عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی:
قالیباف نمیتواند همانند علی لاریجانی مجلس را اداره کند
عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی گفت: فردی که در مقام هماهنگی کارهای پارلمانی قرار میگیرد باید شاخصههایی داشته باشد که آن ویژگیها در آقای عارف به طور اقناعکننده وجود نداشت. کمااینکه این وضعیت درخصوص آقای قالیباف نیز جاری است و ایشان نیز نمیتواند همانند شخصی مانند علی لاریجانی مجلس را اداره کند.
اعتمادآنلاین| محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی معتقد است آیتالله موسویخوئینیها باید در یک دیدار خصوصی مسائل مورد نظر خود را خدمت مقام معظم رهبری عرض میکرد.
سیدسجاد موسوی گفت: «وقتی هنوز از ظرفیت مؤثر آقای خاتمی در جریان اصلاحات به قدر کفایت و توان بهره نگرفتهایم، چگونه انتظار داریم سایر افراد در مقام ریش سفیدی قرار بگیرند.» این پاسخی است که محمدعطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران به پیشنهاد منتجبنیا برای تشکیل شورا و مجمع ریشسفیدان اصلاحطلب می دهد. او معتقد است امروز دیگر نمیتوان به مدل لویی جرگه و میانجیگری ریشسفیدان کارها را پیش برد.
او در بخش دیگری از این مصاحبه که بخش اول آن پیشتر منتشر شده است، گریزی نیز به سرلیستی عارف در انتخابات مجلس دهم زد و گفت: «عارف برای هدایت اصلاحطلبان در مجلس، انتخاب دقیقی نبود و متاسفانه عدم توفیق عارف در مجلس شورای اسلامی قابل پیشبینی بود.» او رفتار اصلاحطلبان با عارف را به رفتار قوم بنیاسرائیل تشبیه می کند.
عطریانفر گلایههایی نیز از نامه سرگشاده آیتالله موسویخوئینیها به رهبر انقلاب دارد و میگوید «بهتر بود این شخصیت برجسته مجمع روحانیون مبارز مدل انتقال پیام به رهبر انقلاب را تغییر میداد و در یک دیدار خصوصی مسائل مدنظر خود را با معظم له در میان میگذاشت.»
آنچه در ادامه میخوانید مشروح قسمت دوم گفتوگو با محمد عطریانفر، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی است.
*آقای عطریانفر! فکر میکنید اصلاحطلبان حامی آقای عارف ایشان را به انفعال و سکوت کشاندند یا خود ایشان در وضعیتی که امروز دارند، نقش داشتند؟
بنده تمایل و بنا ندارم درخصوص افراد صحبت کنم. اما در پاسخ به این پرسش شما باید بگویم هر دو طرف در وضعیت پیش آمده مقصر هستند. به این معنا که جناب آقای عارف باید به تکالیف معناداری که برعهده داشتند پایبندی بیشتری نشان میدادند و هم اینکه تیم حامی آقای عارف باید نقش منطقیتری در قبال ایشان اتخاذ میکردند.
آیا عارف گزینه مناسبی برای سرلیستی مجلس بود؟
متاسفانه یک بیماری در عالم سیاستورزی ایران وجود دارد و آن اینکه افراد را در یک جایگاه مدیریتی نصب و رها میکنند و انتظار دارند همه نواقص موجود از سوی فرد منصوب، رفع شود. آقای عارف در حوزه فردی انسان فوقالعاده شاخصی است، اما سوال اینجاست که آیا ایشان به عنوان یک سرلیست در انتخابات مجلس گزینه مناسبی بود؟
رفتار اصلاحطلبان با عارف شبیه قوم بنیاسرائیل بود
رفتاری که اصلاحطلبان با آقای عارف، شبیه رفتاری است که قوم بنیاسرائیل با حضرت موسی (ع) کردند. به این معنا که ایشان را به تنهایی به عرصه منازعه فرستادند و همکاری لازم را با ایشان نکردند.
بنده معتقدم انتخاب آقای عارف برای هدایت اصلاحطلبان در مجلس، انتخاب دقیقی نبود و این امکان وجود داشت که از ایشان در کابینه بعدی به عنوان عضو شاخص و یا حتی رئیسجمهور استفاده شود. متاسفانه عدم توفیق آقای عارف در مجلس شورای اسلامی قابل پیشبینی بود.
قالیباف قدرت لاریجانی در اداره مجلس را ندارد
فردی که در مقام هماهنگی کارهای پارلمانی قرار میگیرد باید شاخصههایی داشته باشد که آن ویژگیها در آقای عارف به طور اقناعکننده وجود نداشت. کمااینکه این وضعیت درخصوص آقای قالیباف نیزجاری است و ایشان نیز نمیتواند همانند شخصی مانند علی لاریجانی مجلس را اداره کند.
*فکر میکنید چه کسی باید به جای آقای عارف به عنوان سرلیست اصلاحطلبان قرار میگرفت؟
به نظر بنده آقای سیدحسین مرعشی دارای ویژگیهای منحصربهفردی است که در نهاد قانونگذاری میتوانست بسیار موفق باشد. در مجلس پنجم شاهد بودیم که ایشان در طرحها و لوایح حتی میتوانست با نمایندگان جناح اصولگرا ارتباط گیری کرده و موضوعات مدنظر خود و جناح اصلاحات را با حسن وجه پیش ببرد. اما چنین ویژگی در آقای عارف دیده نشد. حتی شاهد بودیم برخی اصلاحطلبان ایشان را آزار میدادند.
*برخی اصلاحطلبان معتقد هستند که میتوان با بهرهگیری از ظرفیت برخی ریشسفیدان درون جریان اصلاحات، دوباره فعالان این جریان را حول یک محور گرد هم آورد، نظر شما درخصوص این پیشنهاد مطرح شده چیست؟
شاید پیشنهاد آقای منتجبنیا در گذشته کارکرد میداشت، اما امروز دیگر این روشها مورد توجه قرار نمیگیرد. در روزگاری که به صورت رسمی و شفاف توصیه میشود که رقابتها باید در خانواده احزاب شکل بگیرد و کرسیهای مسئولیت بدون هیاهو و جنجال و تنها با منطق جابجا شود، به نظرمیرسد طرح جایگزینی ظرفیت ریشسفیدان نوعی بازگشت به عقب است و نمیتوان آن را در مقام اجرا به کار بست. زیرا این مدل از دعوتها بیشتر به اختلافات دامن میزند و ایجاد نزدیکی نیز نمیکند.
نمی توان به مدل لویی جرگه و میانجیگری ریشسفیدان کارها را پیش برد
هنری کیسینجر که دشمن جمهوری اسلامی است، جمله معروفی دارد با این مضمون که؛ عصر کنونی رقابتهای سیاسی همانند بازی شطرنج است و بازی «پوکر» نیست، در روزگار کنونی حل مسائل درمنازعات همچون بازی شطرنج پیش میرود. مفهوم جمله بیان شده این است که در عالم سیاست باید هنر بازی را خوب بلد بود وکار با فریب وشبیخون پیش نمیرود. براساس داشتهها و کارآمدی خود و حریف، باید قدرت پیشبینی داشت واهداف را پی گرفت.
مشکلاتی که امروز نسل جوان در دو جریان سیاسی با پدران خود دارند، ناشی از این مسأله است که مشکلات موجود در گذشته حل نشده و دیگر نمیتوان با مدل «لویی جرگه»ای و بهرهگیری از میانجیگری ریشسفیدان کارها را پیش برد.
امروز در جریان اصلاحات فردی در تراز محبوبیت، معنویت و نفوذ کلام و همچنین اخلاق مدارتر از آقای سیدمحمد خاتمی نداریم، اما در همین جریان اصلاحات برخی افراد به همین شخصیت برجسته و کمنظیر نقدهای جدی و حتی اعتراضآمیز وارد میکنند و انتظار دارند ایشان مشکلات را حل کند، سوال این است وقتی هنوز از ظرفیت مؤثر آقای خاتمی به قدر کفایت و توان بهره نگرفتهایم، چگونه انتظار داریم سایر افراد در مقام ریشسفیدی قرار بگیرند.
آقای موسویخوئینیها؛ چرا نامه سرگشاده به جای دیدار مستقیم؟
*مدتی پیش نامهای از سوی آقای موسویخوئینیها خطاب به رهبر انقلاب نگارش شد. شما تا چه میزان موافق محتوای مطرح شده و همچنین نوع انتشار نامه هستید؟
نسبت به نامه آقای موسویخوئینیها دو رویکرد افراط و تفریطی شکل گرفت. برخی از نیروهای آرمانخواه اصلاحطلب نامه مذکور را اقدامی تاریخی، شکوهمند و در قد و قامت اشغال سفارت آمریکا دانستند که این بیان، نگرش کاملا افراطی وناموجه بود. نقطه مقابل برخی اشخاص رادیکال اصولگرا از این نامه به عنوان دروازه ورود به رویکرد براندازی و حتی خروج ایشان از قطار انقلاب نام بردند که این نگرش نیز صحیح نبود.
کسانی که از روابط درون گفتمانی اصلاحات، مجمع روحانیون مبارز و همچنین روابط فیمابین جبهه روحانی اصولگرا و اصلاحطلب با رهبری و حاکمیت خبر داشتند، هر دو نظریه بالا را رد میکنند.
بنده در جایگاه محدود و از موضع انتظار شخصی خود، یک درخواست از حضرت آقای موسویخوئینیها داشتم که ایشان درخصوص این نامه و بهخصوص فراز پایانی آن رمزگشایی کنند. مفاد نامه تا قبل از فراز پایانیاش دارای ایراد نیست، و به نظرمیرسد سیرنامه گفتوگویی شفقتآمیز با عالیترین مقام در کشور است. اما فراز آخر تردیدآمیز وبا روند کلی نامه ناسازگار است.
موضوع نامهنگاری به رهبرانقلاب بارها و از سوی اصلاحطلبان رخ داده است. حتی ضرورت نامهنگاری با رهبری از سوی مجمع روحانیون مبارز، پیشتر در این مجمع مطرح شده بود و برخی از اعضای مجمع از آقای موسویخوئینیها برای نگارش نامه درخواست کرده بودند که ایشان مقاومت کرده و حتی سایر اعضا را از اقدام مشابه باز میداشتند. دلیل مطرحشده از سوی آقای موسویخوئینیها این بود که نامهنگاری دردی از دردهای اصلاحطلبان را دوا نمیکند.
نکته حائز اهمیت در ماجرای نامهنگاری به رهبر انقلاب این است که تنها شخصیتی که در درون اصلاحات مجال دیدار مستقیم با رهبر انقلاب و ارتباط سهلالوصول با دفتر ایشان را داشته، شخص آقای موسویخوئینیها بوده است. در حالی که این موقعیت نه تنها برای سایر اعضا مجمع روحانیون مبارز، بلکه برای آقای سید محمد خاتمی نیز وجود نداشته است.
سوال اصلی اینجاست که چرا آقای موسویخوئینیها به جای دیدار مستقیم، اقدام به نامهنگاری کردهاند و پیام خود را از موضع حضوری و اثربخشترانتقال ندادهاند؟ موضوع دیگر این است که چرا نامه، سرگشاده ارسال شده است؟ این سوالات برای بسیاری از شخصیتهای عالم سیاست همچنان بی پاسخ مانده است و تنها شخص ایشان میتوانند به آنها پاسخ داده و کسی حق ندارد بیدلیل این شخصیت را مورد هجمه قرار دهد.
بنده مطلع هستم که آقای موسویخوئینیها همواره درمجمع روحانیون مبارز در مقابل نقدهای تند اعضا موضع میگرفتند و دربرابرتندرویهای جناح اصلاحات ایستادگی میکردند. اما سوال اینجاست که چگونه این نامه برخلاف عقیده قبلی خود ایشان نگارش شده و به این طریق ارسال شده است.
منبع: مهر
دیدگاه تان را بنویسید