کد خبر: 415903
|
۱۳۹۹/۰۴/۱۰ ۱۲:۲۳:۰۰
| |

محسن رهامی، نماینده ادوار مجلس:

بنی‌صدر تصور می‌کرد شخص اول مملکت است

محسن رهامی، نماینده ادوار مجلس می‌گوید: برخود بنی‌صدر طوری بود که انگار شخص اول مملکت است. اختیارات فرماندهی کل قوا هم به ایشان تفویض شده بود در نتیجه کمتر حاضر به تعامل با سایر قوا می‌شد.

بنی‌صدر تصور می‌کرد شخص اول مملکت است
کد خبر: 415903
|
۱۳۹۹/۰۴/۱۰ ۱۲:۲۳:۰۰

اعتمادآنلاین| محسن رهامی، نماینده ادوار مجلس می گوید: برخود بنی‌صدر طوری بود که انگار شخص اول مملکت است. اختیارات فرماندهی کل قوا هم به ایشان تفویض شده بود در نتیجه کمتر حاضر به تعامل با سایر قوا می شد.

«منافقین چرا آیت‌الله بهشتی، را هدف ترور خود قرار دادند؟»، فردی که درباره دانش او می‌گویند کاپیتال مارکس را به زبان اصلی خوانده بود و آن را به همان زبان تدریس می کرد. بهشتی کسی نبود که اهل گفت‌وگو نبوده باشد. بعد از گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی، وقتی جریان‌های سیاسی می‌خواهند بر گفت‌وگو تاکید کنند مناظره‌های شهید بهشتی با نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده را یادآوری می کنند. اما سازمان مجاهدین خلق در اولین ترورهای خود بهشتی را هدف قرار داد.

به مناسبت سی‌ونهمین سالروز انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت‌الله بهشتی و یارانش، با محسن رهامی، نماینده دوره‌های اول و دوم مجلس گفت‌وگو شده است. این فعال سیاسی که در لحظه انفجار دفتر حزب در جلوی ساختمان حزب بوده است، هفتم تیرماه را معلول زمینه‌هایی می داند که به عزل بنی‌صدر نیز انجامید.

او تاکید دارد در روزهایی که مجاهدین به آشوب خیابانی رو آورده بود و تهدید می کرد برگزاری جلسه حزب با آن تعداد چهره مطرح یک خطای امنیتی بود. رهامی از نفوذ منافقین به دفتر حزب و نخست‌وزیری هم حرف زد. از بنی‌صدر روایت کرد که بنا به گفته او کیش شخصیت داشت.

آنچه می‌خوانید مشروح این گفتگو است؛


*آقای رهامی! شما یکی از شاهدان عینی واقعه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و همچنین از بازیگران عرصه سیاسی آن زمان بودید. آن روز را برایمان روایت کنید و از نگاه شما چه شد که این اتفاق رخ داد؟

ریشه اختلافات بخشی به انتخابات سال 58 برمی‌گردد. قانون اساسی ما یک قانون اساسی نو پا بود که در چارچوب جدید و در قالب جمهوری قرار بود پیاده شود. اولین تجربه ما هم بود. برای رییس‌جمهور اختیاراتی پیش بینی شده است. اما این اختیارات اختیاراتی نیست که برای رییس‌جمهور در کشورهایی مثل آمریکا یا فرانسه پیش بینی شده است. نکته مهم این است که ما در قانون اساسی بخش عمده‌ای از اختیارات اجرایی را به مقام رهبری داده ایم. این موضوع یکی از منشاهای اختلاف بین آقای بنی‌صدر و بقیه مسئولین شد. وقتی آقای بنی‌صدر رییس‌جمهور شد تصورش این بود که همه مسئولیت‌ها را به عهده بگیرد. امام (ره) هم با شروع جنگ فرماندهی کل قوا را به ایشان تفویض کردند. چون فرماندهی کلیه قوا در قانون اساسی ما با ولایت فقیه است. فرماندهی کل قوا در نظام مشروطه قبل از انقلاب با خود شاه بود. در خیلی کشورها هم با نخست‌وزیر است.

بنی‌صدر تصور می‌کرد شخص اول مملکت است


برخود آقای بنی‌صدر طوری بود که انگار شخص اول مملکت است. اختیارات فرماندهی کل قوا هم به ایشان تفویض شده بود در نتیجه کمتر حاضر به تعامل با سایر قوا می شد. در حالی که در ایران رییس‌جمهور نفر اول کشور نیست. آقای بنی‌صدر کمتر در فضای سیاسی ایران بود. او از یک خانواده مذهبی و روحانی بودند و امام هم از این حیث بارها از ایشان تعریف کرده بود.

بنی‌صدر حسن ظن به مجاهدین خلق داشت


من قبلا هم گفته ام و هنوز هم چنین برداشتی ندارم که او خائن و وابسته بود. کسی که در شرایط انقلاب و بحران‌های سال 56 و 57 در ایران بوده باشد بیشتر به جایگاه امام و روحانیت توجه می کرد. او اما تعامل کمتری با امام و ارکانی دیگر مثل قوه مقننه و قوه قضاییه داشت. عواملی مثل نزدیک شدن به سازمان مجاهدین خلق هم این موضوع را تشدید کرد. مشورت دادن آنها به بنی‌صدر و حسن ظنی که او به مجاهدین خلق داشت این را تشدید کرد.

بنی‌صدر انتظار داشت نماینده‌ها برای او بلند شوند


مثلا وقتی قرار بود به مجلس بیاید و سوگند یاد کند باید در کنار شهید بهشتی می ایستاد. اما از طریق کسانی از طرف ایشان با مجلس ارتباط داشتند شنیدیم که ایشان گفته این مجلس تحلیف است یا مجلس تخفیف من؟ برایش خیلی مهم بود که وقتی به مجلس می آید نماینده‌ها برای او بلند می شوند یا نه؟ یا آقای بهشتی با او چطور برخورد می کند.بعضا این انتقاد به او شده است که کیش شخصیت داشت. من نمی خواهم این کلمه را به کار ببرم. اما یک چنین برخوردهایی داشت. دیدش به خود به عنوان شخص اول مملکت بود.

من 26 ساله بودم که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شدم. در 27 سالگی هم نماینده مجلس شدم. وقتی این بحث‌ها مطرح شد برخی نمایندگان که مانند من که جوان تر بودند می گفتند اینکه ما هنگام ورود آقای بنی‌صدر به مجلس بلند شویم یا نه،به خودمان مربوط است لازم نیست که او پیش شرط بگذارد. دوستانی که میانجی بودند توصیه می کردند که حتما احترام بگذارید و حتما براش بلند شوید. وقتی این برخورد‌ها دست به دست هم می دهند می تواند ریشه بحران باشند. ما گاهی ریشه‌ها را کمتر نگاه می کنیم.

اختلاف بنی‌صدر با مجلس بر سر نخست‌وزیر و وزرای خارجه و اقتصاد بود


در موضوع انتخاب نخست‌وزیر اختلاف تشدید شد. نظر بنی‌صدر به سمت کسانی بود که مجلس حاضر نبود زیر بار آنها برود، نظر مجلس هم بیشتر آقای رجایی بود. آقای رجایی هم مورد قبول او نبود. مجلس مدت‌ها کلنجار می رفت که مساله نخست‌وزیر را با بنی‌صدر حل کند. به هر حال او باید نخست‌وزیر را پیشنهاد میداد و ما رای میدادیم. در مورد وزیر خارجه و وزیر اقتصاد و دارایی همین اختلاف نظر‌های شدید وجود داشت.

بنی‌صدر گفته بود با عراق مثل اشکانیان جنگ کنیم، زمین بدهیم و زمان بخریم


این مسائل تشدید شد تا اینکه ما به مساله جنگ رسیدیم. در زمان بنی‌صدر بخش‌های از خوزستان، ایلام و جاهای حساس دیگر در غرب کشور به تصرف عراق درآمد. مجلس بخشی از این قضایا را متوجه بنی‌صدر می دانست و می گفت که او نمی تواند فرماندهی کند. در مجلس جلساتی تشکیل شد، فرماندهان نظامی دعوت شدند که مشکل چیست؟ سپاه هم تازه تشکیل شده بود و توانایی به عهده گرفتن مسئولیت جنگ را نداشت. تعبیراتی از بنی‌صدر نقل می شد میگفتند که اگر عراقی‌ها به جلو بیاییند ما آنها را غافلگیر می کنیم. یا تعبیر دیگری که گفته بود مثل اشکانیان جنگ کنیم، زمین بدهیم تا زمان به دست بیاوریم. البته نمی دانم این حرف چقدر درست بود.

*بله این موضوع بارها بیان شده است. اما او در گفت‌وگو با حسین دهباشی این موضوع را تکذیب کرده است.

بله.می خواهم بگویم این نقل قول از بنی‌صدر در مجلس به صورت وسیع پخش شد.به این ترتیب فضایی از سوء ظن و بد بینی ایجاد شد. این برخورد‌ها مجال گفت‌وگو را از ما می گرفت.اشکال بزرگی که به همه ما وارد بود و الان هم، این اشکال به سیاستمداران ما وارد هست این است که نمی توانیم با رقیب گفت‌وگو کنیم.چه بسا اگر ما می‌توانستیم خوب گفت‌وگو کنیم هیچ‌وقت قضایای هفتم تیر و هشتم شهریور یا مسائلی اول انقلاب که باعث عزل رییس‌جمهور شد پیش نمی‌آمد.

جریان بنی‌صدر همه را بی‌سواد می‌دانستند


**البته طرف مقابل مثل سازمان مجاهدین هم اصلا اهل گفت‌وگو نبوده است و...

آنها که نه تنها اهل گفت‌وگو نبودند بلکه غیر از خودشان همه را وابسته و مرتجع می دانستند، فکر می‌کردند انقلابی‌ها یعنی آنها. به خاطر اینکه در زمان شاه هم مبارزات مسلحانه داشتند در دوران زندان هم کسی را قبول نداشتند. ملی‌گراها مثل آقای بازرگان و سحابی سالم‌تر بودند و می شد با آنها کنار آمد، اما جریان خود آقای بنی‌صدر و اطرافیان شان، نیز چنین روحیه ای داشتند. چون اکثرا تحصیل کرده فرانسه بودند و سالهای سال آنجا بودند بقیه را به بی سواد بودن متهم می کردند. در سمت ما هم چون اکثرا در متن مبارزه بودند و سختی‌های زندان را کشیده بودند خود را محق می دانستند و می‌گفتند آقای بنی‌صدر و اطرافیانش یک روز هم سختی‌های زندان را نکشیده‌اند.

**ولی شخصیت‌هایی مانند آیت‌الله بهشتی، نسبت به دیگران، بیشتر اهل گفت‌وگو بود. مناظره ایشان با آقای کیانوری دبیر اول حزب توده مصداق صفت گفت‌وگو و تعامل بود. اما مساله اینجاست پس چرا ایشان را هدف ترور قرار دادند؟

بله آقای بهشتی اهل گفت‌وگو بودند. شهید بهشتی با جمعی از یاران انقلاب حزب جمهوری را تاسیس کرده بودند که فراگیرترین حزب وقت بود و خودشان هم دبیر کل آن شده بودند. اینکه ایشان هم دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود و هم رئیس دیوان عالی کشور، برای عده‌ای ذهنیت ایجاد می کرد.

رئیس دیوان عالی کشور دبیر کل حزبی بود که در انتخابات ریاست جمهوری رقیب آقای بنی‌صدر بود.حزب جمهوری ابتدا آقای جلال الدین فارسی را مطرح کرد اما به خاطر آنکه گفته شد ایشان اصالتا ایرانی نیست و افغانی است کنار گذاشته شد و آقای حسن حبیبی کاندیدای حزب شد. اصلا نمی گویم شهید بهشتی در منصب قضایی اش گرایش سیاسی را دخالت می داد یانه، بلکه حرفم این است که این مسائل باعث ایجاد فاصله با طرف مقابل شد.

مجلس به سمت رأی به عدم کفایت بنی‌صدر رفت چون...

*حرفتان ناتمام ماند، گفتید هم بنی‌صدر و اطرافیانش نسبت به مخالفان و هم حزب جمهوری اسلامی نسبت به بنی‌صدر موضع داشتند و...

بله؛ نه طرفداران بنی‌صدر حاضر بودند پای گفت‌وگو بیایند و نه از سمت ما حاضر بودندکه از مواضع خود دست بردارند. آخر کار به اینجا رسید که مجلس دید جنگ دارد طولانی می شود. ما فکر می کردیم اگر این مساله حل شود می توانیم جنگ را سریع جمع کنیم. فکر نمی کردیم جنگ قرار است هشت سال طول بکشد. فکر می کردیم فرماندهی کل قوا را حل می کنیم، رییس‌جمهور می‌آید یک طرف، امام هم فرماندهی را به کس دیگری می سپارند،جنگ را هم می توانیم چندماهه حل کنیم. فرماندهان ما هم که به مجلس می آمدند می گفتند اگر این مسائل حل شود می توانیم سریع عراق را از کشور بیرون کنیم. لذا درمجلس فضا و ذهنیتی این چنین وجود داشت. طرف مقابل هم حاضر نبود بیاید و با نمایندگان بنشیند گفت‌وگو کند و مشکلات را حل کند. لذا ذهنیت‌ها نسبت به همدیگر تشدید شد و به تشکیل جلسه مجلس برای رای به عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر منجر شد.

منافقین آیت‌الله بهشتی را نقطه اصلی جریان مخالف با بنی‌صدر می دانستند


این در واقع از ریشه‌های ماجرا بود.حامیان آقای بنی‌صدر هم - منظورم مردم ایران نیست که رای دهندگان او باشند، بلکه سازمان مجاهدین خلق و امثال آن که اصلا به قانون اساسی جدید رأی ندادند، و آن را تحریم کردند اطلاعیه دادند و تهدید کردند که اگر بنی‌صدر را عزل کنید دست به ترور و کشتار می زنیم. آنها این تهدید را از همان عصر 30 خرداد در میدان هفت تیر و بعضی از خیابان‌ها با آتش زدن اماکن عمومی مثل بانک‌ها و اتوبوس‌ها عملی کردند. درگیری‌ها شروع شد و تا شش هفت روز به صورت پراکنده وجود داشت. تهدید اصلی انتقام از خود شهید بهشتی بود. فکر می کردند ایشان نقطه اصلی جریان مخالف بنی‌صدر است و ایشان نماینده‌ها را بسیج کرده که بنی‌صدر عزل شود چرا که حزب جمهوری اسلامی تا حدی میدان دار قضیه بود. بخش عمده ای از نمایندگانی که به ایشان رای داده بودند نیز از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند. بنابراین آمدند حزب جمهوری اسلامی را نشان گرفتند.

**پس نکته اینجاست که سازمان مجاهدین فکر می کرد شهید بهشتی مسبب این وقایع هستند.


بله.

آیت‌الله خامنه‌ای را به‌خاطر اینکه عضو موثر حزب جمهوری بود ترور کردند


*می فرمایید سازمان مجاهدین دنبال حذف آیت‌الله بهشتی بودند اما چرا روز قبل آیت‌الله خامنه‌ای را ترور کردند؟

ایشان هم عضو موثر شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند. البته در مورد ترور آیت‌الله خامنه‌ای که منجر به صدمات بدنی ایشان شد، بیشتر موضوع جریان انحرافی فرقان مطرح است، تا سازمان مجاهدین.

تشکیل جلسات حزب جمهوری اسلامی با آن تعداد افراد، خطای بزرگ امنیتی بود


*تشکیلات رجوی هشتم شهریور کابینه شهید رجایی را هم هدف قرار داد. پس نمی توانیم بگوییم مشکل آنها فقط آیت‌الله بهشتی یا جایگاهش در حزب جمهوری و... بوده است.

مشکل آنها عمدتا با حزب جمهوری و سایر نیروهای اصیل انقلاب بود نه فقط شخص دکتر بهشتی. شهید بهشتی را هم به عنوان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و عضو مؤثر نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران زدند، نه شخص آیت‌الله بهشتی.

اینکه چرا تروریست‌های خائن از آیت‌الله خامنه‌ای شروع کردند به این خاطر بود آیت‌الله خامنه‌ای هم عضو مؤثر حزب جمهوری اسلامی بود. البته اگر ترور ایشان کار گروه انحرافی فرقان باشد، آنها قبلا افراد مؤثری مثل آیت‌الله مطهری را هم ترور کرده بودند.

گروه‌های تروریستی و منافقین فکر می کردند امثال ایشان در انقلاب، گردش امور مجلس و حزب جمهوری اسلامی موثر و البته دردسترس تر هم بودند. به همین خاطر در مسجد ابوذر واقع درمیدان فلاح تهران سراغ ایشان رفتند. در مسجدها کسی بازرسی بدنی نمی‌شد و راحت به مسجد ابوذر میدان فلاح (میدان ابوذر کنونی واقع در منطقه 17 تهران) رفتند و به راحتی ضبط صوت بمب‌گذاری شده را در مقابل ایشان گذاشتند. یعنی به راحتی می شد افراد رااز بین برد.بعد از آن هم آمدند سراغ حزب که محل تمرکز نیروهای انقلابی بود. به نظر من این خیلی خطای بزرگی بود که با وجود تهدیدی که مجاهدین خلق انجام داده بودند این جلسات در حزب آن هم با این تعداد تشکیل می شد. این خطای امنیتی بزرگی بود.

*احتمالا کسی انتظار آن را نداشت که این اتفاق بیفتد.

خب وقتی آنها به خیابان آمده و اتوبوس‌ها را آتش زده بودند و روز قبل هم، برای آیت‌الله خامنه‌ای آن حادثه پیش آمده بود، باید این احتمال را می دادیم.ما هم ساده بودیم. می‌خواهم بگویم شرایط کشور طوری بود که ما فکر نمی کردیم دشمن بخواهد این همه جنایت بکند و این تعداد ادم بیگناه را بکشد.

سازمان مجاهدین در تشکیلات حزب جمهوری نفوذ کرده بود


*در واقع می خواهید بگویید که این اتفاقات تک علتی نبودند؟

بله این مسائل تک علتی نیستند.ما هم ضعف امنیتی داشتیم. سازمان مجاهدین خلق درتشکیلات جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود. معلوم بود خبر داشتند که چه کسانی آنجا می آیند. من در مصاحبه دیگری هم گفته ام که حتی قسمتی که مرحوم بهشتی حضور داشتند بیشتر متلاشی شده بود. می دانستند آقای بهشتی کجا می نشیند، کجا باید بمب را کار بگذارند. معلوم است که کلید داشتند و ورود به سالن برای آنها ممکن بوده است. بمب را به راحتی جاسازی کرده بودند که در وهله اول تشخیص داده نمی‌شد. سالن هم قبل از ورود مرحوم بهشتی و سایرین چک نشده بود. بالاخره سالنی که این تعداد از مسئولین سطح بالای نظام آنجا جمع می شوند باید چک می شد. سالن به راحتی در دسترس سازمان مجاهدین خلق بود که به حزب نفوذ کردند. این عوامل عدم کنترل و سهل گیری نسبت به دشمن باعث این اتفاق شد. ما قرار بود آن جلسه راجع به رییس‌جمهور بعدی صحبت کنیم.

*قرار بود شما آن روز در جلسه حضور داشته باشید. لطفا یک مقدار از آنچه اتفاق افتاد روایت کنید.

ما در جلسه هفته قبل در حزب جلسه ای داشتیم که مرحوم بهشتی سخنران جلسه بودند.

آیت‌الله بهشتی گفت مثل بوکسورهایی نباشیم که در نبود رقیب با خودشان مبارزه می‌کنند


*یعنی بلافاصله بعد از عزل بنی‌صدر به حزب رفتید؟

دقیقا یادم نیست که همان روز بود یا فردای آن روز. شهید بهشتی درآن جلسه گفتند ما نمی خواستیم کار به اینجا برسد.ایشان کمی انذار دادند که نکند مثل بوکسورهایی شویم که درنبود رقیب با خودشان مبارزه می کنند و به جان همدیگر بیفتیم. نگران بودند که این اختلاف و دو دستگی که بین ما و ملی گراها و بعضی جریانهای سیاسی دیگر بود، حالا بین خودمان کشیده شود.

قرار بود در جلسه بعد راجع به رییس‌جمهور بعدی صحبت شود. شهید بهشتی تاکید کرده بود که برای هفته بعد زودتر برویم و همه آنجا حضور داشته باشند. در همه جلسات حزب، وزرا نمی آمدند، اما در واقعه هفتم تیر می بینیم که سه چهار نفر از وزرا حضور دارند. تعداد زیادی از اعضای موثر حزب آمده بودند. بحث این بود که چه کسی را مطرح کنیم که آثار عزل بنی‌صدر کم شود و با مجموعه نظام و انقلاب هم هماهنگ باشد؟

*شما آن روز کجا بودید؟

آن روز من دو سه مهمان روحانی زنجانی از قم داشتم. من هنوز ازدواج نکرده بودم و جزء چند نفر مجرد مجلس بودم. به همین خاطر مجبور شدم برای پذیرایی آنها قدری در خانه معطل شدم. به این ترتیب با تاخیر کمی به سمت حزب رفتم. در اصلی حزب جمهوری که به سمت خیابان امیرکبیر (خیابان چراغ برق) بود بسته بود و ما مجبور شدیم از کوچه پشتی داخل برویم. کوچه پشتی باریک بود و وقتی وارد حزب می شدیم تعداد زیادی ماشین آنجا پارک شده بود. ماشین‌ها متعلق به افرادی بود که داخل حزب بودند. در نتیجه محوطه بسیار شلوغ بود. من مجبور شدم از ماشین پیاده شوم که راننده بتواند ماشین را جا به جا کند.

لحظات سخت بیرون آوردن افراد بعد از انفجار


همان لحظه صدای انفجار آمد و گرد و خاک بلند شد. کسی نمی دانست چه شده است. به سمت ساختمان اصلی محل تشکیل جلسات دویدیم، سالن اصلی بکلی خوابیده و گرد وغبار و وحشت همه جارا گرفته بود. سالن یک قسمت اصلی داشت که قبلا چندبار سقف آسفالت شده بود و به همین خاطر سنگین شده بود. سالن دارای یک قسمت دیگر هم بود که حالت پیش ساخته داشت. خیلی از کسانی که زیر این قسمت پیش ساخته بودند زنده ماندند و ما توانستیم با کمک عوامل و وسایل دم دستی تعدادی از آنها را مثل آقای محمودی نماینده قصر شیرین، آقای فردوسی پور نماینده مشهد، آقای سماورچی نماینده طرقبه و چناران، آقای کیاوش (علوی تبار) نماینده اهواز را زنده، اما زخمی بیرون بیاوریم. وقتی آقای علوی تبار و محمودی را بیرون آوردیم و روی برانکارد گذاشتیم هردو دستانشان را بالا آوردند و الله اکبر گفتند.اما برای قسمت اصلی آن امکانات کافی نبود و باید جرثقیل‌های بزرگتر می آمد. اما جرثقیل‌های بزرگ امکان نزدیک شدن به سالم را نداشتند.

*به چه علت؟

محوطه پر از ماشین بود. صاحبان این ماشین‌ها خود در زیر آوار بودند.اول باید خود ماشین‌ها با چرثقیل بیرون می آمدند تا جرثقیل‌ها بتوانند وارد شوند.همین باعث شد که کار یکی دو ساعت طول بکشد.حدود ساعت 9 و ربع شب انفجار اتفاق افتاده بود و جرثقیل‌هایی که آمدند توانستند حدود ساعت 10 و نیم کار را شروع کنند. 10 و نیم وارد کار شدند و تا ساعت 2 و نیم بعد از نیمه یعنی به مدت حدود پنج ساعت کار طول کشید. از این پنج ساعت یک ساعت و نیم نمی شد کار جدی کرد.همه کسانی هم که از ساعت 10و نیم شب به بعد بیرون آوردیم بلااستثنا شهیدشده بودند. نزدیک2 و نیم شب که فکرمی کردیم کارتمام شده و کس دیگری نیست برای شستشوی بدن و غسل مس میت به منزل رفتیم که نماز صبح را بخوانیم.

حضرت امام زمانی راجع به حادثه 15 خرداد سال 42 همچنین حادثه دوم فروردین 42 ( روز شهادت حضرت امام صادق (ع) که عوامل رژیم شاه به مدرسه فیضیه حمله کردند)، صحبت می کردند. ایشان آن را با حادثه کربلا مقایسه کردند و گفتند بنی امیه چقدر خشن بودند که به یک طفل شش ماهه هم رحم نکردند. سپس فرمودند که در قضیه 15 خرداد و دوم فروردین 42 که به فیضیه حمله شد تعدادی از کشته شدگان زیر 15 سال بودند. ایشان می فرمایند فرضا که بزرگترها مقصر بودند کوچکترها چه گناهی داشتند؟

در قضیه حزب جمهوری هم تعدادی از جان باختگان از معلمان، فرهنگیان، کارمندان حزب یا نمایندگانی بودند که چندان در کشمکش‌های سیاسی نقشی نداشتند، ولی به آتش کینه و عداوت و جهل دشمنان مردم سوختنند. در حادثه وحشتناک انفجار دفتر مرکزی حزی جمهوری، قریب به 80 نفر از خدمتگذاران مردم کشته شدند، که علاوه بر شهید بهشتی، 4 نفر از وزرای دولت، 27 نفر نماینده مجلس، از جمله شهدا بودند.

جریان منافقین به نخست‌وزیری هم نفوذ کرده بود


بعد از این حادثه، وقتی که شکاف عمیق تر شد و دست سازمان مجاهدین خلق بیشتر رو شد، آنها به ترور افراد بیگناهی عادی دست بردند. ترورهای خیابانی شروع شد. تعدادی از نمایندگان ما مثل آقای بشارتی نماینده جهرم یا دکتر حسن آیت در خیابان ترور شدند. دو ماه بعد از این حادثه در هشتم شهریور، جریان منافقین که به نخست‌وزیری هم نفوذ کرده بودند، ساختمان اصلی دفتر نخست‌وزیری را، که مرحوم رجایی رییس‌جمهور وقت با دکتر باهنر نخست‌وزیر و تعدادی از مسؤولین دولتی در آنجا جلسه داشتند، منفجر کردند. مجاهدین خلق نشان داد که بحث آنها اختلاف نظر با شهید بهشتی و این حرفها نیست بلکه دنبال براندازی و ریشه کن کردن اصل نظام هستند.

اگر می توانستند و امکان نفوذ داشتند به حضرت امام و سایر علما و مراجع هم رحم نمی کردند، همان طوری که آنها به تدریج عملیات ترور و خشونت را به تدریج به نماز جمعه و سایر اماکن مذهبی کشاندند. ترور شهید آیت‌الله مدنی امام جمعه تبریز، شهید آیت‌الله دستغیب امام جمعه شیراز، شهید آیت‌الله صدوقی،امام جمعه یزد، شهیدآیت‌الله اشرفی اصفهانی، امام جمعه کرمانشاه، بمب گذاری در حرم امام رضا(ع) و محوطه نماز جمعه در دانشگاه تهران، که به شهادت جمعی از هموطنان ما منجر شد، نمونه‌هایی از جنایات جریان نفاق و حس انتقام جویی آنان از مردم ایران است.

البته، هرچه چهره منافقین بیشتر شناخته می شد، مردم از آنها بیشتر فاصله می گرفتند، خودشان هم احساس می کردند که دیگر فعالیت سیاسی و روزنامه نوشتن و انتقاد کردن فایده ای ندارد و عملا به جنگ مسلحانه علیه نظام و مردم برآمدند. سپس به صدام پناهنده شدند. صدام در پایگاه اشرف آخرین تجهیزات را به آنها می داد که بتوانند با کمک آنها کشور را به ایران حمله کنند. در عملیات مرصاد که بعد از قبول قطعنامه 598 اتفاق افتاد، منافقین این تصور را داشتند که مردم ایران کاملا از روحانیت و نظام برگشته اند و باتجهیزاتی که از عراق گرفته اند وارد تهران می شوند و حکومت را بدست می گیرند. تصورشان این بود که ایرانی‌ها چنین جریان برانداز و خشنی را به عنوان مسئولین کشور تحویل می گیرند. چه بسا صدام می خواست بدین طریق از شر منافقین راحت شود که آنها را به ایران می فرستاد. شاید هم با خود فکر می کرد کشوری که در هشت سال جنگ نتوانسته آن را شکست دهد، با کمک منافقین بتواند آسیب بزند.

منبع: خبرآنلاین

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها