روایت ناطق نوری از ماجرای «این تذهبون»، «99 نفر» و تعامل امام با رئیسجمهور و مجلس
یک عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: در حکمی که امام به فقهای شورای نگهبان داده است این موضوع هست که کمال بینظری، عدم جهتگیری خاص و تقوای الهی را در نظر بگیرد؛ به خاطر اهمیت مجلس.
اعتمادآنلاین| علی اکبر ناطق نوری مصاحبهای تفصیلی راجع به موضوعات تاریخی به خصوص نامه به امام (ره) و پاسخ ایشان به گفتوگویی تفصیلی پرداخته است. در ادامه مهمترین بخشهای این مصاحبه را بخوانید.
*وقتی دوران وزارت کشور من به اتمام رسید، در انتخابات میان دورهای مجددا به مجلس رفتم و بحث رأی اعتماد به آقای محتشمی مطرح بود، در میان دوستان -که الان در جناح بندی ها اصلاح طلب و اصول گرا می گویند و آن روز به چپ و راست معروف بودند- عده ای موافق و عده ای مخالف بودند.
*شایعه ای در مجلس شنیده می شد که نظر امام این است که به آقای محتشمی رأی داده شود. طبیعتا این امر دو ضرر داشت، یکی این که سطح امام رحمت الله علیه را پایین می آورد تا حدی که امام در مسائل ریز دخالت کند و بگوید به چه کسی رأی بدهید و به چه کسی رای ندهید؛ دیگر اینکه مجلس از اعتبار می افتاد .اگر رهبری نظام بگوید به چه کسی رای دهید ، همه مکلفیم که اطاعت کنیم و این دیگر رأی نیست. به این صورت هم دموکراسی، امام و مجلس زیر سوال می رفت. من دیدم چنین نسبتی را به امام و انقلاب و مجلس دادن جفاست؛ در حالی که امام اصلا در این مسائل ریز وارد نمی شد.
*به ذهنم رسید که بهترین راه این است که به نوعی موضوع را به گوش امام برسانم. چه طور به گوش ایشان برسانم که در عین حال بتواند پاسخی داشته باشد که همه را از این اتهام دور کند؟! دیدم بهترین راه این است که نامه ای بنویسم.
*بالاخره آن نامه را من نوشتم و ایشان هم با بزرگواری جواب دادند. بر اساس پاسخ در می یابیم که ایشان هیچ تفاوتی بین گروه ها و جناح ها نمی گذارد. اولا فرمودند هردو شما(من و آقای محتشمی) انقلابی و دارای هوش سیاسی هستید و ثانیا بر عدم تحمیل رأی به نمایندگان تأکید می نماید.
*من به دوستان گفتم و همه در جریان قرار گرفتند؛ اما برای انتشار به رسانه ها ندادیم و مصاحبه ای در مورد آن انجام نشد.
* واقعا می خواستم خودم و دوستانم تکلیفمان را بدانیم. در مجلس عنوان می کردند نظر امام این است و من می گفتم نظر امام این نیست و کسی حق ندارد رأی و نظر خودش را تحمیل کند
*ایشان [امام (ره)] معمولا دخالت در جناح بندی ها نمی کرد و قائل بود که اگر گروه ها نگاه های مختلف هم داشته باشند نه تنها ضرر ندارد بلکه مفید هم هست؛ به همین دلیل هم وقتی مجمع روحانیون از جامعه روحانیت جدا می شوند تا بتوانند جوانان بیشتری را جلب و جذب کنند، امام موافقت و تائید می کند و بعدا هم هر دو گروه را به طور یکسان با آغوش باز می پذیرد و تا زمانی که در قید حیات بودند در این موضوع یکنواخت و یکسان عمل کردند و قائل بودند که تضارب افکار و اندیشه ها می تواند عامل رشد جامعه باشد؛ این نگاه ایشان بود.
*در برهه ای از جنگ، عده ای در جبهه و پشت جبهه - بعضی از فرماندهان - علیه آقای محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه موضع گرفتند. در پادگاه ولیعصر(عج) شعار می دادند «خمینی بت شکن/ بت جدید رو بشکن»؛ مرادشان فرمانده سپاه بود. خب! این شعار در شرایط جنگ و اختلاف های در جبهه می توانست خیلی به ما آسیب بزند و لذا این جا امام وارد می شود و حتی بعد به آیت الله خامنه ای پیغام می دهد که به فلانی بگویید (یکی از نمایندگان دور اول مجلس) سرجایش بنشیند و الّا من یک جمله خواهم گفت!
*یکبار هم در مجلس 8 نفر در همان قصه معروف به «این تذهبون...» وارد شدند. خب! از یک طرف بالاخره یک نماینده حق دارد از وزیر خارجه سوال کند و آنها آمدند از وزیر خارجه راجع به قضیه مک فارلین سوال کردند اما چون موضوع مهم بود و منافع ملی کشور در کار بود، ایشان جواب محکمی داد و گفت که صدای شما از رادیو اسرائیل بدتر است. (ر.ک: صحیفه امام، ج20، صص161، 162) خب! این جا امام برخورد می کند، زیرا احساس می کند که منافع ملی مطرح است و خط قرمز است که البته آن بندگان خدا هم نظر امام را نمی دانستند.
*عده ای از آن افراد از دنیا رفتند و بعضی از آن ها هنوز هستند؛ یکی از این ها در مجلس بعدی کاندیدا شد و رای آورد در مجلس به اعتبارنامه اش اشکال کردند که تو مشمول آیه شریفه «این تذهبون» هستی و صلاحیت نداری. ایشان خیلی خوب دفاع کرد و گفت که ما طبق قانون اساسی وظیفه داشتیم سوال کنیم و سوال کردیم. ما که نمی دانستیم نظر امام چیست؛ که اگر می دانستیم حتما سوال نمی کردیم و بنابراین ما خلاف شرع و خلاف نظر امام انجام نداده ایم و بعدا هم که ایشان نظرشان را فرمود، ما کنار کشیدیم.
*در اوایل جنگ بنی صدر رئیس جمهور و جانشین فرمانده کل قوا بود. او در جبهه دستور عقب نشینی در محور هویزه داد، رزمندگان در محاصره قرار گرفتند. سید محمد حسین علم الهدی و دوستانش که همگی دانشجو بودند در آنجا به شهادت رسیدند.
*من آن زمان در یک سخنرانی که در دانشگاه داشتم، به بنی صدر انتقاد کردم که چرا دستور عقب نشینی دادی و اگر دادی چرا به رزمندگان اطلاع ندادی که محاصره نشده و به شهادت نرسند. مضمون سخنرانی این بود.
*اما امام تشخیص داد که او جانشین فرمانده کل قوا و رئیس جمهور است و در جبهه نباید تضعیف شود. البته مرحوم آقای منتظری هم به این موضوع اعتراض کرده بود. امام پس از این مواضع، سخنرانی کرده و فرمودند(نقل به مضمون)، آن هایی که در جنگ مسئولیت ندارند حواسشان جمع باشد دخالت نکنند و بعد خیلی لطیف گفته بودند «ناطق ها»؛ ناطق ها دو معنا دارد یکی معنایش این است که سخنران ها و در عین حال هم خواست که به من هم کنایه بزند.
*امام وقتی احساس می کند لازم است؛ وارد می شود. البته بعد از آن موضوعی پیش آمد که بدنیست برایتان بگویم. پس از این فرمایش امام در مسجدی سخنرانی داشتم وسط سخنرانی جوانی بلند شد و گفت آقای ناطق شما در یک سخنرانی به بنی صدر انتقاد کردید و امام پاسخ شما را آنگونه گفتند، بالاخره شما در خط امام هستید یا نیستید که امام این طور انتقاد کرده است؟! گفتم، احسنت خیلی سوال خوبی کردید بفرمایید بنشینید تا من جواب شما را بدهم.
خدا کمک کرد و گفتم پسرم! شما آیین نامه رانندگی را خوانده اید؟ گفت: بله. گفتم در آیین نامه رانندگی نوشته که از چراغ سبز باید عبور کرد و در مقابل چراغ قرمز باید ایستاد، حالا اگر پلیس در برابر چراغ سبز گفت بایستید حق تقدم با پلیس است یا با چراغ؟! گفت با پلیس. گفتم اگر پلیس گفت از چراغ قرمز عبور کنید حق تقدم با کیست؟ گفت، با پلیس. گفتم خیلی خوب! من نماینده ام و طبق قانون اساسی باید در مسائل وارد شوم. وقتی دیدم چراغ سبز است عبور کردم؛ بعد پلیس (که امام است) اعلام کرد که نه خیر! در این چراغ سبزتوقف کنید؛ ما هم گقتیم چشم از این به بعد توقف می کنیم.
*ببینید امام واقعا به مجلس بهای بسیاری می داد ، من از مجلس اول تا پنجم نماینده بودم فقط دو سال آخر دوره اول و دو سال اول مجلس دوم وزیر کشور شدم.
*بعد از این که از وزارت کشور کنار آمدم ، در خانه بودم، مرحوم آقای شیخ عبدالعلی قرهی که انسانی عارف و زاهد و دوست صمیمی حضرت امام بود و به یاد دارم که در مدرسه علوی وقتی خدمت امام بودیم، چون مدیریت امور دست من بود، امام روزی بین دو نماز مرا صدا زد؛ من آمدم جلو و نشستم. ایشان فرمود که این آقای شیخ عبدالعلی از بهترین دوستان من است؛ ایشان می آید اینجا و دیگران او را نمی شناسند؛ هروقت آمد معطل نشود.
*خب ایشان پدر باجناق من مرحوم حاج شیخ حسن قرهی بود. ایشان را می شناختم. آقای شیخ عبدالعلی اصلا سیاسی نبود، بسیار انسان عارف، زاهد و متدین که در سیاست وارد نمی شد. در دفتر امام بود و بعد از فوت امام هم دفتر آقای بهجت بود. من وقتی از وزارت کشور کنار آمدم متوجه شدم آقای آشیخ عبدالعلی یک بار که خدمت امام رسیده به ایشان عرض کرده بود که آقای ناطق حیف است که بعد از وزارت کشور در خانه بماند، خوب است که از او استفاده شود. امام با آن هوش سیاسی فرموده بودند که شما نمی خواهد فکر آقای ناطق باشید او به مجلس می رود! این در حالی بود که هیچ بحثی در این مورد مطرح نبود و اتفاقاً در آن انتخابات میان دوره ای، رقابت بسیار جدی بود اما پیش بینی امام محقق شد.
*امام رحمت الله علیه به مجلس به عنوان رکن اصلی انقلاب در همان شرایط انقلابی خیلی بها می داد. هر مساله مهمی که رخ می داد امام آن را به مجلس ارجاع می داد. در مسأله گروگان های آمریکایی وقتی بحث این شد که این مساله به چه نحوی حل شود ؛ امام موضوع را نه به دولت ارجاع می دهد نه به قوه قضائیه ، می فرماید که؛ مجلس ماجرای گروگان ها را بررسی و حل کند. من هم در آن گروهی که برای حل موضوع انتخاب شدند، بودم. این گروه با همکاری دولت شهید رجایی موضوع را بررسی کرد. این نشانه بها دادن به مجلس است و موارد دیگری هم هست که حکایت از این دارد که ایشان خیلی به مجلس بها می داد.
*در حکمی هم که امام به فقهای شورای نگهبان داده است این موضوع هست که کمال بی نظری، عدم جهت گیری خاص و تقوای الهی را در نظر بگیرد؛ به خاطر اهمیت مجلس. تکیه امام بر مجلس خیلی زیاد است.
*اتفاقا شیوه برخورد و تعامل آقای خامنه ای -به عنوان رئیس جمهور -با امام، نشان گر آزاداندیشی امام است؛ اینکه رئیس جمهور به خودش اجازه می دهد علی رغم نظر رهبری به نظر خودش عمل کند. یعنی مسأله مولوی و ارشادی که من جز طرفدارانش بودم و الان هم هستم و امام آن را آموزش داد. یعنی امام این فرصت را می دهد که رئیس جمهور صریحا در مشهد و در تهران در سخنرانی اش اعلام کند که من نظرم آقای موسوی نیست و حجتی برای معرفی ایشان به عنوان نخست وزیر ندارم.
*این طور نبود که آیت الله خامنه ای امام را نشناسد؛ ایشان و مرحوم آقای هاشمی جزو شاگردان و ارادتمندان نزدیک و اصحاب سرّ امام هستند. اما آیت الله خامنه ای به خودش اجازه می دهد نظرش را بگوید هرچند نظر امام چیز دیگری باشد. ایشان می گوید من حجت ندارم؛ اگر امام حجت دارند امر کنند من انجام دهم.
*البته دخالت امام در این جا هم به خاطر مساله جنگ است. علت اصرار امام این بود که آقای محسن رضایی از جنگ آمده و گزارش داده که اگر مهندس موسوی تضعیف شود و یا مجددا انتخاب نشود، در جبهه ها دودستگی و اختلاف ایجاد شده و ما ضربه می خوریم. خب! اینجا بحث منافع ملی مطرح است؛ لذا امام می ایستند.
*امام در قضایا نرم نرم وارد می شد؛ یعنی خاکریز به خاکریز. اول گفته بود که مثلا آقای مهندس موسوی باشد خوب است. بعد آقای خامنه ای ایستاد که من حجت ندارم؛ امام به دفتر فرمود که هر کس به دفتر زنگ می زند و نظر من را می خواهد بگویید نظر من مهندس موسوی است. این یک گام جلوتر آمدن است.
*بحث خیلی داغ می شود. در مجلس هم علیه آیت الله خامنه ای و عده ای موضع می گیرند که ایشان دارد ضد ولایت فقیه می شود. من یک روز رفتم منزل مرحوم آقای هاشمی، عصر پنجشنبه بود، ایشان در حیاط نشسته بود و داشت برایخطبه های نماز جمعه اش مطالعه می کرد. خب ما با هم در حزب جمهوری اسلامی بودیم، و بعضی احساس می کردند که ما از مخالفین آقای مهندس موسوی هستیم.
*من به آقای هاشمی گفتم که این قصه امام و آقای خامنه ای را یک جوری حل کنید، در جامعه بد شده است. امام روی مهندس موسوی اصرار داشت و آقای خامنه ای می گوید من حجت ندارم. امام اگر حجت دارد حکم کند.
*مرحوم آقای هاشمی بلند شد، اول شروع به گریستن کرد، چون وضع خیلی بد شده بود، ازطرفی دلش برای آقای خامنه ای می سوخت که در این قضیه تحت فشار قرار گرفته و از طرف دیگر نظر امام این بود. و بعد به من انتقاد کرد و گفت که شماها دارید آقای خامنه ای را بدبخت می کنید! گفتم به ما چه؟ من کاره ای نیستم آقای خامنه ای نظر خودش را دارد و می گوید من حجت ندارم. آقا اگر حجت دارند، حکم کنند.
منبع: جماران
دیدگاه تان را بنویسید