کد خبر: 438246
|
۱۳۹۹/۰۷/۲۰ ۱۳:۰۰:۰۰
| |

محمد درودیان، پژوهشگر تاریخ جنگ، در گفت‌وگوی ویدئویی با «اعتمادآنلاین» پاسخ داد:

آیا حمله عراق به ایران اجتناب‌ناپذیر بود؟

محمد درودیان، پژوهشگر تاریخ جنگ، در پاسخ به این سوال که «آیا حمله عراق به ایران اجتناب‌ناپذیر بود» گفت: وقتی ما از اجتناب‌پذیری یا اجتناب‌ناپذیری یک امر تاریخی صحبت می‌کنیم. بحث تاریخی نمی‌کنیم، مجادله می‌کنیم. وگرنه امر تاریخی اگر اجتناب‌ناپذیر بود، یعنی می‌شد نشود، نمی‌شد.

حجم ویدیو: 20.83M | مدت زمان ویدیو: 00:08:52 دانلود ویدیو
کد خبر: 438246
|
۱۳۹۹/۰۷/۲۰ ۱۳:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| محمد درودیان، پژوهشگر تاریخ جنگ، در گفت‌وگو با اعتمادآنلاین گفت: معتقدم امام اساساً به صدام اطمینان و اعتماد نداشت و همیشه این بی‌اعتمادی را بیان می‌کرد. حتی به کشور عربی نصیحت کرد گفت مساله‌اش با ما حل شود، به سراغ شما می‌آید و شناختی که از صدام داشت حالا یک دید الهی داشت یا... برداشت درستی از صدام داشت.

بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

*پس با این تفاسیری که حضرتعالی فرمودید جنگ ایران و عراق یا حمله نظامی عراق به ایران اجتناب‌ناپذیر بود. یعنی باید اتفاق می‌افتاد. با نگاه تاریخی و با تغییر موازنه‌ای قدرت که در منطقه و آرایش بین‌المللی اتفاق افتاده بود.

احسنت! وقتی ما از اجتناب‌پذیری یا اجتناب‌ناپذیری یک امر تاریخی صحبت می‌کنیم. بحث تاریخی نمی‌کنیم، مجادله می‌کنیم. وگرنه امر تاریخی اگر اجتناب‌ناپذیر بود، یعنی می‌شد نشود، نمی‌شد. پس می‌شد بشود که شده. انگار شما بگویید درودیان آمدن شما اشتباه بود. می‌شد نیایید. اگر می‌شد نیایم که نمی‌آمدم. پس وقتی من آمدم همه چیز از سلامتی، خودرو، سردبیر محترم، هماهنگی‌ها، تعهد ما به قولی که دادیم، همه اینها جمع شده که ما آمدیم. بنابراین نمی‌شد نیایید؟ اگر می‌شد نیاییم که نمی‌آمدیم. پس آمدیم، شده که آمدیم. در واقع مجادله است.

*2 سوالم در میانه بحث گم شد. یکی اینکه صدام حسین....

کجای سوال گم شد؟ چون شما یک سوال محوری دارید که در مورد وقوع جنگ است.

*نه یک سوال راجع به صدام است که...

اینکه آیا جنگ اجتناب‌ناپذیر بود یعنی می‌شد جنگ نشود؟ من توضیح دادم خود جنابعالی نقش‌ها را گفتید من بیان کردم که اجتناب‌ناپذیر بود. یعنی سوال اول را جواب دادیم.

آقای دعایی گفت، امام نپذیرفت صدام به ایران بیاید

*بله، شبهه‌ای که ایجاد می‌شود آقای دعایی هم اخیراً یک فایل صوتی و تصویری هم از خودشان منتشر کردند گفتند یک خیانت تاریخی در حق حضرت امام می‌شود که صدام پیام فرستاد که بیایید با هم صلح کنیم، بنشینیم و امام قبول نکرد و منجر به وقوع جنگ شد، چرا صدام در همان ماه‌های ابتدایی پیروزی انقلاب، می‌خواست با ایران ارتباط دیپلماتیک برقرار کند و آقای دعایی می‌گوید من به خدمت امام آمدم، گفتم آقای هاشمی را معرفی کنید امام گفتند که بگذارید دولت تشکیل شود، مجلس تشکیل شود، دولت رسمی ایران مذاکره کند. این شبهه را ایجاد کردند که اگر امام آن پیشنهاد دیپلماتیک را قبول می‌کرد ممکن بود جنگ اتفاق نیفتد.

این بحث سوال شما 2 بخش است. یکی روایت‌های آقای دعایی است و دیگری موضع امام و قضاوتی که در موردشان می‌شود. آقای دعایی 2 روایت کرده است؛ یعنی یک بار یک راویت می‌کند نقطه مقابل این روایت و بازتاب آن روایت اول، سوال دوم شد. می‌گوید من رفتم عراق، صدام مرا صدا زد. من بر اساس آن کتاب «نقد و بررسی پرسش‌های اساسی جنگ» پیش آقای دعایی هم رفتم بزرگواری کردند و مرا پذیرفتند داستان عراق را گفت که مسائل چه بود وقتی سفیر بود، چه اتفاقاتی افتاده. بعد از آن هم یک جایی نقل می‌کنند من خودم نقل‌شان را خواندم. ایشان می‌گوید مرا صدام خواست. مایل بود به ایران بیاید و من رفتم خدمت امام که ایشان را ببینم. امام قلب‌شان بیمار بود و در بیمارستان بودند و وقتی به بیمارستان رفتم، موضوع را گفتم. امام فرمودند برو من بعداً جواب می‌دهم و من بعد که رفتم، امام نپذیرفت صدام به ایران بیاید و تعبیرشان این بود که او می‌خواهد از مشروعیت ما استفاده کند؛ یعنی یک کشور انقلابی برای توجیه حکومتش آنجا. بعد آقای دعایی بازتاب این حرف و استنادی که به ایشان کردند- در همین سوالی که شما کردید- این روایت را تکمیل کرد یا اصلاح کرد یا بازبینی کرد. پس اینکه آقای دعایی چه گفتند...

امام به صدام اعتماد نداشت

*کدامیک دقیق‌تر و صحیح‌تر هستند؟

[برای] من مرجع یک روایتی که صدام چه کسی را صدا زده، چه گفته، آمده نزد امام چه شنیده، یک کسی است به نام آقای دعایی. این 2 روایت می‌کند. صحت این روایت و میزان تطابقش را باید خود ایشان پاسخگو باشد. ما نمی‌توانیم به جای آقای دعایی جواب دهیم. باید خود آقای دعایی بگوید آن بیان اول‌شان چه بود؟ وقتی بازتاب پیدا کرد بیان دوم‌شان چه بود؟ این مربوط به خودشان است، اما در مورد موضع امام که اینجا چه بوده و بعضی‌ها می‌گویند اگر صدام را می‌پذیرفت جنگ نمی‌شد، من این را قبول ندارم. توضیح هم می‌دهم.

اولاً من معتقدم امام اساساً به صدام اطمینان و اعتماد نداشت و همیشه این بی‌اعتمادی را بیان می‌کرد. حتی به کشور عربی نصیحت کرد گفت مساله‌اش با ما حل شود، به سراغ شما می‌آید و شناختی که از صدام داشت حالا یک دید الهی داشت یا...

صدام به هیچ تعهدی پایبند نبود مثل ترامپ/ صدام دنبال جنگ بود

*یا به خاطر حضورشان در آن مقطعی که در عراق بودند....

بله، یا سیاسی بود، برداشت درستی از صدام داشت. یعنی صدام به هیچ تعهدی پایبند نبود و نشان هم داد؛ مثل شخصیت ترامپ. در این چهار سال با چه کشوری توافق کرده است؟ با نزدیکانش توافق کرده به هم زده، خب، ما هم اگر توافق کنیم بی‌اعتمادی محض است.

اما اینکه تصور کنیم صدام می‌آمد نمی‌شد، من معتقدم نیست. صدام دنبال جنگ بود. با یک درخواست ملاقات و اینکه اگر می‌آمد جنگ نمی‌شد، قضاوت عجولانه‌ای است. صدام دنبال جنگ بود منتها می‌خواست یک سفری کند از مشروعیت این سفر و اتفاقاتی که می‌افتد برای حمله استفاده کند و بگوید دیدید رفتم مذاکره کردم و مطالبات داشتم، نشد. مطالبات صدام از ایران چه بود؟ یک چیزی بود ما باید ببینیم می‌توانستیم آن را بدهیم یا نه. می‌گفت من قرارداد 75 را در موضع ضعف امضا کردم. صراحتاً هم گفته. آشکار گفته که من در موضع ضعف بودم، موضع ضعیفی بود، الان باید تغییرش دهیم.

اگر قرارداد 1975 الجزایر را لغو می‌کردیم، نسل امروز نمی‌گفت عرضه نداشتید از قراردادی که شاه بسته و صدام را سر جایش نشانده بود، دفاع کنید؟

*می‌خواست انتقامش را از شاه بگیرد.

بارک‌الله. ما می‌توانستیم تغییر دهیم؟ حالا این نسلی که می‌گوید چرا جنگ شد، اگر ما رفته بودیم با صدام قرارداد 75 را لغو کرده بودیم، همین نسل نمی‌گفت عرضه نداشتید از قراردادی که شاه بسته بود و صدام را سر جایش نشانده بود، دفاع کنید و رفتید این را دادید؟ این سوال را می‌پرسید. این یک.

دوم صدام کِی به ملاقات با امام می‌آید؟ اسفندی که امام در بیمارستان است. درست است؟ 18 شهریور سال 58 آقای یزدی با صدام در هاوانا ملاقاتی داشت و از این ملاقات سه روایت وجود دارد. یک ملاقات آقای لواسانی می‌کند که از طریق وزارت خارجه در روزنامه چاپ شد که من خواندم. یک روایت صلاح عمر علی می‌کند که بعداً سفیر عراق در سازمان ملل می‌شود. یک روایت هم آقای یزدی می‌کند که به من گفت. می‌گوید رفتم در اتاق نشسته بود پایش را انداخته بود یک سیگار برگ می‌کشید. می‌گفت با تبختر به من می‌گفت شما تاریخ عراق را می‌دانید؟ می‌گفت، من هم گفتم شما تاریخ حوزه هزار ساله نجف را می‌دانید؟ که من به شوخی گفتم پس شما هم که انقلابی جواب دادید. ایشان خندید. و داستانی می‌گذرد که باید دوستان به سایتم مراجعه کنند.

*خلاصه‌ای از آن را بگویید به نظرم بد نیست.

خلاصه این است که صلاح عمر علی می‌گوید، وقتی این هیات آمد، وقتی رفتند من خیلی خوشحال شدم گفتم اختلافات ما با عراق حل می‌شود. می‌گفت، در دستگاه وزارت خارجه عراق بعضی‌ها مخالف این ملاقات بودند، ولی من ملاقات را درست کردم. می‌گفت، صدام کنار یک استخری بود مرا صدا کرد [و] گفت بنشین. گفت از این ملاقات چه ارزیابی‌ای‌ می‌کنید؟

*از ملاقات با آقای یزدی؟

بله، البته هیات ایرانی می‌گوید. من ترجمه این را در سایتم که الجزیره مذاکره کرده زدم. می‌گفت، من خیلی خوشحال بودم گفتم خیلی خوب شد و این مساله با ایران حل می‌شود. می‌گفت، مرا تحقیر کرد گفت تو از سیاست هیچ چیزی نفهمیدی. کاری با ایرانی‌ها خواهم کرد مثل تشتی که از آسمان به زمین می‌افتد صدایش همه جهان را می‌گیرد، صدایش همه عالم را بگیرد. یک فرصت تاریخی برای عراق به وجود آمده که صد سال یک بار تکرار می‌شود. صدامی که سال 58 و قبل از تصرف سفارت آمریکا، به وزیر خارجه ما این را در ملاقات می‌گوید، اسفند آمده که با امام توافق کند که جنگ نشود، باید اینها که ادله تاریخی هستند را کنار هم گذاشت. هر تک‌‌خبری را مبنا قرار دهیم، اگر این ملاقات می‌آمد جنگ نمی‌شد، ما باید اسناد و ادله تاریخی را ببینیم و مبتنی بر این قضاوت کنیم.

**مشروح این گفت‌وگو را اینجا ببینیم و بخوانیم.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها