محمدصادق جوادی حصار، فعال سیاسی اصلاحطلب:
عمر شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان با روش فعلی به پایان رسیده
استعفای محمدرضا عارف از شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، واکنشهای زیادی را به همراه داشت؛ برخی از آن استقبال کردند، برخی تردیدهایی نسبت به روند سیاسی اصلاحطلبان بهخصوص در سال منتهی به انتخابات ریاستجمهوری وارد کردند، برخی دیگر هم این استعفا را زمینه حضور عارف در انتخابات ریاستجمهوری دانستند.
اعتمادآنلاین| استعفای محمدرضا عارف از شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، واکنشهای زیادی را به همراه داشت؛ برخی از آن استقبال کردند، برخی تردیدهایی نسبت به روند سیاسی اصلاحطلبان بهخصوص در سال منتهی به انتخابات ریاستجمهوری وارد کردند، برخی دیگر هم این استعفا را زمینه حضور عارف در انتخابات ریاستجمهوری دانستند.
محمدصادق جوادی حصار، فعال سیاسی اصلاحطلب جزو آن دسته از افرادی است که از این استعفا استقبال میکند و باور دارد که برای اصلاحطلبان و مجموعه شورای عالی سیاستگذاری بهتر است که مدتی را در فترت بهسر ببرند تا احزاب اصلاحطلب بتوانند با برنامه دقیقتری در عالم سیاسی نقشآفرینی کنند. برای بررسی ابعاد و پیامدهای استعفای محمدرضا عارف و نیز آینده سیاسی اصلاحطلبان؛ خاصه در انتخابات ریاستجمهوری سال 1400، ساعتی را با این فعال سیاسی به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
*استعفای آقای عارف از شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان چه تأثیری بر روند فعالیت سیاسی اصلاحطلبان خواهد داشت؟
واقعیت این است که عمر شورای عالی سیاستگذاری با روش فعلی به پایان رسیده است. شکلگیری شورا محصول تعامل و اجماع دو مجموعه شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب و شورای مشاوران آقای خاتمی بود. این دو مجموعه به عنوان افراد حقیقی و حقوقی ترکیبی به نام شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را ایجاد کردند. در ابتدا یعنی در سال 92، احزاب و اشخاص حقیقی در این شورا داری نسبت تقریباً برابری بودند؛ اما هرچه جلو آمدند انتقاد احزاب بیشتر شد که اگرچه اشخاص حقیقی باید حضور داشته باشند؛ اما نباید محوریت داشته باشند.
کار تا جایی پیش رفت که پیش از انتخابات اخیر، جلسه اصلاحاتی در شورای عالی انجام و نسبت روشنتری میان احزاب و اشخاص حقیقی برقرار شد؛ اما برخی احزاب باور داشتند که اعضا در رأیگیری و امکانات با یکدیگر نسبت برابری ندارند و باز هم نیاز به اصلاح وجود دارد؛ زیرا عدهای معتقدند که برخی مجموعهها هستند که در انتخابات و دیگر عرصهها، نقش کمتری ایفا میکنند؛ اما در تصمیمسازیها به اندازه مجموعههای مؤثر و هزینهبده، مؤثرند و نقش میخواهند.
همه این عوامل دست به دست هم داد تا بعد از انتخابات مجلس اخیر در اسفند ماه 98 دیگر توان یا بهتر بگویم انگیزهای برای سامان دادن به شورای عالی سیاستگذاری وجود نداشته باشد. به نظر من بهتر، همین است که اصلاحطلبان غیر حزبی، قدری بیشتر به احزاب میدان بدهند تا شاید بتوانند از ظرفیتهای خود برای سامانبخشی به امور اجماعی مورد نیاز استفاده کنند و اما و اگرهای موجود هم از بین برود. واقعیت این است که نباید نگرانی بیش از حدی نسبت به اتفاقاتی که در شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان رخ میدهد، داشته باشیم.
موضوع دیگر آنکه چشمانداز انتخابات ریاستجمهوریِ سال آینده چندان روشن به نظر نمیرسد؛ این مسئله صرفاً به مناسبات داخلی اصلاحطلبان باز نمیگردد؛ بلکه به رویکرد اصولگرایان برای یکدستسازی سه قوه نیز ربط دارد. آنها میخواهند رئیسجمهور آینده از جنس همین نمایندگان مجلس و همسو با دو قوه دیگر باشد؛ بههمین دلیل اگر اصلاحطلبان مانند آنچه در انتخابات مجلس رخ داد، کنار گذاشته شوند، انگیزه مشارکت و معرفی کاندیدا در جبهه اصلاحات باز هم کاهش خواهد یافت؛ مگر آنکه دستی از غیب برون آید و کاری بکند.
*بسیاری از اصلاحطلبان بعد از ورود آقای عارف به مجلس، انتقادهایی و بعضاً انتقادهای تندی را علیه او مطرح کردند. چهقدر از این انتقادات برخاسته از مطالبات منطقی و چهقدر ناشی از اختلافات درونجناحی بود؟
سعدی در «گلستان» بیت زیبایی دارد؛ او میگوید: «دو چیز طیره عقل است، دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی» شاید بتوان این بیت را تا حدودی با عمل نمایندگی استاد عارف منطبق دانست؛ زیرا متأسفانه جناب عارف در فراکسیون امید طوری عمل کردند که عملکرد خوب اعضای فراکسیون به حساب شخصی آنها و نه فراکسیون امید نوشته شود؛ یعنی فراکسیون امید شاید در عمل از مواضع خوب آنها حمایت میکرد؛ اما این حمایت بهگونهای که نشان دهد عمل نماینده مذکور، مأموریتی از سوی فراکسیون برای او بوده است، به جامعه منتقل نشد.
آقای عارف سخنرانی قابل توجهی هم در مجلس انجام نداد تا مردم بدانند که او مدافع حقوقشان است. فراکسیون امید و مشخصاً خود آقای عارف نتوانستند ارتباط درستی با مردم برقرار کنند. من جزو کسانی هستم که اتفاقاً به آقای عارف علاقه دارم؛ اما جزو پیشنهاددهندگانی بودم که خواستار استعفای او از شورای عالی سیاستگذاری شدم؛ زیرا فضای عمومی به نفع ایشان پیش نمیرفت.
*آیا میتوان استعفای آقای عارف را دورخیز او برای انتخابات ریاستجمهوری قلمداد کرد ؟ و اگر چنین باشد آیا اصلاحطلبان و مردم به او اقبالی نشان میدهند؟
در وهله نخست باید این نیاز که اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده شرکت کنند، به مطالبهای عمومی تبدیل شود؛ در آن صورت مصادیق معلوم میشوند؛ اما مشخصاً در پاسخ به پرسش شما باید بگویم که آقای عارف اگر حتی خودش تمایل به نامزدی در انتخابات داشته باشد، باید منتظر بماند تا جامعه به سراغش برود؛ یعنی بهتر است که خودش در این زمینه اقدامکننده اولیه نباشد؛ بلکه با تقاضای احزاب و جریانهای اصلاحی و در پاسخ به درخواست مردم به میدان برود؛ زیرا اگر مردم احساس کنند عارف میتواند رئیس جمهور کارآمدی برایشان باشد، اولاً انتقادهای تندوتیزی که علیه ایشان وجود دارد، تمام میشود و ثانیاً او با اطمینان وارد عرصه انتخابات میشود.
هر وقت جامعه نسبت به رخدادهای سیاسی توجیه شود، قدرت تصمیمگیری پیدا میکند. در مواجهه با مرحومهاشمی رفسنجانی هم همین اتفاق رخ داد و در حالی که اطلاحطلبان و پایگاه اجتماعی آنها در مقطعی با او زاویه داشتند؛ اما بعدها به سراغش رفتند. یادتان هست که در دولت هشتم، برخی اصلاحطلبان حتی به آقای خاتمی هم منتقد بودند؛ اما اکنون او به عنوان نفر اول اصلاحات ایفای نقش میکند. باید زمان بگذرد تا جامعه به قضاوت درستی برسد. برای آقای عارف هم همین شرایط تا حدی صادق است. اگر او باور دارد که کمکاری نکرده است باید مهلت بدهد تا جامعه و فعالان سیاسی قانع شده و به او بازگردند، در غیر این صورت اگر بخواهد به میل خود و نه جامعه در انتخابات حاضر شود، توفیقی نخواهد یافت.
*البته درباره آقای خاتمی، برخی نیروهای سیاسی مانند دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، برخلاف نظر شما باور دارند که آقای خاتمی به وظایف خود در حوزه رهبری جریان اصلاحات به درستی عمل نمیکند و عملاً جریان اصلاحات فاقد رهبر تشکیلاتی است. این ادعا را قبول دارید؟
انتقادهایی که دوستان کارگزاران علیه آقای خاتمی مطرح میکنند و این ادعا که جبهه اصلاحات، رهبر ندارد، لزوماً درست نیست. هرکسی میتواند انتقاد کند و نظرش را بگوید. در میان اصلاحطلبان، این موضوع جا افتاده است که میشود به شخص اول اصلاحطلبان هم انتقاد کرد. خود آقای خاتمی هم از انتقادها استقبال میکند و تجربه نشان داده که آقای خاتمی اتفاقاً هرکه انتقاد سازندهای کرده را قدر دانسته و بر صدر نشانده و هیچ توبیخ و مؤاخذهای هم در کار نبوده است.
*یکی از موضوعاتی که تقریباً تمام شخصیتهای سیاسی اصلاحطلب بر آن اتفاق نظر دارند، مخدوش شدن سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان است؛ خاصه آنکه برخی باور دارند حمایت اصلاحطلبان از دولت آقای روحانی و نوع عملکرد فراکسیون امید در مجلس دهم، بخشی از سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان را کاهش داد. اصلاحطلبان چه کاری میتوانند انجام دهند که تا سال آینده و در بزنگاه مهم انتخابات ریاست جمهوری، این سرمایه اجتماعی را ترمیم کنند؟
اصلاحطلبان باید مرز خود را با پارهای از مشکلات دوران دولت آقای روحانی روشن کنند و به مردم بگویند که جبهه اصلاحات صرفاً از روحانی حمایت کرد و حمایت به معنای تأیید همه اقدامات دولت نیست؛ باید به مردم گفته شود که اصلاحطلبان در آن مقطع، روحانی را گزینه مناسبتری نسبت به گزینههای دیگر دیدند و معقول این بود که به جای آنکه آقایان قالیباف یا جلیلی رئیسجمهور شوند، روحانی انتخاب شود.
از سوی دیگر باید از دولت پرسیده شود که چه میزان از تواناییهای دولت به میدان آمده و چه بخشی از ناکامیها، ناشی از کارشکنیهای داخلی و خارجی بوده، چه بخشی نتیجه کمکاری دولت بوده و چه بخشی به تحریمهای بینالمللی مربوط بوده است؟ همه اینها باید از یکدیگر تفکیک شود. بیگمان دولتِ بینقص در دنیا وجود ندارد؛ اما باید ارزیابی شود که این نقصها چهقدر است و چه قدرش میتوانست که نباشد؟ دیگر آنکه اصلاحطلبان باید خطاهای خود را شناسایی کرده، سپس تصمیم بگیرند دیگر آنها را تکرار نکنند و درصدد جبران برآیند.
جامعه با اصلاحطلبان، عناد که ندارد. واقعیت این است که در انتخابات اخیر مجلس، ما شاهد عدم اقبال مردم به اصلاحطلبان نبودیم؛ بلکه عدم اقبال مردم به انتخابات رخ داد. نیروهای اصلاحطلب اگر با جامعه صادقانه سخن بگویند و همه امکاناتی که وجود دارد را برای اقناع مردم به کار بگیرند، مردم بازهم به سمت اصلاحطلبان بازمیگردند.
*بهعنوان بحث پایانی؛ نظر شما درباره دوگانه بازگشت اصلاحات به جامعه و استمرار حضور اصلاحطلبان در قدرت سیاسی چیست؟
مشکل این است که همواره عدهای، راه افراط و تفریط را پیش میگیرند؛ یکبار میگویند باید از مسئولیتهای رسمی دوری کرد و به حاشیه رفت، باری دیگر میگویند توجه به جامعه لازم نیست، همین که در قدرت باشیم برای اصلاح کافی است. هر دوی اینها با شکست مواجه میشود. اصلاحات، امری تدریجی و عرفی است که هم از درون مسئولیتهای رسمی بروز و ظهور میکند و هم از متن جامعه. اصلاحات باید آهسته و پیوسته صورت بگیرد.
منبع: اعتمادملی
دیدگاه تان را بنویسید