علی مطهری نایب رئیس مجلس:
صادق لاریجانی تندرویهای آقای جنتی را ندارد/ ولایت فقیه را پدیدهای مخالف آزادی و دموکراسی معرفی نکنیم
مطهری گفت: من هم معتقدم اگر بخواهیم باب اظهارنظر مخالف را ببندیم، کار درستی نیست و به تعبیر شهید مطهری از اسلام فقط با یک نیرو می توان دفاع کرد و آن آزادی دادن به مخالفان و اظهارنظر آنها و در مقابل پاسخ به شبهات و ایرادات آنهاست. لذا ما باید یک چنین نگاهی به مسئله رهبری داشته باشیم و ولایت فقیه را پدیدهای مخالف آزادی و دموکراسی معرفی نکنیم. این به ضرر کشور و انقلاب خواهد بود.
اعتمادآنلاین| علی مطهری نماینده تهران و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی گفت: در دوره آقای هاشمی تحمل نقد یک مقدار کم بود و به این انتقاد داشتیم. یا برخی نزدیکانشان در بعضی مناصب اقتصادی وارد شدند که این را صلاح نمی دانستیم و می گفتیم هر مقدار هم که پاکدست باشند بالاخره برایشان حرف درمیآورند. بعد از این دوران و در دولت های نهم و دهم به مدت هشت سال خیلی آیتالله هاشمی را تخریب کردند و یک جاهایی لازم بود که از ایشان دفاع کنیم. ایشان مظلوم واقع شده بود و ما از ایشان دفاع می کردیم.
در ادامه بخشی هایی از این گفت و گو را می خوانید:
- در سال 92 احساس ما این بود که آقای هاشمی به خاطر تجربه و نگاه درست اقتصادی و سیاسی و مدیریتی که داشت، گزینه خوبی است که کشور را از آن وضعیت بیرون بیاورد. اگرچه نظر کلی من این است که روحانیون حتی المقدور پستهای اجرایی را اشغال نکنند مگر اضطراراً.
- ممکن است آقای هاشمی تا حدودی تغییر کرده باشند. معتقدم ایشان بعد از دوره ریاست جمهوری چون از بیرون به حکومت نگاه می کردند و با مردم و گروه های سیاسی بیرون از حکومت تماس بیشتری داشتند، متوجه خیلی از اشکالات نظام در حوزه آزادی بیان و نوع برخورد با منتقدان شدند. در حوادث سال 88 هم دیدید که ایشان یکطرفه به میدان نرفت و جانب حقوق مردم را هم داشت.
- هر کسی که آدم موثری در فضای سیاسی و اجتماعی کشور باشد، گروه ها و افراد سیاسی سعی می کنند خودشان را به او نزدیک کنند.
- باز هم مردم به هیچ گروهی به اندازه روحانیت اعتماد ندارند و باز هم اینها را یک گروه صادق و باتقوا می دانند. اما روحانیت هر مقدار دولتی و حکومتی شود، تا حدودی از اقبال مردم به آنها کم می شود. درواقع روحانیت باید به گونه ای عمل کند که همیشه در کنار مردم و ناظر بر دولتها باشد و درد مردم را بیان کند.
- حتی ولایت فقیه هم به معنای نظارت است و به معنی حکومت نیست، به معنی یک مدیر اجرایی نیست بلکه به معنای نظارت است که جامعه از مسیر اسلام خارج نشود. این نگاه باید حفظ شود منتها گاهی حفظ نشده و روحانیون ما وارد شدند و پست های دولتی گرفتند. این موضوع باعث می شود که بعضا بین آنها و مردم فاصله ایجاد شود.
- برخی فکر می کنند اگر کسی در موضوعی نظر متفاوتی با ولی فقیه داشت، دیگر اصلا از دین خارج شده و مستحق هرگونه حمله و توهینی هم هست که روش بسیار غلطی است. هر کسی می تواند نظر خودش را داشته باشد. حتی اگر نظرش مخالف نظر ولی فقیه باشد، او آزاد است که این را اعلام و بیان کند. خود رهبری هم روی این موضوع دو، سه بار تاکید کرده اند. نباید یک نگاه بسته ای داشته باشیم و بخواهیم به بهانه التزام به ولایت فقیه، شخصیتهای مختلف را تخریب کنیم و فکر کنیم ولایت فقیه یعنی فقط یک نفر باید تعریف و تمجید شود و بالا برود، بقیه باید سرکوب شوند. این روش خیلی بدی است که تبدیل به نگاه برخی شده است و هرکسی بخواهد نظر جدید و حرف نویی بزند، سریعا سرکوب می شود چون فکر می کنند مزاحمتی برای ولایت فقیه ایجاد می شود. درحالی که این نگاه اصلا نگاه اسلامی نیست. معتقدم این دسته از سیاسیون باید نگاهشان به اصل ولایت فقیه را اصلاح کنند.
- مثلا نوع برخوردی که -آقای هاشمی- با حوادث سال 88 داشت و پافشاری که در مواضع خودشان داشتند و حتی دیدید که زودتر از همه اعلام خطر کرد. حتی نامه ای به رهبری نوشتند و تاکید کردند که حمایت یکطرفه ای که در بخشی از حکومت نسبت به احمدی نژاد ایجاد شده، در آینده خطراتی دارد و آن موقع هشدار دادند. اکثر مواردی هم که در آن نامه گفت بعدا تحقق پیدا کرد. ایشان حتی اظهار نگرانی کرد که بعدا خود این گروه در مقابل رهبری خواهند ایستاد و دیدید که در واقعیت هم همینطور شد. یا در خطبه نماز جمعه سال 88، راه حل این بحران و فتنه را بیان کردند که راهکار درستی هم بود.آقای هاشمی آن زمان تاکید کرد که رفتار مطلوبی با منتقدان و معترضان صورت گیرد، بی جهت سخت گیری و خشونت نشود و ... اگر به این حرف ها گوش می دادند به نظرم داستان سال 88 خیلی زودتر حل و فصل می شد.
- ایشان در مقام ریاست مجمع می توانست خیلی موثر باشد. در عین حال حرفهایش را هم می زد یعنی ابایی نداشت که در جایی ممکن است نظری مخالف نظر رهبری داشته باشد و خیلی محترمانه بیان می کرد. ضمن حفظ احترام مقام رهبری، نظرات خودش را نیز بیان می کرد. خود این یک نقطه مثبت در ایشان است. نشان می دهد که یک تصور درستی از اصل ولایت فقیه داشت که ولایت فقیه به این معنی نیست که یک نفر فکر می کند و بقیه عمل می کنند. بلکه همه فکر و اظهارنظر می کنند منتها مردم درنهایت در میان اظهارنظرها و مواضع نظر رهبری را انتخاب می کنند. ولی هیچ کس از اظهارنظر ممنوع نیست. لذا در عمل دیدیم که حرفهای خودش را میزند با اینکه جاهایی میدانست خلاف نظر رهبری است. این نقطه مثبت و روش خوبی است که باید دنبال شود.
- من هم معتقدم اگر بخواهیم باب اظهارنظر مخالف را ببندیم، کار درستی نیست و به تعبیر شهید مطهری از اسلام فقط با یک نیرو می توان دفاع کرد و آن آزادی دادن به مخالفان و اظهارنظر آنها و در مقابل پاسخ به شبهات و ایرادات آنهاست. لذا ما باید یک چنین نگاهی به مسئله رهبری داشته باشیم و ولایت فقیه را پدیدهای مخالف آزادی و دموکراسی معرفی نکنیم. این به ضرر کشور و انقلاب خواهد بود.
- در زمانی که آیت الله هاشمی رئیس جمهور بودند این که برخی نزدیکان ایشان بعضی مناصب اقتصادی را به عهده داشته باشند برای هر رئیس جمهوری به صلاح نیست. چون معتقد بودم هر مقدار هم که این افراد پاکدست باشند برایشان حرف در میآورند و شایعه میسازند. آن موقع گفتم که صلاح نیست اطرافیان ایشان وارد این گونه مدیریتها یا فعالیتها شوند ولی بعد از آن که دیگر آقای هاشمی منصب اجرایی نداشت شاید خیلی مهم نبوده که نزدیکانشان فعالیت اقتصادی هم داشته باشند.
- این که اکنون آقای صادق لاریجانی هم رئیس قوه قضائیه است و هم عضو شورای نگهبان، تداخل قوا به وجود آورده و مخالف اصل 57 قانون اساسی است و باید زودتر رفع شود.
- معتقدم آقای صادق لاریجانی در مجموع آدم معقولی است و تندروی های آقای جتنی را ندارد. حتی در همین مجمع تشخیص مصلحت میتواند با روشی که آقای محسن رضایی شروع کرده است که به نوعی ورود در قانونگذاری و تبدیل مجمع به شورای نگهبان دوم یا مجلس سناست مخالف باشد و از این نظر باعث اصلاح این موضوع شود.
- اصلا معنی ندارد بگوییم رهبری یک دستوری دهند و باعث شود مجمع وارد روند قانونگذاری در کشور شود. این معنی ندارد. علاوه بر این آئین نامه داخلی مجمع تشخیص نمی تواند برای مجلس شورای اسلامی الزام آور باشد. آنچه تصویب شده مربوط به داخل خودشان است. اگر بخواهد به کار مجلس تسری پیدا کند اصلا معنی ندارد و خلاف قانون اساسی است. مقصود رهبری هم از تفویض نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام، چنین چیزی نبوده که اینها در عمل داشتند پیاده می کردند.
- البته همین قانون اساسی موجود هم در خیلی جاها درست عمل نمی شود. مثلا مجلس خبرگان رهبری وظیفه نظارت بر بقای شرط عدالت در رهبری را دارد که بالاخره باید گاهی بررسی و سوال کنند و پاسخ بشنوند. حالا ممکن است ضرورت نباشد حتما در رسانه ها منعکس شود ولی باید بالاخره در حوزه نظارت خودشان انجام دهند و اگر سؤالی دارند مطرح کنند. نمی شود که فقط بنشینند و تعریف و تمجید کنند و ناهار و شامی بخورند و بروند. این خوب نیست. امروز مجلس خبرگان رهبری کار خود را از نظارت بر رهبری به نظارت بر دولت که کار مجلس شورای اسلامی است تغییر داده است و این خلاف قانون اساسی است.
- تفسیر اشتباهی از قانون اساسی وجود دارد. مثلاً همین نظارت بر رهبری را صیانت از رهبری تفسیر می کنند. این تفسیر را از کجا درآورده اند؟ مگر رهبری نیاز به صیانت دارد؟ رهبری خودش جایگاه خاص و پایگاه مردمی خودش را دارد و نیازی به صیانت شما ندارد. شما نظارت بر رفتار و عملکرد رهبری باید داشته باشید تا مردم احساس کنند همه چیز طبیعی است و حالت مصنوعی ندارد و رهبری هم مثل بقیه باید پاسخگو باشند. ما مثل کلیسای کاتولیک معتقد نیستیم که حاکم در مقابل خدا پاسخگوست اما در مقابل مردم پاسخگو نیست بلکه در دین اسلام و حکومت اسلامی ولی فقیه در مقابل مردم هم پاسخگوست. نگاه طبیعی به نفع نظریه ولایت فقیه است تا اینکه بیاییم یک حالت خیلی ملکوتی به ولیّ فقیه بدهیم که به ضرر نظام و اصل ولایت فقیه است.
منبع: خبر فوری
دیدگاه تان را بنویسید