اسماعیل گرامیمقدم، فعال سیاسی اصلاحطلب و سخنگوی حزب اعتمادملی، در گفتوگو با «اعتمادآنلاین»:
مردم نارضایتیها را به حساب اصلاحطلبان نمیگذارند/ آقای روحانی مردم را رها کرده است/ اصلاحطلبان باید همچنان زبان گویای مطالبات مردم باشند
اسماعیل گرامیمقدم، فعال سیاسی اصلاحطلب، گفت: آقای روحانی دستاوردهای مهم اصلاحات در دو انتخابات را با به کار بردن افرادی از حزبی به باد داد که در 70 درصد شهرهای ایران دفتر فعالی نداشتند؛ و نقطه تیرهوتاری در پرونده آقای روحانی به ثبت رسید.
اعتمادآنلاین| سعید شمس- «جریان اصلاحات در چه شرایطی به سر میبرد؟» «نسبت اصلاحطلبان با نارضایتیهای عمومی را چطور میتوان تحلیل کرد؟» «تکلیف اصلاحطلبان با دولت و مشخصاً حسن روحانی چیست؟» و... اینها سوالهایی است که به واسطه شرایط خاص کشور و رابطه سینوسی اصلاحطلبان با روحانی، و دولتی که برای روی کار آمدنش حمایت همهجانبهای داشتند، در افکار عمومی نقش میبندد.
اسماعیل گرامیمقدم، فعال سیاسی اصلاحطلب، در گفتوگویی مفصل با اعتمادآنلاین ضمن طرح این مساله که «بعد از اینکه روحانی در سال 96 به وضوح تصمیمهایی در تقابل با اصلاحطلبی در چینش افراد از خود نشان داد، ما در حزب اعتمادملی گفتیم و نوشیم که باید «حامی منتقد» باشید که سایر اصلاحطلبان هم باید با توجه کردن به این روش، هم نسبت به تصمیمهای غلط و هزینهساز واکنشی جدی نشان بدهند و هم به دلیل حفظ مصالح عمومی از رویکردهای صحیح دولت از جمله تلاشهایش برای برجام و سعی در رفع تنشزدایی در منطقه حمایتی همهجانبه داشته باشند»، به پرسشهای طرحشده پاسخ میگوید.
نباید سهم همه نارضایتیها را در سبد شخص روحانی، دولت یا مجلس قرار بدهیم
*جریان اصلاحات در دهه هشتاد به شدت هم تهدید و هم تحدید را تجربه کردند. اما آنها از دومین انتخاباتی که در دهه 90 برگزار شد، با نوعی واقعبینی و البته حمیت توانستند دوباره به عرصههای اجرایی و نظارتی برگردند. با این حال اتفاقهایی که از دیماه 96 شروع شد و در 97 شدت گرفت، دوباره این طیف را در وضعیت بلاتکلیفی قرار داده است. سوال این است که با توجه به اوج گرفتن نارضایتی عمومی، چه چشماندازی را میتوان برای آنها متصور شد ؟
برای بررسی وضعیت اصلاحطلبان، باید شرایط آنها را در دو بعد درونی و بیرونی ارزیابی کنیم. از نظر درونی، با تجربهای که از افتراق و خودمحوریها آموختند به بلوغ سیاسی رسیدند که در سه انتخابات دهه جاری به یک انسجام نسبی دست یافتند. الان هم وضعیت اصلاحطلبان از منظر درونی، وضعیتی مناسب است. به طوری که دغدغه اصلی شورای سیاستگذاری و شورای هماهنگی حفظ همین انسجام است.
همه شخصیتهای شاخص و تاثیرگذار جبهه اصلاحات هم برای ماندگاری یکصدایی فعلی سعیشان را به کار میگیرند. اما از بعد بیرونی باید گفت به دلیل عملکردِ در حقیقت غیرقابل پیشبینی آقای روحانی در دوره دوم دولتداریاش، نارضایتیهای ناشی از ناکارآمدی دولتیها به اصولگرایان این فرصت را داده است تا تلاش کنند اصلاحطلبان را در چالشها و مانعهای بهوجودآمده مقصر و مسبب معرفی کنند.
در همین زمنیه هم باز با دو بخش از نارضایتیها روبهرو هستیم. بخشی از این نارضایتیها، در واقع تابعی از تصمیمگیریها در سطح کلان است و ارتباط چندانی به روحانی و دولتش ندارد و به همین دلیل ما نباید سهم همه نارضایتیها را در سبد شخص روحانی، دولت یا مجلس قرار دهیم. چون اصل موضوع و گلایه جای دیگری است.
اما از نظر توجه به مطالبات مردم در حوزههای دیگر و حتی در بخشهایی از حوزههای اقتصادی، دولت آقای روحانی سهم بزرگی دارد. هم در انتخابات 92 و هم در انتخابات 96 بخش عظیمی از اصلاحطلبان از او حمایت کرده و حتی ستادهایش را ساماندهی کرده بودند که باید گفت در هر دو دوره پیروزیاش را مدیون اصلاحطلبان است. اما با شروع به کار دولت دوازدهم، چه به عمد چه ناخواسته، دفتر رئیسجمهوری ضد اصلاحطلبان عمل کرد.
روحانی چهرههایی را در دفترش گمارد که همه میدانستند نگاهشان ضداصلاحطلبی بود
*این ربط مستقیمی به آقای روحانی دارد؟
صددرصد! ایشان در سال 96 چهرههایی را در دفترش گمارد که همه میدانستند نگاهشان ضداصلاحطلبی بود. به همین دلیل دولت تشکیلشده برآمده از اقلیت هواداران رایدهندهها بود که باعث شد ناکارآمدیها اوج بگیرد. خب، در چنین حالتی، اصولگرایان با وجود اینکه میدانستند گروه ضد اصلاحطلب در دولت چربش دارند، باز تمام سعیشان را به کار گرفتند تا رقیب اصلی خود را مسبب مشکلات بدانند که ممکن است تا حدی بتوانند موفق هم بشوند.
اما اگر اصلاحطلبان بتوانند همچنان زبان گویای مطالبات مردم باشند، تبلیغات جریان اصولگرایی حتماً کماثر خواهد شد. اگر هم آقای روحانی برای اصلاح و اداره امور به دلایلی احساس ناتوانی میکرد، باید شهامت و جسارت استعفا میداشت تا از این طریق به مطالبههای مردم پاسخ بدهند و افکار عمومی بداند در بروز و ظهور مشکلات و مانعها دولت خیلی هم مقصر نیست. در چنین حالتی مردم متوجه میشدند که اختیارهای رئیسجمعهوری واقعاً به قدری نیست که همه سیاستهای کلان را اتخاذ کند و فقط یک «مجری» است.
*استعفا و کنارهگیری تصمیمی است که بر اساس واقعیتها گرفته میشود. اما نگاه احساسی در ایران به گونهای است که این تصمیم آن هم توسط شخص اول اجرایی کشور «پشت کردن به نظام» تلقی میشود. خب، میتوان به روحانی حق داد که به فکر کنارهگیری نباشد؟
دلیل این برچسبها در فضای سیاسی ریشه در رقابت گروههای سیاسی دارد. این در شرایطی است که چنین عملی باعث حفظ شأن جایگاه ریاستجمهوری خواهد شد. همچنین آقای روحانی هم بعدها از سرمایه اجتماعی بالایی برخوردار خواهد بود. ممکن است فردی در قدرت جایی نداشته باشد، اما اگر از پشتیبانی مردم برخوردار باشد، همیشه میتواند جایگاهی توأم با تاثیرگذاری داشته باشد. اگر روحانی چنین اقدامی انجام دهد، قطعاً بسیاری از مردم این تصمیم را نشانهای از صداقت ایشان قلمداد میکنند و به خود میگویند وقتی دید فضا برای کار و خدمت فراهم نیست، کنار رفت تا حضورش در قدرت، حضوری کماثر و خنثی نباشد.
همچنین میدانند که به هر حال رئیسجمهوری هم اختیارات محدودی دارد و به هر قیمتی حاضر نیسـت در قدرت بماند؛ به عنوان مثال آقای دکترسید حسن قاضیزاده برنامههای خوبی برای حوزه بهداشت و درمان داشتند، اما چون جنس ایشان از جنس مدیران باصلابت و مطالبهگر بود، وقتی به نقطهای رسید که نتوانست برابر مانعتراشیهای همان دفتر ضد اصلاحات آقای روحانی کاری از پیش ببرد، استعفا کرد.
آقای روحانی نیمنگاهی به آینده سیاسی خودش دارد
*میتوان گفت دغدغه آقای روحانی ماندن در قدرت بعد از خروج از پاستور است؟
قطعاً آقای روحانی نیمنگاهی به آینده سیاسی خودش و همچنین کشور دارد، اما با مسائلی که در صحنه سیاسی ایران شاهدیم و قدرتنمایی و تاثیرگذاری برخی نهادهای نظامی، حقیقت این است که بعید است آقای روحانی به آرمانهای خودش دست پیدا کند. به همین دلیل ایشان بعد از پیروزی در انتخابات 96 تصمیم گرفت چرخش به راست کند که در چنین شرایطی نه تنها به مطالبهها و شعارهایی که داده بود بیتوجه شد، بلکه حتی شهامت بیان رفع حصر و باز شدن فضای سیاسی و آزادی زندانیان سیاسی را نداشت.
به همین دلیل، در راستای چرخش به راست، به رقبای خودش و کسانی که به او رای نداده بودند، چراغسبز نشان داد تا بعد از خروج از پاستور، در حاکمیت نقش داشته باشد. این در حالی است که خروج از دولت نمیتواند به معنای خارج شدن از حاکمیت باشد، اما الان آقای روحانی مردم را رها کرده و خودش را به نهادهای حاکمیت به نوعی وابسته کرده که در این راه نگاه خودش را هم به دست فراموشی سپرده است؛ و این مساله هم به او و هم به اصلاحطلبان حامیاش ضربه زده است.
*در چنین حالتی، جریان اصلاحات در قبال روحانیای که به هر حال رویکردهای چند وقت اخیرش مشخص است، چه تکلیفی پیش روی خود دارد؟ به هرحال عملکرد دولت به نام اصلاحطلبان نوشته میشود.
من قبول ندارم که عملکرد دولت به نام اصلاحطلبان نوشته میشود. مردم ایران آگاهیای بسیار بالا نسبت به تحرکات دارند و به دقت تمامی رفتارهای سیاسی را با سواد بالای سیاسی خود بررسی میکنند. بنابراین بعید است قصور آقای روحانی و چرخش ایشان را به راست و اینکه وعدهها را فراموش کردهاند از یاد ببرند یا به حساب اصلاحطلبان بگذارند.
آقای روحانی چه بخواهد چه نخواهد، در تاریخ ثبت شده که با حمایتهای اصلاحات رای آورد
* اما آقای خاتمی از بیتوجهی احتمالی مردم نسبت به دعوت دوباره به رای دادن گفته بود؟
این بحث به کلان ربط دارد و به دلیل نارضایتیهایی است که در کشور به وجود آمده، اما در پاسخ به این سوال که اصلاحطلبان باید در قبال آقای روحانی چه رفتار و واکنشی داشته باشند، بعد از اینکه ایشان در سال 96 به وضوح تصمیمهایی در تقابل با اصلاحطلبی در چینش افراد از خود نشان داد ، ما در حزب اعتمادملی گفتیم و نوشیم که باید «حامی منتقد» باشی که سایر اصلاحطلبان هم باید با توجه کردن به این روش، هم نسبت به تصمیمهای غلط و هزینهساز واکنشی جدی نشان بدهند و هم به دلیل حفظ مصالح عمومی از رویکردهای صحیح دولت از جمله تلاشهایش برای برجام و سعی در رفع تنشزدایی در منطقه حمایتی همهجانبه داشته باشند.
در واقع هم در انتقاد و هم در حمایت باید رفتاری صادقانه داشته باشیم تا مردم بدانند اصلاحطلبان در هیچ شرایطی و به هیچ وجه دغدغهای جز منافع ملت و مصالح کشور ندارند. چرا که اصلاحطلبان اگر میخواستند غیر از این عمل کنند، باید بنا را بر رودررویی با روحانی میگذاشتند و حتی میتوانستند، با توجه به توفیقی که در انتخابات سال 94 داشتند، با کاندیدایی اصلاحطلب به انتخابات 96 ورود کنند.
آقای روحانی چه بخواهد چه نخواهد، در تاریخ ثبت شده است که با حمایتهای اصلاحات رای آورد، اما متاسفانه در دوره دوم دولتش ضد اصلاحطلبترین چهره حلقه اطرافیانش را به عنوان رئیس دفتر رئیسجمهوری برگزید تا علیه اصلاحطلبان مدام سمپاشی کند و مانع پیگیری مطالبههای مردم توسط چهرههای اصلاحطلب شود.
نهادهای حزبی در کشور ما شکل نگرفتهاند
*نمیشد در همان سال 92 قول و قرارهایی با حسن روحانی گذاشت؟ به هر حال ایشان به نوعی وامدار اصلاحات و اصلاحطلبی بود.
نمیشد. حتماً میگویید چرا؟ به این دلیل که نهادهای حزبی در کشور ما شکل نگرفتهاند و اساساً تحزب در اولویتهای مهم نظام جایی ندارد. شرطِ شرط گذاشتن این است که تصمیمها بر پایه رفتار حزبی گرفته شوند که در ایران چنین چیزی در محاق به سر میبرد. به همین دلیل هم اصولگرایان و هم اصلاحطلبان بدرفتاریهایی را بارها و بارها به چشم دیده و ضررهای زیادی متحمل شدهاند.
اصلاحطلبان هم تحت تاثیر خلاء تحزب، با واقعیتهایی تلخ ناشی از رفتارهای آقای روحانی روبهرو شدند. اما تجربه رابطه آقای روحانی و اصلاحطلبان در انتخابات بعد هم برای اصولگرایان و هم برای اصلاحطلبان تجربه و درس عبرتی خواهد شد تا با کسی عهد اخوت ببندند که به قول و قرارها پایبند باشد و پای هوادارانش بایستد.
به همین دلیل راهبرد جریان اصلاحات از دو سال پیش همواره حفظ هویت اصلاحطلبی بوده و در همین راستا، هم در سال 98 و هم در سال 1400، باید با کاندیداهایی اصلاحطلب وارد عرصه شوند تا کسی نتواند مثل روحانی هویت اصلاحطلبی را خدشهدار کند. این کار حتماً انجام خواهد گرفت، حتی اگر به خروج از قدرت منجر شود. چون آقای روحانی دستاوردهای مهم اصلاحات در دو انتخابات را با به کار بردن افرادی از حزبی به باد داد که در 70 درصد شهرهای ایران دفتر فعالی نداشتند؛ و نقطه تیرهوتاری در پرونده آقای روحانی به ثبت رسید.
دیدگاه تان را بنویسید