کد خبر: 195569
|
۱۳۹۷/۰۴/۰۵ ۱۴:۵۲:۰۰
| |

قدر این‌همه «زنده‌باد ایران»

دو  عددی که دیشب روی تابلوی ورزشگاه جلوی نام ایران و پرتغال حک شد، فقط دو عدد بود، با همان خشکی و بی‌روحی که همه اعداد دارند. این عددها می‌توانست هر چیز دیگر باشد. برای ما فرقی نمی‌کرد، ما بازی بزرگ‌تر را پیش از شروع بازی برده بودیم؛ اینکه دیگر از پیش بازنده نیستیم.

قدر این‌همه «زنده‌باد ایران»
کد خبر: 195569
|
۱۳۹۷/۰۴/۰۵ ۱۴:۵۲:۰۰

اعتمادآنلاین| «مفهوم امید این است که شما این توانایی را در خودتان تجربه کنید که می‌توانید هدفی را انتخاب و برای آن هدف، مسیری را طی کنید، بعد در خودتان حس فاعلیت و عاملیت داشته باشید. این حس به شما می‌گوید که موجود اثربخشی هستید. این حس اگر در میان بیشتر گروه‌های اجتماعی وجود داشته باشد می‌توانیم بگوییم جامعه ایران، جامعه‌ای کارآمد و اثربخش است و مردمان ایران هم مردمانی «خود-اثربخش» هستند؛ یعنی می‌توانند کنش و عاملیت داشته باشند، هدف‌هایی برای بهبود زندگی و سرزمینشان تعیین کنند و آن هدف‌ها را دنبال کنند. این درواقع امید و یک توانایی تجربه شده و «ادراک شده» است. به لحاظ روان‌شناختی می‌گویند امید، «خوش‌بینی آموخته‌شده» است، که درست در مقابل «درماندگی آموخته شده» قرار می‌گیرد؛ یعنی مردم نوعاً چنین یاد گرفته‌اند که مردمانی درمانده‌اند، در طول تاریخ آن‌قدر با انواع شکست‌ها و نابکامی‌ها و ناپایداری‌ها وبی حاصلی‌ها مواجه شده‌اند که این تجربه‌ها به یک رفتار برای آن‌ها تبدیل شده است، از سرگذشت تاریخی این‌طور نتیجه گرفته‌اند و این‌طور آموخته‌اند که نمی‌توانند هیچ کاری بکنند.»[1]

وقتی در جام 98 بازی را به یوگسلاوی و آلمان باختیم، حسرت ماند و چند اگر. جام که تمام شد تازه فهمیدیم هر دو بازی را می‌توانستیم نبازیم. ما با این اگرها زندگی کردیم تا رسیدیم به آرژانتین؛ همان همیشگی. سال‌ها بود توی دایره‌ای می‌چرخیدیم که در آن به دنیا آمده بودیم، تا دیشب که تصمیم گرفتیم دیگر عضوی از دسته بازنده‌ها نباشیم.

این جمله را دوباره بخوانیم: «...از سرگذشت تاریخی این‌طور نتیجه گرفته‌اند و این‌طور آموخته‌اند که نمی‌توانند هیچ کاری بکنند.» کار ما این است که بنشینیم و خیال‌بافی کنیم که این‌قدرها هم عقب نیستیم، که با گلایه از زمین و آسمان خودمان را تسکین دهیم. عادت کرده‌ایم به چیزهایی که تمام شده افتخار کنیم که البته تاریخ و فرهنگمان مایه مباهات است، اما ما از آن پل پیشرفت نساخته‌ایم، گذشته را همچون مخدری استنشاق می‌کنیم.

سال‌هاست که دور خودمان حصار کشیده‌ایم، کنج عزلت گزیده‌ایم و ماجرا را برای یکدیگر این‌طور تعریف می‌کنیم که ما یک‌طرف هستیم و همه دنیا یک‌طرف. آخرسر هم همان‌که فکر می‌کنیم سرمان می‌آید. هیچ تیمی با ما بازی نمی‌کند که هیچ، اینکه کفش و لباس تیممان را چطور تأمین می‌کنیم خودش یکی قصه‌ایست پر آب چشم. این است و اجازه بدهید اینجا این قید مطلق ابلهانه را به کار ببریم که جز این نیست که ما هم جایگاه خودمان را در قسمت تحریم‌شوندگان دائمی پذیرفته‌ایم. اینکه یک شرکت به بهانه تحریم، کفش فوتبالیست‌های ما را نمی‌دهد، ناپسند است، اما همین هم فرع ماجراست، اصل ناتوانی برقراری ارتباط با دنیاست. اتفاق دیشب اما از جنس دیگری بود؛ معجزه دیده شدن و شناخته شدن به اعتبار روح ورزش.

دو عددی که دیشب روی تابلوی ورزشگاه جلوی نام ایران و پرتغال حک شد، فقط دو عدد بود، با همان خشکی و بی‌روحی که همه اعداد دارند. این عددها می‌توانست هر چیز دیگر باشد. برای ما فرقی نمی‌کرد، ما بازی بزرگ‌تر را پیش از شروع بازی برده بودیم؛ اینکه دیگر از پیش بازنده نیستیم.

موضوع بازی ایران و پرتغال، نقل دو ساعت شیپور زدن و خوشحالی نیست، اینکه این‌همه آدم در داخل و خارج از کشور یک ملت می‌شوند و داد می‌زنند زنده‌باد ایران، همان شکل‌گیری هویت ملی است که مرحوم عزت‌الله سحابی معتقد بود پیش‌نیاز توسعه است. همین‌که بازنده محض ترحم برانگیز نبودیم و توانستیم عواطف جمعی‌مان را با مردم دنیا به اشتراک بگذاریم، یعنی جزئی از این دنیایی که از آن فاصله گرفته‌ایم باشیم. اگر به حساب دلار و ریال هم باشد، سود زیادی کرده‌ایم. جشن ما بیشتر از یک ساعت و چند شب طول می‌کشد، اگر این شخصیت برنده را حفظ کنیم، غرور را به فضیلت تبدیل کنیم و به دوست‌داشتن یکدیگر در عین اختلاف‌ها عادت کنیم.

[1] گفت‌وگو با مقصود فراستخواه، نشریه مروارید، شماره هفتم.



دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها