علیاکبر گرجی، رئیس انجمن حقوق اساسی ایران:
وقت بازنگری قانون اساسی فرا رسیده است
ماجرای حواشی دامنهدار اعتبارنامههای برخی از منتخبان هنوز هم جزو اخبار رسانههاست و هنوز مشخص نیست که تکلیف غلامرضا تاجگردون، نماینده گچساران که هفتههاست پروندهاش در مکانهای مختلف دست به دست شده چه خواهد شد.
اعتمادآنلاین| ماجرای حواشی دامنهدار اعتبارنامههای برخی از منتخبان هنوز هم جزو اخبار رسانههاست و هنوز مشخص نیست که تکلیف غلامرضا تاجگردون نماینده گچساران که هفتههاست پروندهاش در مکانهای مختلف دست به دست شده چه خواهد شد. برخی کارشناسان بر این باورند که این نماینده ادوار مجلس این بار قربانی اصولگرایانی شده که عزم خود را جزم کردند تا حد ممکن اجازه ورود منتخبی از جریان مقابل را ندهند. این در حالی است که حقوقدانها بر این باورند که اساسا نباید نهاد اعتبارنامه را چنان فربه کرد که خود به نوعی نهاد نظارتی بدل شود. هرچند که به عقیده کارشناسان و صاحبنظران این نهاد اعتبارنامه در برخی کشورها کنار گذاشته شده و در برخی نیز حالت تشریفاتی به خود گرفته اما در کشورمان اوضاع بهگونه دیگری است. بهنحوی که هر منتخبی پس از گذشتن از فیلترهای نظارتی متعدد و رایآوری باید اعتبارنامهاش مورد تایید شعبه مشخص شده در مجلس قرار گیرد و اگر به هر نحوی این اتفاق رخ ندهد تمام تلاشهای وی در راه نمایندگی ملت به هدر خواهد رفت. بر این اساس برخی معتقدند که بهتر است برای کارکرد بهتر برخی نهادها و راندمان بالاتر در قانون اساسی بازنگری شود تا بهتر بتوان از ظرفیتهای این سند بالادستی استفاده کرد. برای بررسی فلسفه اعتبارنامهها در مجلس، لزوم بازنگری در قانون اساسی، نظارت بر انتخابات و موازیگرایی در برخی دستگاهها، «آرمان ملی» با علیاکبر گرجی، دانشیار دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی و رئیس انجمن حقوق اساسی ایران به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
*پس از انتخابات اخیر که با کاهش حضور مردم در پای صندوقهای رای مواجه بودیم بسیاری بر این باورند که انتخاباتی میتواند مقبولیت آفرین باشد که انتخابکننده و انتخابشونده آزادانه و بدون کمترین دخل و تصرفی در فرایند انتخابات حاضر باشند، به لحاظ حقوقی این مساله را چگونه ارزیابی میکنید؟
ابتدا باید چند نکته را مطرح کنم و در آن به این مساله خواهم پرداخت. ابتدا باید نکتههای مشترکی را ایجاد کنیم. اولین نکته در مورد بررسی دموکراسی و انتخابات که بر مبنای گفتوگو و سهم مشترک صورت میگیرد این است که اساسا انتخابات چیست؟ به تعبیری انتظارات ما از انتخابات چیست؟ تصور من این است که هر حقوقدان و شهروند فعال و کنشگری باید به این پرسش پاسخ دهد. چرا که احساس میکنم در کشورمان نه بین مردم و نه بین مسئولان و مردم گاهی اوقات فهم مشترک و مبانی مشترک از مفهوم و نظریه انتخابات وجود ندارد. به همین خاطر است که گاهی اوقات گفتارها، رفتارها و اعمالی را در زمینه انتخابات ملاحظه میکنیم که به تعبیری هیچصنمی با پدیده جدیدی که به نام دولت مدرن شناخته میشود، نداریم. به همین خاطر است که من ابتدا برداشت خودم را از انتخابات بیان میکنم. انتخابات به هر روشی که بخواهد برگزار شود تحت عنوان انواع الکترو سیستمها که میشناسیم یا بحثهای گوناگونی که در زمینه آنها وجود دارد، اما هر تعبیر و برداشتی هم که از انتخابات داشته باشیم، نمیتوانیم انکار کنیم که انتخابات پروسه و سازوکارهایی است که از طریق آن مطالبات روز مردم به یکسری از سیاستها، برنامهها و تصمیمگیریهای خرد و کلان حکمرانی تبدیل میشود. در واقع این تعریف ساده شدهای از این کارکرد انتخابات است. یعنی انتخابات را به هر گونه که ببینیم و برگزار کنیم باید این انتخابات بتواند اراده واقعی مردم را تجلی دهد. اگر ما هر اقدامی انجام دهیم که آن اراده واقعی عموم مردم را انعکاس ندهد این فرآیند دیگر انتخابات نیست. چنین اتفاقی چه زمانی رخ میدهد زمانی که دو شرط ساده وجود داشته باشد. یکی آزادی انتخابکننده و انتخابشونده و دومی برابری انتخابکننده و انتخاب شونده، البته میتوانیم لیست بلند بالایی از شرایط منصفانه، عادلانه و آزادبودن انتخابات بیان کنم که در اینجا ضرورتی ندارد. همین که ما متوجه باشیم که اگر انتخابکننده و انتخابشونده آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن را نداشته باشد این انتخابات نیست. همین موضع میتواند بسیاری از ابهام را برای ما حل کند.
*با تعریفی که ارائه دادید نظارت بر انتخابات چه کارکردی دارد؟
اولین نکتهای که در زمینه نظارت بر انتخابات باید گفت این است که نظارت بر انتخابات چیزی نیست که آن تعریف انتخابات را بیاثر کند. شما هرگونه نظارت را که میخواهید بر انتخابات اعمال کنید ایرادی ندارد. بحثی فنی است که ممکن است به شرایط کشور و نظام حقوقی بستگی داشته باشد اما اجازه ندارید که نظارتی را بر انتخابات اعمال کنید که آن انتخابات را قلب ماهیت کند. یعنی در حقیقت ما را از آن پدیده گزینش و انتخاب کردن دور کند. دقیقا به همین دلیل است که ما صراحتا تاکید میکنیم که نظارت بر انتخابات به منظور تایید صحت انتخابات و سلامت فرایندهای تبدیل رای به کرسی انجام بگیرد. این ضرورتی عقلایی است. وقتی که بالاخره آمدیم و برای اراده عمومی مردم اقتدار و مشروعیتی را تعریف کردیم طبیعی است که یک نظارت شکلی بر صحت آن فرایندهای بروز و ظهور آن اراده را نیز بپذیریم. حال در کشورهای مختلف در زمینه سازوکارها و شیوههای چنین نظارتی راهکارهای مختلفی پیشنهاد میشود. در برخی از کشورها ممکن است راهکارهای اجماعی، اداری پیشبینی شده باشد، در برخی کشورها دادرس اساسی و قاضی اساسی نقش اصلی را در این زمینه دارد؛ تقریبا همانند شورای نگهبان در نظام حقوقی کشورمان. در برخی کشورها نیز کم و بیش شیوه ترکیبی برای نظارت پیشبینی شده است.
*با توجه به حواشی اخیر اعتبارنامهها در مجلس جدید؛ برخی معتقدند این نهاد مقداری تحت سوال قرار گرفته مقداری درخصوص بحث اعتبارنامه و چیستی آن توضیح بفرمایید.
من معتقدم پدیده اعتبارنامهها در فضایی که حاصل از نظارتهای مختلف برشمردیم جانمایی میشود. یعنی فلسفه نهاد حقوقی-سیاسی اعتبارنامه نظارت بر انتخابات است. یعنی از طریق این نهاد بهنحوی از انحاء یک نوع نظارت درون پارلمانی بر انتخابات مجلس اعمال میکنیم. حال وقتی قبل از این فضای اعتبارنامه را بررسی میکنیم میبینیم که نظام حقوقی-سیاسی ایران و به تعبیری حقوق اساسی ایران در کنار این اعتبارنامه نظارتی اعمال شده که شاید در حال حاضر در کمتر جایی سابقه داشته باشد که با نام نظارت استصوابی در قانون آمده و اعمال میشود. یعنی نظارتی است که از پیش از انتخابات شروع میشود تا به قول برخی از اعضای محترم شورای نگهبان، حتی پس از انتخابات و در طول دوران تصدی نمایندگی هم این نظارت جاری و ساری است. حال در کنار این نظارت انواع نظارتهای محسوس، نامحسوس، مستقیم و غیرمستقیم نهادهای مختلف از جمله هیاتهای اجرایی را نیز باید در نظر گرفت. اینها مراحلی است که برای عبور اراده عمومی به اریکه قدرت طراحی شده است. ما در قانون اساسی پدیده و سازوکاری را تحت عنوان سازوکار بررسی اعتبارنامههایی که بالاخره برای هر یک از منتخبین مجلس صادر شده طراحی میکنیم. اینجا است که هضم کردن قضیه بنا به دلایل و جهتهای گوناگون برای من معلم حقوق اساسی، تا حدی دشوار میشود. یکی اینکه این پدیده اعتبارنامه در خیلی از کشورهای دنیا دیگر کارکرد خاص خود را از دست داده و تا جایی که من اطلاع دارم انگلستان و فرانسه کلا این پدیده را کنار گذاشتهاند. برخی کشورها مثل آلمان و آمریکا یا چند کشور دیگر هم نگه داشتند این پدیده اعتبارنامه را تقریبا به یک پدیده تشریفاتی تبدیل کردهاند. نه اینکه اراده عمومی را در آن چندین و چند مرحلهای که عرض کردم تراش داده و این اراده عمومی آنقدر نحیف شده که برخیها معتقدند واقعا اراده عمومی در این سیستم انتخاباتی بیجان شده است. حال این پیکر نحیفی که بالاخره از آن مراحل نظارتی عبور کرده را دو دستی تقدیم یک نهاد سیاسی به نام مجلس میکنید. یعنی در حقیقت با این سازوکاری که من نام آن را قیچی گذاشتهام بهصورت کلی زمینه خنثی شدن اراده عمومی فراهم میشود. مجلس یک نهاد کاملا سیاسی است و نبض سیاست باید در مجالس بتپد. هرگز در مخیله ما نمیگنجد که برخی از نهادها مانند مجلس بتوانند بیطرف باشند. این امر محالی است و در عرصه سیاست فکر نمیکنم چنین مسالهای یافت شود. در این شرایط چنین قضاوت سترگی به دست یک نهاد و مرکز سیاسی سپرده میشود.
*با این حساب دلایل و فلسفه اعتبارنامهها چیست؟
برخی مدعیاند که ما از طریق این فرایند اعتبارنامه نمایندگی محلی را به نمایندگی ملی میرسانیم اما بهنظر میرسد این توجیهات خیلی قانعکننده نیست. نظام حقوقی ما در قانون اساسی به این قضیه اشاره کرده ولی وقتی کار به آییننامه داخلی مجلس میرسد بهنظرم نباید در این زمینهها خیلی این نهاد اعتبارنامه را فربه کنیم. برای اینکه بهنظر من فربه کردن نهاد اعتبارنامه کاستن از قدرت اراده عمومی است. در اینجا میتوان دو اصل از اصول قانون اساسی را ذکر کرد یکی اصل 65 قانون اساسی که میگوید: «پس از برگزاری انتخابات جلسات مجلس شورای اسلامی با حضور دو سوم مجموع نمایندگان رسمیت مییابد و تصویب طرحها و لوایح طبق آییننامه مصوب داخلی مجلس انجام میگیرد». اصل نود و سوم قانون اساسی نیز میگوید: «مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد مگر در مورد تصویب اعتبارنامه نمایندگان و انتخاب شش نفر حقوقدان اعضای شورای نگهبان». از طرفی در مورد بحث اخیری که در مورد هیاترئیسه مجلس فعلی بهوجود آمد میتوان گفت که این دو اصل کم و بیش مورد تامل و بحث و بررسی جامعه حقوقی قرار گرفت. اصل نود و سوم قانون اساسی بیشتر بهدنبال تثبیت و تضمین جایگاه شورای نگهبان بوده است. یعنی درست است که به مفهوم اعتبارنامه هم اشارهای کرده اما در واقع اصل نود و سوم میخواهد بگوید که مجلس بدون دادرس اساسی یعنی شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد و مشروح مذاکرات خبرگان قانون اساسی یا مجلس بررسی نهایی قانون اساسی را هم نگاه میکنیم میبینیم خیلی بحث زیادی درباره اعتبارنامه و مباحث پیرامونی آن نشده است. از نظر من هنگامی که مردم یک حوزه انتخابیه یکی از داوطلبان را بهعنوان برگزیده خود معین کردند و شورای نگهبان، هیاتهای اجرایی و انواع این سازوکارهای نظارتی هم صحت بروز رای مردم را برای ما تایید کردند بهنظر من کار تمام است و در آنجا مفهوم نمایندگی محقق شده است. اما اینکه فکر کنید بعد از این مرحله هنوز آن نمایندگی تحقق پیدا نکرده من خیلی نتوانستم با این ایده همدل شوم. البته میشود در این زمینه هم سخنها راند اما به گمان من به صرف اینکه در یک سازوکار دموکراتیک رای مردم به یک داوطلبی تعلق بگیرد آن کاندیدا نماینده مردم شده و به تعبیری لباس نمایندگی را بر تن کرده است. به همین خاطر است که بهنظرم میرسد تشکیک در مورد مشروعیت انتخابات هیات رئیسه مجلس فعلی خیلی بنیادین و جدی نیست. البته میشود مباحثی را مطرح کرد و گفت که چرا در سال 97 مجلس قانون آییننامه داخلی خود را تغییر داد و هیات رئیسه موقت را کلا حذف کرد و چرا مجلس کاری کرد که هنوز اعتبارنامه دو سوم نمایندگان تایید نشده هیات رئیسه مجلس تعیین شود؟ میتوان مسائل متعددی را بهعنوان نقد و نظر مطرح کرد که خیلی هم محترم است اما من شخصا بر این تصورم که نمایندگی پس از تایید شورای نگهبان، وزارت کشور و صدور اعتبارنامهها در وزارت کشور نمایندگی محقق شده است. حال این استدلال حقوقی است که بنده مطرح میکنم و میشود استدلالهای دیگری هم مطرح کرد.
*برخی معتقدند که وجود نهادهای موازی در کشور موجب جلوگیری از رشد و پیشرفت شده و آسیبهای آن بیش از فوایدش است؛ تحلیل شما در این زمینه چگونه است؟
من هم بر این باورم که نظام حقوقی و سیاسی ایران بهصورت کلی به یک نظام موازیگرایی تبدیل شده است. نوعی پاراللیسم ساختاری، هنجاری و حتی و رفتاری نهادینه شده که خود ساختارها به نوعی طراحی شدند که موازی باشند و ساختارهای حقوقی و سیاسی موازی در اغلب موارد مضرند چرا که کشمکش آفرینند. موازیگرایی در ساختار قدرت یعنی تزریق کشمکش دائمی به عرصه حکمرانی و مدیریت. در همه حوزهها نیز کم و بیش چنین است و این قضیه باعث شده که آرامش و ثبات برای حکمرانان، مردم و جامعه از بین رفته و ضعیف شود. این سیستم موازیگرایی نوعی نزاع جاودان را در بدنه حکمرانی و جامعه تزریق میکند و امیدوارم که هر چه سریعتر با درایت و عقلانیت چارهاندیشی شود.
*از دیدگاه شما این رویه موازیگرایی در بحث نظارت بر انتخابات نیز میان نهادهای مختلف ناظر وجود دارد؟
بله من معتقدم در زمینه نظارت بر انتخابات نیز داستان همین است و ما در نظارت بر انتخابات نیز دچار موازیگرایی شدهایم. وقتی نظارتهای پیشبینی اعمال شده در پیش از انتخابات، طول برگزاری و پس از انتخابات توسط نهادهای مختلف از جمله شورای نگهبان اعمال شده دلیلی وجود ندارد که بخواهیم نظارت دیگری را تحت عنوان نظارت پارلمانی بر صحت انتخاب یک نماینده اعمال کنیم. این یعنی هدر دادن بودجه مردم، تزریق یک تنش دوباره به جامعه و همان سیستم قیچی کردنی که عرض کردم. یعنی این همه نظارتها و بودجهها و هزینههای مختلف صرف شده بعد دوباره مجلس نظارتهای پیشین را قیچی و خنثی کند. این داستانی است که بهنظر میرسد انتخابات را به انتخاباتی 3 درجهای تبدیل کرده است. مگر این پیکر نحیف اراده عمومی چقدر توانایی دارد شما بیاید درجه سومی را هم توسط خود پارلمان به این انتخابات اضافه کنید؟ بهنظر میرسد این هدر دادن همه آن زحماتی است که پیشتر در عرصه نظارت بر انتخابات وجود داشته است.
*با این تفاسیر چه پیشنهاداتی برای بهتر شدن امور ارائه میدهید؟
من معتقدم برای منافع عمومی ملت ایران هرچه سریعتر در قانون اساسی بازنگری شود و پدیده مخرب موازیگرایی اصلاح شود. حال ممکن است ما دچار بازنگری پریشی یا فوبیای بازنگری باشیم و نخواهیم فعلا به سمت بازنگری برویم. اگر نخواهیم این کار را انجام دهیم بهتر است قانون انتخابات مجلس و آییننامه داخلی مجلس را اصلاح کنیم که در حقیقت این نظارت بر انتخابات و مساله اعتبارنامه بیشتر از این به ما و جامعه و ساختار سیاسی آسیب نزند. مهمترین کارکرد انتخابات مشروعیت بخشی به قدرت سیاسی است اما پرسش این است که آیا هر انتخاباتی میتواند برای قدرت مشروعیتساز باشد؟ پاسخ مثبت نیست چون وقتی در انتخابات قواعد اصولی مراعات نشود، بهنظر میرسد که نمیتواند آن کارکردها را داشته باشد.
منبع: روزنامه آرمان ملی
دیدگاه تان را بنویسید