عبدالمجید معادیخواه:
آقای مصباح یزدی سابقه خیلی کوتاهی پیش از انقلاب دارد /به چند دلیل مخالف بازرگان بودم که اشتباه کردم
عبدالمجید معادیخواه گفت: توصیه من این است، افراد در اظهارنظر به حافظهشان اعتماد نکنند و درباره چیزی که نقل میکنند، بیشتر وقت بگذارند و فکر کنند. بازهم میگویم، طبیعی است که هر کسی به حافظهاش اعتماد کامل را داشته باشد. اما کسی که از بیرون نگاه میکند، طور دیگری قضاوت خواهد شد.
اعتمادآنلاین| عبدالمجید معادیخواه سیاستمداری است که در مبارزههای انقلابی فعال بود و سابقه زندان و تبعید قبل از انقلاب را در کارنامه مباررزه سیاسیاش میبیند. وی که بعد از انقلاب هم در مقام قاضی شرع و هم درجایگاه وزارت ارشاد نقشآفرینی داشت، از دهه هفتاد حاشیهنشین شد و کمتر در مناصب رسمی فعال بود. او ضمن تشریح فضای پیش از انقلاب، به موضوعهایی از جمله تحلیل شخصیت هایی برجسته چون امام موسی صدر و شهید چمران، ماجرای تسخیر سفارت آمریکا، شرایطی که گروه نهضتآزادی تجربه کردند و البته جایگاه آیتاللهِ مرحوم هاشمیرفسنجانی در پیش و پس از انقلاب به اظهارنظر پرداخته است.
در ادامه مهمترین محورهای گفتوگوی او را میخوانید:
*مرحوم صدر هیچ وقت اظهارنظری در راستای موافقت با مبارزه مسلحانه نمیکرد. اما نظرش این بود که در میان زندانیان، بچهمسلمانهایی هستند که اگر اشتباه هم کردهاند، نباید کشته شوند و در واقع از موضع شفاعت آن خواسته را از شاه طلب کرده بود. البته بعضیها هم آقای صدر را تشویق به پیگیری آزادی زندانیان کرده بودند.
*توصیه من این است، افراد در اظهارنظر به حافظهشان اعتماد نکنند و درباره چیزی که نقل میکنند، بیشتر وقت بگذارند و فکر کنند. بازهم میگویم، طبیعی است که هر کسی به حافظهاش اعتماد کامل را داشته باشد. اما کسی که از بیرون نگاه میکند، طور دیگری قضاوت خواهد شد. من به فراوانی دیدهام که درباره یک موضوع دو نفر نقلقولهای متفاوتی دارند. بههمین دلیل تعجب دیگران از خاطرات نقل شده افراد را هم طبیعی میدانم که تعجبکنندگان هم باید وقت بگذارند تا ببیند اشکال کار از کجا بوده است.
*من هیچ مراودهای با شهید چمران نداشتم و بههمین دلیل نمیتوانم نظری قطعی بدهم. حتی وقتی در مجلس اول باهم همکار بودیم، ایشان بیشتر در اردوگاههای نظامی بود و من در صحن مجلس شرکت میکردم. فقط یکبار که سخنران پیش از خطبههای قبل از نمازجمه بودم، در اتاق مخصوص شخصیتها ایشان را دیدم که برایم خیلی جالب بود، به گرمی با من برخورد کرد. اما دیگر پیش نیامد که دیداری باهم داشته باشیم.
*دکتر چمران ارتباطش با مجموعه نهضتآزادی نسبت به بقیه قویتر بود. اما نمیتوانم بگویم در صورت اجبار به انتخاب، امام را رها میکرد یا نهضتآزادی را. البته بعید میدانم امام را رها میکرد، اما اصلا نمیتوانم در اینباره قضاوتی داشته باشم. چون هم با امام، هم با مجموعه نهضتآزادی و هم با امام موسی صدر ارتباط خاص و روابط تنگاتنگی داشت.
*من به چند دلیل مخالف جریان مهندس بازرگان بودم که الان میدانم، اشتباه میکردم. اصلیترین دلیل این بود، ما همهِ شیفته مطلق امام بودیم و با نظری غیر از نظر ایشان کنار نمیآمدیم که رویکردی اشتباه بود و بههمین دلیل کارهایمان طوری نبود که الان بتوانم دفاع کنم. ما بهقدری شیفته امام بودیم که هر کسی به تقابل با امام می پرداخت، بدون اینکه بخواهیم شرایط را بررسی کنیم، سریعا موضع نشان میدادیم. الان بعد از 40 سال این بحثها جای اما و اگر دارد که کجای کارمان اشتباه بود و کجای کجایش درست و میتوانیم از تجربه آن روزها استفاده کرد. بههرحال شیفتگی از اشخاص بهطور مطلق چیز خوبی نیست. البته در این بین استثناهایی در تاریخ پیدا میشود که بحثشان جدا است.
*آن روز به مجرد اینکه مثلا آقای بازرگان در دادگاه امیرانتظام حرف میزدند و من احساس میکردم حرف هایش خلاف مواضع امام هست، بلافاصله برآشفته و تحریک میشدم و انگیزه پیدا میکردم که بهطریقی عکسالعمل نشان بدهم، ولو اینکه اگر عکسالعملام قابل دفاع نباشد. اما الان اگر چنین صحنهای پیش بیاید، سعی میکنم تا دیدهها و شنیدهها را بهطور دقیق بررسی کنم و بدانم کدام از حرفهایش با مواضع امام مغایرت دارد و اگر مغایرت دارد، توجیهش چیست. حتی با خودِ آقای بازرگان صحبت کنم و حرفش را دقیق بشنوم و بعد از این کارها، نظر بدهم و قضاوت کنم.
*الان درباره آقای بازرگان به طور کلی داوری نمیکنم، چرا که هر کدام از موضوعهای پیرامون مرحوم بازرگان پرونده خودش را دارد و باید هر پروندهای سطر به سطر، ورق به ورق بررسی شود. چون میدانم که اعتماد به حافظه اشتباه است.
*من درباره امیرانتظام نه آن موقع و نه الان داوری ندارم. اما خطایم را متوجه شده و حتی عذرخواهی هم کردم. چون موضعگیریام در دادگاه ایشان خیلی حساب شده و دقیق نبود. من برای دیدار با گروه فرقان به داخل زندان میرفتم که گاهی جلسهها با زندانیها طولانی میشد و حتی یازده ساعت میکشید که طبعا فضا عصبی میشد. در یکی از همان روزها با آن خستگی و فشاری که از نظر عصبی داشتم، برخوردی با مرحوم امیرانتظام داشتم، حرفی که آن مرحوم میزد این بود که من تعبیر تندی دربارهاش بهکار برده بودم که من گمان نمیکنم، توهین بدی کرده باشم. اما اصل اینکه آن روز برخورد خوبی با او نداشتم را قبول دارم. الان مجموع تجربهها به من میگوید برخورد تند با یک زندانی نمیتواند کاری اخلاقی باشد، حتی اگر به حق زندانی باشد. از این جهت کار خودم را بد دانستم و عذر هم خواستم. اما این به معنی این نیست که بخواهم درباره بیگناهی یا گناهکاریاش داوری کنم.
*اینطور نبود که همه با آقای بازرگان و نزدیکانش مخالف باشند. البته آنها مخالفان سرسختی داشتند که برای دشمنی با نهضتآزادی هر کاری انجام میدادند. مثلا مرحوم محمدمنتظری بازرگانیها را پیرو خط آمریکاییها میدانست و بههمین دلیل معتقد به این بود که دولت موقت تهدیدی برای نظام است.
*افسوس میخورم چرا هیچوقت درباره تسخیر سفارت با آقای هاشمی صحبت نکردم. اما بر اساس شناختی که از تیپ شخصیتی آقای هاشمی دارم، موافقتاش با تسخیر سفارت آمریکا را بعید میدانم. اما بعد از اینکه امام گرفتن سفارت را «مهمتر از انقلاب اول» دانستند، ایشان خودش را طبعا با نظر امام تطبیق دادند، در حالی که تشخیص خودش این بود که آن کار انجامش ضرر داشت. فرض را بر این بگیریم که قبل از موضعگیری اما از ایشان سئوال میشد، قطعا ایشان با تسخیر سفارت مخالفت میکرد. البته همه اینها برداشتِ شخصی من از آیتالله هاشمی است.
*آقای مصباح یزدی سابقه بسیار کوتاهی در جنبش داشتند، خیلی کوتاه. آقای مصباح در جمعیت سریِ 13نفرهای که خب نقش اصلیاش را آقای هاشمی و آقای خامنهای داشتند، بهعنوان یکی از چهرههای اصلی حضور داشت. به ایشان هم بها داده می شد. بالاخره بهلحاظ تحصیلات وضع خوبی داشت. اما وقتی آن لو رفت، دیگر در صف مبارزه حاضر نشد البته ایشان به طور کلی با چهره هایی مثل دکتر شریعتی اختلاف شدیدی داشت. حتی دکتر برای او شیطان بزرگ بود، و اصلا، مساله اصلیاش مبارزه با امثال شریعتی بود که البته بعضیها عقیده داشتند که مصباح بر اساس عقیده رفتار میکند. بعضی ها البته می گفتند برای اینکه موضع خود را توجیه کند، اینگونه رفتار می کرد.
*آن چیزی که ما از بیرون می دیدیم و مشخص بود، مساله اصلی آقای مصباح یزدی مبارزه با امثال دکتر شریعتی بود و توقعش از امام هم این بود که اینطور حرکت کند اما خب امام این را درست نمی دانست.
*البته آقای هاشمی هم روایتی در مورد دیدار با اقای مصباح قبل از انقلاب دارند که حاضر به کمک به نهضت نشده بودند. البته اقای مصباح خودشان می گویند اقای هاشمی دنبال کمک به مجاهدین بوده است.
*بحث درباره آقای مصباح یزدی فایده ندارد و بیشتر آشوب بهپا میکند. کشور ما نمیدانم چرا هیاهوزده است و اساسا بیشتر با هیاهو حرکت میکنیم و به آنجا نرسیده است که تصمیم بگیرد از هیاهو به گفتگو برسد.
منبع: انتخاب
دیدگاه تان را بنویسید