کد خبر: 429512
|
۱۳۹۹/۰۶/۱۰ ۰۷:۲۰:۰۰
| |

فیض‌الله عرب‌سرخی:

کسی که کشمیری را استخدام کرد، 4 سال بعد از انفجار آزاد شد

او به اشتباه تصور می‌کرده کشمیری فردی انقلابی ا‌ست و زمانی که آقای موسوی‌خوئینی‌ها دادستان بودند، پرونده را بررسی کردند و بسته شد. دستگیرشده‌ها از اداره دوم ارتش و اطلاعات نخست‌وزیری بودند.

کسی که کشمیری را استخدام کرد، 4 سال بعد از انفجار آزاد شد
کد خبر: 429512
|
۱۳۹۹/۰۶/۱۰ ۰۷:۲۰:۰۰

اعتمادآنلاین| قضاوت تاریخ با پیش‌فرض‌های مطرح در جامعه و روایات نهادینه‌شده در ذهن‌ها شاید کمی غیرمنصفانه به‌ نظر برسد و برای یافتن حقیقتی نسبی در راستای درک صحیح‌تری از تحولات اجتماعی-سیاسی میهنمان راهی جز پرسش و خوانش از تاریخ شفاهی به‌یادگارمانده از سال‌های قبل نداریم. دهه 60 پر از پیچ‌وخم‌هایی است که هر شخص روایت متفاوتی از آن ارائه می‌دهد و فهم آن دوران نیز برای نسل جدید با وجود شرایط امروز به‌شدت سخت است؛ نسلی که فضای جنگ و انقلاب و روحیه ضدامپریالیستی علیه آمریکا را زندگی نکرده است، با نیازها و موقعیت امروز قادر به درک عمیق آن مرحله از تاریخ نیست و در این مسیر گاه به گذشتگان خود به‌شدت می‌تازد.

به مناسبت سالروز واقعه انفجار دفتر نخست‌وزیری، درباره اتفاقات سال 60 با فیض‌الله عرب‌سرخی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، معاون سابق وزارت بازرگانی، حراست وزارت ارشاد در دهه 60 و از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، گفت‌وگویی کردیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.


** ‌شما از اعضای اولیه سازمان مجاهدین انقلاب بودید. ایده تأسیس سازمان از کجا و از سوی چه کسانی مطرح شد؟ شما چگونه جذب شدید؟


قبل از پیروزی انقلاب، برخی از افراد که با بعضی از گروه‌ها ارتباط داشتند، ایده تجمیع گروه‌های حاضر در صحنه مبارزه و همراه امام را مطرح کردند؛ افرادی که با گروه‌هایی مانند فلاح، صف، بدر و... ارتباط داشتند با هم گفت‌وگو کردند و به مرور که فضا باز شد نشست‌هایی نیز با حضور نمایندگان گروه‌ها در دانشگاه تهران در بهمن و اسفند 57 برگزار شد و نهایتا گروه‌ها حول یک‌سری محورهای عقیدتی، دفاع از انقلاب و رهبری امام و نکاتی که در اعلامیه اعلام مواضع سازمان آمده بود، به نتیجه رسیدند. البته در ابتدا گروه‌ها هویت‌شان را حفظ کرده و از هر گروه یک نماینده در شورای هفت‌نفره سازمان شرکت می‌کرد که به مرور ادغام شدند و نهایتا سازمان در آغاز سال 58 تأسیس شد.

آن زمان من با گروه امت ‌واحده کار می‌کردم و از طریق آقای مهندس بهزاد نبوی جذب شده بودم. همان زمان این حرف که سازمان مجاهدین انقلاب در تقابل با سازمان مجاهدین خلق به وجود آمده، از سوی مجاهدین خلق مطرح شد اما در واقعیت می‌دانیم که تجمیع این هفت گروه به‌هیچ‌وجه مسئله مقابله با مجاهدین نبود. البته طبیعی است که بین ما و گروهی که با امام در تقابل بود، اختلاف از نظر سیاسی وجود داشته باشد، هرچند پیش از آن نیز از نظر تئوریک مشکلاتی وجود داشت. ما از زندان‌های شاه از مجاهدین شناخت کامل داشتیم و این مقابله فکری از قبل انقلاب هم وجود داشت و ربطی به تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب نداشت. اتحاد گروه‌ها بر مبنای مشارکت فکری بود.


** ‌‌از 30 خرداد 60 در سیاست‌ورزی ایران به‌عنوان یک روز تاریک یاد می‌شود. روایت شما از این روز چیست؟ آیا می‌شد از وقوع چنین اتفاقی جلوگیری کرد؟


‌ارتباط مجاهدین خلق پیش از انقلاب و از دوران زندان با حامیان امام به‌صورت تقابل وجود داشت. جریان انقلاب که از سوی امام ایجاد شده بود، به قدرتی رسید که اجازه نمی‌داد یک گروه سیاسی به محاربه برخیزد؛ سازمان مجاهدین خلق مقدار زیادی سلاح را در جریان انقلاب مصادره کرده بود و بعد از انقلاب که قرار شد همه سلاح‌ها را تحویل دهند، آنها اسلحه‌ها را در انبارهای‌شان نگه داشتند و بعدا از آن در فعالیت‌های مسلحانه استفاده کردند.

تفکر رویارویی موجود در سازمان به دنبال پنجه‌انداختن در قدرت جریان انقلاب بود. جریان انقلاب به رهبری امام بسیار قدرتمند بود. برخی مقامات دولت‌های پیش از انقلاب مایل بودند با امام دیدار کنند و شرط امام نیز استعفای آنها بود؛ مثلا سیدجلال‌الدین تهرانی برای ملاقات با امام از شورای سلطنت استعفا داد و با امام بیعت کرد. در واقع باید بگویم که هرچند عده‌ای معتقدند مجاهدین خلق گروه قدرتمندی بودند اما این سازمان در مقابل جریان انقلاب کوچک بود. وقتی انتخابات اول مجلس شروع شد پیشنهاد مجاهدین منطقه‌ای‌کردن تهران بود؛ یعنی شهر به 30 منطقه تقسیم شود و هر منطقه یک نماینده داشته باشد. آ

نها می‌خواستند هواداران‌شان را در یک منطقه جمع کنند و یک نماینده از آنها به مجلس راه یابد اما وقتی انتخابات یکپارچه برگزار شد آنها حتی به آخرین نفر لیست هم نزدیک نشدند. قدرت یک جریان از مردمی‌بودن آن ریشه می‌گیرد و همین انتخابات میزان قدرت سازمان مجاهدین خلق را نشان داد اما برنامه داشتند که به سمت فاز مسلحانه بروند. به‌ نظر من نمی‌شد از این اتفاق پیشگیری کرد اما می‌شد با مهار طرفداران جنگ مسلحانه، هزینه آن را کاهش داد.

من بشخصه روز 30خرداد پشت نرده‌های سفارت آمریکا و شاهد کامل ماجرا از ابتدا تا انتها بودم. آنها با خمپاره و آرپی‌جی و قمه و چاقو راهپیمایی کردند. آن زمان عضو اطلاعات سپاه بودم و آخر سال 60 با پیام امام در راستای انتخاب بین کار حزبی و نظامی افراد استعفا دادم و در نهایت خرداد 61 از سپاه خارج شدم.


** ‌در شهریور 60 و انفجار دفتر نخست‌وزیری اتهامات سنگینی از سوی لاجوردی به سازمان مجاهدین انقلاب نسبت داده شد. روایت شما چیست؟ آیا کشمیری را دیده بودید؟


بحثی کهنه مبنی بر اصطکاک بین نیروهای امت واحده و جمع دوستان آقای لاجوردی در زندان‌های شاه وجود داشته است. متأسفانه برخی با استفاده از این اختلافات کهنه در تحلیل‌های سیاسی شائبه‌هایی به وجود آوردند.

هیچ نسبتی بین کشمیری و سازمان مجاهدین انقلاب نبود اما چون بعضی اعضای سازمان در نخست‌وزیری و دستگاه اطلاعاتی فعالیت می‌کردند، از اختلافات قدیمی سوءاستفاده و اتهام‌زنی‌هایی مطرح شد. البته توجه کنید که عامل جذب کشمیری -که نیروهای امنیتی می‌دانند چه کسی است- چهار سال بعد از انفجار با دستور امام از زندان آزاد شد.

او به اشتباه تصور می‌کرده کشمیری فردی انقلابی ا‌ست و زمانی که آقای موسوی‌خوئینی‌ها دادستان بودند، پرونده را بررسی کردند و بسته شد. دستگیرشده‌ها از اداره دوم ارتش و اطلاعات نخست‌وزیری بودند.


** ‌عباس ظریبافان چه کسی بود و چه نفوذی در سپاه داشت و پس از انفجار نخست‌وزیری چه مأموریتی به شما در اطلاعات سپاه سپرده شد؟


عباس ظریبافان یکی از نیروهای اطلاعات سپاه بود که در آستانه فرار بنی‌صدر همراه با رجوی مورد شک و تردید قرار گرفت و بازجویی شد، ولی در بازجویی‌ها به جمع‌بندی نرسیدند که او را نگه دارند، بنابراین آزادش کردند و او هم متواری شد. اسم مستعار او «کمال» بود و همان روزها، بنی‌صدر مخفی و سپس پناهگاهش شناسایی شده بود.

رجوی بعد از فرار در پاریس اعلام کرد که برادر «ک» موضوع را به ما اطلاع داد و ما بنی‌صدر را جابه‌جا کردیم. من در اطلاعات سپاه تا آخرین روز فعالیتم، مسئولیت حوزه گزینش و پشتیبانی را داشتم.

منبع: شرق

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها