی و پاکی زندگی مردم را هم تامین کند. روشن بگویم مردم توقع دارند حکومت در کنار آنها گرهگشای زندگی آنها باشد و نه در مقابل آنها. مردم از حکومت احترام میخواهند و بدیهی است که در مقابل باید احترام بگذارند. مردم یاری میخواهند و در مقابل در مواقع سخت به دولتها یاری میدهند. همه اینها منوط به حفظ رابطه مبتنی بر اعتماد میان مردم و حکومت است.
چه شد که تا دیروز که ناکارآمدی و گلایههای افکار عمومی که فقط به جناحهای سیاسی نسبت داده میشد، متوجه کل سیستم شد؟
روشن است در ذهن مردم تفکیکی میان نظام و دولت یا سایر قوا نیست، مردم مساله خود را دارند و از حاکمان میخواهند که مشکل آنها را حل کند، نمیتوان در هنگام بروز اختلال، دولت را مقصر دانست و در هنگام رسیدن به دستاوردها آن را به نظام نسبت داد یا بالعکس. این تفکیک خیلی در ذهن مردم شفاف نیست. بنابراین اگر کسانی فکر میکنند میشود دولتها ناکارآمد دیده شود ولی نظام کارآمد، بسیار ساده به مساله نگاه میکنند. یا اگر تصور شود که میتوان یک قوه را ناکارآمد یا قوهدیگری را کارآمد نشان داد و در مجموع مردم فقط حسنات را در کارنامه نظام بنویسند، اشتباه است. نظام در ذهن مردم یکپارچه است. این نظام است که باید دغدغه مردم را داشته باشد و گره از کار آنها بگشاید، مردم در صورت مفید دیدن نظام و دولت از آن حمایت میکنند. منافع یکسویه جریان ندارد. مردم هم صادقانه، به فعالیتها نمره میدهند. باید با مردم راه آمد مردم ما ثابت کردهاند، فهیم هستند و درک بالایی دارند. انقلاب مردم را صاحب درک بالایی در تجزیه و تحلیل رفتارها کرده است. هرکس روی فهم مردم سرمایهگذاری کند، حتما سود خواهد برد.
آیا جریانهایی که بهدنبال فروپاشی دولت روحانی هستند مفروض به استعفای روحانی و شکست دولتش میتوانند کشور را اداره کنند؟
من این مغروض را بدبینانه یا حداقل فاقد مستندات جدی میدانم. محاسبه اینکه شکست دولت به تصویر کارآمدی نظام ضربه میزند، کار دشواری نیست و به گمان من با حداقل درک سیاسی و اجتماعی میتوان این معادله را حل کرد. اما اگر بپرسیم که آیا منتقدان روحانی قادر به اداره کشور هستند یا خیر؟ طبعا پاسخ این است که مطمئنا آنها برای خود چنین ظرفیتی قایل هستند، دولت روحانی آخر دنیا نیست، سال 1400 باید دولت دیگری روی کار بیاید. هیچکس نمیتواند دولت روحانی را فاقد اشکال بداند، پارهای از اشکالات به دولت روحانی و کارکردهای آن بر میگردد و بخشی مشکلات زیربنایی و فرادولتی است که هر دولتی بیاید، گرفتار آن است. وضعیت ما در نظام جهانی که محدودیتهایی را ایجاد میکند، از آن جمله است. دولت پذیرای تعامل روحانی نتوانست گرهها را کاملا باز کند، وضعیت رقبا معلوم است.
نیاز کشور با توجه به شرایط فعلی در حوزههای سیاست خارجی، داخلی، اجتماعی و اقتصادی چیست؟
فهرست این نیازها بسیار طولانی خواهد شد، اما من در حوزه اقتصادی حل مشکل کارآمدی را که به مدیریت برمیگردد در رأس مشکلات میدانم. نظام اجرایی ما کارآمد نیست، تشخیص آن هم کار دشواری نیست در هر لحظه شاهد آن هستیم، اگر نظام مدیریت کارآمد باشد، حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم کار دشواری نیست یا حداقل ناممکن نیست. در حوزه سیاست داخلی و عمدتا اجتماعی به نظرم سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد فیمابین کاهش یافته است. میتوانیم به جمعی از هواداران وفادار نظام اشاره کنیم و بگوییم الحمدالله این رابطه هیچ مشکلی ندارد ولی این نوعی خودفریبی است. حکومت با شهروندان طرف است، نه فقط هواداران وفادار خودش، باید رابطه با شهروندان اصلاح شود. باید بر اعتماد افزوده شود. افرادی در کشور قربتا الیالله تلاش دارند هر کجا مردم علاقهای دارند، در برابر آن بایستند. سیلی به صورت مردم زدن با هر نیتی خدمت به نظام نیست. باید حرمت گذاشت تا حرمت دید. مردم ما احترام را تشخیص میدهند، بیاحترامی را هم همینطور. باید ادبیات تعاملی بخشهایی از حاکمیت با مردم اصلاح شود. مردم بیشترین هزینهها را برای دفاع از انقلاب دادهاند و کمترین منافع را بردهاند، اما عقب نکشیدهاند، در سختترین شرایط این مردم بودهاند که با مدیریت نیازهایشان و پذیرش کمبودها برای نظام جای مانور در برابر دشمنان ایجاد کرده و امکان ایستادگی به وجود آوردهاند. بهگمان من باید بخشهای سخت نظام، در قبال عامه مردم یعنی عموم شهروندان نرمشی بیشتر نشان دهند. باید اولویتها را مجددا بازنگری کرد. مردم موتور محرکه این انقلاب هستند هر کس که کاری کند این موتور خاموش یا دلسرد شود، اشتباه نکرده است؛ خیانت کرده است.
مطالبات اجتماعی در حوزه طبقات فرادست، طبقه متوسط و طبقه فرودست چیست؟ مطالبات اقتصادی چرا در دولتهای گذشته اصولگرا و اصلاحطلب به صورت پر رنگ مطرح بوده است؟
مطالبه اقتصادی با نیازهای حیاتی مردم سروکار دارد و اولین و مهمترین مطالبه مردم از حکومتهاست. اگراین مطالبه پاسخ داده شد نیازهای منزلتی جایگاه عرضه بیشتر پیدا میکند. طبقات فرادست و بخشی از طبقه متوسط طبعا بهدلیل آنکه مطالبات اقتصادی حادی ندارند، بیشتر مطالبات اجتماعی مبتنی بر آزادیهای فردی و اجتماعی را مطرح میکنند ولی طبقات فرودست در صف نخست مطالبات خود، نیازهای مادی را میبینند، امنیت ذهنی آنها تابعی از وضعیت اقتصادی آنها میشود. اخیرا نیز با جهش در قیمتها مخصوصا ارز که بهصورت شاخص دیده میشود، هراس از آینده نامعلوم باعث سقوط ذهنی طبقات متوسط به پرتگاه اضطراب میشود. امیدها به سوی ناامیدی میرود و این بسیار خطرناک است. مطالبات اقتصادی، نیروهای پیگیر جدی را به میدان خواهد آورد و خصلت محافظهکارانه ندارد. برخلاف مطالبات اجتماعی که عموما محافظهکارانه است. براین گمانم که تصمیمگیرندگان نظام باید در شرایط کنونی بعضی از تعریفها را مجددا انجام داده و روابط و اولویتها را مجددا تنظیم کنند. رابطه بین مردم و حکومت باید نرم و مبتنی بر اعتماد باشد؛ اعتماد فزایندهای که بیشتر به رفتار حکومت برمیگردد. پیشبرد ایدهها و آرمانها در جامعه منوط به پذیرش اجتماعی است و پذیرش اجتماعی منوط به کار فرهنگی، وقتی در این زمینه کوتاهی شد، پیشبرد آرمانها به هر قیمتی منجر به واکنشهای نامطلوب خواهد انجامید. باید آرمانگرا باشیم اما واقعبین.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید