علی شکوریراد دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران اسلامی:
اولین گام برای خروج از وضع فعلی شفافیت است/ شاید اصلاحطلبان تا مدتی برای نسل سرخورده جذابیتی نداشته باشند
دبیرکل حزب اتحادملت گفت: در اعتراضات دیماه، دو پیام وجود داشت و دو برداشت به دست آمد؛ یکی اینکه جامعه بسیار ناراضی، خشگین و معترض است و این اعتراضات فراگیر و جدی هستند. زیرا توده مردم با اعتراضات دیماه همدلی میکردند.
اعتمادآنلاین| در ماههای اخیر و پس از اعتراضات دی ماه 96، برنامهای که جریانهای سیاسی برای حل مشکلات جامعه و کارآمدی بیشتر خود دارند، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته و در این میان، سهم جریان اصلاحطلب از همه بیشتر است؛ چرا که پس از اعتراضهای دیماه، گروهی به «دیگه تمومه ماجرا» دل بسته و «اصلاحات» در کشور را ناممکن دانستند. در این زمینه علی شکوری راد دبیرکل حزب اتحاد ملت، مصاحبهای انجام داده است که در ادامه مهمترین بخشهای آن را میخوانید.
*مفهوم «اصلاحات» این است که ما نمیخواهیم نظام موجود را نفی کنیم، بلکه قصد داریم آن را اصلاح کنیم و علت اینکه نمیخواهیم ساختار موجود را نفی کنیم نیز، می تواند در میان افراد مختلف متفاوت باشد. زیرا ممکن است برخی از روی تعلّق خاطر به نظام فعلی، علاقه ای به این کار نداشته باشند و بعضی نیز از آن جهت که جایگزین آن را مبهم می بینند، معتقد باشند که جایگزین نظام موجود، می تواند نظام بدتری باشد.
*در سال76 که روند اصلاحات آغاز شد، آغازگران آن در زمره کسانی بودند که در انقلاب اسلامی نقش و سهم داشتند. آنها انقلاب را با آرمان های درست و ارزشمندی آغاز و به ثمر رسانده بودند، اما بعد از نزدیک 20 سال دیدند که بخشی ازآرمان ها تحقق پیدا نکرده و بخشی از آنها نیز که تحقق پیدا کرده، در حال خارج شدن از مسیر خود هستند. بنابرایناصلاحات در سال 76 برای کسانی که این حرکت را آغاز کردند، به معنای نو شدن ارزش ها و معیارهای انقلاب اسلامی بود.
کسانی که این جریان را به راه انداختند، مدتی از قدرت فاصله گرفته و توانسته بودند که یک بازنگری در وضعیت آنروز حاکمیت و جامعه انجام دهند و نارسایی ها و نواقص را پیدا کرده و براساس آن، این رویکرد جدید را پایهگذاری کنند.
*امروز نزدیک به 21 سال از آغاز دوره اصلاحات گذشته، اما آنچه الان اتفاق افتاده و باعث بحث درباره اصلاح اصلاحات شده، میدانداری و بروز هژمونی نسل جدیدی در جریان اصلاحات است که اساساً انقلاب سال 57 را تجربه نکرده است.
*این نسل هیچ نوستالژیای نسبت به انقلاب سال 57 ندارد و ممکن است نوع نگاهش به انقلاب نیز طیف وسیعی را در بر گیرد و حتی آن را تخطئه کند. این طیف متنوع، منجر به رویکردهای متنوعی از سوی آنها می شود. پدران و مادران برخی جوانانی که امروز دم از اصلاحات میزنند، در روند انقلاب حضور داشتهاند و در آغاز حرکت اصلاحی سال 76 نیز سهیم بودهاند. ولی جوانانی که امروز پا به عرصه سیاست گذاشته و مطالبهگر شدهاند، کسانی هستند که انقلاب 57 را تجربه نکرده و از حرکت اصلاحی در سال 76 نیز به غیر از چندسال اول، به زعم خود، نتیجه ای جز ناکامی ندیدهاند.
*برای اینکه نسل اول اصلاحات و نسل دوم آن دچار گسست نسلی نشوند، چالشی به وجود آمده که نتیجه آن مطالبه کردن تغییرات در فرآینداصلاحات است. عنوان این تغییرات را نیز «اصلاحاصلاحات» گذاشتهاند. باید دید که اصلاحاصلاحات می تواند شامل چه چیزی در فرایند اصلاحات باشد؟ آیا قصد دارد تعلق خاطر نسبت به انقلاب 57 را کنار بگذارد؟ می خواهد تعلق خاطر خود را نسبت به اصل نظام جمهوری اسلامی از دست بدهد؟ میخواهد تعهد خود را نسبت به قانون اساسی از دست بدهد؟
*اگر منظور از اصلاح اصلاحات این موارد باشد، پاسخش از نظر من روشن است. چرا که اگر این تعلقها یا تعهدها بخواهند از بین بروند، تحولی که می خواهد شکل بگیرد یا امکانپذیر نیست یا توام با خشونت خواهد بود. به دلیل اینکه نظام مستقرامروز، نظامی قدرتمند است و پایه های آن سست نیست.
*نظام موجود دارای قدرت لازم برای حفظ خودش هست. حال اگر قرار باشد که اصلاحاتی در اصل نظام و قانوناساسی صورت گیرد، باید نظام را مجاب به انجام این کار کرد. یعنی افرادی که میخواهند این نوع اصلاحات را پیش ببرند، باید این نظام را وادار به پذیرش آن کنند. طبیعی است که در این راستا مقاومتهایی از سوی حاکمیت رخ می دهد.
*اما اگر مطالبات اصلاحطلبانه را معطوف به اصل نظام یا به قانوناساسی کنیم، راهی که باید بپیماییم دیگر اصلاحطلبانه نخواهد بود. در حالی که قرار است که ما، هم به اصل ایده اصلاحات و هم به روش آن باور داشته و پایبند باشیم. بنابراین ما در اصل موضوع اصلاحات، نمی توانیم تحولی را ایجاد کنیم که بخواهد با شیوه های مسالمتآمیز به نتیجه برسد.
*اگر میخواهیم روشها اصلاحطلبانه، خشونتگریز و قانونمدارانه باشند، تنها روشی که باقی میماند «نافرمانی مدنی» است. اما نافرمانیمدنی نیز منجر به امنیتیشدن فضا میشود. تجربه ما از سال 88 به بعد نشان میدهد که اگرچه ممکن است اتحاد و انسجام مردم در یک فضای رادیکال بیشتر شود، اما لزوماً دستاوردها بیشتر نخواهند بود.
*ما به دلیل اینکه در این حرکت نیازمند داشتن دستاورد هستیم، باید توجه کنیم که هرکاری که در برنامه خود قرار میدهیم، ما را متوجه یک دستاورد کند. زیرا اگر ما فاقد دستاورد باشیم، نتیجهای جز سرخوردگی، ناامیدی و بیعملی درجامعه نخواهد داشت.
*در چنین سیکل معیوبی است که مردم به حاشیه رانده شده و سر در گریبان خود فرو میبرند و از ارتباط با یکدیگر پرهیز میکنند. بنابراین ممکن است تنها اثری که از جنبشی به نام اصلاحات باقی بماند، در دلهای مردم باشد و نه در بستر جامعه و تحرکات سیاسی-اجتماعی. لذا باید مطالبات اصلاحطلبانه، به شکلی طرح و بیان شود که نسل امروزی که تعلق خاطری نسبت به انقلاب 57 یا اصل نظام و قانون اساسی ندارد، بتواند انگیزه ای برای تداوم جریان اصلاحطلبی پیدا کند.
*ما در حقیقت بیان تازهای از مطالبات میخواهیم که نسل امروز را که به جرگه اصلاحطلبی پیوسته، خود را با انگیزه و نزدیک به مطالباتش ببیند. ما باید از بیان هرآنچه که گفتنش خوشایند هست ولی حاصلش نامحتمل، پرهیز کنیم. یعنیمطالبات را تا جایی مطرح نکنیم که از همان ابتدا، حصولش ناممکن باشد. زیرا اگر مطالبات غیرقابل دستیابی تلقی شوند، نتیجهاش انفعال، سرخوردگی و بیعملی است.
*برای آنکه به مرحلهای برسیم که بتوانیم تبیین جامعی از اصلاح اصلاحات داشته باشیم، نیازمند یک فرصت زمانی هستیم. چرا که اصلاحطلبان عملاً پس از اعتراضات دیماه، به حالت انفعال درآمدند. زیرا این حس القاء میشد که موج سیاسی-اجتماعی جدید از اصلاحات عبور کرده و به براندازان روی خوش نشان داده است.
*برخی به هر دلیل از این نظام ناامید شدهاند و احساس میکنند که دیگر اصلاحپذیر نیست و با این دریافت که از مجموعه حرکتها و برنامههای اصلاحطلبان نتیجهای حاصل نشده، به براندازان روی خوش نشان دادهاند و یا به آن دلبستهاند. لاجرم براندازان که چند طیف هستند، باید یک دوره ای خود و راهحل هایشان را عرضه کنند، تا این بخش از مردم ببینند که در سراب آنها، آبی پیدا نمیشود و دستاوردی وجود ندارد. بنابراین تا مدتی، شاید سخت باشد و ما اصلاحطلبان نتوانیم حرف هایی بزنیم که برای نسل منفعل و سرخورده، جذابیتی داشته باشد.
*آنهایی که فکر می کنند می شود خارج از حوزه اصلاحطلبی دستاوردهایی داشته باشند، باید امتحان خود را پس دهند. البته به عقیده من، این زمان آنچنان طولانی نخواهد بود. به دلیل اینکه دو حرکت با رویکرد براندازی صورت گرفت، یکی بهطور غافلگیرکننده در دی ماه سال گذشته و به دنبال تظاهراتی که اصولگرایان در مشهد علیه دولت سازمان دادند و دیگری فراخوانی بود که همین اواخر تیرماه داده شد، ولی مردم علیرغم نارضایتی از حاکمیت و همدلی با اعتراضات به آن نپیوستند.
*در اعتراضات دیماه، دو پیام وجود داشت و دو برداشت به دست آمد؛ یکی اینکه جامعه بسیار ناراضی، خشگین و معترض است و این اعتراضات فراگیر و جدی هستند. زیرا توده مردم با اعتراضات دیماه همدلی می کردند. دیگر اینکه علیرغم وجود همدلی، لزوماً به حرکتهای اعتراضی که با خشونت همراه بود، نپیوستند. بنابراین آن اعتراضات ظرف یک هفته به دلیل آنکه مردم به آن نپیوستند، فروکش کرد.
*دلایل نپیوستن مردم به اعتراضات نیز این بود که افق پیشروی آن حرکتها چندان مشخص نبود، رهبرانش شناخته شده نبودند و مطالباتش مشخص نبود و تنها یک حرکت اعتراضی خشمآلود بود که مردم اصل اعتراضش را میپسندیدند. ولی از اینکه این اعتراضات به چه سمتی می رود و منتهی به چه خواهد شد، بیخبر بودند. اعتراضات دیماه از یک سو فراگیر بودن و عمق اعتراضات را نشان داد و از سوی دیگر، نپیوستن مردم به آن را در طول زمان آشکار کرد.
*فراخوان اخیری هم که توسط جریانهای برانداز صادر شد، عملا توسط جامعه نادیده گرفته شد. لذا امروز کسانی که به حرکت های اعتراضی تند و رادیکال دل خوش کردهاند، می بینند که چنین حرکت هایی دستاوردی ندارد.
*حال این بحث مطرح است که براندازی یا اصلاح طلبی؟ اصلاح طلبان باید با گفتمان، ادبیات و رویکردهای نو، برنامه های خود را برای پیشبرد اصلاحات در جامعه ارائه کنند. از این به بعد، فرصت برای این موضوع به تدریج فراهم می شود واصلاحطلبان که در 6 ماه اخیر به لاک انفعال فرو رفته بودند، باید از انفعال خارج شده و بیشتر صحبت کنند.
*بحث تن دادن حاکمیت یک بحث است که نیاز به تحلیلی جداگانه دارد، اما اینکه قرار است چه کار کنیم، برای ما روشن است. به نظرمن اینکه حاکمیت میخواهد به چه چیزی تن دهد را باید از خودش سوال کرد. اما 15 راهکاری که آقایخاتمی ارائه کردند، پایهحرفی است که اصلاحطلبان پس از آنکه برای سرخوردگان از فرآیند و روند اصلاحات معلوم شد که براندازان برنامه و دستاوردی ندارند، مطرح می کنند. این 15 راهکار، هم راهکارهایی برای حاکمیت و هم راهکارهایی برای اصلاحطلبان است که بدانند از این به بعد باید چهکار کنند.
*به عقیده من نسخه شفابخش برای اصلاحات، وادار کردن حاکمیت به اعمال قرائت دموکراتیک از قانون اساسی است.قانون اساسی ما هم دارای وجوه بسیار مترقی است و هم وجوهی که چالش مردم سالاری ایجاد می کند. یعنی هم مردمسالاری در آن هست و هم وجهی که مردمسالاری را به چالش می کشد. به تعبیر دیگر، نظام ما ترکیبی از «هسته قدرت» و یک پوسته دموکراتیک است. هسته قدرت می خواهد دائماً قدرت خود را افزایش داده و فربه تر شود، اما پوسته دموکراتیک همان چیزی است که اصلاحطلبان معتقدند باید فربه شود.
*ما برای فربه کردن پوسته دموکراتیک تلاش می کنیم و اصولگرایان برای فربهکردن هسته قدرت. در واقع چالش اصلی میان دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا بر سر این موضوع است. شعار اصلی معترضین در سال 88 نیز اجرای بدون تنازل قانون اساسی بود.
*اجرای بدون تنازل قانون اساسی یعنی هسته قدرتی که از تمام قدرت اعطایی از سوی قانون اساسی، استفاده میکند باید اجازه دهد تا جامعه نیز از قدرتی که قانون اساسی به آن اعطا کرده، برخوردار شود. در واقع چالش بر سر این بود. حاکمیت در سال 92 پذیرفت که جامعه از مواهب قانوناساسی خودش تاحدی برخوردار شود و در انتخابات، رئیسجمهوری را انتخاب کند که با وجودی که باب طبع هستهقدرت نیست، ولی تا حدی باب طبع مردم است.
*در انتخابات مجلس و شورای شهر نیز تا حدی اجازه برخورداری مردم از مواهب قانون اساسی را داد. امروز اما در وضعیتی هستیم که این دو قدرت ولو ناهمطراز موجود هستند. لذا اگر این دو قدرت بخواهند با هم چالش کنند، ممکن است کشورمتحمل ضرر شود. به دلیل اینکه در مسیر توسعه، پیشرفت و رفاه، فرسایش و اتلاف انرژی بسیار خواهد بود و چه بسا این مسیر پیموده نشود.
*آنچه ما می خواهیم؛ بودن این دو قدرت در کنار هم بدون خنثیسازی یکدیگر است. برای اینکه این خنثی سازی صورت نگیرد، ما باید از حاکمیت مقتدری که امروز وجود دارد، بخواهیم که اجرای قرائت دموکراتیک از قانوناساسی را بپذیرد و مبنا قرار دهد. یعنی اگر انتخابات است، آن انتخابات کامل و بدون نظارت استصوابی باشد. زیرا آنچه این وجه از موهبت جامعه از قانون اساسی را تضعیف کرده، این نظارت است که از جانب هستهقدرت بر انتخابات اعمال شده است.
*نظارت استصوابی در قانون اساسی ذکر نشده، بلکه بعداً وضع و اعمال شده است. لذا ما به هسته قدرت می گوییم که از این نوع نظارت صرفنظر کرده و بگذارد که قدرت به جامعه بازگردد. اگر جامعه قدرتمند شود، توان مهار هسته قدرت را خواهد داشت. براساس مناسباتی که در قانون اساسی دیده شده، هسته قدرت و جامعه باید تعاملات خود را در راستای یک هدف مشترک داشته باشند. در این حالت دیگر اتلاف انرژی و فرسایش صورت نخواهد گرفت و کشور می تواند در مسیر پیشرفت و رفاه حرکت کرده و به دستاورد مطلوب برسد.
*اگر هسته قدرت بپذیرد که قرائت دموکراتیک از قانون داشته باشد و اجازه دهد که جامعه از مواهب قانون اساسی به قدر لازم برخوردار شود، خود به خود توازن به وجود میآید و در این شرایط، اتلاف انرژی و هرز روی منابع انسانی کمتر خواهدشد و جامعه ما آسان تر میتواند در مسیر پیشرفت و رفاه حرکت کند.
*اینکه سرمایههای نمادین در کنار هم قرار گیرند یا رفع حصر ایجاد شود، فینفسه نمیتواند تحولی ایجاد کند، بلکه ممکن است به عنوان نمادی از یک رویکرد جدید قلمداد شود. اگر آن رویکرد جدید جدی باشد، میتواند ثمربخش باشد. ولی اگر رویکرد جدید وجود نداشته باشد و تنها حصر محصورین یا محدودیت های آقای خاتمی برطرف شوند، لزوماً تحولی را رقم نخواهد زد. بنابراین توجه ما به آن رویکرد است که آیا اصلاح میشود یا خیر؟
*حتی محصورین از اینکه موضوع رفع حصر به تنهایی مطرح میشود، احساس رضایتمندی نمی کنند، بلکه ممکن است بعضی از آنها احساس نارضایتی نیز کنند. یعنی بگویند این به چه معناست که ما با یک عده دیگر در کنار هم بایستیم. مگر اینکه معلوم شود این کار نشانهای از تغییر رویکرد است. از این رو، قاعدتاً محصورین و آقای خاتمی ملاحظه دارند که از این قبیل کارها سوءاستفاده نشده و ذهن مردم به انحراف برده نشود.
*گر بعضیها قصد دارند تا از در کنار هم قرار گرفتن سرمایههای نمادین یا نمادهای ملی، عکس یادگاری بگیرند، این موضوع هیچ چیزی را تغییر نمیدهد. اما اگر از کنارهم قرار دادن آنها درصددند تا رویکرد جدیدی به نمایش گذاشته شود و از ظرفیتهای معطل مانده جامعه استفاده شود، خیلی خوب است.
*اگر هسته قدرت تغییر رویه داده و جامعه و مطالباتش را محور رویکرد و تصمیمات خود قرار داده و بخواهند از اینظرفیتها استفاده کند، آقای مهندس موسوی و آقای کروبی آنقدر به کشور و منافع ملی تعلق خاطر دارند که ممکن است حتی بگویند که دیگر خیلی برای ما فرقی نمیکند که در حصر باشیم یا نباشیم، ما به این روند کمک میکنیم، همین طور آقای خاتمی.
*بخشی از اعتمادی که در جامعه سلب شده به فسادی بازمی گردد که در کشور به وجود آمده است. تا زمانی که فساد این گونه است، مجازات افراد تاثیر عمدهای در رفع آن و بازگشت اعتماد نمیگذارد. بنابراین باید ساختاری که مولد فساد بوده را اصلاح کرد. ساختار مولد فساد، ساختاری است که شفاف نیست و مسئولیتها و اختیارات در آن شفاف و متناسب نیستند. بزرگترین معضل امروز جامعه ما، شفاف نبودن مسئولیتها و اختیارات در تمامی سطوح حاکمیت است.
*این عدم شفافیت حتی در نهادهای مدنی نیز وجود دارد. یعنی حزب در کشور وجود دارد، اما تنها نام حزب را یدک می کشد و اختیارات متعارف یکحزب را ندارد. وقتی اختیارات ندارد، مسئولیت خود را نیز نمیتواند ایفا کند. بنابراین، از نهادهای مدنی هم که بگذریم، افراد جامعه نیز در بسیاری اوقات حدّ اختیار و مسئولیتهایشان معلوم نیست.
*نظام ما اگر بخواهد اصلاح را از یک جایی شروع کند، اول باید حوزه اختیارات و مسئولیتها در همه ردههای حاکمیتی، از بالا تا سطح جامعه شفاف شوند. برای اینکار نیز، ابتدا باید دستگاه قضایی سالم و مستقل باشد تا بتواند مسئولیتها و اختیارات هر شخص و نهاد در جامعه را محک زده و ضامن توانمند اجرای قانون باشد. زیرا تنها یک قوهقضاییه مستقل و قدرتمند می تواند این کار را کند.
منبع: جماران
دیدگاه تان را بنویسید