کد خبر: 421111
|
۱۳۹۹/۰۵/۰۱ ۱۲:۲۵:۰۰
| |

امام خمینی(ره) در سال 43: وزارت اوقاف را به ما بدهید تا فقرا را غنی‌شان کنیم

حالا تازه وزارت اوقاف هم آقایان می‌خواهند درستش کنند! به تخیل اینکه تقلید از‏‎ ‎‏یک مملکت دیگری؛ به تخیل اینکه روحانیت را تحت وزارتخانه ببرند. شما خیال می کنید که روحانیت اسلام را می شود مثل روحانیت‏‎ ‎‏مسیح کرد؟

امام خمینی(ره) در سال 43: وزارت اوقاف را به ما بدهید تا فقرا را غنی‌شان کنیم
کد خبر: 421111
|
۱۳۹۹/۰۵/۰۱ ۱۲:۲۵:۰۰

اعتمادآنلاین| هجدهم شهریور 1343، مسجد اعظم قم شاهد سخنرانی امام خمینی بود. در همان زمان بحث تاسیس وزارت اوقاف توسط دولت وقت مطرح بود.

در صفحه 392 صحیفه امام خمینی(ره) آمده است که ایشان به صورت خلاصه گفتند: «وزارت اوقاف از ما باشد... یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم، آن‌وقت ببینید که این‌طوری که الان دارد لوطی‌خور می‌شود، نخواهد شد... دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد شد، آن‌وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنی‌شان می‌کنیم... اجازه بدهید مالیات اسلامی را به آن‌طوری که اسلام با شمشیر می‌گرفت بگیریم از مردم، آن‌وقت ببینید که دیگر یک فقیر باقی می‌ماند؟ من برای شما راه هم می‌سازم؛ من برای شما کشتی هم می‌خرم.»

متن کامل سخنرانی:

‎‏تأسیس «وزارت اوقاف»!‏

حالا تازه وزارت اوقاف هم آقایان می خواهند درستش کنند! به تخیل اینکه تقلید از‏‎ ‎‏یک مملکت دیگری؛ به تخیل اینکه روحانیت را تحت وزارتخانه ببرند. این خواب را به‏‎ ‎‏گور می برید ـ ان شاءالله . شما خیال می کنید که روحانیت اسلام را می شود مثل روحانیت‏‎ ‎‏مسیح کرد؟ هیچ امکان ندارد این. روحانیت شیعه مستقل است، مستقل؛ اتکا به هیچ جا‏‎ ‎‏ندارد. بیایند بگویند به کی اتکا دارد. این روحانیت مستقلی که اتکا ندارد به هیچ جا، این‏‎ ‎‏طلاب محترمی که با سی ـ چهل تومان در ماه ساخته اند و زحمت دارند می کشند، اینها‏‎ ‎‏دیگر نمی ترسیم ما که طرفدار یک مملکتی و یک دولت دیگری باشند؛ اینها مستقلند‏‎ ‎‏در افکار خودشان. اینها از تویشان آدم در می آید؛ اینها از تویشان «مدرس» در می آید؛‏‎ ‎‏اینها از تویشان «سید حسن مدرس» در می آید. اینها نمی گذارند؛ امکان ندارد که ما‏‎ ‎‏بگذاریم که این هم بیاید تحت نظر فلان وزیر و فلان. فلان وزیر غلط می کند که همچو‏‎ ‎‏حرفهایی را می زند. اشتباه می کنند اینها؛ باز هم در اشتباهند.‏

باید یک وزارت فرهنگی، یک فرهنگ صحیح باشد؛ و فرهنگ هم حقش است‏ ‎‏دست ما باشد. خوب ما در این مملکت یک وزارتخانه نداشته باشیم؟ همه وزرا از‏‎ ‎‏امریکا؟! خوب یکی اش هم از ما. خوب بدهید این فرهنگ را دست ما؛ ما خودمان اداره‏‎ ‎‏[‏‏می کنیم‏‏]‏‏. ما یک کسی را وزیر فرهنگ می کنیم و اداره می کنیم. اگر از شما بهتر اداره‏‎ ‎‏نکردیم، بعد از ده ـ پانزده سال ما را بیرون کنید.

تا یک مدتی دست ما بدهید، فرهنگ را‏‎ ‎‏دست ما بدهید، وزیر فرهنگ را از ما قرار بدهید، یک مدتی هم مهلت بدهید که ما کار‏‎ ‎‏را درست انجام بدهیم، اگر ما گفتیم که شما تحصیل نکنید؛ اگر ما گفتیم شما خوب‏‎ ‎‏تحصیل نکنید؛ اگر ما گفتیم شما به اعماق آسمان نروید.

شما عرضه اش را ندارید؛ و الاّ،‏‎ ‎‏چون عرضه اش را ندارند می گویند روحانیون نمی گذارند، مملکت ما، حالا باز وقت این‏‎ ‎‏کارها نشده است. بفرمایید کی جلوتان را گرفته؟ بفرمایید کارخانه ذوب آهن بیاورید،‏‎ ‎‏کدام روحانی گفته نیاورید؟ هر کدام گفته بگویید تا ما بشناسیم. بفرمایید طیاره سازی‏‎ ‎‏کنید؛ اتومبیل سازی کنید؛ آقا، عرضه اش را ندارید، بیچاره ها! یک مملکت بی عرضه اید!‏‎ ‎‏و این هم که شما عرضه ندارید نه اینکه عرضه ذاتی ندارید، شما را دست استعمار‏‎ ‎‏این جور کرده است؛ غربزده هستید.‏

این حرفهای ما یک حرفهای کهنه پوسیده ای است که بله، دیگر کسی نمی خرد آن‏‎ ‎‏را؟! به شما قول می دهم که آلمان هم این را بخرد؛ شما نخرید.

یک وزارتخانه دست ما‏‎ ‎‏بدهید، یک چند ساعت از این رادیو، که دارد موسیقی و بچه های ما را دارند سوق‏‎ ‎‏می دهند به فساد اخلاق، یک ـ دو ـ سه ساعتش را هم دست ما بدهید اما آزادمان‏‎ ‎‏بگذارید، نه اینکه برنامه اش هم خودتان بنویسید که این جوری برو بگو ـ ما را آزاد‏‎ ‎‏بگذارید، یک ـ دو ـ سه ساعت از برنامه رادیو دست ما بدهید، ما برایش تعیین می کنیم‏‎ ‎‏برنامه را که او صحبت کند؛ و من به شما قول می دهم که نه با سلطنت شما مخالفت داشته‏‎ ‎‏باشد، نه با وزارت شما مخالفت داشته باشد، نه با ریاست شما مخالفت؛ با هیچ کدام‏‎ ‎‏مخالفت ندارد.

فقط اگر وزارت فرهنگ و دستگاههای فرستنده، یک مقداری، در‏‎ ‎‏دست ما باشد ما مردم را آشنا می کنیم؛ دنیا را آشنا می کنیم به احکام اسلام و اسلاممان؛ و‏‎ ‎‏فرهنگ را یک فرهنگ مستقل، یک فرهنگ مسْلم، یک فرهنگی که یک دانه عربش‏ ‎‏وقتی می ایستاد جلو امپراتور، وقتی که می ایستاد، شمشیرش را درمی آورد و آن دیباجها‏‎ ‎‏را کنار می زد می گفت: رسول الله فرموده است که ما لباس حریر ‏‏[‏‏در بر‏‏]‏‏ نکنیم، ما روی‏‎ ‎‏جای حریر هم نمی نشینیم. ما این جور رجال درست می کنیم. آن وقت ببینید که اگر یک‏‎ ‎‏همچو رجالی از مکتب ما بیرون آمد و از فرهنگ ما بیرون آمد، این رجال تحت تأثیر‏‎ ‎‏استعمار می رود؟ لکن چه بکنیم که استعمار نخواهد گذاشت؛ دست خبیث استعمار‏‎ ‎‏نخواهد گذاشت که وزارت فرهنگ را دست ما بدهند؛ و الاّ حق با ماست؛ فرهنگ باید‏‎ ‎‏ما باشیم.‏

وزارت اوقاف می خواهید درست کنید، باید وزارت اوقاف از ما باشد، نه اینکه شما‏‎ ‎‏تعیین کنید. تعیین شما قبول نیست؛ شما ارزش ندارید که تعیین کنید؛ ما باید تعیین کنیم.‏‎ ‎‏بگذارید تعیین کنیم ما یک نفر را، یک آقایی را رئیس فرهنگش کنیم، یک نفر هم وزیر‏‎ ‎‏اوقافش بکنیم؛ اوقاف را، آن وقت ببینید که اینطوری که الآن دارد لوطی خور می شود‏‎ ‎‏نخواهد شد؛ تمام مطالب به خودش خواهد رسید. دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد‏‎ ‎‏شد. آن وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنی شان می کنیم؛ با همین اوقاف، با‏‎ ‎‏همین اوقاف، ما فقرا را غنی می کنیم.

شما خاضع بشوید برای چند تا حکم اسلام، شما ما‏‎ ‎‏را اجازه بدهید که مالیات اسلامی را به آنطوری که اسلام با شمشیر می گرفت بگیریم از‏‎ ‎‏مردم، آن وقت ببینید که دیگر یک فقیر باقی می ماند؟ من برای شما راه هم می سازم؛ من‏‎ ‎‏برای شما کشتی هم می خرم. بگذارید. شما نخواهید گذاشت.‏

من می دانم این حرفهایی که می زنم بیهوده است؛ تمام شد. شما الآن تشریف می برید‏‎ ‎‏و بنده هم خواهم رفت؛ آنها هم که نخواهند گذاشت این مطالب را لکن خوب، چه‏‎ ‎‏بکنیم؛ دردی است که ما داریم؛ دردی است که ما داریم.‏

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها