کد خبر: 330702
|
۱۳۹۸/۰۵/۲۳ ۱۵:۵۵:۲۷
| |

تحلیل ناصر هادیان از لغو دستور حمله رییس‌جمهور آمریکا به ایران:

ترامپ احساس کرد پایان‌دهنده جنگ نیست

ترامپ برای اولین بار احساس کرد که ممکن است او جنگ را شروع کند اما او پایان‌دهنده جنگ نخواهد بود. «ناصر هادیان» کارشناس مسائل آمریکا معتقد است احتمال اینکه ترامپ بخواهد دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند بسیار پایین است.

ترامپ احساس کرد پایان‌دهنده جنگ نیست
کد خبر: 330702
|
۱۳۹۸/۰۵/۲۳ ۱۵:۵۵:۲۷

اعتمادآنلاین| دونالد ترامپ برای اولین بار احساس کرد که ممکن است او جنگ را شروع کند اما پایان‌دهنده جنگ نخواهد بود. «ناصر هادیان» کارشناس مسائل آمریکا معتقد است احتمال اینکه ترامپ بخواهد دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند بسیار پایین است.

او اما این احتمال اندک را به آستانه دومین انتخابات ریاست جمهوری ترامپ و مشروط به این می‌داند که ترامپ در انتخابات دست خود را پایین بداند و فکر کند به زودی در جنگ پیروز می‌شود.

گفت‌و‌گو با این کارشناس سیاست خارجی را در ادامه می‌خوانید:

* ما در وضعیتی قرار داریم که رفتار آمریکا به گونه ای است که راه مذاکره را می بندد و ایران نیز مایل نیست در این شرایط وارد مذاکره شود. در این شرایط ما باید بر روی چه مولفه هایی اعم از دیپلماسی عمومی، لابی یا مسائل نظامی دست بگذاریم؟

من بحثی تحت عنوان «بازدارندگی سخت و نرم» مطرح کرده ام. بازدارندگی سخت دو بعد اصلی دارد که یک بعد آن نظامی است. بازدارندگی در بحث اقتصادی همان «اقتصاد مقاومتی» است؛ یعنی ما بتوانیم وابستگی‌های خود را به خارج به حداقل برسانیم. اگر نرخ دلار در بازه خاصی بماند و تورم در یک دامنه خاصی بماند، می‌تواند در مقابل رفتار خصمانه آمریکا ایجاد بازدارندگی کند.

در بعد نظامی آنچه می تواند ایجاد بازدارندگی کند بحثی با عنوان «بازدارندگی نامتقارن» است. البته ما باید روی بازداندگی متقارن هم کار کنیم. ما دو منبع اصلی برای بازدارندگی داریم؛ یکی موشک‌های خودمان است و دیگری موشک ها و راکت های حزب الله و نیروهای طرفدارمان در سوریه است.

عمق استراتژیک ما بر اساس دریافت تهدید شکل می‌گیرد. اگر بخواهم دریافت تهدید را اولویت بندی کنم تهدید اولیه ما آمریکاست، بعد اسرائیل، سپس هرج و مرج منطقه‌ای و در آخر هم نظم جهانی. سپس با فاصله زیاد می‌توانیم عربستان را اضافه کنیم. پس بر اساس این اولویت‌بندی، عمق استراتژیک ما لبنان و سوریه است.

موشک های ما اهمیت دارند اما نه اهمیت سلاح های استراتژیک را. بنابراین موشک های حزب الله و موشک‌های نیروهای طرفدار ما در سوریه و راکت‌های آنها در بازدارندگی اهمیت بیشتری دارد. پس اینها و نیروهای طرفدار در مجموع بازدارندگی نامتقارن را در حوزه بازدارندگی سخت شکل می‌دهند. اما به نظرم بازدارندگی نرم ما مهمتر از بازدارندگی سخت است که آن هم در سطح بین‌المللی در سطح منطقه‌ای و در سطح ملی مطرح است.

ما باید ببینیم که در عرصه بین المللی نیروهای بالقوه ای که ما می توانیم از آنها در راستای ایجاد بازدارندگی در تصمیمات سران آمریکا استفاده کنیم چه کسانی هستند. گفتیم یک بخش دولت‌هایی هستند که رابطه نزدیکی با آمریکا ندارند یا از آمریکا استقلال دارند. این به دیپلماسی رسمی پنهان یا آشکار یا نوع یک برمی گردد. این نوع دیپلماسی باید تلاش کند که دولت ها بر واشنگتن فشار بیاورند که ما به تو ملحق نخواهیم شد و حتی ممکن است علیه شما موضع بگیریم.

بعد دیگر، دیپلماسی عمومی است که دولت باید با نیروهای بالقوه و مردم تماس بگیرد. همچنین دیپلماسی خط دو باید به شدت فعال شود. یعنی مردم ما هم در قالب نخبگان NGOها روزنامه نگاران، دانشگاهیان و هنرمندان باید فعال شوند و با طرف های مقابل خود در کشورهای دیگر تماس بگیرند، صحبت کنند و اینها را خصوصا برای مقابله با یک جنگ احتمالی بسیج کنند.

در عرصه منطقه ای قدرت نرم ما منبع مهمی برای دیپلماسی خصوصا دیپلماسی عمومی ماست. این قدرت نرم دچار خدشه شده، بالاخره حمایت های ما از دولت بشار اسد هزینه هایی برای ایران در برداشته است. افکار عمومی خصوصا کشورهای عرب منطقه از حمایت های ما چندان راضی نیستند. ما در این حوزه باید تلاش کنیم. ما باید همان کاری که در لبنان و عراق کردیم و از تشکیل دولت های INCLUSIVE (شامل) حمایت کردیم را در سوریه انجام دهیم. یعنی در سوریه هم باید تلاش کنیم که مخالفان معقول را دعوت کنیم که در دولت مشارکت فعال داشته باشند.

این کار باید بسیار واضح باشد؛ به طوری که مخالفان سوریه فکر کنند که ما حامی آنها هستیم. به همین سبب در مورد کردهای سوریه و کردهای عراق باید طرفدار مراعات حقوق شان باشیم که آنها برای بازسازی و خدشه ای که به قدرت نرم ما در منطقه وارد شد مشارکت کنند. این خیلی می تواند به بازدارندگی کمک کند.

*در سیاست داخلی چطور؟

بعد دیگر داخل کشور است. شکاف های اجتماعی و سیاسی متعددی در کشور ما وجود دارد. مهمترین آن شکاف دولت و ملت است که باید کاهش پیدا کند. البته این شکاف در همه جا وجود دارد، اما باید این شکاف را کاهش دهیم. ما باید سیاست هایی را اتخاذ کنیم که سرمایه اجتماعی و اعتمادی که مردم به دولت داشتند بازسازی شود. این ابعاد متفاوتی دارد، از مبارزه با فساد گرفته تا مشارکت اقشار متفاوت در فرآیندهای سیاسی و تشکیل یک حکومت کارآمد.

یک سری بحث ها شکاف های قومی و مذهبی وجود دارد. مثلا داشتن چند وزیر زن در اینکه زنان احساس کنند در سطوح مدیریتی مشارکت دارند بسیار مهم است. وجود وزرا، استانداران و سفرای اهل تسنن و مشارکت آنها در سطوح مختلف نیز می تواند به پر کردن این شکاف ها کمک کند. یک سری از اینها راحت است. مثلا کاهش دادن شکاف طبقاتی کار یک روز و دو روز نیست، طول می کشد اما منصوب کردن وزیر زن تصمیمی است که یک شبه می تواند انجام شود. تایید سفیر مسیحی یا کلیمی همین فردا می تواند انجام شود و پیش زمینه ای لازم ندارد.

بحث در عرصه داخلی خیلی مهم است. آزادی احزاب و... در این دسته می گنجد. اما من روی یک چیز خیلی تکیه دارم و آن هم انتخابات است. یک انتخابات پرشور که نسبتا عادلانه و آزاد باشد خیلی می تواند به دور کردن جنگ از کشور کمک کند. این بی نهایت امر مهمی است. پس من می توانم بگویم انتخابات فی نفسه امری مطلوب است. اما این انتخابات امروز با امنیت ملی ما پیوند خورده است. پس اینکه این انتخابات در دریافت جهان پرشور، آزاد، منصفانه و رقابتی باشد می تواند سایه جنگ را از کشور دور کند.

*در صحبت هایتان به مساله جنگ و تاکید به بازدارندگی آن پرداختید. احتمال اینکه بین ایران و آمریکا درگیری نظامی رخ دهد را چقدر می بینید؟

واقعیت این است که احتمالش زیاد نیست اما وجود دارد. من سه نوع جنگ تصادفی، ترغیبی و برنامه ریزی شده را بررسی کرده‌ام. جنگ تصادفی چیزی است که کسی آن را نمی خواهد اما ممکن است اتفاق بیفتد. ممکن است حادثه ای اتفاق بیفتد، آمریکا از آن یک برداشت داشته باشد و ایران برداشت دیگر؛ مثلا قایقی به سمت یک کشتی می رود، او فکر می کند ما هدفی داشته ایم در حالی که ما آن هدف را نداریم. او بر اساس برداشت خود یک عکس العمل نشان می دهد و ما بر اساس برداشت خود عکس العمل دیگری نشان می دهیم. ناگهان جنگی اتفاق می‌افتد بدون آنکه هیچ یک از دو طرف این جنگ را بخواهند.

*فکر می کنید ماجرای پهپاد می توانست منجر به این نوع جنگ شود؟

دقیقا می توانست این شود.

*اما چرا نشد؟

دلیل آمریکایی ها این بود که پاسخشان تناسبی با اقدام ایران نداشت. اما دلیل اصلی اش برای خود من این است که ترامپ برای اولین بار احساس کرد که ممکن است او جنگ را شروع کند اما نمی داند انتهای آن کجا خواهد بود و او پایان دهنده جنگ نخواهد بود. لذا خواهد دید که یک سال قبل از انتخابات درگیر کاری خواهد شد که الزاما نفع او را برآورده نمی کند. و در این کار او نفعی ندارد. او حساب کرد که ممکن است خیلی اتفاقات دیگر بیفتد. شاید برای اولین بار حس کرد که جنگ به آن سادگی که او فکر می کند نیست. لذا وارد درگیری نظامی نشد.

اما به بحث جنگ تصادفی برگردیم. ما بیشتر از همه باید نگران جنگ تصادفی باشیم که نه آنها می خواهند و نه ما، اما ممکن است که اتفاق بیفتد. جنگ نوع دوم ترغیبی است. یعنی جنگ هایی که ممکن است اسرائیل، عربستان و امارات کاری بکنند و آمریکا را درگیر کنند. چون واقعیت این است که جز آمریکا هیچ کس نمی تواند با ما بجنگد. نه انگلیس، نه فرانسه، نه عربستان و نه اسرائیل هیچ کدام نمی توانند با ما بجنگند. هیچ کدام از اینها توانمندی یک درگیری نظامی اساسی و بزرگ با ایران را ندارند. فقط آمریکاست که این توانمندی را دارد. بنابراین این ها تلاش می کنند که آمریکا را درگیر کنند.

*اسرائیل چطور؟

اسرائیل به خاطر مسائل جغرافیایی در موقعیت ضعیف تری نسبت به ما قرار دارد. او باید هزار کیلومتر بیاید تا بتواند به نزدیک ترین مرزهای ما برسد که بتواند عملیاتی انجام دهد. هواپیمای اسرائیل برای اینکه به مرز ایران بیاید حداقل باید دو بار سوخت گیری کند. اما اسرائیل به خاطر نیروهای ما در لبنان و سوریه در تیررس ماست.

اسرائیل این را می داند و می فهمد که درگیر کردن خود با ایران به نفع او نیست. عربستان و امارات هم این را می دانند. پس این ها می خواهند کاری کنند که آمریکا درگیر جنگ با ایران شود. ممکن است که اینها بخواهند این کار را الان انجام دهند و همه تلاش خود را تا زمان انتخابات می‌کنند.

*و اما جنگ سوم...

جنگ سوم یک جنگ برنامه ریزی شده است. یعنی واقعا یک طرف می خواهد بجنگند و برای آن برنامه ریزی می کند. اما ممکن است شرایط تصادف را به وجود بیاورد. اما این جنگی است که آن طرف دنبال آن است. من الان این را نمی بینم که هیچ کدام از طرفین بخواهند بجنگند. تنها در صورتی این را می‌بینم - که البته آن هم فقط احتمال است - که در تابستان سال 2020 وضعیت ترامپ خوب نباشد؛ اگر رئیس جمهوری که می خواهد برای دور دوم انتخاب شود وضعیت خوبی نداشته باشد و خصوصا اگر نسبت به جنگ ذهن ساده ای داشته باشد و بتواند ترغیب شود که در جنگ سریع می تواند پیروز شود احتمال جنگ افزایش پیدا می کند. همانطور که گفتم این هم فقط احتمال است چون دموکرات ها ساکت نمی نشینند که ترامپ جنگی را فقط به خاطر مسائل داخلی آمریکا راه بیندازد. بنابراین نگرانی من از جنگ های برنامه ریزی شده برای امسال نیست، بلکه اگر احتمالی باشد برای تابستان 2020 است. اما همه مسائل بازدارندگی که من اشاره کردم می تواند سایه جنگ را اگر کامل نتواند دفع کند اما می تواند به شدت آن را کمرنگ کند.

*ما الان که در آمریکا لابی نداریم، چه چاره‌ای باید پیدا کنیم؟

طرح های گسترده ای مثل تاسیس لابی داده‌ایم که باید تصمیم گرفته شود. ماهیت جامعه آمریکا طوری است که لابی گری می تواند اثرگذار باشد. به رغم همه قوانینی که برای محدود، مشخص و شفاف بودن نقش لابی گری گذاشته اند، از عربستان، امارات و اسرائیل گرفته تا نیروهای مترقی داخلی که برای برابری نژادی، جنسیتی و... در حال لابی گری هستند.

متاسفانه ما به خاطر تا حدود زیادی شناخت نه چندان مطلوب‌مان از آمریکا به دنبال داشتن لابی قوی در واشنگتن نبوده‌ایم و این کار را نکرده‌ایم و به لوازم آن پایبند نبوده‌ایم.

*نماینده‌های سنا یا کنگره چطور؟ آیا آنها نمی‌توانند در بعضی موارد دست فرمان ترامپ را تغییر دهند؟

به موضوع بستگی دارد. یکی از کارهای بسیار مهمی که اسرائیلی ها کرده اند این بوده است که در لابی‌گری تمرکز خود را فقط روی دولت نبرده اند. بخش زیادی از تمرکز خود را روی کنگره برده اند؛ چه در سنا و چه در مجلس نمایندگان. بنابراین، ما باید هم بر روی دولت تمرکز کنیم و هم در درازمدت بر روی کنگره کار کنیم. اینها در تصمیم گیری اثر می گذارند. یک عده از این افراد ارتباط ویژه ای با خود ترامپ دارند و بر او اثر می گذارند. بنابراین ما آن توجه لازم را بر روی مساله لابی گری نداشته ایم و این یکی از ضعف های ما از اول انقلاب تاکنون بوده است.

*به نظر می‌رسد که در ساختار دستگاه دیپلماسی فقط آقای ظریف هستند که با گفت‌و‌گوهای رسانه ای خود در حال اثر گذاشتن بر روی ساخت قدرت آمریکا هستند...

نه نباید تقلیل دهیم. آقای ظریف در حوزه دیپلماسی عمومی خوب عمل می کند. بخشی از فعالیت دیپلماتیک در نهادهای چندجانبه و روابط دوجانبه بین کشورها که آقای ظریف در آنها جاها به عنوان وزیر یا قبلا به عنوان سفیر دخالت داشته اند اما در حقیقت این بدنه وزارت خارجه است که این کارها را انجام می دهد. اما در حوزه دیپلماسی عمومی نقش ایشان نقش بسیار ویژه و ممتاز است. آقای ظریف نه تنها زبان انگلیسی را خوب می داند بلکه فرهنگ غرب را خوب می شناسد و می داند. نه فقط آمریکا و اروپا بلکه بقیه دنیا را هم خوب می شناسد. او یک دیپلمات برجسته است و تجربه بسیار زیادی دارد. او حدود 40 سال است که درگیر فعالیت های دیپلماتیک هستند. سازمان ملل را خوب می شناسد، حقوق بین الملل را خوب می فهمد و از این نظر واقعا بی نهایت تعداد نفراتی که می توانند با او رقابت کنند در کشور کم هستند.

*تفکیکی که آقای ظریف بین ترامپ و «تیم بی» ایجاد کرد چقدر تاثیرگذار بود؟

به نظرم اقدام مثبتی بود. این کار فضایی را برای اروپایی‌ها باز می‌کند که بگویند یک مشت جنگ طلب دور تو هستند، مراقب باش.

*این افشاگری منجر به تحریم خود آقای ظریف نشد؟

بستگی دارد که شما چه دلیلی را بخواهید قبول کنید. با دلیل خود آمریکایی ها، ظریف سخنگوی ایران و سخنگوی رهبری است و به همین خاطر تحریمش کرده اند. اما به نظرم بیشتر از این است. فقط این نیست آقای ظریف دیپلمات موثری است. او می خواهد این سیگنال بدهد که من در تحریم ها جدی هستم و می خواهم بخشی از فشار حداکثری را تا پای میز مذاکره ادامه دهم.

*اگر این فشار حداکثری به نتیجه نرسد فکر می کنید به چه اقدامی دست می‌زند؟

ببینید دو فاکتور باید اتفاق بیفتد که ما به سمت گفت و گو برویم. اول اینکه ترامپ باید قانع شود که فشار حداکثری جواب نمی دهد. در اینجا اولا رفتار خود ما خیلی مهم است. در بحث بازدارندگی عرصه اقتصادی را مثال زدم. او باید بگوید تا نوامبر آینده اتفاقی نخواهد افتاد.

دوم اینکه در ایران به این جمع بندی رسیده شود که گفت و گو و مذاکره از موضع ضعف نیست. اگر این دو شرط محقق شود فقط احتمال گفت و گو بیشتر می شود. من بحث گفت و گو را از مذاکره جدا می کنم و بین این دو تمایز قائل می شوم. گفت و گو به دیپلماسی خط دو و دیپلماسی عمومی مربوط است. اما مذاکره به دیپلماسی رسمی مربوط است. هدف شما بده و بستان است. در دیپلماسی عمومی شما می خواهید توضیح دهید و توصیف کنید و برای مخاطب تبیین کنید. اگر فقط بگوییم مذاکره نمی کنیم برای نیروهای ضدجنگی که به صورت بالقوه طرفدار ما می توانند باشند قابل فهم نیست که چرا به مذاکره نه می گوییم. در حالی که ما می خواهیم به دنیا توضیح دهیم و معلوم کنیم که دلایل ما برای مذاکره نکردن اینهاست. در ضمن اینها فضایی را ایجاد می کند که فضای مطلوب و به نفع ماست. یعنی بخشی از یک نبرد بین المللی خصوصا در عرصه دیپلماسی عمومی. یعنی بازیگران عرصه عموم ودیپلماسی خط دو را مجهز می کند.

*تنش‌های اخیر خلیج فارس مثل هدف قرار دادن پهپاد آمریکا، درگیری‌های نفتکش‌ها و... چه اثری روی تغییر موضع کشورهای منطقه گذاشته است؟ ما شاهد بودیم که از یک کشور همسایه تیم هفت نفره‌ای وارد ایران شدند و برای امنیت خلیج فارس وارد گفت‌و‌گو شدند.

جنگ بین ایران و آمریکا جنگ منطقه ای خواهد بود؛ همه دارند این را جدی می گیرند. عربستان و امارات این را جدی می گیرند و می گویند جنگ ممکن است دامن ما را هم بگیرد. محمد بن سلمان را نمی دانم اما قطعا در عربستان عقلایی هستند که اینگونه فکر می کنند. آنها می گویند اگر حوثی ها الان می توانند موشک بفرستند، در صورتی که ایران وارد جنگ شود آن موقع چه اتفاقی برای ما می افتد؟ به این راحتی نیست که فکر می کردیم آمریکا یک ابرقدرت است که حمله می کند و ایران هم می گوید چشم و تمام. حالا می گویند اگر اوباما و غرب آمدند و مذاکره کردند جنگ را جدی گرفته بودند.

منبع: جماران

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها