خاطرهنگاری هاشم صباغیان از دکتر علی شریعتی:
اصرار به سیگار دکتر شریعتی/ شریعتی میگفت قول و قرار با مردم بر هر قراری اولویت دارد
هاشم صباغیان گفت: وقتی خبر مرگ دکتر شریعتی در شهر پیچید، ساعتها طول کشید تا مردم به خود بقبولانند که دکتر شریعتی چشم از جهان بسته و در غربت دنیا را ترک کرده است.
اعتمادآنلاین| 29 خرداد که از راه میرسد، یاد و خاطره علی شریعتی دوباره در ایران زنده میشود. مردی که 43 سال پیش در لندن چشم از جهان فروبست و در دمشق به خاک سپرده شد، اما تاثیر اندیشههایش و نزاع بر سر به دست دادن روایتهای موافق یا مخالف با او همچنان فضای اندیشه و سیاست در ایران را در بر گرفته است.
در سالروز مرگ علی شریعتی، اعتمادآنلاین خاطرهنگاریهایی از یاران، نزدیکان، علاقهمندان و منتقدان شریعتی، منتشر میکند. در ادامه خاطرهنگاری هاشم صباغیان از علی شریعتی را به نقل از شماره 70 ماهنامه نسیم بیداری خواهید خواند.
***
آشنایی من با مرحوم دکتر شریعتی به قبل از ورود به دانشگاه و سال 1332 برمیگردد. دکتر شریعتی از جمله افرادی بود که گفتارش با نوشتارش فرق چندانی نداشت؛ یعنی وقتی که گفتههای ایشان را ضبط و تایپ میکردند، اصلاً نیازی به ویراستاری نداشت، چون صحبتهایش را خیلی دقیق انجام میداد. ایشان بیشتر از روزهایی میگفتند که در زندانهای رژیم ستمشاهی بودند. اصولاً مرحوم دکتر شریعتی پشتکار عجیبی داشت و اصرار داشت تا نظرش را به همه القا کند و به همین دلیل علاقه زیادی به صحبت و بحث داشت.
به خاطر دارم، ایشان قرار بود از مشهد به تهران بیایند تا سخنرانی کنند. وقتی برای استقبال به فرودگاه رفتیم، دیدیم که همسر دکتر هم هستند. من به آقای شریعتی گفتم که یک برنامه با دانشجویان ترتیب داده شده تا بتوانند پرسشهای خود را از شما بپرسند. دکتر شریعتی بیدرنگ گفتند که «آدرس کجاست؟ برویم». همسرش خیلی ناراحت شد که بعد از مدت زیادی به تهران آمدیم و در منزل آشنایان منتظر شما هستند. در این فاصله خانم دکتر اصرار کرد، اما دکتر گفتند که قول و قرار با مردم بر هر قراری اولویت دارد و با ما به جمع دانشجویان رفتند.
همچنین یکی از زندانبانان به نام استوار ساغی در جایی تعریف کرده که روزی برای صحبت کردن با دکتر شریعتی به سلولش رفته بود که دکتر را در حال کشیدن سیگار دیده و به او توصیه کرده بود که بهتر است «دود را ترک کند» که شریعتی در جوابش گفته بود که «سیگاری نیست و به صورت تفننی میکشد». ساغی اینطور گفته بود که در صورت تکرار سیگار کشیدن در زندان، احتمال اینکه شکنجه شود زیاد است که شریعتی هم در جوابش گفته بود، نمیتوانید مرا بزنید، اما اگر همچین جرأتی را هم پیدا کنید، محال است من بالکل از سیگار کشیدن منصرف شوم.
همچنین درباره شریعتی باید گفت، در جلساتی که با او داشتیم، محال بود خستگی و یا بیحوصلگی به سراغمان بیاید، چون لحن صدای ایشان و البته پختگی صحبتهایش به گونهای بود که همیشه برای همه تازگی داشت. دقیقاً به یاد دارم کارهایمان را طوری برنامهریزی میکردیم که حتماً بتوانیم پای صحبتهایش در حسینیه ارشاد یا اماکن دیگر بنشینیم، چرا که او روز به روز بیشتر محبوب میشد و در کنار اینکه مردم دوستش داشتند، حرفهایش را چراغ راه میدانستند.
وقتی خبر مرگش در شهر پیچید، ساعتها طول کشید تا مردم به خود بقبولانند که دکتر شریعتی چشم از جهان بسته و در غربت دنیا را ترک کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید