کد خبر: 436007
|
۱۳۹۹/۰۷/۰۹ ۰۷:۳۰:۲۰
| |

عبدالکریم حسین‌زاده، نائب‌رئیس فراکسیون امید مجلس دهم در یادداشتی نوشت:

اصلاح‌طلبان؛ در مسیر گذار به دموکراسی یا خلاف‌آمد آن؟

نائب‌رئیس فراکسیون امید مجلس دهم نوشت: میل به دموکراسی یعنی مشارکت سیاسی در انتخابات و انتخاب گزینه مدنظر و سپس مسوول کردن وی در قبال حق ملت حتی اگر حاکمیت به وی پاسخگو نباشد، عدول از این موضوع یعنی همکاری با آن چیزی که نامش را دولت پنهان گذاشته‌اید تا در سایه‌اش، همه ناکارآمدی خود را توجیه کنید.

اصلاح‌طلبان؛ در مسیر گذار به دموکراسی یا خلاف‌آمد آن؟
کد خبر: 436007
|
۱۳۹۹/۰۷/۰۹ ۰۷:۳۰:۲۰

اعتمادآنلاین| عبدالکریم حسین‌زاده، نائب‌رئیس فراکسیون امید مجلس دهم در یادداشتی با اشاره به شرایط پیش‌روی اصلاح‌طلبان نوشت: آرمان دموکراسی به عنوان روشی از حکمرانی مدت‌هاست بر سر زبان اصلاح‌طلبان جاریست و در مانیفست‌های انتخاباتی آنان، روی بروشورهای انتخاباتی و به نوعی تمامی احزاب اصلاح‌طلب از ریز و درشت‌شان بر آن تاکید ورزیده‌اند و جزو مفاد اصلی تشکیل این احزاب و تشکل‌هاست که به‌نوعی دلیل اصلی خود برای شکل‌گیری را رسیدن به آن ذکر کرده‌اند. امروز و در شریطی که اصلاح‌طلبان درون حاکمیت، احزاب اصلاح‌طلب و بزرگان اصلاح‌طلب خارج از قدرت از نفوذ و اعتبارشان به‌شدت هرچه تمام‌تر کاسته شده هم همچنان اصلاح‌طلبی و رفرم‌خواهی در میان جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است. البته نه با فرمتی که اصلاح‌طلبان مدعی آن هستند؛ بلکه به گونه‌ای که امروز ملت در ناتوانی اصلاح‌طلبان از تحقق آن، خود گام در تحققش برداشته‌اند. اعتراضات کارگری، اعتراضات معلمان، اعتراضات سپرده‌گذاران بانک‌ها، اعتراض به افزایش نرخ ارز و کالاهای ضروری مردم، اعتراضات دی 96 و آبان 98 تا اعتراض به تغییر عکس روی جلد کتاب ریاضی، به هر کدام توجه شود، به‌روشنی درمی‌یابیم که عمده این مطالبات به‌صورت مسالمت‌آمیز و البته با رویکردی اصلاح‌طلبانه درخواست شده است. اما اتفاق رخ‌ داده، حاکی از آن است که در سه‌گانه «احزاب سیاسی»، «جامعه مدنی» (تشکل‌ها، بنیادها و سازمان‌های مردم‌نهاد یا سمن‌ها) و «جنبش‌های اجتماعی»، اصلاح‌طلبان عملا مرگ دست‌کم دو مورد نخست از این سه‌گانه را پیش‌اندازی کرده و در این میان، شاید بتوان تنها «جنبش‌های اجتماعی» را هنوز حی و زنده بازیافت که آن‌هم بخشی به‌واسطه «کنشگری مجازی» و حضور نسبتا فعال و گسترده شهروندان در شبکه‌های اجتماعی است و به این اعتبار، شاید از این‌روست که «جنبش‌های اجتماعی» هنوز از مقبولیت و پذیرش نسبی برخوردارند. یادداشت حاضر بیش از هرچیز درپی یافتن پاسخ برای این پرسش است که آیا اصلاح‌طلبان در ایران به ‌راستی به ‌دنبال دموکراسی و رفرم سیاسی و مدنی بوده‌اند یا اینکه - آگاهانه یا ناخودآگاه- عملا در ضدیت با دموکراسی گام برداشته و خلاف‌آمدِ آنچه مدعی بوده و هستند، عمل کرده و آن را به حاشیه رانده‌اند؟! به‌راستی اگر اصلاح‌طلبان با ملت صادق بودند، آیا امروز امید به آنان برای اصلاحات و اصلاح‌گری همچنان زنده نبود؟! پیش از آن اما ابتدا باید به تعریف و توضیح دموکراسی دست زد و پاسخی روشن به این چند پرسش اساسی داد که «دموکراسی چیست؟» «شاخص‌های آن کدام است؟»، «اصلاح‌طلبان در مسیر عملیاتی کردن این شاخص‌ها چه کرده‌اند و اکنون کجای این راه پر فراز و نشیب ایستاده‌اند؟»


ساده‌ترین و صریح‌ترین و عام‌ترین تعریف «دموکراسی» عبارت است از «حاکمیت ملت ازطریق نمایندگان واقعی‌شان که در بزنگاه‌ها و مقاطع زمانی مشخص در قانون، امکان تغییرشان برای ملت میسر باشد.»

حسین بشیریه 2 نوع زمینه را به عنوان 2 بخش بنیادی نظریه‌های گذار به دموکراسی تبیین کرده است:

1- زمینه‌های ساختاری، کلان و درازمدت
2- زمینه‌های سیاسی و کوتاه‌مدت
لازم به ذکر است که ماحصل و خروجی این زمینه‌ها باید خود را در 7 مولفه توسعه یک سرزمین و فرهنگ سیاسی نمایان سازد که عبارتند از:
1- رشد و توسعه اقتصادی
2- توسعه عدالت اقتصادی- اجتماعی
3- گسترش آموزش و ارتباطات
4- پیدایش و گسترش طبقه متوسط
5- ظهور جامعه مدنی نیرومند
6- گسترش فرهنگ مشارکت
7- تکوین اقتصاد آزاد


نگاهی به تجربه بیش از 2 دهه اصلاح‌طلبی در ایران نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبان تقریبا در تمامی این موارد 7گانه به بدترین شکل ممکن اسباب آن شده‌اند که دموکراسی درگیر نوعی انومی سیاسی شود؛ چراکه این گروه از کنشگران سیاسی- مدنی خودشان بخشی از مهم‌ترین عوامل تبعیض، حاکمیت نظام ناشایسته‌گزینی، رابطه‌سالاری، بی‌عدالتی، تضعیف و اضمحلال جامعه مدنی، از بین رفتن فرهنگ مشارکت و حتی تکوین و گسترش اقتصاد دولتی شده‌اند که به‌روشنی می‌توان برای هر کدام، نمونه‌هایی متعدد و مثال‌هایی عینی فهرست کرد.


هرکدام از این موارد، خود شکاف میان افکار عمومی و بزرگان و نخبگان و پدرسالاران اصلاح‌طلب را به بحرانی‌ترین نقطه ممکن رسانده و این عواقب را در پی داشته است:


1- کاهش احساس همبستگی و پیوند اجتماعی
2- گسترش شاخص‌های بی‌اعتمادی و بدبینی محض
3- کاهش احساس امنیت و گسترس حس ناامنی
4- افزایش شدید احساس بی‌اعتمادی اجتماعی، بی‌عدالتی قانونی و بی‌عدالتی فرصت‌ها
5- افزایش بی‌اعتمادی سیاسی در امر رعایت ملاک‌های شایستگی و کاردانی در گزینش افراد
6- کاهش چشمگیر احساس تاثیرگذاری سیاسی منتخبان ملت
7- کاهش در نرخ علاقه‌مندی سیاسی
8- کاهش شدید احساس امید اجتماعی
9- بی‌اعتمادی محض به احزاب سیاسی و دبیران کل این تشکل‌های سیاسی
10- بی‌اعتمادی صرف به بزرگان و پدرسالاران اصلاح‌طلب در هر سطح و سلسله ‌مراتبی.


اصلاح‌طلبان در واقع با نوع کنش و واکنش سیاسی و رفتاری خود در مو‌اردی که باید تاثیری مثبت می‌گذاشتند، عملا خود به عنوان عامل مداخله حاضر شده و همان نقشی را بازی کرده‌اند که جناح و جریان رقیب به‌نحوی ایفا می‌کند. به بیان ساده‌تر بازنمود حضور اصلاح‌طلبان در قدرت چه در سطح ریاست‌جمهوری و دولت و چه در حوزه مجلس یا شوراهای شهر و روستا هرگز توسعه شایسته‌سالاری، فسادستیزی، عدالت اجتماعی و ... نبوده است.


در آشکارترین مثال از این وضعیت، امروز ما شاهد کمترین میزان شایستگی، کارآمدی و توانمندی در دولت روحانی و همچنین مدیران کلانشهری هستیم، اعضای کابینه هم متعاقبا در گزینش مدیریت‌های تحت اختیارشان، به هیچ عنوان بر پایه شاخص‌های شایستگی اقدام نمی‌کنند، بلکه درعمل اکثریت قریب به اتفاقِ انتخابِ مدیران و گزینشِ مسوولان ازسوی این دولتمردان، مبتنی بر رفاقت، هم‌تیمی و هم دارودسته‌ای بودن است و بس!


در چنین شرایطی، ملت و به‌ویژه نسل جوان که دل در گروی اصلاحات و رفرم سیاسی- مدنی داشته، تمامی این سال‌ها شاهد آن بوده و هست که رییس‌جمهوری، معاونان رییس‌جمهوری، وزرا و اعضای کابینه دولتِ منتخبش، صرفا بر پایه مولفه‌های مبتنی بر رفاقت و قرابتِ شخصی و گروهی برگزیده می‌شوند و الگوی گزینش و انتخابِ مدیران، نه‌تنها هیچ نسبتی با ادعاهای اصلاح‌طلبان مبنی بر «ایران برای همه ایرانیان» ندارد، بلکه به هیچ عنوان بازتابی از شایسته‌سالاری و کارآمدگزینی هم نیست و تنهااز الگو و مدل «خودی- غیرخودی» تبعیت می‌کند و به‌واقع، شکل و گونه‌ای‌ است از تمامیت‌خواهی!


در تمامی سال‌های گذشته، اصلاح‌طلبان برای کسب مشروعیت و صدالبته تداوم این مشروعیت از پیشوند و پسوند دموکراسی سود جسته و البته برخی سوءاستفاده کرده‌اند اما امروز این افراد دست‌شان پس از انتخاب‌های گوناگون برای ملت رو شده و باید اعتراف کرد که عدم‌تبعیت از پیش‌فرض‌های پارادایم دموکراسی‌خو‌اهی و همین‌طور ادعای دموکراسی‌خواهی در ظاهر و ریختن محتوای مدنظر آنها در قالب‌هایی خاص، اکنون بیش از هر زمانی، نزد شهروندان رنگ باخته است!


به نظر می‌رسد برخلاف ادعای همیشه اصلاح‌طلبان که ذات و جوهره خود را در تضاد و تغایر با «تمامیت‌خواهی» تعریف کرده و مدعی مقابله با آن شده‌اند، این ویژگی از قضا در ذات و جوهره اصلاح‌طبان نهفته است و شاهد مثال این ادعا نیز بسیار است که ازجمله:


1- دبیران ‌کلِ بسیاری از احزاب عمدتا خانوادگی اصلاح‌طلب که عملا مادام‌العمر دبیرکلند و تا پایان عمر از این کرسی برنمی‌خیزند، بی‌توجه به حداقل الزامات و ملاحظات دموکراسی قائل به بازنشستگی سیاسی نیستند. جالب آنکه حضرات که خود رعایت قواعد بازی نمی‌کنند از حاکمیت رعایت این قواعد را طلب می‌کنند!


2- بنیادها و سازمان‌هایی که تحت ریاستِ روسای مادام‌العمر و البته بی‌ثمر به حال ملت تشکیل یافته‌اند و عملا به گعده‌ای برای همنشینی دوستان تبدیل شده است.


3- مدیرانِ همیشه تکراری اصلاح‌طلبی که بازه 8ساله دو دولت روحانی، وزیر و معاونان رییس‌جمهوری شدند، طول دوران 8 ساله دولت خاتمی هم وزیر و معاون رییس‌جمهوری بودند؛ تو گویی جز این آقایان، کسی واجد شرایط وزارت و صدارت نیست و شایستگی و کارآمدی ندارد.


4- فهرست‌نویسی و به بیان مصطلح و البته دقیق‌تر «لیست‌بندی» نزد اصلاح‌طلبان برای معرفی و حمایت از گروهی از کاندیداهای انتخابات مجلس و شوراهای شهر و روستا، اغلب با بالاترین و شدیدترین میزانِ انحراف‌معیار، صرفا بر پایه روابط و سهم‌بندی‌های غیرکارشناسی و ناشفاف محقق می‌شوند. طنز تلخ ماجرا آنکه این رویه در «بستن لیست‌های انتخاباتی» با نهایت تنگ‌نظری آقایان، درحالی به‌دفعات تکرار شده که اصلاح‌طلبان همواره خود را منتقد «نظارت استصوابی» و نوع نگاه شورای نگهبان می‌نمایانند اما شیوه غربالگری کاندیداهای انتخاباتی در جریان اصلاح‌طلب، نوعی «نظارت استصوابی درون‌جناحی» و البته مضاعف است تا مبادا پای یک «کاندیدای غیرخودی» به این فهرست‌ها باز شود!


لازم به تاکید است که بیان این موارد، به‌نحوی تکرار وقایع است و آنچه در این میان تازگی دارد و تغییر کرده، صرفا نگاه شهروندان و نوع مواجهه آنها به این واقعیات است. چنان‌که حالا دیگر این شرایط گمراه‌کننده شهروندان نیست؛ چرا که ملت به شناخت ماهیتی از «اصلاح‌طلبان» رسیده و‌ دریافته که آنها همواره واژگان مطلوب را به ‌سود خود مصادره کرده اما در عمل، خلاف این مدعیات عمل می‌کنند.


اینک باید پرسید که آیا نخبگان مقابل غیرنخبگان پاسخگو بوده یا هستند؟ در پاسخ لازم به تاکید است که به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان تاکنون نه‌تنها توفیقی در پاسخگو کردن جریان مقابل نداشته، بلکه حتی نتوانسته هیچ دولت یا مجلسی را نیز پاسخگو کند. این روزها در بین توییت‌های پر تعداد اصلاح‌طلبانی که در این سال‌ها به‎ویژه در بزنگاه‌های انتخاباتی با سفر به ده‌ها شهر و روستا، مردم اقصانقاط ایران را در راستای مطالباتی خاص، تشویق کرده‌اند که به آقای روحانی یا دیگر کاندیداهای موردحمایت‌شان رای بدهند، جملات و اظهاراتی ناظر بر پاسخ‌گیری از دولت یافت نمی‌شود و همه ناکارآمدی‌ها را به ضمیر مجهول و غایب و دولت پنهان و امثال اینها حواله می‌دهند.امروز ملت خود را در مقام کسانی می‌بیند که تمامی سرمایه خود را در یک قمار انتخاباتی باخته و تنها به‌خاطر اعتماد به اصلاح‌طلبان و فهرست‌های انتخاباتی که ازسوی بزرگان این جریان سیاسی تدوین شد، به کاندیداهایی رای داده و کسانی را برگزیدند که به شعار و وعده و قرارشان پیش از انتخابات پایبند نماندند.


در چنین شرایطی اغراق نیست اگر بگوییم علت‌العلل به حاشیه رفتن روند دموکراسی‌ و اصلاحات در ایران، بیش و پیش از هر مانع و جریان بیرونی، اصلاح‌طلبانی بودند که خود را در مقام مدعی دموکراسی معرفی کردند چراکه به هر تفسیر تکلیف جناح رقیب از ابتدا مشخص بود و این جریان، به‌صراحت و به‌طور علنی عداوت و عدم پذیرش مفاهیمی چون دموکراسی و مردم‌سالاری را آشکار ساختند اما اصلاح‌طلبان که خود را مقابل تمامیت‌خواهی و گستراندن دامنه‌های خودی و غیرخودی نشان می‌دهند، تمامی این سال‌ها به بدترین شکل ممکن دست به کار بازتولید این مفاهیم در لباسی نونوار و تازه بوده و در عمل با به مخاطره کشیدن جمهوریت، تهی کردن فکر و ذهن یکایک افراد ملت از حس مشارکت سیاسی و نیز به‌دلیل ناتوانی در برقراری برابری اقتصادی- اجتماعی در مسیر مقابل دموکراسی و اصلاحات گام برداشته و با نوعی اطمینان‌بخشی به ملت مبنی بر اینکه دولت، مجلس و شوراهای شهر موردحمایت این جریان سیاسی، آنچه را که ملت می‌خواهد و انتظار می‌کشد، انجام خواهد داد، عملا به این اطمینان خیانت کردند. در این میان شاید روشن‌ترین مثال را بتوان در انتخاب حسن روحانی به عنوان رییس‌جمهوری رویت کرد؛ بر این اساس اصلاح‌طلبان درحالی 24 میلیون نفر از ایرانیان را به انتخاب روحانی ترغیب و تشویق کردند که پس از انتخابات، عملا هیچ نظارتی بر عملکرد دولت مورد حمایت‌شان نداشته و رییس‌جمهوری منتخب و البته مطالبات و امیدهای میلیون‌ها رای‌دهنده را به حال خود رها کردند. در این میان، دولت روحانی با این راهبرد که امکان پیشبرد و تحقق وعده‌ها از او سلب شده، از عمل به وعده‌ها سر باز زد و اصلاح‌طلبان نیز به تاکتیک حمایت حداکثری و نظارت حداقلی روی آوردند. آنچه اما پاسخی نیافت، این است که ملت به‌واقع کجای معادلات این جریان سیاسی و رییس‌جمهوری و دولت منتخب‌شان قرار دارد؟ این همان معضلی است که تلویحا از آن به «بزرگ‌ترین خیانت به دموکراسی» تعبیر می‌کنم.


اکنون بار دیگر به انتخاباتی سراسری نزدیک می‌شویم و این در حالی است که دیگر بار، همان نجوای قدیمی و کهنه مبنی بر ایجاد هراس عمومی از دشمن‌هایی ناپیدا چون «دولت پنهان»، نوا و صدای اصلی تریبون‌های اصلاح‌طلبان شده و بار دیگر شاهدیم که این جریان سیاسی، عملا هیچ مسوولیتی برای خود قائل نیست. با این همه معتقدم آنچه عملا دولت منتخب مردم را از حیز انتفاع ساقط کرده، خود اصلاح‌طلبان بودند که با راهبرد نادرست حمایت حداکثری و نظارت حداقلی، اجازه دادند دولت منتخب‌شان به‌راحتی به ملت پشت کند و هزینه این راهبرد نادرست و کج‌فهمی سیاسی اصلاح‌طلبان، نابودی سرمایه اجتماعی، امید و اعتماد ملت بوده است. امروز دیگر سخنانی از جنس «خواستیم، نشد» و «دولت پنهان اجازه کار نداد» و امثال اینها بهانه‌های باورپذیر و قابل قبولی نیست که اصلاح‌طلبان بتوانند با پیش کشیدن آنها، ناکارآمدی خود را توجیه کنند. زیرا آنها بر اساس شناخت کامل از سپهر سیاسی ایران ملت را وادار به رای به همین منتخبان کردند و در واقع انحراف معیار دموکراسی خواهی از آنجا رخ داد که شما خودتان، مسوولیت‌پذیری و وظیفه پاسخگویی را از دوش منتخبان مورد حمایت خود برداشتید و در مقابل مطالبه‌گری مردم نیز دست به فرافکنی و توجیه زدید.آن روز که صدای نمایندگان منتقد دولت در داخل جمع اصلاح‌طلبان را خفه می‌کردید و می‌گفتید آب به آسیاب مخالفان تندروی دولت نریزید، آن زمان که نمایندگان منتقد را بایکوت کردید و آن زمان که مخالفت با هر وزیری را با این توجیه که در زمان دولت خاتمی یا هاشمی فلان مسوولیت را داشته پس از او حمایت کنیم، پاسخ دادید و در نهایت هم وزارتخانه‌ها را به محل توزیع پست بین اعضای احزاب گعده‌ای خود تبدیل کردید، زمانی بود که باید می‌ایستادید و محکم می‌گفتید آقای دولت ما به شما رای دادیم برای این امور اگر می‌توانی انجام بده و اگر نمی‌توانی پاسخگو باش و گرنه استعفا بده. اما چون مردم هفت سال و نیم بده و بستان‌های شما با دولت و قربانی شدن رای‌های‌شان برای منافع شما و این دولت را دیده‌اند، امروز که در ماه‌های پایانی عمر دولت، حرف از استعفا می‌زنید یا ژست منتقد می‌گیرید و باز آنها را به انتخاباتی دیگر فرامی‌خوانید، حنای‌تان برای‌شان رنگی ندارد، کما اینکه در انتخابات اسفند ماه گذشته نیز چنین بود.اصلاح‌طلبان به خاطر رفاقت‌ها و بده و بستان‌ها هرگز از رییس‌جمهور بگیر تا معاونان ایشان و وزرا را پاسخگو نکردند در حالی که در شیوه دموکراتیک و حتی گذار به دموکراسی، ملت به کاندیدا‌ها رای می‌دهند تا واسط بین ملت و حاکمیت شوند و خواسته‌ها و مطالبات آنان را پیگیری کنند. آقایانی که سال 96 در ستادهای انتخاباتی می‌گفتند مردم نه برای چهار سال که برای تعیین سرنوشت دو دهه آینده کشور، بیایند و به روحانی رای بدهند، اکنون که انتخابات نزدیک است حرف‌هایی می‌زنند که آدمی به همه‌چیز شک می‌کند، می‌گویند باید قدرت به منتخبان ملت بازگردد! دوستان اصلاح‌طلب، آیا پس از گذشت قریب به 24 سال از تولد جریان سیاسی‌تان، هنوز وقت آن نشده که به جای مقصر دانستن مردم و دولت پنهان و آسمان و زمین، یک سوزن هم به خودتان بزنید و ببینید چگونه با توجیهات بی‌مبنا، دولت را غیرپاسخگو کردید؟ آیا نباید به دنبال نقش و سهم خود در بر باد دادن سرمایه‌های اجتماعی و امید و اعتماد ملت بگردید؟ آیا اصلا می‌دانید در کجای معادلات سیاسی امروز ایران ایستاده‌اید؟ آیا وقتی در توییتر، با زبان نرم خود درباره اعدام، تغییر عکس روی جلد کتاب ریاضی، وضعیت ارز یا کرونا و هر چیز دیگری با هر سطحی نقد هوایی می‌کنید و سوال می‌کنید البته با ضمیر مرجع نامعلوم، فکر نمی‌کنید که وظیفه دارید از این دولت به عنوان واسط بین ملت و سایر قوا و حاکمیت به‌صورت کلان و همچنین وزرا، معاونان رییس‌جمهور به‌صورت اخص و از همه بالاتر شخص رییس‌جمهور به عنوان مسوول اجرای قانون اساسی با تعهد به پاسداری از اجرای درست آن را در مقابل مردم پاسخگو کنید و از آنها جواب قانع‌کننده بخواهید؟ اینکه چنین چیزی را از کسی که مسوول اجرای قانون اساسی است، طلب نمی‌کنید و به او نمی‌گویید که باید در دفاع از حقوق ملت به عنوان منتخب آنها، در مقابل تضییع حق مردم بایستد و با سایر ارکان حاکمیت چانه‌زنی کند، به دلیل حیاط خلوت رانت و رفاقت و امثال اینها نیست؟ آیا مردمی که اینها را می‌بینند، از انتقادهای توییتری و اینستاگرامی شما، چیزی جز شو اف و قهرمان بازی‌های فیک آن‌لاینی استنباط دیگری خواهند داشت؟ بله دوستان مدعی اصلاحات، در تمام این سال‌ها بزرگ‌ترین انحراف معیار تاریخ سیاسی ملت ایران توسط شما و پدرسالاران، بزرگان و پر مدعا‌ترین‌های این جریان رخ داده است. میل به دموکراسی یعنی مشارکت سیاسی در انتخابات و انتخاب گزینه مدنظر و سپس مسوول کردن وی در قبال حق ملت حتی اگر حاکمیت به وی پاسخگو نباشد، عدول از این موضوع یعنی همکاری با آن چیزی که نامش را دولت پنهان گذاشته‌اید تا در سایه‌اش، همه ناکارآمدی خود را توجیه کنید. این سازش شما با دولت آشکار و اجرای مشترک منویات آنچه دولت پنهان می‌نامید، بزرگ‌ترین خیانت تاریخ سیاسی این کشور است و قطعا مسوول ناامیدی مردم از انتخابات و اصلاحات و نیل به دموکراسی در این کشور، پیش و بیش از همه شمایید.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها