کد خبر: 405157
|
۱۳۹۹/۰۲/۲۷ ۱۱:۳۹:۰۰
| |

فتنه‌گری امریکا در برجام و نظام بین‌الملل

در هفته‌های اخیر مایک پمپئو، وزیر امور خارجه و بعضی مسوولان این وزارتخانه فعالیت‌های خود علیه برجام و رفع تحریم تسلیحاتی ایران در مورد سلاح متعارف را تشدید کرده‌اند. از آنجا که اگر به زبان بیاورند از اقدامات گذشته خود پشیمان شده‌اند دیگر بیش از حد مضحک خواهد بود و راهی جز زورگویی و شارلاتانیزم ندارند و همه تلاش را به ‌کار بسته‌اند تا دلایل حقوقی و سیاسی بی‌مبنا و عجیبی برای اقدامات بی‌منطق خود دست و پا کنند.

فتنه‌گری امریکا در برجام و نظام بین‌الملل
کد خبر: 405157
|
۱۳۹۹/۰۲/۲۷ ۱۱:۳۹:۰۰

اعتمادآنلاین| محسن بهاروند- وقتی در کالج روابط بین‌الملل درس می‌خواندیم اساتید در میان درس‌های معمول جملاتی نیز به ما می‌گفتند که در ذهن‌های جوان ما در آن زمان حک می‌شد. مثلا می‌گفتند در تعامل دیپلماتیک همیشه میزانی از عقلانیت نیاز است. یا می‌گفتند همواره درصدی از هوش برای طرف مقابل خود قایل باشید. جملاتی از این دست ورد زبان ما بود. اما اکنون با مشاهده رفتار دولتمردان فعلی امریکا در صحت آن گزاره‌ها که مفروض ما بود شک کرده‌ام. نه حداقلی از عقلانیت در رفتار مسوولان سیاست خارجی امریکا دیده می‌شود و نه آنها درصدی از هوش برای باقی ساکنان کره زمین قائل هستند. به خصوص آنکه کشور امریکا در زمانه‌ای نه چندان دور از پیشروان دیپلماسی و چندجانبه‌گرایی بود ولی میراث امروزی او در سیاست خارجی می‌تواند باعث خجلت هر امریکایی تحصیلکرده منصف باشد.


در هفته‌های اخیر مایک پمپئو، وزیر امور خارجه و بعضی مسوولان این وزارتخانه فعالیت‌های خود علیه برجام و رفع تحریم تسلیحاتی ایران در مورد سلاح متعارف را تشدید کرده‌اند. از آنجا که اگر به زبان بیاورند از اقدامات گذشته خود پشیمان شده‌اند دیگر بیش از حد مضحک خواهد بود و راهی جز زورگویی و شارلاتانیزم ندارند و همه تلاش را به ‌کار بسته‌اند تا دلایل حقوقی و سیاسی بی‌مبنا و عجیبی برای اقدامات بی‌منطق خود دست و پا کنند. اما میدان منطق و حقوق میدانی نیست که هر بی‌دست و پایی بتواند در آن جولان دهد. اگر تعدادی از اعضای جامعه بین‌المللی در مقابل یکجانبه‌گرایی زورمدارانه امریکا منفعل هستند و سکوت می‌کنند یا عده بسیار معدودی اعضای فتنه‌گر این جامعه چنین اقداماتی را تایید می‌کنند الزاما به معنی درستی یا مشروعیت این اقدامات نیست.


نظرات حقوقی و سیاسی به کنار، تصور کنید چند فرد برای کار مشترکی با هم به توافق برسند، بعد از مدتی یکی از این افراد با نگارش نامه‌ای، مشارکت خود را منتفی می‌کند. آیا عقل سلیم می‌پذیرد که آن شخص بیش از دو سال بعد بازگردد و بگوید آن نامه که نوشتم و در آن مشارکت خود را لغو کردم بیخود بود و از آنجا که نام من در توافق اولیه است می‌خواهم توافق و شراکت شما را بر هم بزنم؟


امریکا با خروج خود از برجام انتظار داشت این توافق از هم فرو بپاشد و ایران نتواند با شرکای خود به راه‌حلی برای حفظ برجام برسد. حال که این‌طور نشد سعی می‌کند اقدام غیرمنطقی دیگری انجام دهد تا اشتباه قبلی خود را به‌ نحوی با اشتباه جدید جبران کند.


به‌طوری‌که از مقاله برایان هوک مسوول امور ایران در وزارت خارجه امریکا برمی‌آید امریکا قصد دارد ابتدا قطعنامه‌ای در شورای امنیت مطرح و طبق آن از پایان تحریم تسلیحاتی ایران جلوگیری کند، اگر چنین نشد آنگاه سعی خواهد کرد از «مکانیسم ماشه» موجود در برجام به عنوان یک عضو توافق طبق قطعنامه 2231 شورای امنیت استفاده کند و تحریم‌های ایران را اعاده کند.


مشخص نیست وقتی به جز امریکا چهار عضو دایم دیگر شورای امنیت عضو برجام بوده و بارها پایبندی خود را به برجام اعلام کرده‌اند چگونه امریکا می‌خواهد قطعنامه‌ای برای لغو بخشی از برجام که یک مساله کاملا ماهوی است را از شورای امنیت بگذراند. اگر عضوی از برجام به چنین قطعنامه‌ای رای دهد در واقع دچار این تناقض خواهد شد که بخشی از برجام را نقض کرده است و نمی‌تواند همزمان هم به برجام پایبند باشد و هم بخشی از مفاد آن را به هر وسیله‌ای نقض کند.


دلیل امریکا برای استفاده از قطعنامه 2231 و درخواست اسنپ بک (بازگشت تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران) فاقد منطق و وجاهت حقوقی است. این یک مساله ساده حقوقی است. استناد امریکا به قطعنامه 2231 و اصرار بر اینکه هنوز عضوی از برجام یا متعهد به قطعنامه 2231 است مستلزم این است که امریکا بپذیرد تصمیم قبلی آن مبنی بر خروج از برجام، یک اقدام غیرقانونی و نقض حقوق بین‌الملل بوده است. پس قبل از هر کاری باید خسارات ناشی از عمل غیرقانونی خود یعنی نقض قطعنامه 2231 و برجام و تحریم‌های یکجانبه آن در دو سال گذشته و فشار حداکثری علیه ایران را جبران کند. امریکا نمی‌تواند بگوید برجام و قطعنامه 2231 هیچ تعهدی بر دوش آن نگذاشته و آن را قبول ندارد ولی یک لحظه به‌صورت ناگهانی این دو معتبر و قانونی می‌شود و ما طبق آن می‌توانیم علیه توافق چندجانبه اقدام بکنیم و پس از اقدام ما، دوباره این توافق و قطعنامه اعتبار خود را از دست می‌دهد. اصل بر استمرار توافقات بین‌المللی است.


قطعنامه 2231 یا توافق بین‌المللی که میان کشورها منعقد می‌شود حاوی تکالیف و اختیاراتی برای اعضای آن است. طبق حقوق بین‌الملل طرف‌های هر توافق بین‌المللی وظیفه دارند تعهدات ناشی از آن را اجرا کنند. قطعنامه 2231 بر تعهدات برجامی اعضا تاکید دارد. اگر امریکا معتقد است که این قطعنامه بر آن سرایت دارد و می‌تواند از آن استفاده کند ابتدا باید با حسن نیت تعهدات ناشی از آن را اجرا کند سپس می‌تواند از اختیارات ناشی از آن نیز در چارچوب قانون استفاده کند. نه اینکه اصل موضوع را که تاکید بر اجرای تعهدات برجامی است بی‌اعتبار دانسته و یک بند استثنا بر اصل آن را مورد استناد قرار داده و در پی فتنه‌گری در نظام بین‌الملل باشد.


اصطلاحی در بین حقوقدانان وجود دارد به این مضمون که بین حقوق‌خوان و حقوقدان تفاوت وجود دارد. کارکنان وزارت امور خارجه امریکا در این رابطه مصداق خوبی از حقوق‌خوان هستند که فقط به ظواهر و پوسته متون نگاه می‌کنند. شاید فکر می‌کنند که صرف قید نام امریکا در اسناد برجام به آنها این مجوز را می‌دهد که هر استفاده خودسرانه‌ای از آن بکنند. این در حالی است که اعلام امریکا مبنی بر خروج یا عدم پایبندی به برجام برابر پاک شدن نام آنها از این توافق است و آنها به سادگی و بدون جبران خطای خود نمی‌توانند از آن استفاده دیگری بکنند.


از سوی دیگر در موارد مشابه اگر عضوی از یک توافق چندجانبه بین‌المللی از معاهده خارج شد حقوق و تکالیف آن عضو نسبت به توافق مذکور همزمان متوقف خواهد شد. امریکا نه از نظر عقلی و نه از دیدگاه حقوقی نمی‌تواند از حقوق این توافق بدون اینکه پایبند به تکالیف آن باشد، استفاده کند.


گذشته از مسائل حقوقی، دولت امریکا از نظر سیاسی نیز راه خطا و اشتباه در پیش گرفته است. دولت امریکا قادر به درک گذشت زمان نیست. متاسفانه لیبرال‌ترین سیاستمدار امریکا هم فکر می‌کند در دنیای امروز و در تمام موارد با زورگویی می‌توان به مقاصد خود رسید. درست است که معادله قدرت در روابط بین‌الملل هنوز کارکرد دارد اما این نظر نمی‌تواند مطلق باشد و نمی‌تواند در همه زمان‌ها و مکان‌ها پاسخ یکسانی به‌ بار آورد. ایران منطق زورگویی و قلدرمآبی را به چالش می‌کشد. مشکل اصلی امریکا این است که با موجودیت کشوری به نام ایران مشکل دارد. آنها نمی‌خواهند بپذیرند که ایران کشور مقتدری در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه است که به‌طور طبیعی منافع سیاسی، امنیتی، اقتصادی و استراتژیک در محیط پیرامون خود دارد. بدون شناسایی چنین قدرتی و منافع ایران، همزیستی با آن و نتیجه‌گیری از توسل به روش‌های خودسرانه و زورمدارانه در رابطه با ایران امری محال خواهد بود.


ایران نه به‌دنبال توسعه‌طلبی است نه علاقه‌ای به تنازع دارد. تعامل با ایران مستلزم شناسایی او، قدرتش و منافعش در محیط طبیعی زیست او در منطقه غرب آسیا است. تا این شناسایی صورت نگیرد همه اقدامات ایذایی که علیه کشور ما می‌شود مثل دست و پا زدن در باتلاق است که هر چه بیشتر دست و پا بزنید بیش از پیش در آن فرو خواهید رفت. کاش دولتمردان امریکایی می‌توانستند نگاهی متفاوت به دنیا داشته و جرات پذیرفتن واقعیات را داشتند تا موجب ریختن اعتبار و آبروی خود در انظار جهانی نشوند.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها