عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی در یادداشتی نوشت:
اینجوری شده! / چرا در چنین وضعی قرار گرفتهایم؟
یک تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی نوشت: مساله این است که در بلندمدت نمیتوان این تحول ارزشی را با اتکای به انگیزههای شخصی و نصایح اخلاقی حفظ کرد. توضیح این ادعا مفصل است. باید ساختارهایی ایجاد میشد تا آن ساختارها به حفظ این ارزشها کمک کند که متاسفانه این ساختارها حفظ نشد، سهل است که بدتر از آن هم ایجاد شد.
اعتمادآنلاین| عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی در یادداشتی نوشت: «ما امروز میبینیم که ارزشها عوض شده. در رژیم گذشته همه همتها و توجهات این بود که آدم خانه خوب داشته باشد، ماشین خوب داشته باشد، روابط خوب داشته باشد با مراکز قدرت و زرق و برقها زندگی را راه میانداخت. امروز برعکس شما میبینید که ارزشها در جامعه عوض شده. دیگر امروز لباس اتوکشیده، ماشین پرزرق و برق و ماشین گندهتر و خانه گندهتر و حتی پست بزرگتر و اینها هیچ یک دلیل انتخاب و سند ارزش و جاذبه برای حرکت انسان در جامعه ما نیست. یک پاسدار با یک شخصیت بزرگ نظامی، مثلا رییس ستاد فرقی میان خودشان نمیبینند. آثار تحول روحی در اجتماع ما در همه ابعادش به چشم میخورد حتی در کارهای ظریفی مثل مدرکخواهی و از این قبیل. سابقا همه درس میخواندند و همه هدفشان این بود که برسند به آن دانشنامه که عکسشان را با آن سندی که دکترایشان و لیسانسشان را معرفی میکند، نشان بدهند.
امروز دیگر اینها ارزش ندارد، صلاحیتها ارزش است. تحصیل اینجوری شده، کار کردن اینجوری شده، پست گرفتن اینجوری شده، استفاده از نعمتهای دنیا اینجوری شده، مجموعه ارزشها در جامعه ما جایش را با گذشته عوض کرده و این نهایت اوج عظمت تحول روحی یک جامعه است که ما امروز داریم.» (سخنرانی آقای هاشمی در نماز جمعه 24/11/1360) اشتباه نمیکنید. این مطلب بخشی از سخنان آقای هاشمیرفسنجانی در نماز جمعه 39 سال پیش است. ولی اگر این سخنان را بخواهیم با وضعیت امروز جامعه ایران تطبیق دهیم چگونه باید بیان شود؟ واقعیت این است که جز بخشی از سخنان ایشان که درباره صلاحیت بود، به نظرم بقیه نکات مطرح شده در آن زمان درست بود. درباره صلاحیت قطعا ارزش نبود نه اینکه ضد ارزش بود، بلکه ارزش درجه دوم بود و اتفاقا بیتوجهی به همین مورد است که کمکم ارزشهای دیگر را نیز تغییر داد.
امروز که به جامعه نگاه میکنیم، نه تنها به همه آن ارزشها بازگشتهایم، بلکه در مواردی به شکل مبتذل هم بازگشت صورت گرفته و چندین پله بدتر از گذشته شده است. ما به یاد نداریم که در رژیم گذشته مدرک تحصیلی به خودی خود ارزش محسوب میشد، بدون اینکه نشانگر صلاحیت علمی باشد. مدرک مهم بود. ولی نشانه صلاحیت بود (بهطور نسبی) و معنی نداشت که مدرک کیلویی داده شود. ما به یاد نداریم که نمایندگان آن مجلس فرمایشی مدرکسازی کرده باشند. البته سندسازی برای بالا کشیدن زمین وجود داشت، ولی مدرکسازی تحصیلی بیمعنی بود، زیرا مدرک باید معرف صلاحیت علمی میبود که اگر نمیداشت، آبرویش میرفت.
در گذشته سراغ نداشتیم که در حد وزیر مدرک جعلی از آکسفورد تهیه شود. من به یاد ندارم که برای کسب مقامات این نوع سندسازیهای امروزی برای سابقه و مدرک و... انجام شود. البته میدانیم که مقامات آن زمان نیز عموما در محلها و خانههای به نسبت مجلل و بزرگ و در شمال شهر ساکن بودند، همچنان که الان هم همین طور است. آن زمان هم داشتن روابط خوب با مراکز قدرت مثل الان مهم بود و البته نه مهمتر از الان. پس چه شد که در 4 دهه گذشته همه آن مسیر را که آمده بودیم، بازگشتیم و بدتر از پیش شدیم؟ مثل یک گلوله توپی که روی یک سطح شیبدار با انرژی اولیه زیاد به روی شیب و به سمت صعودی بفرستیم، یکجا انرژی تمام میشود و پس از کاهش سرعت میایستد و سپس بازمیگردد و هر چه پایینتر میآید به علت وجود شتاب مثبت، سرعت آن بیشتر و بیشتر میشود.
چرا در چنین وضعی قرار گرفتهایم؟ پاسخ این است که آن تغییرات بر اساس انرژی متراکم انقلاب بود. انرژی که در مقطع کوتاهی به وجود میآید. یک خانمی تعریف میکرد که اوایل انقلاب قرار بود، برویم اجناس یکی از کاخهای مصادره شده را صورتبرداری کنیم. اشیای بسیار گرانقیمت و لوکس بود که طی چند روز صورتبرداری شد. در روز آخر فردی که ما را به این کار گمارده بود، گفت هر کدامتان برای دستمزد میتوانید یکی از این اشیا را با خود ببرید!! و به ما برخورد که اصولا چرا چنین پیشنهادی به ما شده است که دستمزد بگیریم، آن هم از این اجناس لوکس!! البته الان پشیمان است که ای کاش برداشته بود!! همه جا ما از این نوع خاطرات شخصی کم نداریم.
این تحول به این علت است که حکومت گمان میکرد بر اساس انگیزههای فردی و اخلاق زاهدانه و انقلابی و نصیحت میتواند این مسیر را ادامه دهد، در حالی که این غیرممکن است. اتفاقا نصیحتکنندگان نیز این راه زاهدانه را ادامه ندادند. چرا چنین میشود؟ چون اولین کسی که به هر دلیل از آن اجناس به عنوان دستمزد برمیداشت که بعدا برداشتند نفرات بعدی هم به او اقتدا میکردند که کردند. حتی میخواستند گذشته را هم جبران کنند!! مساله این است که در بلندمدت نمیتوان این تحول ارزشی را با اتکای به انگیزههای شخصی و نصایح اخلاقی حفظ کرد. توضیح این ادعا مفصل است. باید ساختارهایی ایجاد میشد تا آن ساختارها به حفظ این ارزشها کمک کند که متاسفانه این ساختارها حفظ نشد، سهل است که بدتر از آن هم ایجاد شد. این ساختارها بسیار گوناگون هستند. از ساختار نفی بازار گرفته تا برقراری گزینش و ردصلاحیتها و فقدان شفافیت تا برسیم به عملکرد دانشگاه آزاد که یکی از نمونههای آن است.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید