محسن آرمین، فعال سیاسی اصلاحطلب:
گفتمان اصلاحطلبان به اندازه کافی منسجم، رادیکال و شفاف نیست/ اصلاحات نیازمند گفتمانی جدید ناظر به عدالتخواهی و فسادستیزی است/ اصلاحطلبان باید پنجرهها را بازکنند تا هوای تازه وارد شود/ اصلاحطلبان سالم و واقعی باید حساب خود را از قدرتطلبان جدا کنند/ ج
نائبرئیس مجلس ششم، ضمن دفاع از استراتژی اصلاحطلبان در انتخاباتهای سالهای 92، 94 و 96 گفت: مشکل اصلاحطلبان نداشتن یک گفتمان جدید و ناظر به اصلیترین مشکلات کشور است که عدالتخواهی و فسادستیزی بخشی از آن است.
اعتمادآنلاین| محسن آرمین، نائبرئیس مجلس ششم از چهرههای شاخص جریان اصلاحات درباره حضور اصلاح طلبان در انتخابات مجلس یازدهم، راهبردهای گذشته را برای حضور در این میدان کافی نمیداند و بر حمایت از چهرههایی در انتخابات که خواستهها و مطالبات اصلاحطلبانه داشته باشند، تاکید میکند. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
برخی صاحب نظران معتقدند با دستیابی اصلاح طلبان به قدرت، این جنبش منابع اجتماعی خودش را از دست داده است و بهتر بود که اصلاحطلبی در سطح یک جنبش منتقد اجتماعی باقی میماند موافق هستید؟
در پاسخ به این پرسش چند نکته به نظرم میرسد، اجمالاً با این داوری موافقم که بدنه اجتماعی اصلاحطلبان طی دو سه سال اخیر ریزش داشته است. اما این که آیا این ریزش به خاطر تصمیم اشتباه اصلاح طلبان در انتخابات سالهای 92 و 94 و یا 96 بوده، محل تأمل است. تصور نمیکنم در این حقیقت بتوان تردید کرد که بخش اعظم منتقدان امروز، در حمایت از اصلاحطلبان در انتخاباتهای سالهای 92 و 94 و96 شرکت کردهاند و اکنون که انتظارات و تصورات خود را برآورده نمیبینند در موضع و تصمیم اصلاح طلبان در قبال انتخاباتهای مذکور تردید میکننند. در واقع این تحلیلها و قضاوتها اگر هم درست باشند؛ تحلیل بر اساس نتایج است. وقتی اعتماد جامعه به کارآمدی نظام در حل مشکلات و امید به آینده بهتر کاهش مییابد طبیعتاً اعتماد و امید به همه نیروهایی که معتقد به اصلاحات در چارچوب نظام هستند، کاهش مییابد. به گمان من علت ریزش بدنه اجتماعی اصلاح طلبان را باید در این واقعیت جستجو کرد
نکته دوم این که باید میان یک جریان سیاسی و یک جریان روشنفکری فرق گذاشت. روشنفکر میتواند همواره به عنوان یک منتقد باقی بماند. اساساً فاصله گرفتن از قدرت به منظور نقد آن، یکی از مؤلفههای تعریف روشنفکریست. از نظر روشنفکر حضور در عرصه رقابت سیاسی و کسب قدرت نوعی تردامنی است. از واژه «تردامنی» معنای منفی آن را مد نظر ندارم. بلکه مقصودم این است که ورود به عرصه رقابت سیاسی با تعریف و نقشی که روشنفکر برای خود تعریف میکند تعارض دارد اما یک کنشگر و فعال سیاسی نمیتواند در حد منتقد باقی بماند. آن چه برای یک روشنفکر تردامنی است برای یک کنشگر و جریان سیاسی یک ضرورت است، هرچند میتواند و باید از افکار و اندیشههای روشنفکران استفاده کند اما نمیتواند و نباید در سطح آرمانها باقی بماند، زیرا عرصه سیاست عرصه واقعیتها و محدودیتهاست. اساساً حیات یک جریان سیاسی در حضور قدرتمند، مؤثر و جدی در عرصه رقابت سیاسی است. به نظر من برخی دوستان ما به عرصه سیاست نگاهی آرمانگرایانه و تنزه طلبانه دارند. دستکم یکی از عوامل و علل این نگاه آرمانگرایانه، بدبینی به عرصه سیاست و قدرت در فرهنگ ماست. البته دو نقش روشنفکری و کنشگری سیاسی مزاحم و نافی یکدیگر نیستند. روشنفکر میتواند و باید به دور از قدرت باشد تا بهتر و آزادانهتر بتواند آن را نقد و ارزیابی کند. کنشگر سیاسی هم باید در عرصه رقابت و قدرت سیاسی حضور فعال داشته باشد و از نقدهای روشنفکر استفاده کند.
سوم آنکه، در انتخاباتهای ریاست جمهوری 92 و مجلس 94 اصلاح طلبان پس از یک دوره هشت ساله هدف تهاجم همه جانبه بودند، به میدان آمدند. هدف آن تهاجمات همهجانبه حذف کامل جریان اصلاح طلبی از عرصه سیاست و جامعه بود. اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال92 در حالی وارد عرصه رقابت شدند که از تریبونهای رسمی؛ پایان حیات جنبش اصلاحی و اصلاح طلبان اعلام میشد.
با توجه به نکات سهگانه فوق در پاسخ به پرسش شما عرض میکنم تصمیم اصلاح طلبان به حضور در سه انتخابات گذشته تصمیمی بههنگام و از نظر سیاسی درست بوده است. آن دو انتخابات فرصتی بود تا اصلاح طلبان پس از آن تهاجمات گسترده و به رغم تمام محدودیتها و ناعادلانه بودن عرصه رقابت انتخاباتی با دو هدف وارد عرصه رقابت شوند: اول تثبیت حیات سیاسی و اثبات پشتوانه اجتماعی آن هم چنان مؤثر و تعیینکننده که با یک شعار «تکرار میکنم» پروژه رقیب را برهم بزند و دوم روی کار آمدن دولتی معتدل و ایجاد مجلسی معتدل که جریان راست افراطی در آن نقش تعیینکننده نداشته باشد، آن اهداف تأمین شد و با حضور اصلاح طلبان در انتخابات 92 دولتی معتدل روی کار آمد و فضای سیاسی کشور گشایش بیشتری پیدا کرد. احزاب و تشکلهای سیاسی و مدنی و دانشجویی منتقد آزادی عمل بیشتری پیدا کردند، برخی پس از یک دوره محرومیت فعالیت خود را آغاز کردند، فضای فرهنگی بازتر شد و در عرصه سیاست خارجی توافقنامه برجام به امضا رسید و امیدها به آیندهای روشن بیشتر شد و با حضور در انتخابات 94مجلسی شکل گرفت که در آن افراطیون اقلیت بودند و اکثریت آن را اصولگرایان معتدل، مستقلین و معدودی اصلاح طلب تشکیل میدادند.
به نظر من انتخابات ریاست جمهوری 96 گام لازمی بود که در ادامه همین راه باید برداشته میشد. تصور کنید اگر در انتخابات سال 96 اصلاح طلبان از دولت حمایت نمیکردند و بعد همین مشکلاتی که امروز شاهد آن هستیم در سیاست خارجی و توافقنامه برجام و در حوزه اقتصادی رخ میداد، همین منتقدان امروزی چه قضاوت و تحلیلی داشتند؟ آیا اصلاح طلبان را متهم نمیکردند که به خاطر تنزهطلبی، از حمایت دولت روحانی دست کشیدند و مجلس را به جریان تندرو واگذار کردند و موجب شکست برجام و وضعیت نابسامان اقتصادی کشور شدند؟
به گمان من در نقد اصلاح طلبان باید میان دو چیز باید تفکیک قائل شد؛ حضور در عرصه رقابت سیاسی و شرکت در انتخاباتهای سه گانه مذکور و قصورها و کم کاریها و خطاهای اصلاح طلبان در این عرصه.
البته به عملکرد اصلاح طلبان در بستن فهرست کاندیداها در انتخابات مجلس و شوراهای شهر، عملکرد فراکسیون امید و مدیریت آن در مجلس و ... نقدهای جدی وارد است. امید میرفت با نقدها و اعتراضاتی که به ترکیب شورای عالی اصلاحات و سازوکار بستن لیست امید در انتخابات پیشین وارد شد در ترکیب این شورا و سازوکار تصمیمگیری آن تجدید نظر جدی به عمل آید اما متأسفانه تغییرات انجامشده انتظارات را برآورده نکرده است. متأسفانه انحصارطلبیها و خودمحوریها و ... مهمترین عامل نارساییها و مشکلات مذکور است. این نقدها و اشکالات یک بحث است، مسئله حضور جدی در عرصه رقابت سیاسی بحثی دیگر.
یکی از انتقادهایی که به اصلاح طلبان میشود نگاه سیاسی به مسائل در حالیست که سنخ مطالبات مردم در شرایط فعلی، بیشتر اقتصادی است، چرا اصلاح طلبان به جای توجه به کف خیابان، به مسائل سیاسی بیشتر اهمیت میدهند؟
اگر مقصودتان از کف خیابان توجه به مشکلات اساسی مردم است با شما خیلی موافق نیستم. به گمان من اگر اعتراضات و انتقادهای دستوری و سازمانیافته را که هدفشان از تأکید بر مشکلات اقتصادی زمین زدن دولت است، استثنا کنیم، اصلاح طلبان در بیان مشکلات اقتصادی جامعه نظیر تورم و گرانی و بیکاری و... و حتی ارائه راهکارها چه در مجلس و چه بیرون مجلس، کارنامه ای قابل دفاعتر از دیگر جریانهای سیاسی دارند. مشکل اصلاح طلبان نداشتن یک گفتمان جدید و ناظر به اصلیترین مشکلات کشور است که عدالت خواهی و فسادستیزی بخشی از آن است. مشکل اصلاح طلبان به گمان من این است که گفتمان آنها به اندازه کافی منسجم، رادیکال، صریح و شفاف نیست. گفتمانی که پیش از این وجود داشت با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی سالهای اخیر نیاز به بازسازی دارد.
یکی از انتقادها به عملکرد لیست امید مجلس و شورای شهر تهران مربوط است. لیستی است که با رای اصلاح طلبان به مجلس رفت ولی عملا عملکرد خوبی نداشت. ورود اصولگرایان معتدل به همراه چهرههای گمنام و بیوزن و بیاثر مثلا اصلاح طلب، با این لیست انتخاباتی باعث ناامیدی اصلاح طلبان شد در شورای شهر تهران هم شاهد همین وضعیت هستیم و در سه سال گذشته شاهد انتخاب چهار شهردار هستیم. برخی کنشگران نوک پیکان انتقادات را به سوی عارف و لیست امید نشانه گرفته اند و عده ای هم به بضاعت اصلاح طلبان اشاره دارند، چه تحلیلی از این وضعیت دارید؟
عملکرد فراکسیون امید را باید با توجه به اهدافی که اصلاح طلبان در انتخابات مجلس تعقیب کردند سنجید. چنان که گفتم هدف اصلاح طلبان در انتخابات سال 94 تسخیر کرسیهای مجلس نبود بلکه با توجه به محدودیتهایی که عرض کردم جلوگیری از ورود اصولگرایان افراطی به مجلس و و تشکیل یک مجلس معتدل بود. بنابراین مقایسه مجلس کنونی با مجلس ششم و انتظار عملکرد اصلاح طلبان مجلس ششم از فراکسیون امید به نظرم انتظاری واقعبینانه نیست. عملکرد فراکسیون امید باید با توجه به دو هدفی که اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات مجلس تعقیب میکردند، ارزیابی شود. مقصودم توجیه ضعفها و کمکاریهای فراکسیون امید نیست بلکه مقصودم ارزیابی منصفانه از عملکرد این فراکسیون بر اساس اهداف انتخاباتی اصلاح طلبان است. اگر با این معیار به بررسی عملکرد فراکسیون امید بپردازیم باید بگویم متأسفانه این فراکسیون در مجلس ضعیفتر از انتظاراتی که از آن میرفت ظاهر شد. انسجام و تحرک این فراکسیون در حد انتظار نبوده است. البته برخی از نمایندگان فراکسیون امید بهصورت فردی عملکرد قابل قبول و فراتر از حد انتظار از خود نشان دادند. اما این عملکرد به علت فردی بودن تأثیر چندانی بر روند امور نداشته است. به گمان من در بررسی عملکرد نمایندگان فراکسیون امید باید هر دو واقعیت ذکرشده در کنار هم دیده شود.
در مورد شورای شهر صراحتاً عرض کنم من عملکرد اصلاح طلبان در شورای شهر را موفقتر از عملکرد فراکسیون امید در مجلس ارزیابی میکنم. شرایط فعالیت شورای شهر تهران به مراتب سختتر و دشوارتر از شرایط فعالیت فراکسیون امید در مجلس بود. شورای شهر، یک شهرداری ورشکسته با خزانه کاملاً خالی و بدهی چند ده هزار میلیارد تومانی را تحویل گرفت و با این وضع قرار بود کلانشهری مانند تهران را اداره کند. آن هم با تمام کارشکنیها و محدودیتآفرینیهای مخالفان اصلاح طلبان که با توجه به اهرمهایی که دارند به راحتی میتوانند هر فعالیتی را به ناکامی بکشانند. فراموش نکنیم تغییر 4 شهردار ناشی از انتخاب غلط شورای شهر نبود. بلکه نتیجه فشارهای بیرون از شورا بود. به رغم این، برای اولین بار شورای شهر تهران در فضایی دموکراتیک کاندیداهای شهرداری را مشخص کرد و بر اساس برنامه و شاخصهای کارشناسیشده و نه وابستگیهای حزبی و جناحی شهردار تهران را انتخاب کرد. نقصها و ناکارآمدیهای شهرداری، ضعف و رعایت ملاحظات تحمیلی در انتخاب مدیران شهرداری و ... همه را میدانم اما در کنار این همه این نکته را هم میدانم که در دوره شورای شهر کنونی فسادهای کلان در شهرداری تهران تقریباً از بین رفته، امروز شفافیت مالی شهرداری که یکی از مهمترین مطالبات مردم و برنامههای اصلاح طلبان بود، اساساً با دوره پیش قابل مقایسه نیست. سلامت شورای شهر کنونی هم با شورای شهر سابق قابل مقایسه نیست. به گمان من این ها دستاورد کمی نیست.
پیشتر برخی اصلاح طلبان چون شکوریراد و ناصری و... به عملکرد عارف در فراکسیون امید و شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان انتقادهایی داشتهاند. تندترین انتقاد که اخیرا مطرح شد مربوط به کرباسچی است. کرباسچی با طرح این عنوان که عارف عملکردی ندارد که بشود از آن انتقاد کرد، رییس دولت اصلاحات را رهبر نمادین اصلاحات دانسته و خواستار انتخاب رهبری تشکیلاتی برای سازماندهی جبهه اصلاح طلبان شده است. آیا در آستانه انتخابات مجلس شاهد عارفزدایی از اصلاحات هستیم؟ برخی ناظران این گفته را عبور کارگزاران از خاتمی و اصلاح طلبان تلقی کردند. این اظهار نظر نوعی سهمخواهی است یا شما آن را خروج تدریجی کارگزاران از جبهه اصلاحات تحلیل میکنید؟
به طور کلی این روزها حال اصلاح طلبان خیلی خوب نیست. نکاتی که شما ذکر کردید به نظر من معلول و نتیجه این حال ناخوش است. اصلاح طلبان نیاز به یک گفتمان جدید و یک خانه تکانی اساسی دارند. پنجرهها را باید بازکنند تا هوای تازه وارد شود. وسایل کهنه و زنگارگرفته را باید دم در یا سرکوچه بگذارند تا سمساری ببرد. مرحوم عابد الجابری کتابی دارد به نام دموکراسی و حقوق انسان. در یکی از مقالات این کتاب، جریانهایی را که در کشورهای عربی تحول و تغییر را از طریق مبارزات سیاسی و پارلمانی و دموکراتیک دنبال میکنند، مورد بررسی قرار میدهد. او در برابر راهبردهای رادیکال و انقلابی از راهبرد اصلاحی و مسالمتآمیز و قانونی دفاع میکند در عین حال میگوید این جریانها را معمولاً یک آفت جدی تهدید میکند. او تأکید میکند حرکت اصلاحی یک حرکت مسالمت آمیز، درازمدت و قانونی است. به همین سبب نیروهایی که حامل چنین مبارزهای هستند همواره در معرض این آسیب هستند که به دلیل طولانی بودن مبارزه، به تدریج استحاله شده و در سیستمی که خواهان اصلاح آن هستند هضم شوند. به گمان من این خطر خیلی مهم است. اکنون بیش از بیست سال از جنبش اصلاحی میگذرد. اصلاح طلبان در دهه هفتاد و هشتاد خود در چارچوبهای متعارفی که از نظر آنان ناکارآمد، فساد آلود و نیازمند تحول بود، بازی نمیکردند. در پی روشهایی نظیر لابیهای پشت پرده با باندهای قدرت نبودند. به نیروی اجتماعی حامی خود متکی بودند و به همین سبب توانستند حتی در ساخت قدرت تأثیر جدی بگذارند . رقبای اصلاح طلبان به تدریج ناگزیر شدند مانند آنها حرف بزنند، مانند آنها شعار بدهند و مانند آنها رفتار کنند. باید اعتراف کرد که به سبب دشوار بودن اصلاحات در ایران و در نتیجه طولانی بودن مسیر آن، که با ناکامیهایی نیز همراه بوده، بخشهای از اصلاح طلبان به حضور در قدرت عادت کردهاند. این گونه تصور میکنند که نفس حضور در مجلس و داشتن مسؤلیت اجرایی هدف است. لذا برخی از آنها برای بقا به زد و بندهای پنهان با باندها و لابیهای قدرت روی آوردهاند. برخی به مسائل مالی آلوده شدهاند. اصلاح طلبان سالم و واقعی باید حساب خود را از این بخشها و افراد جدا کنند. البته که این جراحی هزینه زاست. قطعاً کانونهای قدرت از این حرکت سوءاستفاده خواهند کرد و به جذب رانده شدگان روی آورده و از آنان برای حضور در مجلس در قالب یک فراکسیون بی اثر به عنوان اصلاح طلب استفاده کرده، خواهند کوشید با انتصاب آنها به پستهای اجرایی و مدیریتی درجه سه، ظاهر متکثر و دموکراتیکی را به نمایش بگذارند. به نظرم اینها مهم نیست. برای اصلاح طلبان باید اعتماد نیروهای اجتماعی، حفظ اصالت و پرنسیپ اصلاح طلبانه و سلامت از آلودگیهای مالی و سیاسی و اخلاقی مهم باشد.
با نزدیک شدن به انتخابات، شاهد بالا گرفتن انتقادها از شخصیتهای میانهروی اصولگرا و اصلاح طلب چون لاریجانی و عارف هستیم. دو جناح اصلی کشور خواستار روی کارآمدن چهرههای موثر و فعال و احتمالا تندرو هستند. همچنین بخشی از جامعه، دو جناح سیاسی فعلی را برای حل مسائل کشور ناکارآمد میدانند که میتوانیم این موضوع را در شعارهای معترضان در دی ماه 96 (شعار: اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمامه ماجرا) مشاهده کنیم. برخی کنشگران با استفاده از این فرصت در پی تاسیس جریان سومی هستند. طرح ایده نواصولگرایی توسط قالیباف (و حتی احمدی نژاد) که با پیش کشیدن شعارهای عامهپسند و ادعای حل یک شبه مشکلات اقتصادی مردم، مبارزه با اقلیت 4 درصدی یا افزایش یارانه در پی جلب توجه عمومی هستند. به نظر شما با توجه به فضای عمومی جامعه، امکان شکل گیری این جریان وجود دارد؟
نام مهم نیست. قرار نیست مردم را فریب دهیم و به سبب عملکرد انتقادآمیز قبلی با نام و چهره جدیدی به میدان بیاییم. این شیوهها برازنده جریانی نیست که شعار و مسیر حرکتش تحزب و دموکراسی است. شما در جوامع توسعهیافته اصلاً نمیبینید حزب و جریانی سیاسی به علت ناکامی در یک دوره نام و تابلوی خود را عوض کند و در ویترین خود چهرههایی ناشناخته و فاقد هرگونه سابقهای را به مردم ارائه دهد. آنها اگر در مقطعی با عدم اقبال عمومی مواجه شوند میکوشند با تجدیدنظر در مواضع و عملکرد گذشته و رفع ضعفها، پایگاه اجتماعی خود را بازسازی کنند. از قضا این شیوهٔ جریان رقیب اصلاح طلب بوده که به جای تجدیدنظر در روشهای گذشته و پذیرفتن و نقد صادقانه خطاهای، هربار در آستانه انتخابات با نام و تابلوی جدید وارد میشود. یک بار با تابلوی آبادگران، یک بار با تابلوی جمنا، یک بار با تابلوی نو اصول گرایان و... وارد صحنه میشوند و به رغم عملکرد و سابقه مالی غیرقابل دفاع با شعارهای عوامفریبانه در دفاع از 96 درصد محروم و مبارزه با 4 درصد مرفه به میدان میآیند. این روشها عوامفریبی و ریاکاری است. نتیجه آن را هم دیدهایم. اصلاح طلبان باید به ارزیابی عملکرد خود بنشینند و خطاها و اشتباهات خود را صادقانه بپذیرند. عناصر فرصت طلب و آلوده و جاه طلب را از خود دور کنند. رودربایستی را کنار بگذارند. فرمان هدایت جریان اصلاح را به دست افرادی ندهند که قادر به نمایندگی مطالبات اصلاح طلبانه نیستند.
این سخن به این معناست که شما خواهان پوست انداختن و جوانگرایی در اصلاحات هستید؟
با این عناوین مشکلی ندارم اما به مناسبت پرسش شما میخواهم به نکتهای اشاره کنم که شاید با انتقاد دوستان جوانم مواجه شود، اما به عنوان کسی که از سال 83 از مجلس استعفا داده و تاکنون هیچ پستی نداشته و نخواهد داشت، ذکر این نکته حمل بر منافع شخصی نخواهد شد. متأسفانه هرگز نتوانستم با شعار جوانگرایی که چند سالی است مطرح شده، کنار بیایم. نه از این حیث که با جوانگرایی مخالفم بر عکس معتقدم شرط حیات و پویایی یک جریان دمیدن خون جدید در رگهای آن است. بلکه به این دلیل که به انگیزههای طرح این شعار مشکوکم. ملاحظه کنید اصلاح طلبان در مقایسه با دیگر جریانهای سیاسی رسمی کشور در جوانگرایی کارنامه نامطلوبی ندارند. شما به حزب مؤتلفه اسلامی نگاه کنید جوانگرایی در این حزب در حد انتقال دبیر کلی از مرحوم عسکراولادی به آقای حبیبی است. در حالی که مثلاً در حزب توسعه یا حزب اتحاد ملت و حتی کارگزاران با چهرههای جوانی مواجه هستید که در جریان فعالیت در جریان یک فعالیت حزبی رشد کردهاند. اکثر کاندیداهای اصلاح طلبان در شورای شهر تهران جوانان بودند. البته اصلاح طلبان همچنان از این حیث قابل انتقادند. آنان به رغم تمام محدودیتهای فعالیت سازمانی و تشکیلاتی میباید نیروهای بیشتر را تربیت می کردند و به نیروهای جوان بیشتری میدان رشد میدادند. اما توجه داشته باشید شعار جوانگرایی اولین بار توسط جریان اصولگرای افراطی و جبهه پایداری در برابر بخش سنتی این جریان که مشی معتدلی داشت مطرح شد. دعوای آنها دعوای قدرت بود. افراطیون پس از دو دهه فعالیت زیر پرچم محافظه کاران سنتی، با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد حضور مستقل در عرصه سیاسی را تجربه کردند. آنان که این بار از حمایت کانونهای قدرت برخوردار بودند پس از کسب این تجربه اکنون خواهان تصاحب همه قدرت بودند. بنابراین خیلی علنی و محترمانه از چهرههای اصولگرای سنتی می خواستند اعلام بازنشستگی کنند و کنار بروند. اما در میان اصلاح طلبان چطور؟ برخی از دوستان ما در مجلس به گمان من فریب این شعار را خوردند و طرح جوانگرایی در کادر مدیریت کشور و بازنشستگی مدیران مسن را ارائه دادند که با استقبال فراکسیونهای دیگر مواجه شد. نتیجه کار چه شد؟ مدیران اصلاحات موثر بر اساس این قانون از بدنه مدیریت اجرایی دولت حذف شدند. اما مدیران مسن اصول گرا با اجازههای خاص مجدد به پستهای قبلی خود بازگشتند. برخی دوستان ما در احزاب اصلاح طلب با شعار جوانگرایی علیه افراد با تجربه اصلاحات موضع گرفتند و اختلاف و انشعابی در درون اصلاح طلبان پدید آمد، کسی هم نپرسید در شرایطی که اصلاح طلبان از قدرت حذف شدهاند به طوری که در انتخابات مجلس و دولت ناگزیرند از کاندیداهای غیراصلاح طلب حمایت کنند، چه موقع طرح این شعار است؟ به نظرم این شعار جز ایجاد اختلاف و بدبینی در جبهه اصلاحات نتیجه دیگری نداشت.
شاهد اختلافات بخش های مختلف اصولگرا چون جبهه پایداری مصباح و آقا تهرانی، نواصولگرایی قالیباف، جریان احمدی نژاد، جبهه رفاه پیشرفت و عدالت شهاب الدین صدر از بدنه سنتی اصولگرایی چون شورای ائتلاف و جمنا هستیم. این موضوع وقتی جلب توجه میکند که پی به اختلافات شورای ائتلاف و جمنا بر سر رهبری اصولگرایان میبریم. آیا شاهد شکاف و جدا شدن برخی از شخصیتها از بدنه اصولگرایی هستیم؟ چرا اصولگرایان همدیگر را قبول ندارند؟ آیا اختلافات و چند دستگی میان اصولگرایان برای وحدت، مهندسی شده است؟ و آیا شما با تعبیر بهزاد نبوی مبنی براینکه اگر اصلاح طلبان نباشند اصولگرایان به جان هم می افتند موافق هستید؟
به نظرم اختلافات درون جریان اصول گرا را باید در چارچوب تحلیلی کلانتر بررسی کرد. وضعیت متشتت کنونی جبهه اصول گرایان نتیجه روندی است که از دوره دولت احمدی نژاد آغاز شد. این تنها اصلاح طلبان نبودند که باید از عرصه قدرت کنار گذاشته میشدند، بلکه چنان که گفتم جریان اصول گرای سنتی نیز باید به حاشیه رانده می شد. در پی این تحول اولین اختلافات داخلی اصول گرایان میان دو بخش افراطی و معتدل این جریان رخ داد.
به نظر من طیف معتدل جریان اصولگرا وضعیت خوبی ندارد. آنها علاوه بر این که مانند اصلاح طلبان و البته با شدت کمتر و به نحوی محترمانه مورد بیمهری حاکمیت قرار دارند، فاقد پایگاه اجتماعی هم هستند. روند امور به سود جریان افراطی که قرار است با ظاهری جوان به میدان بیاید فراهم است. امروز بخش افراطی اصول گرایان به صورت جریان جدیدی تحت عنوان جریان پاکدست و عدالتخواه و فسادستیز در حال سازماندهی است و برای این منظور از تعدادی جوان دانشجو با شعار افشاگری کانونهای فساد استفاده میکند. چهرههای این بخش که در حال حاضر ستارههای همیشه حاضر در برنامههای شبکههای مختلف صدا و سیما هستند آن قدر آزادی عمل دارند که در متهم کردن هر مسؤل و امام جمعه و فقیه و مرجعی ظاهراً خط قرمزی ندارند. این تحرکات همگی از طرحی گسترده برای روی کار آمدن یک دولت جوان از جنس اصول گرایی رادیکال خبر میدهد. دولت جدیدی که به تعبیر یکی از روزنامههای اصول گرای وابسته به نهادهای امنیتی، آمریکایی ها ترجیح میدهند صبر کنند روی کار بیاید و به جای دولت کنونی با آن مذاکره کنند.
اصلاح طلبان تا امروز 4 استراتژی برای حضور در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی تعریف کرده اند که شامل حضور گسترده تا کناره رفتن از انتخابات می شود. برخی چون بهزاد نبوی خواهان حضور پرشور و عده ای دیگر چون شکوری راد و تاجزاده خواستار حضور مشروط هستند. در این باره نظر شما چیست؟
انتخابات بهار سیاست است و علی القاعده هیچ نیروی سیاسی حاضر نیست چنین فرصتی را از دست بدهد به ویژه اصلاح طلبان که طرفدار راهبرد مسالمت آمیز، تدریجی و قانونی برای اصلاح نظام سیاسی هستند نمی توانند نسبت به این فرصت بیتفاوت باشند. بنابراین برای اصلاح طلبان اصل، شرکت در انتخابات است مگر آن که انتخابات به گونهای مهندسی و سازماندهی شده باشد که اساساً انتخابات بلاموضوع و بدل به یک نمایش شود. نیروهای سیاسی خواهان مبارزه پارلمانی قانونی حتی نمیتوانند نسبت به انتخابات موضعی منفعلانه داشته باشند بدین معنا که منتظر بنشینند اگر انتخابات واجد حداقل استانداردهای رقابتی بود در آن شرکت کنند و اگر نه از آن چشم بپوشند بلکه باید تمام مساعی خود را به کار بندند تا انتخابات واجد چنین شرایطی بشود.
آن چه گفتم یک اصل مبنایی عام بود. اما در قبال انتخابات آینده مجلس به طور خاص ملاحظاتی وجود دارد که اصلاح طلبان نمیتوانند به آن بی تفاوت باشند. با توجه به تحولات اجتماعی و سیاسی که در فاصله انتخابات گذشته تا این انتخابات رخ داده است، اصلاح طلبان دیگر نمیتوانند با راهبرد انتخاباتی گذشته وارد انتخابات شوند. راهبرد شرکت در انتخابات با هدف جلوگیری از ورود نیروهای افراطی به مجلس یعنی راهبرد انتخاب میان بد و بدتر اگر در چهار سال پیش راهبرد بههنگام و کارآمدی بود، با توجه به تحولات سالهای اخیر به نظر میرسد کارآمدی گذشته را نداشته باشد و نتواند جامعه را به حضور در پای صندوقهای رأی ترغیب کند. اصلاح طلبان در این انتخابات باید با کاندیداهای اختصاصی خود شرکت کنند. کاندیداهایی که اگر هم جزو شخصیتهای برجسته و شناخته شده اصلاحات نیستند صلاحیت نمایندگی خواستهها و مطالبات اصلاح طلبانه را داشته باشند.
اصلاح طلبان در فرصت باقیمانده تا انتخابات باید تمام مساعی خود را برای قانع کردن حاکمیت به برگزاری انتخاباتی به کار ببندند که برگزاری چنین انتخاباتی تضمین کننده حضور گسترده مردم در پای صندوقهای رأی شود. این انتخابات با توجه به شرایط داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران برای نظام هم یک ضرورت است. در صورت برگزاری چنین انتخاباتی اصلاح طلبان صرفنظر از این که چه ارزیابی نسبت به نتیجه رقابت دارند باید در آن شرکت کنند. به نظر من لازم نیست اصلاح طلبان شعار شرکت مشروط در انتخابات بدهند، کافی است با توجه به این که انتخابات مجلس یک انتخابات متکثر است و در هر حوزه انتخاباتی تعداد کاندیدای مشخصی به رقابت میپردازند، اصلاح طلبان بتوانند نسبت به هر حوزه انتخابیه متناسب با شرایط همان حوزه تصمیم بگیرند. مثلاً در حوزههایی که امکان رقابت واقعی، قانونی و عادلانه برای آن ها فراهم باشد شرکت کنند و از ارائه فهرست انتخاباتی در حوزههایی که کاندیدای اختصاصی و اصلاح طلب ندارند، پرهیز کنند. به این ترتیب اصلاح طلبان هم فرصت انتخابات را برای پیگری اهداف اصلاح طلبانه خود از دست ندادهاند و هم تن به شرکت در انتخابات با هر شرایطی نخواهند
داد.
منبع: ایرنا
دیدگاه تان را بنویسید