کد خبر: 261127
|
۱۳۹۷/۱۰/۲۵ ۱۴:۴۰:۰۰
| |

محمد سلامتی وزیر کشاورزی در دولت‌های شهید رجایی، شهید باهنر و میرحسین موسوی در گفت‌وگوی ویدیویی با اعتمادآنلاین:

با گروه‌های مختلف چریکی اعم از مسلمان و غیرمسلمان ارتباط داشتم/ ساواک همینجوری من را به مجاهدین خلق چسباند/ من بیانیه مذهبی می‌نوشتم کمونیست‌ها تکثیر و توزیعش می‌کردند/ نه دیدگاه چریک‌های فدایی خلق را می‌پسندیدم نه مجاهدین خلق را

محمد سلامتی که 19 سال دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده می‌گوید اصلا‌ح‌طلبی با انقلابی بودن تناقضی ندارد و معتقد است انقلاب اسلامی انقلابی فرهنگی بوده نه اقتصادی.

حجم ویدیو: 156.40M | مدت زمان ویدیو: 01:38:34 دانلود ویدیو
کد خبر: 261127
|
۱۳۹۷/۱۰/۲۵ ۱۴:۴۰:۰۰

اعتمادآنلاین| محمد سلامتی وزیر کشاورزی در دولت‌های شهید رجایی، شهید باهنر و میرحسین موسوی بوده و از روزهایی می‌گوید که قبل از انقلاب همراه با بسیاری از انقلابیونی که بعدا اسم و رسمی پیدا کردند، هم‌زندانی بوده است.

او که حالا به عنوان فعال سیاسی اصلاح‌طلب شناخته می‌شود معتقد است قبل از انقلاب جذب گروه‌های چپ نشده درحالی که ساواک سعی داشته او را به مجاهدین خلق یا فداییان خلق بچسباند.

سلامتی که 19 سال دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده می‌گوید اصلا‌ح‌طلبی با انقلابی بودن تناقضی ندارد و معتقد است انقلاب اسلامی انقلابی فرهنگی بوده نه اقتصادی.

او از روزهای اوایل انقلاب می‌گوید که عده‌ای از افراطیون می‌گفتند چراغ‌های راهنمایی بیخود گذاشته شده و ایجاد محدودیت است؛ «ما می گفتیم کالاها باید قیمت گذاری شود می گفتند شما چکاره هستید؟ خدا قیمت را تعیین می کند!»

به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی با محمد سلامتی درباره فعالیت‌های قبل و بعد از انقلابش، دوران وزارتش در سه دولت و وضعیت سیاسی و اجتماعی امروز و... به گفت‌وگو نشستیم که متن این گفت‌وگو را در زیر می‌خوانید.

*بحثی که امروز می‌خواهیم داشته باشیم حول 40 سالگی انقلاب است. امسال چهلمین سال است که از انقلاب می گذرد و می خواهیم کمی راجع به این بحث کنیم که چه راهی را آمده ایم، کجا قرار داریم و حالا در آینده به چه سمتی حرکت می‌کنیم؟ به عنوان بحث اول آنچه مشهود است این است که طی سالهای 53 تا 57 زندان بوده اید. تا قبل از انقلاب چه فعالیتهای سیاسی می کردید و با چه گروه هایی فعال بودید و کلا چه فعالیت هایی انجام داده اید؟

قبل از انقلاب در زمان دانشجویی فعالیتهای مختلف سیاسی داشته ام. همانطور که خیلی جوانان در قبل از انقلاب به این سمت و سو گرایش پیدا می کردند. آن هم به این دلیل بود که رژیم شاهنشاهی روش استبدادی را پیش گرفته بود، وابسته به آمریکا بود، بی عدالتی را در جامعه حاکم کرده بود و تضاد طبقاتی را روز به روز تشدید می کرد. اینها همه عواملی بود که جوانها را به سمت مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی می کشاند. من هم یکی مثل جوانهای آن موقع به این سمت کشیده شدم و با علاقه هم دنبال مسائل سیاسی بودم. حتی دانشجو که بودم، کار هم می کردم و تا مقداری پس انداز می کردم، بیشتر سعی می کردم متوقف کنم و کار سیاسی را افزایش دهم. آن موقع با گروه های مختلف چریکی اعم از مسلمان و غیرمسلمان ارتباط داشتم. البته دیدگاه هیچکدامشان را نمی توانستم بپذیرم. نه چریک های فدایی خلق و نه مجاهدین خلق را. مجاهدین خلق با اینکه یک گروه اسلامی بودند، از همان موقع وقتی آثارشان را مطالعه می کردم، متوجه می شدم که خالص نیست و یک حالت التقاطی در آنها وجود دارد . از آنجا که خودم مطالعات غیرمذهبی هم داشتم، می توانستم متوجه شوم که این آثار نشات گرفته از آثار افراد و اشخاصی است که در جبهه سوسیالیستی یا کمونیستی قرار می گیرند. بنابراین به مجاهدین خلق هم اعتقاد و اعتمادی نداشتم. گاهی خودم به تنهایی اقدام می کردم. بیانیه تهیه می‌کردم؛ صادر، تکثیر و توزیع می شد.

*یعنی به نام خودتان؟

بدون نام. خوشبختانه چون ارتباطم با گروه های مختلف از لحاظ اخلاقی و رفتار شخصی خوب بود، آنها هم مرا با همین اعتقاداتم پذیرفته بودند و همکاری می کردند. مثلا با اینکه من بیاینه کاملا مذهبی تهیه می کردم، کمونیست ها کمک می کردند، تکثیر می کردند و در توزیع هم به من کمک می کردند. به یاد دارم قبل از انقلاب این بیانیه ها را در طول دانشگاه که برای ناهار می رفتیم، با کمک آنها توزیع می کردیم. بیانیه ها را پنهانی زیر سبدهای نانی که روی میزهای مختلف می گذاشتند، قرار می دادیم و آنها هم به همین شکل همین کار را می کردند. دانشجوها هم با صرف غذا و نان در آخر متوجه بیانیه می شدند. اینجور فعالیتها را آن موقع داشتیم و با انجمن اسلامی دانشجویان ارتباط تنگاتنگی داشتم. خوشبختانه این ارتباطات می توانست به اینکه بچه های مذهبی که در ارتباط با ما بودند، با رغبت خوب همکاری داشته باشند، کمک کند. بعد از مدتی از طریق دوستان غیرمذهبی که دستگیر شده بودند من هم لو رفتم و دستگیر شدم که در دادگاه اول به سه سال و در دادگاه دوم به سه سال و نیم محکوم شدم و از سال 53 تا 57 زندان بودم.

*در آن دوران نسبت تان با گروه های چپ چگونه بود؟ الان هم که صحبت می کردید، واژگان و کلمات چپ از استثمار و آمریکا و بحثهای دیگر در آن مشهود بود. آن موقع چقدر جذب اندیشه های چپ شدید؟

عرض کردم، هیچی.

*چون بعد از انقلاب هم این سخن در مورد شما به کرات بیان شد.

علتش را خواهم گفت. آن موقع اصلا جذب آنها نمی شدم چون عِرق مذهبی ام قوی بود و مطالعات غیرمذهبی ام هیچ مرا مجاب نمی کرد اما علاقه مند بودم، ببینم چه می گویند. حالا تعریف از خودم نباشد اما این یک واقعیت بود که آن موقع اطلاعات من از مکتب بعضی دوستان غیرمذهبی بیشتر بود و همین هم موجب می شد که احترام بگذارند و در ارتباط با فعالیت های سیاسی کمک کنند و البته همین هم موجب شد که من مستقل عمل کنم چون اعتقادی به کار و دیدگاه آنها نداشتم، بارها هم می گفتم که دیدگاه شما در جامعه ما اگر هم درست باشد قابل پیاده شدن نیست. از آن طرف هم مجاهدین خلق را می گفتم که اگر کسی بخواهد حرفهای شما را بپذیرد صددرصد خالصش را می پذیرد و نوشته های مائو را قبول می کند چون اینها برگرفته از نوشته های مائو است. بنابراین این حالت استقلال را داشتم و به این حالت استقلال با توجه به برخوردهای اخلاقی که داشتم همه دوستان احترام می گذاشتند.

*اتهام تان در سال 53 چه بود؟

عرض کردم که دوستان غیرمذهبی که دستگیر شدند بعد من دستگیر شدم. ساواک سعی می کرد که مرا به یکی از این دو تا بچسباند. یا مجاهدین خلق یا به فدائیان خلق. منتها نتوانست اما همینجوری به مجاهدین خلق چسباند.

*با گروه های اسلامی چریکی به غیر از مجاهدین خلق هم ارتباطی داشتید؟

نه، با آن گروه ها ارتباطی نداشتم. چون حضورشان در تهران کمرنگ بود.

*آرمان سیاسی که پیش از انقلاب داشتید، چه بود و چه دیدی نسبت به کار سیاسی داشتید. یعنی به چه منظور کار سیاسی را انجام می دادید؟

این نکته مهمی است. آن موقع ما به این علت علیه رژیم شاهنشاهی مبارزه می کردیم که او مستبدانه عمل می کرد، مستبد بود، آزادی بیان و قلم را گرفته بود، استقلال کشور را از بین برده بود و کشور را به آمریکا وابسته کرده بود. شکاف طبقاتی را تشدید می کرد. عدالت را از بین برده بود. فساد را در جامعه گسترش داد. برای یک دانشجو وقتی درگیر مطالعات مختلف است، این مسائل از اهمیت ویژه ای برخوردار است و دنبال این می رود که در آینده این وضع را دگرگون کند. چون احساس مسئولیت می کند. ما هم دنبال همین براساس اعتقادات اسلامی بودیم. می گفتیم که براساس اعتقادات اسلامی، آرمان ما عدالتخواهی، استقلال و آزادی است و باید به اینها برسیم. بنابراین در ارتباط با سوال شما، آرمان سیاسی ما و به طور اخص آرمان سیاسی من، منتج از دیدگاه های اعتقادی و اسلامی بود. آنهم در ارتباط با آینده برای رفع استبداد یعنی از بین بردن استبداد، نهادینه شدن استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و پیاده کردن عدالت اجتماعی که ازجمله اهداف و آرمانهای ما بود و دنبال می کردیم. به همین علت هم در سخنرانی ها، صحبتها و نوشته ها روی این موارد تاکید می کردیم و در واقع اینها مواردی بود که ما روی آن مرتبا اصرار می کردیم.

*آرمانتان را تحت رهبری امام می دیدید که موفق شود؟

نه، خود من قبل از اینکه امام را بشناسم، اینها را داشتم. حتی در زندان جزوه ای را تهیه کردم که براساس آن آموزش می دادم. آن جزوه هم براساس پنج اصل اسلامی بود که شیعه بدان معتقد است. یکی از مواردی که به آن معتقد بودم این بود که در راس کشور و جامعه ای که می خواهیم بسازیم باید یک نفر باشد که اسلام شناس باشد تا بتواند براساس آن عدالت را پیاده کند و اقتصاد سالمی را هدایت کند، قوه قضائیه مشخصی را بتواند جهت دهد. بعد از اینکه ولایت فقیه حضرت امام را خواندم، متوجه شدم که چقدر شبیه به هم است و بعد از دیدگاه های امام باخبر شدم. اما قبل از آن خودم، مجموعه ای را آموزش می دادم که تقریبا در آموزش شفاهی در زندان نزدیک دوهزار صفحه بود و بعد از اینکه از زندان بیرون آمدم آن را در 124 صفحه خلاصه کردم که به دوستان تشکیلاتی خارج از زندان بدهم.

*اینطور که فهمیدم قبل از انقلاب یک تنه فعالیت می کردید. با شخصیت های انقلابی مسلمان هم ارتباط داشتید. کسانی مثل شهید مطهری و ...

با برخی از آنها که قبل از انقلاب با ما در زندان همدوره بودند، بودیم و صحبتهای زیاد و همکاری داشتیم. مثلا با آقای هادی خامنه ای هم زندان بودیم و با هم همکاری داشتیم. برای بچه های مذهبی برنامه می ریختیم و کمکهایی که می توانستیم انجام دهیم را انجام می دادیم. آقای کروبی با ما در بندهایی که بودیم، همدوره بود. منتها من خودم شخصا در ارتباط با کار ایدئولوژیکی تا حدودی تنها عمل می کردم.

*چه زمانی از زندان آزاد شدید؟

تقریبا اردیبهشت 57. البته یک مدت از زندانی ام گذشت تا آزاد شدم. درواقع سر موعد آزاد نشدم. به قول معروف ملی کشی کردیم.

*زمان انقلاب بهمن 57 کجا بودید؟

من هم مثل بقیه مردم در تظاهرات ها حضور داشتم. انقلاب که به پیروزی رسید، بواسطه مسئولیت اداره دانشکده افسری و کنترل آنجا را برعهده گرفتم. برای کنترل آنجا هم باید از افراد زیادی استفاده می کردیم. ماشاءالله جای کوچکی نیست و برای نگهداری از آنجا تعداد زیادی در سه شفیت باید مورد استفاده قرار می گرفتند که از میان دوستان، آشنایان و بخصوص از مساجد نیروهایی را معرفی می کردند که برای این کار مورد استفاده قرار می دادیم. بعد از 10، 20 که کنترلش با من بود با توصیه شهید بهشتی، شهید نامجو به آنجا آمد که آن موقع سرهنگ بود و تحویل سرهنگ نامجو دادیم که در اختیار گرفت. بعد از آن هم وزیر دفاع شدند.

*دوران انقلاب چه نگاهی به آینده داشتید. یعنی فکر می کردید که چه اتفاقی قرار است بیفتد.

انقلاب که انجام شد باب طبع دل ما بود و از خدا خواستیم که انقلابی انجام شود. انقلابی که هم اسلامی باشد و هم محور اصلی اش عدالت باشد. احساس می کردیم تمام آرزوهایمان در ارتباط با این انقلاب پیاده خواهد شد. یعنی شکاف طبقاتی از بین می برد، عدالت در ابعاد مختلف اجتماعی حاکم می شود، آزادیهای مختلف سیاسی چه آزادی بیان و چه آزادی قلم و آزادی عقیده حاکم می شود. همان شکل که امام هم در مصاحبه ای در دیماه سال 57 با خبرنگاران خارجی داشتند و در آن مصاحبه ایده های ما کاملا انعکاس پیدا کرده بود. ما احساس می کردیم که با انقلاب همه اینها تحقق پیدا خواهد کرد و برای همین هم آستین ها را بالا زدیم که به سهم خودمان هرطور که می توانیم کمک انقلاب باشیم.

*اینطور که حالا خودتان هم در صحبتهایتان اشاره کردید قبل از انقلاب خیلی بیشتر کار فردی انجام می دادید. چه شد که بعد از انقلاب سراغ ایجاد تشکیلات رفتید و سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادید؟

البته خدمت تان عرض کنم که فعالیت یک تنه در ارتباط با مسائل ایدئولوژیکی و در فضای خاصی بود که قبل از انقلاب وجود داشت و با مطالعه روی گروه هایی که در دسترس بودند، دریافتم که چنگی به دل نمی زد. اما داخل زندان کاملا کار تشکیلاتی می کردیم. در داخل زندان خودمان متشکل بودیم و از مجاهدین خلق هم جدا شده بودیم. بعد از اینکه انقلاب به ثمر رسید- نه بعد از چند ماه که بلافاصله- بچه های زندان سعی کردند همدیگر را پیدا کنند. ما در بندها و قسمتهای مختلف زندان قصر حضور داشتیم. من با یکسری از دوستان در بند دو و سه بودم و یکسری از دوستان دیگر بند چهار بودند که هر کدام از اینها اسم خاصی داشت. انقلاب بعد از 22 بهمن که انقلاب به ثمر رسید در تاریخ 26 بهمن سعی کردیم که همدیگر را پیدا کنیم و پیدا کردیم. وقتی همدیگر را پیدا کردیم، جلسات مختلف گذاشتیم. هدفمان در این جلسات این بود که دیدگاه ها و حرفهایمان را یکی کنیم. چون من خودم یکسری دیدگاه ها داشتم و آنها هم یکسری دیدگاه های دیگر داشتند که به صورت جزوه درآورده بودند. جلسات مختلف انجام شد تا شب عید که به وحدت نظر رسیدیم. در این فاصله نه فقط خودمان کاری می کردیم که به وحدت نظر برسیم بلکه سراغ تشکلات دیگر که قبل از انقلاب در جاهای مختلف فعال بودند هم رفتیم تا به آنها هم بگوییم که بیایید تشکیلات جدیدی راه بیندازیم.البته ما چون اطمینان صد درصد نداشتیم که یک تشکیلات جدید راه بیفتد، کار خودمان را با سرعت انجام دادیم. در سوم فروردین 58 امت واحده را که یکی از گروه های هفتگانه بود را خودمان تشکیل دادیم. شورای مرکزی امت واحده با حضور من، بهزاد نبوی، صادق نوروزی، محسن مخملباف، رضا رضوی مشخص شد که تقسیم کار کردیم که هر کدام یک مسئولیت را برعهده بگیریم. گفتیم که اگر احیانا موفق نشدیم با گروه های دیگر همکاری داشته باشیم خودمان این کار را انجام دهیم. منتها کار با سرعت و خیلی سریع انجام می‌شد. در سوم فروردین که امت واحده را تشکیل دادیم، 10 فروردین با گروه های دیگر به نتیجه رسیدیم و اعلام موجودیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را کردیم. 16 فروردین مواضع خود را اعلام کردیم که دیگر رسمیت یابد. درواقع امت واحده یک هفته بیشتر دوام نیافت. چون کارها با سرعت انجام می شد. وقتی که سازمان تشکیل شد، این سازمان مجددا از همان اعضای گروه ها عضوگیری کرد. سازمان هم متشکل از امت واحده، توحیدیه بدر، توحیدیه صف، فلق، منصورون، موحدین بود که هفتگانه بود. وقتی که اعلام موجودیت کردیم، بلافاصله شروع به عضوگیری کردیم که این مرحله هم با سرعت انجام شد. البته آن موقع بیشترین عضو را امت واحده داشت چون تعداد بچه های زندان کم نبود و خیلی هم در همه جا می توانستند حضور داشته باشند. بخصوص در مراکز نظامی حضور داشتند و فعال بودند. بعد از اینکه عضوگیری مان به حد کافی نیست مجمع را تشکیل دادیم. یعنی همه اعضا را دعوت کردیم و حضور پیدا کردند و هفت نفر را به عنوان شورای مرکزی انتخاب کردند. این هفت نفر را از این لحاظ مقرر کردیم که انتخاب شوند تا از هر گروه یک نفر انتخاب شود تا همه احساس کنند حضور دارند. منتها از یک گروه دو نفر انتخاب و از یک گروه کسی انتخاب نشد. اما آنها طبیعی تلقی کردند. من هم یکی از این هفت نفر بودم که شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوجود آمد و این شورای مرکزی کار خود را انجام داد و در زمینه های مختلف حضور فعال داشتیم. ما دیگر انقلاب را انقلاب خودمان می دانستیم. انقلابی که مال مردم است لذا تمام هم و غم مان کار تشکیلاتی و کمک به انقلاب شد. این کمک از هر لحاظ بخصوص از لحاظ امنیتی و نظامی بود. به همین علت هم چون در زمینه های امنیتی و نظامی فعال بودیم، سازمان را نیمه مخفی، نیمه علنی قرار دادیم. و البته برای احتیاط هم بود که اگر احیانا ضدانقلاب توانست نیمچه موفقیتی هم کسب کند، بتوانیم بعد از اینکه تشکیلات می خواست مخفی شود، چگونه همدیگر را پیدا کنیم و چه کارهایی انجام دهیم و تمام اینها برنامه ریزی شده بود.

*مسئول بخش امنیتی تان چه کسی بود؟

در شورای مرکزی که هفت نفر بودیم هر کدام یک مسئولیتی داشتیم. من مسئول ارگان اجرایی بودم. مسئول ارگان نظامی شهید محمد بروجردی بود و کارهای نظامی را انجام می داد اما چون محمد بروجردی عمدتا حضورش در منطقه کردستان بود که مسئولیت پذیرفته بودیم، یکسری از کارهای نظامی و امنیتی به ارگان اجرایی وصل می شد. درنتیجه مسئولیتش تقریبا با من بود.

*در قضایای کردستان و سیستان و بلوچستان هم وارد شدید.

بله.

*و فعالیت تان سال 59 در سازمان کمتر شد و به دولت پیوستید.

بله. سال 59 به عنوان وزیر کشاورزی در دولت شهید رجایی معرفی شدم و از مجلس رای آوردم. به همین علت هم از مرداد 59 نتوانستم وقت کافی در سازمان بگذاریم. چون کار وزارت کشاورزی خیلی وقت گیر بود و تنها وزارتخانه ای بود که 14 تا معاونت داشت. تابحال هیچکدام از وزارتخانه ها این تعداد معاونت را نداشت و کارهای مختلف تخصصی هم بود که وقت گیر بود. بنابراین تا مدتها خیلی کم می توانستم در سازمان حضور پیدا کنم. تنها در جلسات مهم شورای مرکزی شرکت می کردم.

*شما در دولت های شهید رجایی و شهید باهنر و دولت انتقالی آقای مهدوی کنی هم بودید. دو سال هم در دولت مهندس موسوی بودید. چه شد که در سال 62 کنار رفتید؟

سال 62 دو اتفاق افتاد؛ نخست اینکه کارگران از وزیر کار که آقای توکلی بود خیلی ناراضی بودند و فشار زیادی وارد کردند که ایشان کنار گذاشته شود. در ارتباط با مسائل بازرگانی هم که آقای عسگراولادی حضور داشت، مشکلات و فشار زیادی بود. این دو که کنار رفتند، بعضی از مسئولین معتقد بودند که هیات دولت نباید به نفع یک جناح تغییر پیدا کند. بنابراین فلانی هم باید کنار گذاشته شود که تعادل برقرار شود. قبل از آن با توجه به مشکلات عدیده ای که وزارت کشاورزی داشت و یکسری وزارتخانه ها و مسئولین باید همکاری می کردند اما این همکاری آنطور که باید و شاید نبود، استعفا دادم اما مهندس موسوی نپذیرفته بود و بدون اینکه استعفایم را بخواند در دستگاه کاغذ خردکن می انداخت. منتها در این مرحله دیگر پذیرفت.

*مصاحبه ای از آقای توکلی می خواندم که می گفت در همان دوره چند جروه که شما منتشر کرده بودید را به شما نشان داده بودند و گفته بودند که شما مارکسیست هستید. و احتمالا هنوز هم به این اعتقاد دارند! چه شد که اصلا به شما مارکسیست می گفتند؟

ببینید! هر انقلابی که به ثمر می رسد بلافاصله قوانین مهمش را به تصویب می‌رسانند. دو تا از قوانین مهم و مادر، قانون اصلاحات عرضی و قانون کار است. حالا خوشبختانه یا بدبختانه این دو قانون نصیب ما شد. در زمانی که وزارت کشاورزی بودیم این قانون را باید نهایی می کردیم و به تصویب می رسید. وقتی که بعد از وزارت کشاورزی به وزارت کار رفتیم هم مسئولیتش با من بود. چون وقتی از وزارت کشاورزی رفتم، آقای سرحدی زاده که وزیر کار شده بود مرا دعوت به کار کرد و من به عنوان معاون حقوقی و امور مجلس وزارت کار رفتم. تهیه و تدوین قانون کار برعهده این معاونت بود. قبل از این یک پیش نویس قانون کاری توسط آقای توکلی تهیه شده بود که این پیش نویس در هیات دولت سال 61 رد شد و علتش را خواهم گفت. محورهای قانون کار این است که حداکثر ساعت کار که همان هشت ساعت کار در روز است را مشخص می کند، حداقل دستمزد را مشخص می کند و شرایط کار زنها، کودکان، بهداشت محیط را مورد بحث قرار می دهد، تشکلهای کارگری و کارفرمایی را مورد بحث قرار می دهد. درواقع این قانون کار در دنیا یک روند تکاملی را طی کرده؛ از اواخر قرن نوزدهم شروع شده تا تکمیل شده. در کشورهای مختلف کمتر یا بیشتر توجه شان به کار و کارگر هست. اما همه کشورها قانون کار را دارند. در ایران هم قانون کار وجود داشت واز سال 1302 بود که والی سیستان و بلوچستان یک دستورالعملی تهیه کردند که در آن حداقل ساعت کار را مشخص کردند. شرایط کار را در کارگاه ها بخصوص کارگاه های مربوط به قالیبافی را مشخص کردند که رطوبت نباید داشته باشد و بیشتر از هشت ساعت نباید از کارگر کار کشیده شود. دختربچه ها و پسربچه ها باید از هم جدا باشند. درواقع اینطور مقررات را در سال 1302 مشخص کردند. در سال 1315 و 1324 با توجه به اینکه صنایع جدیدی در ایران بوجود آمد، قانون کار تکمیل تر شد. در سال 1337 تکمیل تر و در سال 1347 هم تکمیل تر شد. وقتی که انقلاب شد یک قانون کار داشتیم که البته اشکال داشت. بخصوص ماده 33 قانون کار دست کارفرما و مدیر را برای اینکه براحتی کارگر را اخراج کند، باز گذاشته بود تا به کارگر فشار وارد شود. طبیعتا وقتی یک انقلاب می شود، قوانین را براساس دیدگاه ها و اعتقادات خودش تنظیم می کند. در ایران هم می خواستند همین کار را بکنند. در زمان آقای توکلی پیش نویسی به وسیله ایشان و جمعی از مدرسین حوزه علمیه قم تهیه شد. این پیش نویس در سال 61 به هیات دولت مهندس موسوی آمد و در آنجا بحث شد. در این پیش نویس همه این موارد کنار زده شده بود. یعنی دستاورد کارگران ظرف 200 سال را پس زده بود و همه را به توافق طرفینی موکول کرده بود. یعنی اگر ساعت کار می خواهد مشخص شود کارگر و کارفرما باید با هم توافق کنند که این یعنی هیچی چون دست بالا را کارفرما دارد. حداقل دستمزد به عهده کارگر و کارفرما! حتی عنوان کارگر برداشته شده بود و می گفتند که کارگر در ادبیات مارکسیستی و کمونیستی رواج دارد و ما نباید بگوییم کارگر و به جای کارگر از واژه «مزدور» استفاده می کرد. یعنی توافق مزدور و کارفرما! وقتی این در هیات دولت مطرح شد، مضحکه و رد شد. قرار شد که یک هیات پنج نفره یک پیش نویس جدید تهیه کنند. این هیات پنج نفره متشکل از وزرای مختلف اقتصادی، کار، صنایع و معادن بود و طول کشید. وقتی کار در وزارت کار به من محول شد، این پیش نویس را گرفتم و نگذاشتم مستقل به هیات دولت ببرند. پنج تا از وزرا زحمت کشیده بودند و پیش نویسی را تهیه کرده بودند که این پیش نویس به عنوان یکی از پیش نویس ها و ماخذها مورد توجه قرار گرفت. هیاتی را مشخص کردیم که روی این کار کند. این پیش نویس شامل قانون کار کشورهای غربی، کشورهای شرقی، کشورهای در حال توسعه بود. از همه قوانین کار استفاده کردیم و قانون کاری تهیه کردیم که معدل همه اینها در سطح دنیا بود و مقابله نامه های بین المللی را هم در سطح دنیا مورد توجه قرار دادیم. یعنی قانونی شد که با ارزشها و معیارهای اسلامی و متوسط دنیا بود. مثلا در مورد ساعت کار که در بعضی کشورها 48 ساعت و در بعضی کشورها 37 ساعت کار در هفته بود. ما میانگین و معدلی از این دو عدد را در نظر گرفتیم. وقتی می خواستیم این را به تصویب برسانیم با تفکری که اصلا قانون را قبول ندارد، برخورد کردیم. یعنی همان تفکری که از ابتدای انقلاب بود و قانون اصلاحات عرضی را هم قبول نداشت. در مورد قانون اصلاحات عرضی هم همین مشکل را داشتیم و با یکسری از اینها برای اینکه توجیه شان کنیم، صحبت کردیم که قانون باید تصویب شود اما نمی پذیرفتند. می گفتند قانون بی قانون، احکام اولیه و احکام الله هست و ولی فقیه باید نظارت کند که احکام الله اجرا شود. قانون بی قانون! هر قانونی که می خواست به تصویب مجلس برسد را رد می کردند و قبول نداشتند. جالب است بگویم که برخی انقدر افراطی بودند که می گفتند چراغ های راهنمایی بیخود گذاشته شده و ایجاد محدودیت است. اینها باید برداشته شود. ما می گفتیم که هشت ساعت کار باید مشخص شود والا سرمایه دار و کارفرما اجحاف می کند ولی استدلال آنها این بود که این خلاف شرع است و حاضر نبودند قبول کنند. هر قانونی که می خواست تصویب شود اگر اشاره ای به این داشت که به یک طرف قضیه چیزی تحمیل شود را نمی پذیرفتند. می گفتیم حداقل حقوق باید مشخص شود می گفتند شما چکاره هستید؟ می گفتیم این کالاها باید قیمت گذاری شود می گفتند شما چکاره هستید؟ خدا قیمت را تعیین می کند! عرضه و تقاضا را به خدا نسبت می دادند. به همین علت تا سال 66 مهندس موسوی نتوانست قیمتگذاری کند. نمی توانست روی کالاهای اساسی مردم به دلیل همین طرز تفکر قیمت بگذارد. هیچ قانونی نمی توانست تصویب شود تا اینکه یک راه حل پیدا شد. راه حل اینکه اگر دوسوم نمایندگان مجلس به قانونی رای دهند، دیگر قابل اجراست.

*نیازی به تائید شورای نگهبان هم ندارد.

نیازی به تائید شورای نگهبان هم ندارد. یک مدتی بود ولی بعد انقلت گذاشتند. آقای دبیر شورای نگهبان(صافی گلپایگانی)، چون دو سوم آرا از احکام ثانویه استفاده می شد، نامه ای به حضرت امام نوشت. یعنی امام گفته بودند دوسوم آرای نمایندگان با توجه به احکام ثانویه می تواند قانونیت دهد و دیگر شورای نگهبان حق دخالت ندارد. نامه ای با این مضمون نوشتند که ما وقتی ملکی را از کسی بگیریم و به کسی دیگر بدهیم قانونی می شود و دو سوم آرای مجلس را داشته باشیم، با توجه به اینکه احکام ثانویه زمان دارد تا وقتی که اضطرار از بین برود، مشکل پیش می آید و نمی توانیم این را تصویب کنیم. مرحوم حاج احمدآقا از قول امام نوشتند که من قبلا گفته ام. در هر موردی که نباید با من مشورت شود. وقتی که دوسوم رای دادند، دیگر قانون است منتها باز هم شورای نگهبان قبول نکرد. چون می گفت که احکام ثانویه مدت دار است و وقتی که بخواهید از احکام ثانویه استفاده کنید، بعد از آن مدت دیگر کار تمام شده است. یعنی به حالت سابقش برمیگردد. یعنی اگر ملکی از شما مصادره شده و به من تعلق گرفته، بعد از پنج سال، از من گرفته می شود و دوباره به شما تحویل داده می شود. این یعنی هیچی! یعنی اینکه همه کارهای مملکت در ارتباط با قوانین روی هواست. یعنی یک صنعتگر، کشاورز یا کسی که می خواهد کاری راه بیندازد، نمی تواند روی آن حساب باز کند. چون از احکام ثانویه که استفاده شود بعد از پایان مدت دومرتبه به حالت سابق برمیگردد. ما برای اینکه قانون کار به تصویب برسد، راهی پیش بینی کردیم و گفتیم کل قانون کار به عنوان شروط ضمن عقد تلقی شود. وقتی شروط ضمن عقد تلقی شود، دیگر دائمی میشود و مشکل پیش نمی آید. دیگر نمی توانند بگویند که این واحد تولیدی یا کارفرما دیگر نمی تواند هشت ساعت کار را بپذیرد. برای این کار، مهندس موسوی از طریق مرحوم دکتر حبیبی و ایشان از طریق حاج احمدآقا از حضرت امام فتوا گرفتند. مهندس موسوی هم برای اینکه ما کارمان را پیگیری کنیم، طبق نامه ای این فتوا را به وزارت کار ابلاغ کردند که امام فرمودند دولت می تواند در ازای خدماتی که ارائه می دهد و امکاناتی که در اختیار واحدهای تولیدی قرار می دهد، شروطی را مقرر کند. ما دیگر خوشحال شدیم و گفتیم با توجه به این فرمایش امام و فتوا قضیه حل است و دیگر هیچ مشکلی نداریم. در این زمان، قانون کار که در مجلس به تصویب رسیده بود در اختیار شورای نگهبان بود. وقتی در اختیار شورای نگهبان بود، ما اطمینان خاطر کامل داشتیم. یک روز آقای کمالی از کمیسیون مجلس به من زنگ زد و گفت در شورای نگهبان زمزمه این است که این فتوای امام در ارتباط با واحدهای از این به بعد لحاظ شود و واحدهایی که تا بحال تشکیل شدند، مشمول این قانون نمی شوند. یعنی هیچی! یعنی عملا این قانون اگر به تصویب نهایی برسد، بی خاصیت می شود. وقتی متوجه شدیم به دنبال راه حل رفتیم. نامه ای از طرف آقای سرحدی زاده خدمت امام نوشته شد که آیا می توان با توجه به خدماتی که دولت در زمینه های مختلف مثل ارز، سیستم بانکی، سیستم اداری، راه، جاده و غیره به واحدهای مختلف ارائه می دهد، شروطی را مقرر کند و اینها را الزام به انجام این شروط کند و این شروط هم در ارتباط با واحدهای گذشته که تاکنون دایر شدند، باشد و هم در ارتباط با واحدهایی که از این به بعد دایر می شوند. آیا با این مضمون می توان این شروط را لحاظ کرد و آنها را ملزم کرد؟ امام هم فرمودند این مسئله چه در مورد واحدهای گذشته و چه در مورد واحدهای آینده قابل اجراست و دولت می تواند این کار را بکند. بعد از نوشتن این مطلب توسط امام خوشحال شدیم که همه چیز تمام شد و قانون کار تا چند روز دیگر می آید و مورد اجرا گذاشته می شود. خوش خیال بودیم البته! چند روز بعد آقای صافی نامه ای جدید با این مضمون به امام نوشتند که با این فتوایی که شما دادید، بعضی ها اظهار می کنند که این موجب می شود که قواعد اقتصاد اسلامی، مضارعه و... از بین برود و جای آن چیزهایی که دیگران می خواهند، بوجود بیاید که اسلامی نیست و تمام قواعد اسلامی اینگونه از بین می رود. ما یکباره از آن بالا که رفته بودیم، پایین افتادیم.

*این نامه ها هم علنی بود؟

علنی بود و در روزنامه ها هم منعکس شد. امام در ارتباط با این نامه نوشتند که اینجوری نیست. براساس اینکه شروط اسلامی و قواعد اسلامی رعایت شود، دولت می تواند و این اختیار را دارد که به واحدها شروطی را تحمیل کند و شما هم به اظهارات افراد اینگونه توجه نکنید. آنها یا مخالف نظام و انقلاب هستند یا از جای دیگر خط می گیرند. خب! دیگر از این بیشتر نمی توان از امام انتظار داشت که این همه مایه گذاشت. این دیگر قضیه را حل کرد و خوب شد. آنها آمدند و از همین کلمه شرعی استفاده کردند. گفتند شرعی یعنی توافق طرفین و بعد از آن امام مجددا نامه ای را در ارتباط با سخنرانی و خطبه های نمازجمعه نوشتند و همینطور نامه رئیس جمهور که در آنجا تمام و کمال همه چیز را مطرح کردند. با این اوصاف باید منتظر می ماندیم تا قانون کار بیاید. اما نظریه شورای نگهبان در هفتاد بند و حدود 120 اشکال شرعی و قانون اساسی گرفت و زیر بار نرفت. این را هم بگویم ما در جریان اینکه می خواستیم به شورای نگهبان بقبولانیم که کار درستی است، یک روز کمیسیون کار مجلس از من و آقای مومن دعوت کرد که حرفهایمان را بزنیم و خواسته هایمان را بیان کنیم تا همدیگر را متقاعد کنیم. در ابتدا من صحبت کردم و گفتم چرا فتواها و نظرات امام را قبول نمی کنید؟ قانون کار را باید تصویب کنید. چرا این کار را نمی کنید؟ آقای مومن یکراست گفت امام نظر دارد و ما هم نظر داریم! وقتی این را گفت من خیلی ناراحت و عصبانی شدم و گفتم یعنی چی؟ امام ولی فقیه و رهبر انقلاب است. دیگر به بحث ادامه ندادم و جلسه را ترک کردم. او هم بعدا گله کرد که فلانی آمد و حرفهایش را زد و نگذاشت ما حرفهایمان را بزنیم و رفت. ولی من دیدم بی فایده است. همین مسائل موجب شد که مقدمات مجمع تشخیص مصلحت نظام فراهم شود. یعنی این گیر و پیچ ها در ارتباط با قانونگذاری باعث شد که مجمع تشخیص مصلحت نظام تدارک دیده شود که این مجمع در بهمن 66 تدارک دیده شد و قوانینی که ما دنبال می کردیم نهایتا در مجمع به تصویب رسید.

*یعنی قانون کار در نهایت به تصویب مجمع رسید.

قانون کار در سال 69 به تصویب رسید. یعنی 11 سال بعد از انقلاب که نباید اینطوری می شد و قانون اصلاحات عرضی هم به تصویب رسید. از آنجا که مسئول مستقیم بودم، در ارتباط با این قوانین مصر بودم. در ارتباط با قوانین ارزی یک زمانی بود که جو سنگینی ساخته بودند که اکثر مسئولین حاضر نبودند از اصلاحات عرضی دفاع کنند با اینکه مصوبه شورای نگهبان بود. چون تحت شدیدترین حملات قرار می گرفتند. در مورد قانون کار هم وضع به همین صورت بود و کسی که دفاع می کرد، تحت شدیدترین حملات قرار می گرفت. ولی من چون مسئولش بودم، محکم دفاع می کردم و بی برو برگرد دنبال می کردم. البته فقط این موارد نبود قانون بیمه محصولات کشاروزی هم همین مشکل را داشت. در زمانی که وزارت کار بودم، قانون بیمه بیکاری هم بود. قانون شوراهای اسلامی کار هم بود و همه اینها مسئله دار بودند. به هرحال چون یک طرف کارفرما بود که باید موارد را قانونا بپذیرد، با این طرز تفکر که اصلا قبول نداشت دچار مشکل می کرد. این درحالی بود که آنها همه موارد را دیدگاه های کمونیستی تلقی می کردند. وقتی عنوان کارگر را برگرفته از مکتب کمونیسم و سوسیالیسم تلقی می کردند، کل این حرکتها را هم در همان راستا می دیدند. در آن زمان تعاونی ها هم باز نصیب من بود که در آن مورد هم می گفتند تشکیل تعاونی ها یک کار کمونیستی است. زمانی که وزارت کشاورزی بودم، می گفتند هم کار اصلاحات عرضی خلاف شرع است و هم کار تعاونی ها که هر دو از جمله کارهای کمونیستی است. در وزارت کار هم همینطور کار کمونیستی تلقی می کردند. به همین علت بود که وقتی در دوره سوم مجلس شورای اسلامی نماینده تهران شدم، آقای خزعلی روی منبر رفت و با این مضمون گفت که فلانی رای آورده حالا ببینید یک کمونیستی که به مجلس می رود، چکار می خواهد بکند؟ من بعدها در نشریات دیدم که این سخن را گفته اما بی تفاوت بودم و برایم مهم نبود چون خیلی از این حرفها زده شده بود. در ارتباط با قطعنامه 596 زمانی که امام پذیرفته بودند و بیانیه ای منتشر کرده بودند، فرازی با این مضمون بود که یک عده که به محرومین و مستضعفین کمک می کنند، بلافاصله یک عده از خدا بیخبر به اینها مارک کمونیستی و سوسیالیستی می زنند که باید به خدا پناه برد. چون کسی دیگر را اینگونه مارک کمونیستی نزده بودند، احساس کردم که امام به من اشاره دارد. نزد حاج احمدآقا رفتم و گفتم از قول من از امام تشکر کنید من انتظار نداشتم که اینگونه یک فراز را به این موضوع اختصاص دهند چون غیر از من کسی دیگر به این مورد متهم نشده بود. دیدم حاج احمدآقا تعجب کرد. من از تعجبش، تعجب کردم و علت را جویا شدم. بعد از مدتها دیدم که امام به شورای نگهبان نامه نوشته و همین مضمون را در نامه آورده و از من با اسم دفاع کرده و به شورای نگهبان پرخاش کرده که چرا به مسلمانی که اینگونه است، تهمت کمونیستی می زنید؟ آنوقت انتظار دارید جوانهای انقلابی احترام شما را نگه دارند؟ آن موقع البته درگیری من با شورای نگهبان زیاد بود. من مصاحبه می کردم و شورای نگهبان رادر ارتباط با قانون اصلاحات عرضی مورد نقد قرار می دادم. امام اشاره کرده بودند که وقتی طرفین به هم بد و بیراهه می گویید در شرایط یکسانی نستید. شما در شرایطی هستید که عضو شورای نگهبان هستید و باید نظارت خاصی داشته باشید. من متوجه شدم که حاج احمدآقا فکر کرده من از مضمون این نامه مطلع هستم که تعجب کرده بود درصورتی که من از مضمون نامه مطلع نبودم و تنها مضمون بیانیه حضرت امام را دیده بودم. قضیه این بود و اینکه اشاره کردید چرا به من کمونیست می گفتند، به این دلیل بود و عمده ترینش از طرف آقای خزعلی مطرح شده بود. در همین جا هم بگویم ذیل پاراگراف دوم نامه حضرت امام اشاره کرده بودند که من نظر خاصی ندارم که از یک نماینده دفاع کنم یا نکنم ولی وقتی یک نماینده نزد شما می آید و می گوید اگر من اشکالی داشتم، توبه کردم آیا این درست است که همین مسئله را روی منبر مطرح کنید؟ این فراز برای من ابهام داشت که امام چگونه این فراز را آورده است درحالی که کل نامه در ارتباط با من است. این فراز چیست؟ نمیدانستم منظورشان چیست تا اینکه آقای سعیدیان فر، نماینده خمینی شهر با ما در مجلس همدوره بود. گفت فلانی در نامه ای که در ارتباط با تو هست و امام نوشته اند، منظورشان از آن فراز، من هستم. پرسیدم چطور؟ گفت من در خمینی شهر کاندیدا بودم و رقیبم هم همینطور. آقای خزعلی از رقیب من حمایت می کرد و مرا در شورای نگهبان رد کرده بودند. من با اینکه این را پذیرفته بودم ولی خواسته بودم که در شورای نگهبان هم علت را جویا شوم. به آنجا رفته بودم و تنها دلیلی که آوردند گفتند که تو از دکتر شریعتی تعریف و تمجید کرده ای. آنجا گفتم اگر جرم من این است درست است من تعریف و تمجید کردم اما بعدا توبه کردم و الان هم دیگر آنطور تعریف و تمجید نمی کنم. اما شما بگویید حالا گناه من بیشتر است یا گناه کسی که از سیدقطب تعریف کرده و برایش ختم گرفته و برایش کلی کار کرده؟ همه گفتند جرم آن که از سید قطب تعریف و تمجید کرده و برایش ختم گرفته. گفتم این آقای خزعلی همین کار را کرده. آنها با شنیدن این حرف تعجب کردند و گفتند داشتیم آقای خزعلی؟! بدین ترتیب صلاحیت آقای سعیدیان فر تائید شد. علی رغم این آقای خزعلی در منبر علیه آقای سعیدیان فر و به نفع رقیب ایشان تبلیغ کرده بود. این مسئله از طریق آیت الله منتظری به گوش امام می رسد که آقای خزعلی این کار را کرده است. امام در ارتباط با این قضیه ذیل نامه را اشاره داشتند.

*پس امام از قانون کار و به تصویب رسیدن این قوانین یک حمایت تمام و کمال داشتند. در مصاحبه ای که از آقای توکلی دیدم گفته اند پیش نویس قانون کاری که نوشته اند هم به تائید امام رسیده و ایشان گفته بودند که بالاخره یک قانون اسلامی درست و حسابی نوشته شد. درواقع چنین چیزی را نقل می کنند که در ابتدا به شورای نگهبان ارجاع دهید و بعد به دولت که گویی مهندس موسوی هم با این قضیه مشکلاتی داشتند. این سخن آقای توکلی چقدر صحت دارد؟

تا جایی که من یادم است این حرف در هیات دولت زده نشد. چون اگر احیانا صحبت امام این بود، همه ملاحظه می کردند. آن موقع تقریبا همه رد کردند حتی رئیس جمهور آیت الله خامنه ای هم در هیات دولت بودند، ایشان هم محکم رد کردند. من آن موقع وزیر کشاورزی بودم و علیهش صحبت کردم. گفته شد که این توسط وزارت کار تهیه شده و به تائید فقهای قم رسیده است.

* در قبال اینکه به شما کمونیست و مارکسیست می گفتند به جناح و طرف مقابل کاپیتالیسم یا سرمایه دار یا مدافع سرمایه داری لقب می دادید؟

بله، من می گفتم. چون غیر از این نبودند. به یک اقتصاد بسیار آزاد و آزاد قرون وسطی معتقد بودند. چون تجارت و اقتصاد سالهاست که تغییر یافته ولی آنها اصلا به این قوانین و مقررات اعتقادی نداشتند و من می گفتم.

*در دهه اول انقلاب وقتی تا سال 68 که مسئولیت اجرایی هم داشتید، به نظرتان در چه جاهایی خیلی تند رفتید و انقلابی عمل کردید؟

ببینید! تند رفتن من همین بوده که گفتم. این تندروی نیست. این فقط دنبال این است که قوانین باید تصویب شود که در نهایت هم همین حرف ما شد و تصویب شد. یک کشور نمی تواند بدون این قوانین باشد. یعنی همان چیزی تصویب شد که ما تهیه کرده بودیم. در نتیجه اگر گفته شده بود تندروی، از ناحیه و زاویه دید آنها بود. از زاویه دید جناح راست این کار تندروی محسوب می شد. ولی تندروی در جامعه و در همه جناح ها هست و این را باید به رسمیت شناخت. نمی توان گفت که در هیچ جا نباید تندروی باشد. تندروی گاهی کارآیی هم دارد. گاهی می دیدند که من از حرفم کوتاه نمی آیم. یکی از من پرسید که آیا به این دیدگاه تندت معتقدی؟ پاسخ دادم الان بله. چون اگر الان به مرگ نگیریم به تب راضی نخواهند شد. گاهی لازم است. اما همیشه غلط است. درمجموع باید تعادل باشد. گاهی تندروی کار را راست و ریست می کند. اما این بدان معنی نیست که همیشه باید تندروی کرد. حضرت امام وقتی انقلاب را به ثمر می رساند، اکثریت افراد می گفتند که این دیگر تندروی است. می گفتند تا اینجا آمدی، خوب است و رژیم شاهنشاهی دیگر عقب کشید ولی امام ادامه داد. از زاویه دید آنها یا خیلی دیدگاه ها کار امام تندروی بود. اما اگر بگوییم تندروی، تندی بود که انقلاب را به ثمر رساند.

*یعنی هیچ کاری نکرده اید که الان پشیمان باشید؟

من؟ در ارتباط با کار گذشته ام.

*بله.

در ارتباط با این کارهایم نه، خوشبختانه من چون به یک چیزهایی معتقد بودم، دنبال چیزهایی بودم که حداقل ها بود و نه حداکثرها. اگر دنبال قانون اصلاحات عرضی بودم، این قانون قبلا در شورای انقلاب به تصویب رسیده بود و عده ای میخواستند این را روی هوا ببرند. من دفاع کردم و تا آخر قضیه هم دفاع کردم. در مورد تعاونی ها هم قبلا تصویب شده بود و من برای اجرای آن مصر بودم. درواقع یک عده متوجه نبودند که چه چیز تصویب شده که بعد از آن به واسطه دیگران متوجه شدند. دیگران متوجه شدند که چه تصویب شده و علیه این قوانین قد علم کردند. یا قانون کار که قانون زمان طاغوت خیلی از مسائل را عمل می کرد و ما خیلی چیزی به آن اضافه نکردیم. آیا قانون ما باید از قانون زمان شاه هم کمتر باشد؟ خب، طبیعی است که پاسخ منفی است. و من دنبال چیزی بودم که خیلی از آن بالاتر نبود. من بیشتر دنبال این بودم که ماده 33 اصلاح شود و کل آن حالت اسلامی پیدا کند و تشکل هایش اسلامی باشد. یعنی یک چیزی که انتظار داشتیم همه این را تائید کنند. آنها که صاحب انقلاب بودند تائید می کردند. شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی، منتظری و دیگران که امضا کرده بودند این قوانین را تائید می کردند. از قانون کار همینطور. اکثر کسانی که مسئول بودند از قانون کار حمایت می کردند و تائید می کردند. این طرز تفکری بود که محکم ایستاده بود و آن طرز تفکر وزنه سنگینی در ارتباط با مسائل قانونگذاری داشت.

*در مسائل آزادیهای عقیده، سیاسی و اجتماعی دیدگاه بسته ای در دهه 60 نداشتید؟

ببینید! هیچوقت دیدگاه های ما در ارتباط با مسائل عقیدتی هیچگاه بسته نبود. ما همیشه از آزادی بیان، آزادی عقیده و آزادی اندیشه و قلم دفاع می کردیم. در ارتباط با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و نشریه عصر ما را اگر ملاحظه کنید، کاملا مشخص است. در ارتباط با نشریات ما در مورد سازمان اولیه هم باز مشهود است. ما با چیزی که مخالف بودیم و مبارزه می کردیم این بود که یک عده از بلوک ها در مقابل انقلاب اسلامی و نظام مبارزه مسلحانه را شروع کرده بودند که با آنها درگیر بودیم. مثلا کاملا معتقد بودیم که نهضت آزادی باید حق آزادی بیان داشته باشد. منتها خود ما مطالبشان را می نوشتیم و نقد می کردیم و می گفتیم باید نقد شوند که جامعه به لحاظ سیاسی ارتقا پیدا کند و هم متوجه شود که مسائل چیست. ما خیلی از تفکرات را نقد می کردیم. نقد کردن با اینکه مخالف باشیم که حرفهایشان را بزنند، فرق می کند. خود من چه قبل و چه بعد از انقلاب همین نقد را ادامه دادم. در زندان هم براحتی با اینها صحبت می کردیم، نقد می کردیم، نقد می شنیدیم و تجربه به من ثابت کرده که این شیوه کار بیشتر مثمر ثمر است و جواب می دهد. طرف را نرم می کند. در زندان آقای هادی خامنه ای و آقای کروبی شاهد هستند که با همین شیوه آنها را تحت تاثیر قرار دادیم به شکلی که جالب است بیان کنم در ارتباط با مراسم مذهبی صبح ها ورزش خاصی انجام می دادیم. آنها برای احترام با ما، همکاری می کردند. کمونیست که اصلا اعتقاد نداشت در ارتباط با مراسمی که برای حضرت فاطمه گرفتیم، می آمد و خودش را همراه می کرد. این یعنی اگر درست برخورد شود، جواب مثبت می توان گرفت.

*بعد از سال 68 و دورانی که دیگر جناح چپ اسلامی دهه 60 تقریبا به حاشیه سیاست رانده شد، تغییری هم در این جناج رخ داد و از تفکر انقلابی به سمت اصلاح طلبی حرکت کردند. آیا این اتفاق برای شما افتاد که از انقلاب به سمت اصلاح طلب بودن حرکت کنید؟

ببینید! تشکلهایی که ما داشتیم همیشه عنوان خط امامی را داشت. یعنی خود سازمان، شورای هماهنگی گروه های خط امام را تشکیل دادیم که در این شورا سازمان، انجمن اسلامی مهندسان، انجمن اسلامی معلمان، انجمن اسلامی مدرسان، جناح خط امامی مجلس بودند. بعد از اینکه آقای خاتمی رئیس جمهور شد چون توسعه سیاسی یکی از اهدافش بود، در این زمان گروه های مختلف بوجود آمدند. گروه هایی مثل مشارکت و احزاب دیگر. در آن زمان هفت گروه مختلف خط امامی بودیم و بدین ترتیب حدود 10 گروه اینگونه درست شدند که جزو شورای هماهنگی نبودند. شورای هماهنگی تا 4، 5 سال بعد از اینکه آقای خاتمی رئیس جمهور بود به کار خود ادامه داد. وقتی که این گروه ها حضور پیدا کردند، ما دیدیم و اینها پیشنهاد کردند و همه هم قبول کردند که شورای هماهنگی را توسعه دهیم. مشی شورای هماهنگی تغییری نکرد و تنها اسمش عوض شد. به عنوان حرکت فوق العاده ای که در دوم خرداد بوجود آمد، نامش شورای هماهنگی گروه های دو خردادی شد. اما مشی آن همان مشی خط امام و انقلابی بود و تغییری نیافت. اما به تدریج نامش بعد از چند سال فعالیت به شورای هماهنگی گروه های اصلاح طلب تغییر کرد. این نکته مهم است که مضمون اصلاح طلب هم آن موقع این بود که در یک مقطع با مشکلات خاصی روبه رو بودیم. در زمانی که آقای خاتمی رئیس جمهور شد، ما با یکسری برخوردهایی مواجه شده بودیم که احساس می کرد از مسیر قانون اساسی انحراف دارد. یکی آزادیهای سیاسی بود، یکی مسئله اقتصاد بود که تا مدتی اقتصاد بازار اعمال می شد، اثرات ناگواری هم داشت که اوج آن همان نزدیک 49 درصد تورم بود که لبه تیر حمله آن متوجه قشر محروم بود. در زمینه مسائل اقتصادی این مشکل بود و در زمینه مسائل سیاسی هم آن بگیر و ببندها بود و اینها موجب شده بود که شورای هماهنگی گروه های خط امام به شورای هماهنگی گروه های اصلاح طلب تغییر نام دهد. به این معنی که کار را از مسیر موجود به مسیر اصلی قانون اساسی برگرداند. درواقع ماهیت کاری این شورا تغییر نکرده، همان انقلابی و خط امامی و قانون اساسی منتها با توجه به آن مقطع از زمان تمام تلاش این بود که کارها به مسیر صحیح برگردد. بارها در همان موقع مصاحبه کردم و گفتم که هدف ما اینهاست.

*الان خودتان را یک فرد انقلابی می دانید یا اصلاح طلب؟ یا با هم تضادی ندارند.

اینها با هم تضادی ندارند. وقتی می گوییم انقلابی به این معنی است که یک شرایط جدیدی را بوجود آوریم که همه چیز را دگرگون کنیم. اگر به این معنی هست، نه، الان این نیست. نظام روی غلطک افتاده، بعضی از کارهایش مسیر درستی را طی نمی کند و باید به مسیر اصلی اش برگردد که همان مسیر قانون اساسی است. در نتیجه ما اصالح طلب هستیم و کار ما کار اصلاح طلبی است. ما نمی گوییم از طریق تغییر نظام کار باید انجام شود. تغییر نظام بی معنی است بلکه تغییر رفتارها و روشها و سیاستها به صورت تدریجی باید انجام شود و همراه با حوصله و دقت باشد. چون حداقل این تجربه را دارم که تا وقتی بخواهید یکسری دیدگاه ها را تعدیل کنید و تغییر دهید، خیلی زمان می برد. آنها که اول انقلاب انقدر در مورد قوانین موضع داشتند، الان 180 درجه تغییر جهت داده اند. همان کسی که اول انقلاب می گفت، ولی فقیه کاره ای نیست (منظورش امام بود) و حق دخالت در این کارها را ندارد، الان 180 درجه تغییر جهت داده است. پس وقتی من می گویم اصلاح طلب هستم با توجه به این تجربه است. وقتی همان قانون را قبول نداشت، حالا مجمع تشخیص مصلحت که آمده و قانون را در نهایت تصویب می کند و این ساختار سیاسی می تواند در نهایت قانونگذاری کند، آن دیدگاه دیگر برخورد نمی کند چون به رسمیت شناخته. آن دیگر تغییر پیدا کرده به این معنی که قبلا اصلا اعتقاد نداشت که قانون اینگونه تصویب شود. او می گفت که قیمت را خدا تعیین می کند و هرکس بخواهد کاری کند، دخالت در کار خداست! ولی الان دیگر این حرف را نمی زند. این خودش خیلی مهم و خوب است و یعنی اصلاحات.

*آیا خود اصلاح طلبان 180 درجه تغییر نکرده اند؟ یعنی از موقعی که همه چیز را به امپریالیسم منوط می کردند، سفارت آمریکا را تسخیر کردند و کارهای دیگری که انجام دادند و الان به هیچکدام از آنها اعتقاد ندارند و حرف دیگری می زنند.

ببینید! وقتی می گوییم اصلاح طلب یا اصولگرا هر کدام یک طیف گسترده ای هستند. یکسری کارها کرده اند که بعد پشیمان شده اند. من شخصا هر قدمی که برداشته ام چون احساس کرده ام روی حساب و کتاب است و همینطور دیمی کار نکرده ام، الان از همه آنها دفاع می کنم. ما در آن موقع برای لانه جاسوسی دو نفر را فرستادیم و کار لانه جاسوسی را تائید کردیم. ولی همان کار اگر الان انجام شود، بسیار بدجو است. دو یا سه سال پیش هم در هر جایی انجام می شد، همین بود. آن موقع شرایط خاصی داشت. شرایط را باید همیشه در نظر گرفت. وقتی یک شرایط خاصی هست، عده ای در ارتباط با آن شرایط خاص تصمیمی را می گرفتند و کاملا روی آن پافشاری می کنند، قابل احترام است. شرایط که عوض شد، دیگر ممکن است آنطور نباشد. حالا ممکن است بعضی کارهای جانبی اش خوب نبوده باشد. مثلا فرض کنید من لانه جاسوسی که اشغال شد، تائید می کنم و خود من هم آن موقع تائید کردم و قبول کردم که دو نفر از بچه های سازمان بروند اما اینکه کارها به تاخیر افتاد و 444 روز طول کشید را اصلا قبول نداشتم و می گفتم این کار غلطی است و سریع باید معامله کرد و تمام کرد. این کار جنبی بود و اصل قضیه را روی هوا نمی برد. البته برخی هم دیدگاهشان عوض شده. یعنی آن موقع که با آمریکا مقابله می کردند، یکسری چیزها که از آمریکا دیدند، تعدیل پیدا کردند ولی من نه. این به این معنی نیست که معتقد باشم نباید با آمریکا اصلا ارتباط برقرار کرد یا مذاکره کرد. این فرق می کند. وقتی مقابل یک قدرتی می ایستید، به این معنی نیست که خودت را منزوی کنی بلکه از موضع بالا باید خیلی کارها را انجام داد. من هیچوقت مخالف این نبودم که با آمریکا نباید مذاکره کرد. البته الان مخالفم که در این مقطع مذاکره شود. مذاکره در این مقطع بی معنی است اما همیشه موافق بودم که با آمریکا باید مذاکره شود. چرا از طریق واسطه حرفهایمان را بزنیم که او کلی نان بخورد و بعد هم خودش بهم بزند؟ خودش وسط کار بهم بزند و دومرتبه از داخلش نان دربیاورد که کار درستی نیست. باید با همه کشورها ارتباط داشته باشیم غیر از صهیونیست ها که استثنا هستند. اما با کشورها باید مذاکره، صحبت و گفتگو کرد. گفتگو خیلی موثر است. باز هم می گویم کسانی که مخاطب هستند، من به عنوان تجربه ای که داشتم از قبل انقلاب و بعد انقلاب می گویم که مذاکره بسیار سودمند است. مذاکره با کمونیستها و کسانی که قانون را قبول نداشتند، سودمند بوده و در انتها مجاب شده اند. حالا نه صد درصد ولی یک درصدی کار را راحت کردند. مذاکره موجب می شود که دستهایی که می خواهند کارها را خراب کنند و آب را گل آلود کنند و از آن ماهی بگیرند، قطع شود. بنابراین این را به عنوان یک محور مهم باید تلقی کرد. من با این کاملا مخالفم که عدم ارتباطمان با آمریکا اعتقادی است که اعتقادی اینجا معنی نمی دهد و کاملا سیاسی است. ما باید منافع ملی را مدنظر بگیریم و هرچه اقتضا می کند را عمل کند. اعتقادی نیست.

*دهه 60 هم معتقد بودید؟

بله، تازه آمریکا در ابتدا رابطه اش را با ما قطع کرد. لانه جاسوسی به این علت شد که آنجا واقعا لانه جاسوسی شده بود. من متوجه بودم با گروه هایی که داشتیم مبارزه می کردیم، تغذیه می کردند. از لحاظ اطلاعات، تدارکات و پول. از هر لحاظ اینها را تغذیه می کردند. وقتی مرکزی علیه ما شده است، پس اگر نباشد ما زودتر موفق می شویم. در ارتباط با کردستان که اشاره کردید، ما درگیر بودیم. هر قسمتی از کردستان را یک گروهکی گرفته بود. کوموله، فدائیان خلق و دموکراتها هر کدام تکه ای از آن را گرفته بودند. ما می خواستیم آنها را بیرون کنیم. آنجا را ضمیمه بکنیم. می دیدیم که اینها از کجا دارند کمک می گیرند. می دیدیم که با لانه ارتباط دارند و در دانشگاه ها دفتر و دستک دارند و از آنجا به عنوان ستاد استفاده می کنند. وقتی که اینها را می دیدیم این قسمتها باید مورد توجه قرار بگیرد. اگر احیانا کسی این اطلاعات را نداشته باشد می گوید چه کار غلطی بود. من نه می گویم کار درستی بود. وقتی می بینیم از جایی دارد حمایت می شود اینجا را باید بزنیم. به همین علت بود که شخصا و ما به عنوان سازمان موافق قضیه بودیم.

*بعد از 40سال که از انقلاب می گذرد و به راهی که طی شده اگر نگاه کنید، به نظر شما چه کارهایی را انجام می دهید و چه کارهایی را دیگر انجام نمی دهید؟ و اگر به پیش از انقلاب برگردید آیا دوباره انقلاب می کنید یا نه؟

ببینید! وقتی انقلاب می شود به یک فرد یا گروه ربطی پیدا نمی کند که انقلاب بکند یا نکند.

*چون خیلی از همفکران شما که از اول هم با شما بودند الان معتقدند که اگر دوباره برگردند، انقلاب نمی کنند!

خب، این که حرف ممتنه ای است. یک حالت پشیمانی باعث این حرف می شود. ببینید! انقلاب آن موقع غیرقابل اجتناب بود. انقلاب چه بخواهیم چه نخواهیم آن موقع انجام می شد. منتها انقلاب ما انقلاب فرهنگی بود. بعدا اگر احیانا بار اقتصادی روی آن انجام شد به همین علت هم بار اقتصادی را خوب نکشیدیم. این قوانین که اینجول لت و پار و می شد و معطل می ماند به علت این بود که بعد اقتصادی انقلاب ضعیف بود. انقلابهای دیگر مثل انقلابهای کمونیستی شوروی و چین بعد اصلی اش اقتصادی بود و پایه اصلی را روی اقتصاد گذاشتند ولی مال ما فرهنگی بود. انقلاب فرهنگی، انقلاب ما، غیرقابل اجتناب بود. یعنی فرهنگ غربی با سرعت سرسام آور و با شدت بسیار زیاد به ایران هجوم آورده بود بود و یکباره مردم را شوکه کرد. این مردم شوکه شده، با یک رهبری بسیار ظریف و خوب هدایت شد، انقلاب به ثمر رسید. من تمام آن قسمتهایی که تابحال طی کرده ام را باز هم اگر برگردم، طی می کنم. منتها اگر برگردم یکسری هشدارها را بیشتر می دادم. ما در این مسیر الان یک وضعیت خاصی را داریم. کشور ما از لحاظ سیاست خارجی مستقل است. می توان گفت تقریبا تنها کشوری است که به لحاظ تصمیم گیری مستقل تصمیم می گیرد. به لحاظ فرهنگی تقریبا می توان گفت که یک الگوی خاص خودش را دارد. به لحاظ اقتصادی ضعف دارد. ما در زمینه مسائل اقتصادی خوب کار نکردیم. یعنی بد مدیریت و هدایت شده. وحدت نظر نبوده، مدیریت ها خوب عمل نکرده اند. ما شعار خودکفایی را می دادیم درحالی که یک زمانی از قانون اصلاحات عرضی فقط من دفاع می کردم. از قانون کار فقط من دفاع می کردم. اما یک نظام نباید فقط یک نفر آن هم در رده چندم فقط دفاع کند مسئول مستقیم هست و باید همه دفاع کنند. اصلاحات عرضی به عنوان کل مملکت است، همه باید دفاع کنند و مایه بگذارند. قانون کار و بیمه بیکاری همینطور. این نقطه ضعف نظام بود. البته من به سهم خودم سعی می کردم که همه را بکشانم. اما در انتها موفق نبودم. من و امثال من برخی دیگر ممکن است در محدوده کاری خودشان. ببینید! بنابراین من شخصا اگر احیانا به آن موقع بگردم همه آن کارها را انجام می دهم با شدت بیشتری روی مسائلی که اشاره کردم که باصطلاح بیشتر باید تجمیع شود و بیشتر افراد و مسئولین باید یک نظر داشته باشند. البته مسئله ای که اینجا هست، مسئله جنگ بود که خودش معضل ایجاد می کرد. کمتر افراد و مسئولین را به این سمت می کشاند که مسائل اقتصادی را به شکل ریشه ای حل کنند و همین موجب شد که یک روز خدمت امام این را بگویم که ما که خط امامی هستیم. با صراحت گفتم که من خط امامی هستم و در همین مسیر هم عمل می کنم و محکم هم دنبال این مسائل هستم. منتها انتظار داریم که خود حضرتعالی در این زمینه یکسری مسائل که پیچیده می شود را برخورد کنید. ما که خط امامی هستیم فرمایش شما را هرچه بگویید می پذیریم آنها هم که خط امامی نیستند، ناچارند بپذیرند. حالا فقط من و امام بودیم ولی این یک واقعیت است که امام بعد از اینکه 20 دقیقه صحبت کردم لبخندی زدند و گفتند نگران نباشید. بعد از جنگ همه اینها به راحتی قابل حل است. من نگران بودم که آن موقع حل نمی شد ولی امام با سعه صدر اعتقاد داشتند که بعد از جنگ قابل حل است. احساس کردم که امام معذوریت جنگ را دارند. چون اگر فشاری وارد کنند، موضوع جنگ تحت الشعاع قرار می گرفت و این معذوریت درستی بود.

*دیدگاه اقتصادی تان چطور؟

همان دیدگاه اقتصادی است. البته دیدگاه اقتصادی شاید به ذهن متبادر شود که من به یک اقتصاد مختلط متمایل به سوسیالیسم را معتقد هستم که این یک برداشت نادرستی است. ببینید! تجربه من و شیوه برخورد خود من ثابت کرده و کل تجربه کشورها اثبات کرده که همه دیدگاه های مختلف چه سوسیالیسم، چه کاپیتالیسم و چه اختلاط اینها در بعضی از مقاطع جواب می دهد و نه در هم مقاطع. به عنوان نمونه؛ یک زمانی در اوایل دولت آقای هاشمی رفسنجانی یک عده دنبال این بودند که ارز را تک نرخی کنند. یک عده هم صد درصد مخالف بودند و می گفتند در اینصورت ارز سه نرخی که 20، 40 و 80 تومانی بود یکباره بالا می رود. من می گفتم که تک نرخی در نهایت خوب است اما باید به تدریج انجام شود. الان ناچاریم که سه نرخی را داشته باشیم. می گفتم که قیمتگذاری الان لازم است که کالا کم است اما وقتی کالا آنقدر تولید شود که به وفور پیدا شود، خودش جوابگوست و قیمت را تعدیل می کند. شما قیمتگذاری هم کنید، می بینید که عرضه و تقاضا پایین تر می آورد. قیمتگذاری در موقعی لازم است که کالاها کمتر از آن چیزی است که تقاضا اقتضا می کند بنابراین هم می توان گفت که تمایل به کنترل قیمت درست است و هم تمایل به بازار آزاد درست است اما هر کدام در یک مقطعی. من الان معتقدم که باید دست بخش خصوصی باز گذاشته شود. باید به بخش خصوصی کمک شود و باید به میدان کشانده شود و خواهش کرد که سرمایه گذاری کند. اما این دیدگاه در یک مقطع دیگر نبود و نباید هم باشد. موقعی که اصلا بخش خصوصی نمی توانست کار را اداره کند. الان بخش دولتی نمی تواند کار را اداره کند. آن موقع بخش خصوصی نمی توانست یعنی کفگیر به ته دیگ خورده بود. بخش خصوصی کار نمی کرد، می بایست کار را از او گرفت، انجام داد، ارتقایش داد و بعد اگر لازم بود دومرتبه به او پس داد. این تجربه کشورهای مختلف است. تجربه سه هزار ساله دنیاست. ما یک زمانی در چین این مسئله را داشتیم. سه هزار سال پیش در چین همین قضیه بود. یعنی سوسیالیست به این شکلی که الان معروف است آن موقع آنجا کار را انجام می دادند. آن موقع مصادره اموال و توزیع آن بین دیگران بود. بعد دومرتبه این است قضیه.

*به عنوان سوال آخر به نظر شما انقلاب اسلامی چه چشم اندازی دارد و در ادامه به کجا حرکت می کند؟

به نظرم انقلاب اسلامی علی رغم اشکالاتی که داشته الان از پتانسیل قوی ای برخوردار است. ما الان یک کشوری داریم که در منطقه حرف اول را می زند. تقریبا در جهان تصمیماتش موثر است که ظرفیت کمی نیست. خیلی از افراد و جوانها باید به این نکته توجه کنند. یکسری از مسائل و مشکلات موجب شده که این بعد از نظام به دست فراموشی سپرده شود یا کمتر بدان توجه شود. این بعد از نظام تا بحال سابقه نداشته نه در قبل انقلاب و نه در بعد از انقلاب. سابقه نداشت که ایران به عنوان یک قدرت برتر منطقه قدعلم کند. این نتیجه یکسری برنامه ریزیها، مجاهدت ها و از خودگذشتگی ها بوده و هست. به هر حال نتیجه کار انقلاب اسلامی است. این را باید در نظر گرفت. یعنی این را نباید با یکسری کارهای دیگر که نپخته و بعضا مشکوک است و کار را خراب می کند، این بعد از کار را به دست فراموشی سپرد. بنابراین این پتانسیل در انقلاب هست. ما ظرفیت نیروی انسانی و اقتصادی خیلی خوبی داریم. این ظرفیت خیلی بالاست. همین ظرفیت موجب شده که ما را به یازده و نیم کشوری برسد که از لحاظ تولید ناخالص ملی در رده یازدهم هستیم. این چیز خوبی است. این یعنی یک امکان بسیار ارزنده. ما اگر از این امکانات استفاده کنیم قطعا آینده خوبی در پیش داریم. ما امنیت داریم، قدرت در منطقه داریم، نیروی انسانی آموزش دیده داریم و ظرفیت اقتصادی هم داریم. نیروی آموزش دیده ما در سطح جهان خیلی بالاست. شاید رده سوم یا چهارم باشیم که بسیار مهم است. فقط در ارتباط با مدیران باید بگویم که مدیران هستند که باید دست به کار شوند. آنها خیلی کم کاری می کنند. یعنی از این ظرفیت و پتانسیل باید استفاده کنند و جوانها را به کار بگیرند. امکانات را به کار بگیرند که این امکان پذیر است. منتها یا بلد نیستند یا عده ای حوصله اش را ندارند. اگر بروند دنبال کار قطعا آینده بسیار خوبی را خواهیم داشت. نه ایران بلکه قدرت انقلاب اسلامی خواهد داشت.

جملات کلیدی این مصاحبه را در زیر می‌خوانید:

*نه دیدگاه چریک‌های فدایی خلق را می‌پسندیدم نه مجاهدین خلق را

*شورای مرکزی امت واحده با حضور من، بهزاد نبوی، صادق نوروزی، محسن مخملباف، رضا رضوی مشخص شد

*من بیاینه کاملا مذهبی تهیه می کردم، کمونیست ها کمک می کردند، تکثیر می کردند

*در داخل زندان خودمان متشکل بودیم و از مجاهدین خلق هم جدا شده بودیم

*در زندان جزوه ای 2 هزار صفحه ای تهیه کردم که براساس آن به زندانیان آموزش می دادم

*چون در زمینه های امنیتی و نظامی فعال بودیم، سازمان را نیمه مخفی، نیمه علنی قرار دادیم

*وزیر که شدم تا مدتها خیلی کم می توانستم درجلسات سازمان مجاهدین انقلال حضور پیدا کنم

*گاهی تندروی کار را راست و ریست می کند

*در پیش نویس قانون کار که احمد توکلی تهیه کرده بود نوشته شده بود که کارگر در ادبیات مارکسیستی و کمونیستی رواج دارد و به جای کارگر از واژه «مزدور» استفاده شده بود

*عده‌ای اوایل انقلاب هر قانونی را که می خواست به تصویب مجلس برسد رد می‌کردند

*برخی آنقدر افراطی بودند که می گفتند چراغ های راهنمایی بیخود گذاشته شده و ایجاد محدودیت است

*ما می گفتیم کالاها باید قیمت گذاری شود می گفتند شما چکاره هستید؟ خدا قیمت را تعیین می کند!

*مهندس موسوی تا سال 66 به خاطر بعضی تفکرات افراطی عده‌ای نتوانست بر روی بعضی کالاها قیمت‌گذاری کند

*اکثر مسئولان حاضر نبودند از اصلاحات ارضی دفاع کنند

*عده ای عنوان کارگر را برگرفته از مکتب کمونیسم و سوسیالیسم تلقی می کردند

*امام به شورای نگهبان نامه و درباره من نوشته بود چرا به مسلمانی که اینگونه است، تهمت کمونیستی می زنید؟

*تندروی در جامعه و در همه جناح ها هست

*ما باید منافع ملی را مدنظر بگیریم

*قبل از انقلاب جذب گروه‌های چپ نشدم

*آرمان سیاسی ما قبل از انقلاب مبارزه با استبداد بود

*با هادی خامنه‌ای و کروبی هم‌زندانی بودم

*کارگران در سال 62 از احمد توکلی خیلی ناراضی بودند

*تندروی و کندروی در جناح‌های سیاسی را باید به رسمیت شناخت

*عده‌ای می‌خواستند قانون اصلاحات ارزی را به هوا ببرند

*بعد از ریاست جمهوری خاتمی گروه‌های سیاسی بسیار فعال بودند

*انقلابی بودن و اصلاح طلبی با هم تناقضی ندارند

*من تسخیر سفارت آمریکا را تایید کردم اما طول کشیدن مساله را نه

*اگر تسخیر سفارت آمریکا الان اتفاق می‌افتاد هیچ کس از آن حمایت نمی‌کرد

*مذاکره در این مقطع با آمریکا بی‌معنی است اما باید با قدرت‌ها گفت‌وگو کنیم

*مذاکره همیشه سودمند است

*انقلاب اسلامی غیرقابل اجتناب بود

*انقلاب اسلامی انقلابی فرهنگی بود نه اقتصادی

*به قبل از انقلاب برگردم یک سری هشدارها را به انقلابیون می‌دهم

*تقریبا تنها کشوری هستیم که به لحاظ تصمیم‌گیری مستقل تصمیم می‌گیرد

*کمیت اقتصادی کشور می‌لنگد

*به امام گفتم خط امامی هستم و محکم می‌ایستم

*انقلاب اسلامی علیرغم اشکالات پتانسیل خوبی ساخته است

*ایران حرف اول را در منطقه می‌زند

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها