جامعهشناسان تأکید کردند:
خروج از بحرانهای اجتماعی با پذیرش تکثر و تنوع
گزارشها نشان میدهد بحرانهای اجتماعی کشور در مقایسه با سالهای گذشته رو به افزایش بوده و در برخی موارد به دلایل متعددی در اشکال و ابعاد مختلف خسارات سنگین و جبرانناپذیری را به کشور وارد کرده است.
اعتمادآنلاین| گزارشها نشان میدهد بحرانهای اجتماعی کشور در مقایسه با سالهای گذشته رو به افزایش بوده و در برخی موارد به دلایل متعددی در اشکال و ابعاد مختلف خسارات سنگین و جبرانناپذیری را به کشور وارد کرده است.
در این میان برخی از جامعهشناسان معتقدند وقتی پدیدههایی همچون مهاجرت، اعتیاد و فقر و نابرابری اجتماعی و غیره بخشی از جامعه را فرامیگیرد آنجاست که نارضایتی و نابسامانی عمومی، بساط خود را در جامعه پهن میکند.
آنها میگویند: «تعریف بحران با آسیبهای اجتماعی متفاوت است»؛ چرا که وقوع یک بحران اجتماعی عمومی ناشی از آن است که جامعه توانایی سازمانیابی و حفظ نظم اجتماعی را ندارد و فاقد نیرویی درونی برای حل مسائل مرتبط با تطور و توسعه است، یعنی خود ساخت بحرانزده است و مسائل اجتماعی مطرح، چنان گستردهاند که نظم اجتماعی موجود را به مخاطره میافکنند. اما اینکه دلایل شکلگیری بحرانهای اجتماعی در جامعه چیست و چه نسخههایی برای عبور از آن باید در نظر گرفت، موضوعی است که با حضور «دکتر تقی آزاد ارمکی» و «دکتر علی محمد حاضری» دو جامعه شناس واستاد دانشگاه مطرح و به آن پرداخته شد که در زیر میخوانید.
*نگاهی به شرایط اجتماعی ایران در سالهای اخیر نشان میدهد که جامعه ما همانند جوامع خارجی به دلایل متعدد، درگیر بحرانهای اجتماعی مثل بیکاری، اعتیاد، عدم اعتماد عمومی و...است؛ به نظر شما چه دلایل و عواملی میتواند منشأ بروز این بحرانها باشد و اینکه وجود این بحرانها در جامعه چه تبعاتی را به دنبال خواهد داشت؟
حاضری: ابتدا باید دید که آیا اساساً جنس بحرانهای اجتماعی ایران منشأ اقتصادی، اجتماعی دارد یا منشأ سیاسی. چرا که این دو نگاه بحث را متفاوت میکند. از طرفی باید دید در بحرانهای اجتماعی و اقتصادی سیاستگذاریها و اقدامات دارای چه نواقصی بوده است و آیا بروز این بحرانها سرریز مسائلی از حوزه سیاسی جامعه است یا خیر. البته بهطور جدی معتقد هستم که مسائل اجتماعی اقتصادی ما به نوعی متأثر از شرایط سیاسی جامعه است و اگر بخواهیم موضوع را آسیبشناسی و ریشهیابی کنیم، باید بدانیم این بحرانها از کجا آمده. به هرحال بخش مهمی از بحرانهای اجتماعی ما به نوعی بحران ناکارآمدی در بخش هایی از نظام تلقی میشود که این بحران به گونهای تحت تأثیر بحران مشروعیت قرار دارد. به نظر من بحرانهای اجتماعی را باید به دو سطح بحران اجتماعی در سطح نیروهای نخبه و کارآمد و سطح بدنه اجتماع، نیروهای بیکار، حاشیهنشین، معتاد و غیره تقسیم کرد.
اینکه نیروهای نخبه و برگزیده نمیتوانند در جامعه احساس مفید بودن کنند و جذب شوند نتیجه سیاست دفع و موانع جذب برای این نیروهاست که این طردشدگی خود باعث بحران میشود.
از طرفی نیروهای قشر پایین و توده مردم هم که به نوعی سیاهی لشکر آسیبها هستند مثل حاشیه نشینها و افراد معتاد و ... اینها هم محصول ناکارآمدی جامعه هستند که باعث بروز بحران میشوند.
آزاد ارمکی: ضمن اینکه صحبتهای دکتر حاضری را تأیید میکنم اما لازم است به چند نکته توجه کنیم و آن اینکه فرض کنیم جامعه ایرانی یک جامعهای است که درگیر بحرانهای اجتماعی است ولی سؤال اینجاست که چرا این بحرانها به آشوب اجتماعی نمیرسد و ماجرای فروپاشی اتفاق نمیافتد؟ خب جامعه ایرانی را میتوان جامعهای بحرانی، چالشی و ناآرام تلقی کرد. البته باید گفت که جامعه ناآرام و چالشی و جنبشی با جامعه بحرانی متفاوت است. برای اینکه ما دچار سادهسازی نشویم باید دقت کنیم که جامعه ایرانی جامعهای است که بحران در آن وجود دارد ولی بحرانی نیست. جامعهای که عموماً تمام ساحت آن بحرانی باشد و آنقدر ریشه پیدا کرده باشد که در انتظار فروپاشی و عبور کردن از خود باشد با جامعه ناآرام و چالشی متفاوت است. در دنیا امکان ندارد که موضوعی آنقدر در جامعه صدا کند که ضرورت تغییرات بنیادی را در خود درهم بزند مثلاً در شرایط قبل از انقلاب بدون آنکه بدانیم انقلاب شد. آرمان ما انقلاب بود ولی کنش ما انقلابی نبود. پس بعد از انقلاب بود که متوجه شدیم انقلاب کردیم. حالا هم اگر معتقد باشیم جامعه آنقدر بحرانی هست، پس باید فرو میریخت. ما
یک مشکل بنیادی در سیستم و نظام اجتماعی داریم و آن مشکل ناکارآمدی است که این مشکل نه در سیستم سیاسی بلکه در سیستم اجتماعی هم وجود دارد. در واقع مجموعه نیروهای اجتماعی که داریم کنش انباشته و همافزا نیستند بلکه کنشهای ضد هم و معطوف به خودشان است. بحران ناکارآمدی سیستم هم همهجا گسترش پیدا کرده از اینرو میبینیم که در جامعه رانت، تقلب کردن و ... رواج پیدا میکند. زمانی جامعه بحرانی میشود که اگر بخشی از جامعه مرتکب این رفتارها شوند بقیه از انجام آن دوری کنند و این رفتارها یا باید اصلاح شود یا اینکه انقلاب رخ دهد در واقع همان چیزی که قبل از انقلاب اتفاق افتاد.
نیروهای قبل از انقلاب درگیر فساد نبودند که انقلاب کردند مثل حضرت امام خمینی(ره) که درگیر این چرخه فساد حاکمیتی نبود بنابراین توانست انقلاب کند. اما متأسفانه امروز نیروها درگیر یکی از این سطوح رفتارها هستند. از طرفی هر جامعهای آسیبهای اجتماعی خاص خود را دارد مثل آلمان، انگلیس و.... لذا معتقدم هیچ جامعهای وجود ندارد که آسیب اجتماعی در آن نباشد.
*شاید رشد آسیبها در کشورما زیاد بود؟
آزاد ارمکی: نه صدای ما بیشتر از رشد آسیبها بوده است. در کشورهای دیگر مثل آمریکا در زمینه فساد سازمان یافته عمل میکنند و این امر موجب میشود که ما آنها را نمیبینیم. در ایران متأسفانه دوگانگی ملت و دولت وجود دارد که همه مسائل را سیاسی میبینند. به نظر من باید بین آسیبها و بحرانها، بحرانها و چالشها و بحرانها و تغییرات اجتماعی تفاوت قایل شد. در این صورت تعداد بحرانها محدود میشود و یک بحران کلیدی میماند که همان بحران ناکارآمدی سیستم است که بنیان و منطق آن این است که اگرآن را بهبود ببخشیم بقیه را از دستور کار خارج خواهیم کرد. همه تلاش دموکراسی در ایران این است که یک دولت مدنی کارآمد تولید کند.
*برخی از جامعهشناسان و تحلیلگران اجتماعی معتقدند بحرانها در کشور مدیریت نمیشود و این امرموجب شده تا طی این سالها دامنه بحرانها افزایش یابد شما در این زمینه چه نظری دارید؟
آزاد ارمکی: چرا ؛ اما این بحران ها کاملا مدیریت می شوند در غیر این صورت باید چندینبار جامعه سقوط میکرد. ولی چون این پدیده گسترده است بنابراین مدیریت آن خس ته کننده است. به نظرم داستان بحرانها باید کالبدشکافی اجتماعی و تاریخی شود.
*با توجه به اینکه بحرانها را میشناسیم آیا تاکنون متولیان امر نسخهای برای کنترل و مهار آنها مطرح کردهاند و چه اقدامات اساسی و کلیدی برای کاهش آنها صورت گرفته است؟
حاضری: اگر فرض کنیم که جامعه کنترل و مدیریت میشود و نیروهای واگرا تحت تأثیر فشار نیروهای کنترلی مهار میشوند ولی باز ما، درسیستم کنترلی، همچنان دچار بحران تعارض و عدم همسویی نیروهای کنترل کننده هستیم. به اعتقاد من جامعه ما هم بحرانی است و هم بحرانی نیست. بحرانی هست به این معنی که تکثر بحرانهای کوچک در آن وجود دارد و هیچ نقطهای یا بخشی از آن عملکرد کارآمد و مطلوب خود را ندارد و بحرانی نیست به دلیل اینکه اگر بود انقلاب رخ میداد.
جامعهای که یک انقلاب را پشتسر گذاشته است و یک حاکمیت انقلابی بهعنوان وارث آن انقلاب وجود دارد بنابراین همیشه نیروی اجتماعی آن متکثر و متفاوت است. این جامعه میراثدار یک انقلاب کاملاً مردمی است که همچنان یک بدنه اجتماعی قدرتمند حامی آن است و به سادگی تحت تأثیر حرکت اعتراضی اجتماعی که دچار فروپاشی شود نیست. پس این جامعه ظرفیت و نیروهای مقابله با آسیبها و بحرانها را بهصورت جدی دارد و اصلاً توانایی مدیریت بحران آن قابل مقایسه با جامعه قبل از انقلاب نیست. از طرفی جامعهای که انقلاب در آن اتفاق افتاده به مثابه واکسیناسیون اجتماعی است و نیروهای آن به دو گروه تقسیم شده گروه اول؛ مدافع انقلاب و ارزشها هستند و یک گروه هم احساس میکنند که اهداف انقلابی چیز دیگری بود و منتقد وضع موجودند ولی ماهیتاً برانداز نیستند. از اینرو در این وضعیت اگر بحران را به غلبه یک جریان برانداز تعریف کنیم جامعه ما بحرانی نیست.
آزاد ارمکی: ما بحرانهای متعدد نداریم که نتوانیم متوجه آنها شویم دانش باید به ما کمک کند که موضوعات را به هم تبدیل و تقلیل کنیم تا از آن به موضوع واحدی برسیم. ما در این بحث درباره بحران ناکارآمدی اجتماعی صحبت میکنیم که یک بحران مهم و فراگیری است ولی چون دلایل آن درونی است نمیتواند باعث تغییرات بزرگی شود بنابراین دو ضرورت و دو مسیر را طی میکند؛ یکی مسیر بازسازی و اصلاحطلبی آن است درباب اینکه این اصلاحطلبی و بازسازی در آن اتفاق بیفتد یکی هم پیدا کردن کنشهای رادیکال که این بیشتر در ادبیات گروههای سیاسی دیده میشود.
آن چیزی که وجود دارد این است که ناکارآمدی سیستم یک بحران دوم درون سیستمی ایجاد کرده که ناتوانی در کنش است.
یعنی ما نهادهایی باید میداشتیم برای بهبود وضعیت تغییرو اصلاح اما این نهادها دچار ناتوانی شدند که ریشه این ناتوانی بیشتر اقتصادی است و برمیگردد به تنظیم مناسبات اجتماعی. یعنی ما دیدهایم که تغییرات تند در جامعه در اثر رفاه نسبی بهوجود آمده است. انقلاب اسلامی همزمانی اتفاق افتاد که ما در وضعیت خوب اقتصادی بودیم ولی با مشکل فقر و ستم روبهرو شدیم که توانستیم حکومت را تغییر دهیم ولی امروز گفتمان ایدئولوژیکی که وجود دارد در اثر همین ناکارآمدی است که تبدیل به این گفتمان شده است. درک درست یا غلط در جامعه تبدیل به فهم ایدئولوژیک شده است و دوگانگی ایدئولوژی در جامعه ایجاد کرده و به همین دلیل وجود مشکلات اقتصادی و فقدان توزیع سرمایه اجتماعی نمیتوانند کاری انجام دهند و ما مجبوریم در این وضعیت بمانیم مگر اثر یک تصمیم. پس به نظر میرسد عبور از این وضعیت از طریق توسعه امکانپذیر خواهد شد. یا جامعه به رفاه اقتصادی میرسد که دگرگونی اساسی و ساختاری به دنبال خواهد داشت یا مسیری را طی خواهیم کرد که کمکم این دلمردگی به بیداری پنهان تبدیل شود تا ضرورتهای توسعهای ایجاد شودنه دموکراسی. ما در ایران برای برونرفت از بحران ناکارآمدی به توسعه نیاز داریم نه دموکراسی چون نجات بخش نیست و تنها منازعات سیاسی را افزایش میدهد و مردم را به هم میریزد و در نتیجه شروع میکنند به تعابیر متعدد کردن. وقتی پروژه توسعه و ضرورتها در دستور کار قرار بگیرد ما به یک تقسیم کار جدی و فنی دست پیدا خواهیم کرد که منطق آن اقتضایی است که ما را مجبور خواهد کرد که تنظیم بین نیروها و نهادهای اجتماعی صورت بگیرد همچنین تقسیم امکانات انجام شود.
حاضری: ما دو مسیر داریم یکی انقلاب و دیگری توسعه که راه توسعه میتواند بهعنوان راه برونرفت از بحرانها بدون انقلاب باشد. اما همانطور که اشاره شد به گمان من اصولاً دموکراسی در این مسیرها جایگاهی ویژه دارد. توسعه یعنی افزایش منابع و کارآمدی. به نظر من در خلأ دموکراسی و کنترلها و نظارتهای اجتماعی، در سازوکار توسعه، فساد بهوجود میآید و اگر نیروهای کنترل و نظارت طبیعی اجتماعی و ساز و کار دموکراتیک کنترل اجتماعی نباشد توسعه پایدار رخ نمیدهد چون باعث ایجاد رانتخواری در جامعه میشود و این خود مرتب باعث تشدید بحران خواهد شد. در هر مقطع که نیروها یکدست و همصدا شدند میبینیم که نگرانی از کنترل و افشاگری کاهش پیدا کرده و حجم فساد بیشتر شده است. خب این اتفاق را ما در دوره 8 ساله دولت احمدینژاد دیدیم و اصلاً در این دوره شاهد توسعه به معنی حقیقی نبودیم.
آزاد ارمکی: خب به خاطر اینکه احمدینژاد دغدغه توسعه نداشت. در آن زمان مسأله و دغدغه حاکمیت حذف ایدئولوژی دموکراسی خواهی بود.
حاضری: به هر حال در این جریان تا زمانیکه نیروهای موجود به یک گفتمان تکثرگرای سیاسی و مدارا و تحمل یکدیگر نرسند و برخوردهای حذفی جای خودرا به مدارا و تحمل ندهد ما دچارسیستم دو گفتمانی ناهمسو و تعارضی خواهیم بود که به جای همافزایی دچار فرسایش منابع خواهیم شد.
آزاد ارمکی: ببینید مشکل این است که دموکراسیخواهی در ایران ایدئولوژیک شده. باز تأکید میکنم در پروژه توسعه ضرورتها لازم است. اینکه ما دچار خشکسالی هستیم این نوعی ضرورت توسعه است. به زبان جامعهشناسانه به نظر من دموکراسی آخرین پروژه جامعه ما میتواند باشد نه اولین پروژه. پروژه ایران میتواند اول نظم باشد و بعد توسعه. من نظم را پدیده ماندگاری میدانم چون جمهوری اسلامی ایران قدرت دارد و توانسته ثبات سیاسی ایجاد کند. به نظر من پروژه توسعه برای پاسخ به نیازها و ضرورتها لازم است. راهحل اساسی کشور این است که گوش به اقتضائات بدهد.
حاضری: به هر حال مدیریت توسعه اقتضای قواعدی دارد و رعایت مسائل و مصلحت عمومی مقدم بر منافع شخصی است تا این تقدم منافع عمومی در این روند نسبت به مسائل فردی بهوجود نیاید در مدیریت توسعه اقتضایی با مشکل روبهرو میشویم.
آزاد ارمکی: ببینید اشکال جامعه ما این است که اول قانون مینویسیم بعد به آن عمل میکنیم در حالیکه نباید اینگونه باشد. وقتی ما مردم را آرمانخواه میکنیم دیگر قانونگرا نمیشوند. بنابراین اقتضائات واقعیتگرایی ایجاد میشود. به نظر من الان بهترین زمان برای بازاندیشی و بازتعریف آرمانها و ایدئولوژی برای رسیدن به پروژه
توسعه است.
حاضری: به نظر من در این شرایط تمام سازوکارها باید براساس منافع عمومی باشد نه فردی. باید در جامعه ساز و کار ضرورت پاسخگو بودن برای افراد بویژه رانتخواران و منفعتطلبان ایجاد شود.
آزاد ارمکی: به نظرم وقتی تضاد و تعارض منافع پیش میآید اخلاقیاتی در جامعه شکل میگیرد.
حاضری: بهطور مثال به موضوع دانشگاهها اشاره میکنیم. اینکه کارکرد دانشگاه باید به گونهای باشد که قدرت تجزیه و تحلیل موضوعات را داشته باشد. در این صورت است که ضعفها و اشتباهات سیاستها و تصمیمها بهتر دیده میشود و دانشگاه محلی میشود برای اظهار نظر کارشناسی دقیق مسائل و سیاستها.
*با وجود مسائل و موضوعاتی که مطرح شد به نظر شما راه برونرفت از بحرانهای اجتماعی چیست؟
آزاد ارمکی: بهطور کلی باید گفت ایران هم کشور بحرانی است و هم کشور بحرانی نیست و برای خروج از این وضعیت باید دید که مشکل بنیادی کشور کجاست و نظام ما از کجا رنج میبرد. ولی مشکل ما به لحاظ تاریخی از ناکارآمدی سیستم بوده چون فراموقعیتی عمل میکند و به اقتضائات نمیپردازد به همین دلیل ما در ایران پدیده تنوع و تکثر را نمیپذیریم و در نهایت تقسیم کار اجتماعی را قبول نداریم در نتیجه برای راهحل آن به سراغ آرمانخواهی و ایدهآلگرایی رفتیم در حالیکه این امر به مشکل دوم تبدیل شده است. به نظر من برای برون رفت از این وضعیت باید نقد گفتمان ایدئولوژی را رها کرد تا به پذیرش موقعیتهای متکثر در ایران رسید. اینجاست که در تقسیمات اجتماعی یک نظام اخلاقی معطوف به این سرزمین بهوجود میآید.
حاضری: به نظرم در کشور بهجای اینکه نیروهای اجتماعی با استفاده از مدل پیشین، مطلوبیت و عدم مطلوبیت را برای خود تعریف کنند و با هم منازعه کنند بایستی این اصل را بپذیرند که نیروهای اجتماعی اگر بر اصل مصالح و منافع ملی تفاهم داشته باشند باید همه بتوانند با حداکثر توانمندی ذهنی و نیرو و توان خود برای ساختن، مداخله و مشارکت کنند و اگر قرار است کنترلی صورت بگیرد همین کنترل نیروهای رقیب باشد و در واقع یک حداقلی از مدارا و تساهل اجتماعی برای کنار گذاشتن برخوردهای حذفی وجود داشته باشد و در نهایت توسعه کشور در دستور کار مشترک همه نیروها قرار گیرد. پس راه نجات جامعه از بحرانها، عبور از روشهای حذفی و ایدئولوژیهای غیریتساز و تفاهم براساس یک اصل کلان مبتنی بر مصالح و منافع ملی و کارآمد کردن نظام اجتماعی برای زیست همه مردم است.
منبع: روزنامه ایران
انقلابی که با انهمه امید و مجاهدت و ایثار به پیروزی برسد که اکثریت با جان و دل از ان دفاع میکردیم به چنین سرانجام اسفباری برسد که از یاداوری دوران انقلاب بیزاریم. زیربنای اخلاقی و وجدانی و ایمانی و قانونگرایی جامعه بطوری نابود شده که هیچکس قادر به اصلاح ان نیست. افراد فرصت طلب نالایق با تفکر مسموم ، امور کشور را در بحران سوء مدیریت و ناکارامدی نظام اقتصادی و اداری و قضایی گرفتار کرده اند. اکنون نگران اسلام و بهشت و جهنم نیستیم، نگران دنیای فعلی و سرنوشت فرزندان خود هستیم که هر روز در باتلاق تعفن بی اخلاقی و بی اعتمادی جامعه و بی تعهدی و پاسخ گریزی و بی قانونی و ظلمهای حکومتی بیشتر فرو میرویم. انقلاب ما تلخ ترین تجربه تاریخ ایران و جهان است که اثار مخرب بیشمار دارد.