سیدکاظم اکرمی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی در گفتوگو با «اعتمادآنلاین»
اگر از رفتار شهید بهشتی تبعیت میشد اوضاع کشور اینگونه نبود/ مسئولان اگر میخواهند زندگی شهید بهشتی را سرلوحه خود قرار دهند باید انتقادپذیر باشند/ بهشتی معتقد بود باید بین مردم زندگی کنیم
سیدکاظم اکرمی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی درباره رفتار شهید بهشتی و تسری آن بین مسئولان گفت: رییسجمهور و مسئولان اگر میخواهند زندگی شهید بهشتی را سرلوحه خود قرار دهند باید انتقادپذیر باشند و به انتقادهایی که از طرف مردم مطرح میشود، عمل کنند. مردم در عذاب و فشار هستند، باید راه درستی برای بیرون رفتن از این اوضاع در نظر گرفته شود.
اعتمادآنلاین| مهتاب اسفندیاری- سیدکاظم اکرمی، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی و وزیر آموزش و پرورش کابینه مهندس میرحسین موسوی بود. او همچنین از معدود افراد بازمانده عضو مجلس خبرگان قانون اساسی است. به مناسبت سالگرد هفتم تیر و واقعه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیتالله شهید سید محمد بهشتی و یارانش به بازخوانی برخی خاطرات و وقایع آن دوران پرداختیم. مشروح این گفتوگو با «اعتمادآنلاین» را در زیر میخوانید.
*فعالیتهای شهید بهشتی را اگر به قبل از انقلاب و پس از آن تقسیم کنیم. کنشهای قبل از انقلاب ایشان را چگونه به یاد میآورید؟
شهید بهشتی که از نوادر روزگار بود قبل از انقلاب اندیشه انسانسازی و جامعهسازی را در ذهن داشت. به همین جهت زمانی که به حوزه علمیه قم میروند و میبینند که در این حوزه، بحثها قدیمی و سنتی و حوزویان تقریباً کماطلاع و بیاطلاع هستند؛ دو کار میکنند اول مدرسه طلبگی و روحانی به نام مدرسه حقانی را تأسیس میکنند و دوم یک مدرسه دین و دانش که دبیرستانی از دبیرستانهای شهر قم بوده است.
آیتالله مصباح یزدی میگوید وقتیکه به این دبیرستان رفتم، ایشان گفتند که آقای مفتح و باهنر هم دعوت شدهاند شما هم بیایید، اینجا ما باید علاوه بر بحثهای حوزوی دروس جدید یاد بگیریم. فیزیک، شیمی و زیستشناسی بخوانیم و بهویژه زبان انگلیسی را فرابگیریم که زبان دنیای امروز است.
همچنین ایشان قبل از انقلاب زمانی که از قم تبعید میشود و به تهران میآید و تصمیم بر این میگیرند که در تهران زندگی کنند، فعالیتهای خود را ادامه میدهند و حوادثی به وجود میآید که موجب میشود تا دوستان ایشان واهمه دستگیری و زندانشان را داشته باشند.
در همین روزها مرحوم آیتالله بروجردی به دنبال این بودهاند که فردی را برای سرپرستی دانشجویان مسلمان به آلمان بفرستند. دوستان میگویند مناسبترین فرد آقای بهشتی هستند و به نحوی برای ایشان گذرنامه میگیرند که ساواک متوجه نمیشود و ایشان به آلمان عزیمت میکنند. در آلمان اولین کاری که میکنند میبینند که مسجد هامبورگ نام مناسبی برای آنجا ندارد و عموم مسلمانان را نمیتوانند به خود جذب کند؛ یعنی نام این مسجد به گونهای بوده که بیشتر ایرانیها و شیعیان ایرانی به آنجا مراجعه میکردند. به همین دلیل بهمنظور جامعهسازی نام آنجا را به جامعه اسلامی هامبورگ تغییر میدهند. یکی از تاکیدات ایشان این بوده که شیعه و سنی همه باید به این مسجد بیایند و در این مکان فعالیت داشته باشند.
ایشان همچنین در راه تحقق این موضوع جامعهسازی و وحدت بین مسلمانان میگویند حتی با تحقیقاتی که دارم اشهد ان علی ولیالله گفتن رکن اصلی نماز نیست. بنابراین در اذان آنجا این قسمت گفته نمیشده و تلاششان بر این بوده که اهل سنت و شیعه بهطورکلی همه دور هم جمع شوند.
بعد از آزادی مرحوم مهندس بازرگان از زندان در سال 46 من با دو نفر از معلمان همشهریام از همدان به دیدن مهندس بازرگان و مرحوم آیتالله طالقانی آمدیم در منزل آقای بازرگان این صحبت بود که آقای بهشتی چه در سخنرانی و چه در عمل آنقدر در آلمان اخلاقی و پرجاذبه رفتار کردهاند که تلویزیون فرانسه هم از ایشان برای بیان مطالبی درباره اسلام دعوت کردهاند. اینها قسمت کوچکی از فعالیتهای ایشان قبل از انقلاب بوده است.
*مهمترین کارهایی که ایشان در دوران انقلاب و بعد از آن انجام دادند از نظر شما چه فعالیتهایی بود؟
بعد از انقلاب ایشان دو کار خیلی بزرگ کردند یکی اینکه در مدیریت تدوین قانون اساسی موثر بودند و دیگری هم تلاششان برای تأسیس حزب جمهوری اسلامی بود.
درباره تدوین قانون اساسی بسیاری از آقایانی که انتخاب شده بودند، دانش حوزوی بسیار بالایی داشتند و بهدرستی عنوان آیتالله را به خود اختصاص داده بودند مانند شهید مدنی که از همدان با هم انتخابشده بودیم.
اما اکثریت قریب بهاتفاق دوستان از دانش جدید اطلاع زیادی نداشتند، از مسائل روزگار آگاه نبودند. در این شرایط مرحوم شهید بهشتی میخواستند قانون اساسی تدوین شود که در آن مردم بدون سلاح بتوانند آزادی اجتماعات، آزادی نقد و بیان داشته باشند و بهعنوان نمونه ممنوعیت شکنجه در آن قانون مطرح شود. جا انداختن این مباحث در آن مجلس و با دیدگاههایی که برخی از آقایان داشتند بسیار کار سختی بود و تدبیر و آزادمنشی ایشان در شنیدن نظرات و سخنان موافق و مخالف شگفتانگیز بود.
چند سال پیش با روزنامه اعتماد ملی درباره تدوین قانون اساسی صحبت کردم، اینجا تنها اشاره میکنم. در آنجا مفصل گفتم که مرحوم مفسر مراغهای با موضوع ولایتفقیه مخالف بود و زمانی که بلند شد تا صحبتها و استدلالهای خود را مطرح کند آقایان بهشدت مخالفت میکردند و برخی هم از ایشان میخواستند بنشیند و دراینباره مخالفت نکند. اما تنها کسی که یادم هست که از اعلام نظر آزادانه ایشان دفاع میکرد و میگفت که حق دارد آزادانه سخن بگوید و نقد کند، مرحوم آیتالله شهید بهشتی بودند.
ایشان با این آزادی که به مخالف میداد در اداره مجلس بسیار موفق بودند؛ یعنی کمتر کسی بود که بتواند چنین مجلسی را اداره کند.
بنابراین قانون اساسی تدوین شد و این را هم بهخوبی در یاد دارم که در همان ماههای بعد از قانون اساسی و حتی در همان زمان که ما قانون تدوین میکردیم، نامههایی میآمد که از طرف کسانی بود که بیرون مجلس حضور داشتند و از قانون اساسی دفاع میکردند. همچنین از اینکه قانون اساسی خوبی نوشته شده دفاع میکردند که اینها همه مدیون زحمات آیتالله شهید بهشتی است.
*شما از روش و منش اخلاقی شهید بهشتی صحبت میکنید آیا خاطره دیگری که برای خودتان مورد توجه بوده است درباره این خصیصه ایشان دارید؟
خاطرهای در ذهنم دارم که خاص است اما به جلسات تدوین قانون اساسی ارتباط ندارد. یک روز عصر درباره سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی بین مرحوم آیتالله ربانی با آقای بنیصدر بحثی به وجود آمد. پنج شش نفر در آن مکان حضور داشتیم و شاهد این مشاجره بودیم که حدود پنج تا شش دقیقه طول کشید.
فردای آن روز شهید بهشتی در جلسه صبح مجلس تدوین قانون اساسی که در تلویزیون منتشر نمیشد، در حضور همه افراد حاضر ایستاد و از طرف آقای ربانی از آقای بنیصدر عذرخواهی کرد. ایشان معذرتخواهی کرد که آقای ربانی سرمقاله را تا آخر نخوانده و به شما انتقاد و تند برخورد کرده است.
من آن زمان با خودم گفتم، گنه را دیگری کرده و عذرخواه دیگریست. آقای بهشتی اصلاً آنجا نبود و با بنیصدر در این باره صحبت نکرده بود، آقای ربانی اشتباهی کرده بود و این بزرگوار با بزرگواری آمده و از این آقا معذرتخواهی میکند.
به هر صورت ایشان با همین اخلاق، رفتار، آزادگی و پذیرش نقدها توانست بهسرعت تمام و سهماهه این قانون اساسی را به تصویب برساند و اینکه بگویم قانون اساسی هیچ نقص و اشکالی ندارد نه چنین نیست. این قانون اساسی ما با اینکه یک بار هم بازنگری شده اما عملاً جای بحث و چون و چرا دارد و میتوان به آن موادی اضافه کرد و برخی مواد آن را تغییر داد. اینها چیزی نیست که قابل تغییر نباشند، آیات قران نیستند که بگوییم نمیتوان در آن تغییر ایجاد کرد.
*اگر بخواهید نوع رفتار و اخلاق آیتالله شهید بهشتی را به حال حاضر تعمیم دهید، فکر میکنید در حال حاضر چقدر سیاسیون ما از اصول ایشان پیروی میکنند.
درباره رفتار انسانها کلاً تا کسی اراده نکند و نخواهد تغییر رفتار بدهد، با مطالعه ده کتاب هم راجع به شهید بهشتی هیچ تغییری در رفتار او ایجاد نمیشود. شهید بهشتی هم قران را خوب فهمیده و شناخته بود و هم شرایط روزگار ما؛ یعنی چهل سال پیش را خوب میفهمید و همیشه هم این شعار بلند را داشت: جاذبه در حد اعلا دافعه در حد ضرورت. ایشان چهل سال پیش در نوشتهها و گفتههای خود میگوید که روحانیت باید نسل جوان و مردم را با جاذبه داشتن و با رفتار جذاب به سمت خود دعوت کنند.
یکی از نکات جاذبهدار ایشان انتقادپذیری بود. این انتقادپذیری هم که میگویم توضیح بدهم، خیلی از افراد انتقادهایی میشنوند اما این یک بخشی از انتقادپذیری است. بخش اساسی انتقادپذیری بعد از شنیدن انتقاد، فهمیدن انتقاد و در مرحله سوم عمل کردن به نقد درستی است که فردی به رفتار آدم کرده است.
اگر ما این سه نکته را بخواهیم حساب کنیم، بسیار نادر میبینم در میان سیاسیون امروز؛ نمیدانم میشود چند نفر را شمرد، هرچند همین تعداد هم تا حدودی به رفتار ایشان نزدیک میشوند و نمیتوان گفت دقیقا آن خصوصیات را دارا هستند. ایشان واقعاً به این موضوع معتقد بود و به اینها عمل میکرد.
در کتابهایی که الان از ایشان باقی مانده و این روزها هم برخی از آنها را مطالعه میکنم مواردی است که فردی ده دقیقه ایراد گرفته که این بحث شما به چه درد ما میخورد و وقت ما گرفته میشود و ... اما ایشان آرام آرام ده دقیقه این انتقادها را شنیدهاند، به هیچ عنوان هم وارد صحبت انتقادکننده نشده است، بعد گفتهاند که بله شما درست میگویید اما اینجای مطلب به این دلیل این موضوع را مطرح کردم و ... آن فرد هم اگر سلامت اخلاقی داشته، عنوان میکرده که درست میگویید و قبول کردم. ایشان رفتارهای اخلاقی بسیار بلند مرتبهای داشته است.
اگر کتاب خاطرات ایشان را خوانده باشید میبینید که آقای بنیصدر بهشدت با ایشان ضدیت داشته است اما بعد از حوادثی که منجر به رفتن ایشان از ایران شد، شهید بهشتی بلافاصله دستور میدهد که مبادا مانع رفتن دختر و همسر ایشان شوید. گرفتاری برای آنها ایجاد نکنید، آنها آزاد هستند. اگر کاری صورت گرفته آقای بنیصدر انجام داده است، همسر و دخترشان کاری نکردهاند و آزاد هستند. اگر میخواهند از کشور خارج شوند اجازه دارند و راحت اجازه خارج شدن به آنها بدهید. این بزرگواریها تنها در اولیای خدا دیده میشود وگرنه هر کس دیگری بود میگفت اینها را نگهدارید تا آن آقا برگردد و ... . تازه این رفتارها در قبال فردی بود که چه کارهایی در حق انقلاب اسلامی انجام داد و رفت.
*درباره اواخر حیات ایشان مبحثی در ذهنتان دارید؟
ایشان چند روز قبل از شهادت میفرمایند چون ما انقلابمان، انقلاب مردمی است باید از این خانهای که در قلهک داریم برویم بهجایی که بیشتر مرکز تهران است. یکی از دوستان طبقهای از خانهاش در خیابان ایران به ایشان و خانوادهشان واگذار میکند. آنطور که آقازاده ایشان بیان میکند ظاهراً شب دومی بوده که میخواستند در آن خانه استراحت کنند، آقازادهشان میگوید اوایل شب صدای مهیبی شنیدم و بعد به صاحبخانه گفتم که فکر کنم پدرم شهید شد. بعد از آن هم که میدانید انفجار و فرو ریختن ساختمان و مرکز حزب که بیش از 70 نفر از یاران ایشان در این انفجار شهید شدند.
اما این دیدگاه مهم است که چون انقلاب مردمی است باید برویم در میان مردم زندگی کنیم. من از سالهای دهه چهل که دانشجو بودم هیچ یک از آقایان و انقلابیونی چه افرادی که در قید حیات نیستند و چه کسانی که هنوز هستند و میشناختم و رفتوآمد داشتم را ندیدم که این دیدگاه را داشته باشند که باید به این شکل زندگی کنیم.
اضافه کنم که مواقعی پیش آمده که همسرشان درباره حقوقشان با ایشان صحبت کردهاند که مگر از دادگستری حقوق نمیگیرید؟ ایشان گفتهاند که نخیر من یک ریال از دادگستری حقوق نمیگیرم که به خانه بیاورم با همان حقوق معلمی که داشتهام، زندگی را میچرخانم از پول دادگستری در منزل نمیآورم.
اگر بخواهیم از این مسائل صحبت کنیم باید بنشینیم و زار زار گریه کنیم که چه کسانی رفتند و حالا چه وضعیتی است.
*پس تبعیت و تاثیرگذاری رفتار ایشان را امروز در میان چهرهای سیاسی ضعیف میدانید. فکر میکنید دلیل این موضوع چیست؟
اگر این اخلاق و منش آنها مانده بود و حداقل از آن تبعیت میشد و اگر افرادی بودند که مانند ایشان رفتار میکردند که امروز به اینجا نمیرسیدیم. وگرنه چرا اوضاع به این شکل باشد و این سروصداها در بازار تهران به وجود آید. چرا باید به این شکل باشد؟ اینها بهراحتی قابل کنترل است کافی است که ما قدری در سیاستهایمان دقت کنیم. اگر در سیاست داخلی، خارجی در شیوه اقتصادی به مسائل دقت میکردیم وضعیت به این شکل نمیشد.
رییسجمهور باید خیلی شجاعانه و مدبرانه اگر اشکال و ایرادی وجود دارد، برخورد کند و افراد و اوضاع را تغییر دهد. رییسجمهور و مسوولان اگر میخواهند زندگی شهید بهشتی را سرلوحه خود قرار دهند باید انتقادپذیر باشند و به انتقادهایی که از طرف مردم مطرح میشود، عمل کنند. مردم در عذاب و فشار هستند، باید راه درستی برای بیرون رفتن از این اوضاع در نظر گرفته شود.
دیدگاه تان را بنویسید