آیتالله عباسعلی روحانی مطرح کرد:
50 سال پای درس آیتالله صانعی
یکی از شاگردان آیتالله العظمی یوسف صانعی که از سالهای دهه 40، یعنی بالغ بر 50 سال پیش، در مدرسه فیضیه قم با ایشان آشنا شده و در درس مکاسب این استاد صاحب نام حوزه علمیه شرکت کرده و تا اواخر عمر آیتالله صانعی ملاقاتهای مکرر با ایشان داشته، خاطرات شیرینی از حضور پای درس استاد دارد.

اعتمادآنلاین| یکی از شاگردان آیتالله العظمی صانعی(ره) گفت: اعتقاد من این است که سال 88 هم که ایشان از میرحسین موسوی حمایت کردند و بعد اتفاقاتی که افتاد تشخیص دینی ایشان بود که ایشان را روی موضع خودش نگه داشت. اصلا اهل جناح بندی نبود و فقط ارزشهای دینی برای ایشان مهم بود و محور هم امام خمینی(س) بود. یعنی فوقالعاده شیفتگی نسبت به امام داشت و اگر کسی متعرض امام می شد واقعا برآشفته می شد. روی دینش هم خیلی حساس بود. روی این محورها ایستاد و صدمه هم خورد. هزینه داد ولی من یکی دو بار بعد از آن قضایا دیدمش، وجدانش خیلی آرام بود. به خاطر این که احساس می کرد وظیفه شرعی اش را عمل کرده است.
یکی از شاگردان آیتالله العظمی یوسف صانعی که از سالهای دهه 40، یعنی بالغ بر 50 سال پیش، در مدرسه فیضیه قم با ایشان آشنا شده و در درس مکاسب این استاد صاحب نام حوزه علمیه شرکت کرده و تا اواخر عمر آیتالله صانعی ملاقاتهای مکرر با ایشان داشته، خاطرات شیرینی از حضور پای درس استاد، دقت نظر ایشان در تدریس، مواضع سیاسی و علمی شجاعانه و زندگی زاهدانه ایشان دارد. در گفت و گویی با او سعی کرده ایم این خاطرات را مرور کنیم.
آنچه در ادامه می آید مشروح گفتوگو با آیتالله عباسعلی روحانی است:
*سابقه آشنایی شما با آیتالله العظمی صانعی(ره) به چه زمانی بر می گردد و چه خاطراتی از ایشان دارید؟
من در همان سالهایی که به قم آمدم؛ اوایل دهه 40 بود که از بعضی شاگردان فاضل و مبرز امام بین طلبهها نام نیکی برده می شد و یکی از آنها مرحوم آیتالله العظمی صانعی بود. من هنوز ایشان را ندیده بودم ولی ذکر خیر ایشان در محافل طلبگی و بین طلبهها بود. تا اینکه توفیقی شد در خدمت جمعی از دوستان همبحث و همدرسمان در مدرسه فیضیه خدمت ایشان رسیدیم.
عصرهای مدرسه فیضیه عصرهای محفلی بود. معمولا طلبههای هر شهر و استانی همدیگر را پیدا می کردند و در ایوان، کتابخانه یا مدرَس دور هم جمع می شدند و مسائل داخلی خودشان را مرور می کردند. مثلا ترکها با هم، فارسها با هم و لرها با هم بودند. می شد هم که این محفلها محفلهای غیر این جهت باشد. یعنی لر و فارس و غیره که با هم همدرس بودند گاهی با هم می نشستند.
شاید 100 گروه از این محفلها در مدرسه فیضیه تشکیل می شد. یکی از این گروهها گروه فضلای اصفهان بود. بعضی از مدرسین آن موقع حوزه علمیه قم گاهی در محلی می نشستند و طلبههایی که می خواستند استفاده کنند دور اینها جمع می شدند. از جمله یکی از آنها محفلی بود که آیتالله صانعی حضور داشتند و ما هم با بعضی از رفقا به آن جمع وصل شدیم و من ایشان را خیلی پر انرژی دیدم. از همان سالهای حدود 47 ایشان خیلی پر شور از امام خمینی(س) یاد می کردند. به ایشان علاقمند شدیم و با اینکه من آن درس را خوانده بودم، قرار گذاشتیم که در درس ایشان شرکت کنیم.
*اسم درس را هم برای ما می فرمایید؟
مکاسب بود. ایشان کتاب البیع را درس می دادند و من با آن جمع از دوستانم که بعضی از آنها به رحمت خدا رفته اند درس ایشان شرکت می کردم. این اولین ارتباط نزدیک و هر روز من با ایشان بود که از آن درس خیلی خاطرات شیرینی دارم.
*از همدرسهای شما در آن دوره چه کسانی بودند؟
همه آنها را یادم نیست؛ ولی دو نفر از آنها را که بعد از درس با همدیگر مباحثه می کردیم، یکی مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حسن ابراهیمی نجف آبادی بودند که جا دارد از ایشان به نیکی یاد کنم. خیلی مرد شریف و وارسته ای بود. یعنی خلقیاتی داشت که منحصر به خودش بود. کاش یادنامه ای از ایشان تهیه می شد که من مجموعه خاطراتم از ایشان را می گفتم. دیگری هم آیتالله سیدمحمدهاشمی تیرانی بود که از اعضای دفتر امام بود و هنوز هم با بیت امام ارتباط دارد. الآن هم بحمدالله از مدرسین خارج فقه و اصول قم هستند. ایشان هم در آن درس حضور داشتند و درس را در مدرسه فیضیه سه نفری مباحثه می کردیم. آن درس شاید نزدیک یک سال طول کشید.
مدرسین در حوزه دو دسته هستند. یک دسته کسانی که مثل اینکه وظیفه خودش می داند یک درس بدهد و خیلی تعهدی نسبت به این ندارد که شاگردان چیزی از آن درس می گیرند یا نمی گیرند. یک دسته از مدرسین، که تعداد آنها کم بود، کسانی هستند که درس را وظیفه می دانند و بعد هم تعهد دارند که درس را بفهمانند و عنایت دارند که هیچ کدام شاگردان نفهمیده از پای درس پا نشوند. این استادان باید خیلی انرژی بگذارند. چون سطح گیرندهها متفاوت است و گیرندههای ضعیف هم در درس هستند.
آیتالله العظمی صانعی(ره) از قسم دوم بودند. یعنی مدرسی بود که اصرار داشت درس را همه بفهمند و خیلی هم انرژی می گذاشت. من این خصوصیت را کم در استادان دیدم و می توانم بگویم آیتالله صانعی در این حد منحصر به فرد بود. جمله ای هم داشتند و همیشه از قول یکی از اساتیدشان در اصفهان نقل می کردند و می گفتند ایشان می گفت من درس را که می خواهم بگویم دوبار مطالعه می کنم. یک بار خوب مطالعه می کنم که خودم بفهمم و یک بار که بیشتر باید وقت بگذارم، مطالعه می کنم که چه طور بفهمانم.
از خصوصیات دیگر درس مکاسبی که من می رفتم این بود که خیلی دقیق بود. این هم استاد و مدرس را با سختی مواجه می کند. استادی به نام مرحوم آیتالله شیخ مجتبی لنکرانی در نجف داشتیم؛ از علمای هم رده مرحوم آیتالله خویی و سالها با آیتالله خویی همدرس و همبحث بود. او هم ویژگیهای خاص خودش داشت. ترازش تراز مراجع بود ولی هیچ وقت رساله نداد و همیشه هم مکاسب درس می داد و هیچ بالاتر نرفت. چند سالی هم اصفهان مقیم شده بود و طلبهها متقاضی بودند که درس خارج بگوید و می گفت همه چیز در همین مکاسب هست.
مرحوم آیتالله صانعی در درس مکاسبی که می گفتند اولا کل شیخ انصاری را از حفظ برای شاگردان تقریر می کردند و خیلی هم خوش بیان بودند و واضح صحبت می کردند. بعد آن حرفها را در متن سطر به سطر تطبیق می کردند و خیلی دقت داشتند که چیزی از فرمایشات شیخ را در متن جا به جا نکنند؛ و این کار سختی است. کسانی که از روی متون عالی حوزه مثل رسائل، مکاسب و کفایه درس گفته اند می دانند این کار سخت است. انصافا در آن درس وقتی آقای صانعی برای تطبیق می آمد می دیدیم که دقیقا همان را در این سطر شیخ می شود پیدا کرد. یعنی دقت نظر خیلی بالایی داشت.
به نظر من این جزو امتیازات شیخ انصاری است که در تحقیقات اصولی و فقهی به شدت باز عمل کرده است. بعضی از متون اصولی و فقهی ما به شدت دچار دگماتیسم است. یعنی نویسنده یا محقق روی یک مطلب می بندد و می گوید حرف فقط همین است. مرحوم آخوند خراسانی در کفایه زیاد می گوید که «و قد عرفت بما لامزید علیه». یعنی مطلبی که ما گفتیم همین است و چیزی جز این ندارد. اما شیخ انصاری مطلبی را تحقیق می کند و می گوید دلیل قرآنی و روایی این است و اجماع و شهرت این را می گویند، بعد می گوید ممکن است کسی خدشه کند و بگوید این درست نیست. معمولا نمی شود یک نظر جزمی و قطعی از شیخ انصاری در مسأله ای گرفت. لذا طلبه وقتی مکاسب و رسائل شیخ انصاری را می خواند باز بار می آید و به اندیشههای دیگر هم میدان بروز می دهد.
کفایه چنین اجازه ای نمی دهد و می گوید همه حرف همین است. من دیده ام بعضی از شاگردان این شعبه مکتب نجف که وصل به آخوند خراسانی می شود از مراجعی هستند که در قم بودند و یا هستند، گاهی در درس می گفتند این مطالبی که ما می گوییم را اگر فهمیدی دیگر نجف هم که بروی خبری نیست. یعنی حرف همین است که من می گویم. اگر ما این ذهنیت را به مخاطب القا کنیم، برای تحقیق آفت است. عرض من این است که معصوم می تواند این حرف را بزند. امیرالمؤمنین(ع) می تواند بگوید «الیمین و الشمال مظله و طریق الوسطی هی جاده» و یا قرآن می تواند بگوید «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ». امام باقر(ع) فرمود از در خانه ما که دور شوی حقیقت دیگر جایی نیست.
ولی یک عالم دینی که با صدها سؤال، تردید و شک به دریا می زند تا حکم خدا را بگوید، مشکل است بگوید این حرف آخر است. در مکتب شیخ انصاری این ویژگی هست که نمی گوید این حرف آخر است. مرحوم آیتالله العظمی صانعی تربیت شده این شاخه از مکتب قم و نجف است. یعنی به اندیشههای فقهی و اصلی دیگر حق عرض اندام می داد که آنها هم استدلالشان را بیاورند. چه بسا در حرف طرف مقابل حقیقتی باشد که قانع بشوی و بپذیری.
ویژگی دیگر درس آیتالله العظمی صانعی بیان شیرین بود. این از امتیازات منبرهایی بود که حضرت آیتالله العظمی صانعی در آن دوران تهران، اصفهان و هرجایی که دعوت می کردند دهه محرم، صفر و ماه رمضان برای منبر می رفتند. بخشی هم به خاطر این بود که برای امرار معاش نیاز داشتند که منبر بروند.
*در سنین جوانی؟
بله. همان سالی هم که ما پیش ایشان درس می خواندیم منبر می رفتند. یعنی دهه محرم یا ماه رمضان ایشان تهران بودند و اینجا مریدانی داشتند و دعوتشان می کردند و منبر می رفتند و موعظه می کردند.
مدرسی که پا به منبر داشته باشد با مدرسی که پا به منبر نداشته باشد خیلی فرق دارد. یعنی مدرس یا استاد حوزوی که باید برای مردم حرف بزند ناچار است جوری حرف بزند که مردم بفهمند و در حقیقت زبانش مردمی، باز و گویا می شود. نوع کسانی که اهل منبر هستند بهتر صحبت می کنند تا علمایی که اهل منبر نبودند؛ آنها سخت تر صحبت می کنند. در حقیقت منبرهایی که علما می رفتند برای آنها تمرین سخنرانی بود و خیلی فرق هست بین آدمی که برای صحبت کردن تمرین کرده و کسی که تمرین نداشته است.
از ویژگیهای مرحوم آیتالله صانعی به دلیل با مردم بودن و منبر رفتن این بود که بیان شفافی داشت. من در اساتیدم که خیلی خوش بیان بودند می توانم از مرحوم آیتالله العظمی منتظری نام ببرم که پیچیده ترین مسائل علمی را در بیان انقدر نرم می کردند که شما راحت می گرفتید. عالمی هم بود و الآن هم هست که ساده ترین مطالب علمی را آنچنان پیچیده می کند که بعد از یک ساعت هم نمی فهمی چه می خواهد بگوید. این موهبتی بود که خدا به مرحوم آیتالله صانعی داده بود.
ویژگی دیگر درس و جنبه تربیتی ایشان این بود که با شاگردان می جوشیدند و نمی آمدند یک درس بگویند و بروند. وقتی درس می گفت اولا نگاهش به همه یکسان و با محبت بود. درس که تمام می شد گاهی شاگردان دور ایشان را می گرفتند که سؤالاتشان را بپرسند. حوصله می کرد و یک یک سؤالات را جواب می داد و بعضی وقتها هم که خسته می شد، پا می شد و طلبهها دنبال ایشان راه می افتادند.
گاهی من پشت سر ایشان بودم و سؤالی هم نداشتم؛ من می خواستم به مدرسه بروم و ایشان هم می خواست به فیضیه برود. بر می گشت و می گفت که آقای روحانی نروید من شما را کار دارم. خلوت که می شد می گفت ظهر کجایی؟ گفتم حجره؛ گفت ناهار بیا برویم خانه ما و آقای فلانی شما هم بیایید. گفت نمی دانم در خانه چه چیزی پخته اند؛ اگر هیچ چیزی هم نبود نان خالی و پنیر داریم. نماز ظهر را با مرحوم آیتالله سیداحمد زنجانی(پدر آیتالله العظمی سیدموسی شبیری زنجانی) در فیضیه می خواندیم و همراه آقای صانعی به منزل ایشان می رفتیم.
خیلی این اتفاق می افتاد و منحصر به من هم نبود. با بعضی از طلبههای درس دیگر ایشان همین مشی را داشتند. به نظر من این هم بر می گشت به دوران فقر و تنگدستی که ایشان در طلبگی گذرانده بود و فقر و گرسنگی طلبهها را می فهمید. در ذهن ایشان این بود که نکند طلبه چیزی نداشته باشد و ظهر به زحمت باشد؛ امروز را خانه ما بیاید و ناهار بخورد. آن موقع من حدود 20 سال سن داشتم و شاگردان درس ایشان هم به جز دو نفر، بقیه در همین رنج سنی بودند. بعضا هم نیاز نداشتند ولی بعضی مواقع واقعا دعوت ایشان به موقع بود.
خدا رحمت کند خانم ایشان، چه زن صبور، با فضیلت و بزرگی بود. بی جهت نبود وقتی خانم ایشان از دنیا رفت در تشییع جنازه ضجه می زد. شاید بعضیها بگویند بد است ولی ایشان اصلا به این حرفها توجه نداشت. خیلی زن با فضیلتی بود و مثل اینکه بچههای خودش آمده اند پذیرایی می کرد.
*نظر شما در خصوص فتاوای بعضا منحصر به فرد ایشان چیست؟
فقه مرحوم آیتالله صانعی فقه جواهری بود. یعنی فقهی نبود که فقه سنتی جواهری را به تعبیر امام خمینی(س) دور زده باشد. یکی دیگر از ویژگیهایی که زندگی با مردم به فقیه می دهد روزآمد کردن فقه است. یعنی شخصیتی مثل ایشان که هم ملّای حوزه است و هم منبر می رود و نوعا هم تیپهای روشن فکر زیاد پای منبر ایشان می آمدند، طبعا سؤالاتی می کردند و ایشان باید پاسخگو می بود. این پاسخگویی و عقلانی نشان دادن دین اسلام و فقه اهل بیت(ع) ایشان را به روشهای جدیدی برد.
اینکه ما با نیمی از جامعه که زنها باشند برخورد دسته دومی داشته باشیم و بگوییم دیه آنها نصف است را چطور باید جواب داد؟ ایشان خودشان را مدافع فقه اهل بیت(ع) می دانستند و معتقد بودند فقه اهل بیت(ع) در هر زمانی باید سرآمد باشد و نمی شود بگوییم همین است که هست و از اشکال فرار کنیم. خود این مواجه شدن با شبهات در حوزه متدینین روشن فکر ایشان را واداشت به اینکه در شیوهها تجدیدنظر کند.
آیتالله صانعی در اجتهادشان دو اصل داشتند که به نظر من رکن تحول آیتالله صانعی در فقه است. یکی اینکه ایشان به شدت قرآن را اصل می دانستند. ما کتاب فقهی هم داریم که فقیه اصلا کاری به آیه قرآن ندارد و می گوید روایات چه گفته و فقها چه گفته اند. آیتالله صانعی معتقد بود منبع اصلی فقه ما قرآن است و روایات حاشیه قرآن هستند. لذا اگر ما بخواهیم بفهمیم که روایات درست هست یا نیست باید بر قرآن عرضه کنیم. اگر قرآن این روایات را تأیید کرد پذیرفته است ولی اگر روایتی باشد که نقطه مقابل قرآن است باید این روایت را به سینه دیوار زد.
دوم این است که ایشان اصلی به نام «عدالت» دارد و می گوید هیچ حکمی از احکام اسلامی نمی تواند غیر عادلانه باشد. چون قرآن، پیامبر(ص) و معصومین(ع) همه برای اجرای عدالت آمده اند و چیزی که طبیعت بشر می پذیرد عدالت است. اگر یک قدم از عدالت دور شوی هیچ فطرتی آن را نمی پذیرد و می گوید چیزی که ضد عدالت است و عقل آن را عادلانه نمی داند حتما حرف خدا نیست. در بحث تساوی دیه مرد و زن عمده استدلال ایشان به همین اصل عدالت است. هیچ فقیهی هم نمی تواند اصل عدالت را رد کند و بگوید یک جاهایی هم عدالت نباشد طوری نیست. آیتالله صانعی می گوید اگر عدالت اصلی است که نمی توان به آن خدشه وارد کرد و همه قبول داریم که تمام احکام دین عادلانه است، اگر جایی عادلانه نبود باید بگوییم آن حکم عادلانه نیست.
اما مسأله بلوغ دختر در 13 سالگی استنباط فقه جواهری ایشان است. عده ای روایت آورده اند که 9 سالگی است و ایشان هم روایت آورده اند که 13 سالگی است.
ایشان یک سری فتاوای اختصاصی دارند که به نظر من جای کار دارد و آقازادههای ایشان که جزو فضلا و مدرسین خوب حوزه هستند وقت بگذارند و با شاگردانی که سالهای درس خارج ایشان را درک کرده اند، فتاوای اختصاصی مرحوم صانعی را با استدلالهایی که داشته اند تدوین کنند و در اختیار جامعه علمی بگذارند و جامعه علمی هم نقد کند و آنها دوباره دفاع کنند. این رفت و برگشت باب علمی بسیار خوبی را باز می کند. اینکه بخواهند با توهین و مسخره کردن به جنگ فتوای ایشان بروند بیشتر جا می افتد.
*مواضع سیاسی ایشان چقدر به مردمی بودن ایشان و اصل عدالتی که شما به آن اشاره کردید برمیگردد؟
بدون اینکه من بخواهم وارد جزئیات مواضع سیاسی ایشان بشوم، یک اصل کلی را در آیتالله صانعی می شود دید. از همان زمانی که من با ایشان آشنا شدم و ارادت پیدا کردم همیشه این را در وجود ایشان دیدم که بسیار نسبت به دین دغدغه مند بود و اگر تشخیص می داد کاری را خدا می پسندد که انجام دهد، تأمل نمی کرد و اگر تشخیص می داد کاری مورد بغض شارع است و خدا از این کار بدش می آید، به هر قیمتی آن را انجام نمی داد.
در داستان مرحوم آیتالله منتظری و حمله ای که به بیت ایشان شد، بیت آیتالله منتظری و ایشان تقریبا متصل به همدیگر است. ظاهرا ایشان در بیسیم محافظین شنیده بودند که گفته شده ایشان را بیرون بیاورید.
*یعنی آقای منتظری؟
بله. ایشان خیلی برآشفته می شود و سر و پای برهنه بیرون می آید و فریاد می زند و آن سناریو را بر هم می زند. غیر از اینکه مرحوم آیتالله صانعی ارادتی به آیتالله منتظری داشتند و ظاهرا مقطعی هم پیش ایشان سطح می خواندند، مسأله جان انسان مسلمان، آن هم در رده یک مرجع تقلید، خیلی برایش مهم بود؛ که نکند خدای ناکرده تعرضی به ایشان شود. فارغ از اینکه چه هزینه ای برای ایشان دارد به میدان آمد و سناریو آنها را بر هم زد. این به دغدغه مندی تعهد دینی اش بر می گردد؛ برای کس دیگری هم بود همین طور برخورد می کرد.
اعتقاد من این است که سال 88 هم که ایشان از میرحسین موسوی حمایت کردند و بعد اتفاقاتی که افتاد تشخیص دینی ایشان بود که ایشان را روی موضع خودش نگه داشت. اصلا اهل جناح بندی نبود و فقط ارزشهای دینی برای ایشان مهم بود و محور هم امام خمینی(س) بود. یعنی فوق العاده شیفتگی نسبت به امام داشت و اگر کسی متعرض امام می شد واقعا برآشفته می شد. روی دینش هم خیلی حساس بود. روی این محورها ایستاد و صدمه هم خورد. هزینه داد ولی من یکی دو بار بعد از آن قضایا دیدمش، وجدانش خیلی آرام بود. به خاطر این که احساس می کرد وظیفه شرعی اش را عمل کرده است.
*اگر نکته ای در پایان دارید برای ما بفرمایید.
درباره حضرت آیتالله العظمی صانعی سخن بسیار هست که حتما در مصاحبه کوتاه نمی گنجد ولی فقیه خیلی متواضعی بود. من چون طلبه هستم این را خوب می دانم که بعضی از علمای دینی هستند که یک سری آداب و پروتکلها برای آنها اصل است. مثلا بعد از رحلت آیتالله العظمی اراکی عده ای و از جمله جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم چند نفری را به مرجعیت معرفی کردند. یکی از آنها آیتالله العظمی شبیری زنجانی بود. من گاهی صبح در حرم حضرت معصومه(ع) به نماز ایشان می رفتم. بعد از نماز پیاده به منزلشان می رفتند و همراه بعضی از رفقا کنار ایشان راه می رفتیم و سؤال می پرسیدیم و استفاده می کردیم. بعد از اعلام مرجعیت یک بار دیدم ایشان بعد از نماز به نانوایی کنار حرم حضرت معصومه(ع) رفت و داخل صف ایستاد تا برای منزل نان بخرد و ما هم کنار آقا ایستادیم. یکی از دوستان به من یواش در گوش من گفت این چه مرجعی است که صف می ایستد تا یک نان سنگک بگیرد و به خانه ببرد؟ معمولا مراجع خادمی دارند و کسی خریدشان را انجام می دهد و خودشان برای خرید نمی روند.
ما این مرجع را مرجع مردمی می گوییم؛ که به پروتکل کاری ندارد. آیتالله العظمی صانعی از این قماش شخصیتها بود. مدتی که یک خرده مسائل امنیتی بالا گرفته بود ایشان خانه نشین شده بودند؛ و الّا بقیه مواقع همین جور بود که خودشان در صف بایستند و نان بخرند و به مغازه برای خرید بروند و امثال اینها بود. تا بچهها بزرگ نشده بودند خودشان همه خریدها را انجام می دادند. منهای مسائل امنیتی، باید سلوک یک مرجع این باشد و آیتالله العظمی صانعی دقیقا این بود. اصلا به پروتکلها، بگیر و ببندها و در و دربانها اعتقاد نداشت.
نکته دومی هم که خیلی برای هم جالب است، شخصیتهایی که چه به لحاظ دانشگاهی و چه به لحاظ حوزوی روشن فکر می شوند توقع این است که در مسائل ولایی نسبت به اهل بیت(ع) و امام حسین(ع) مقداری تحفظ کنند. آیتالله صانعی دقیقا عکس بود. روشن فکری خودش را داشت و فتاوایی داده که هنوز هیچ فقیهی نداده و جرأتش را هم داشته که بگوید. ولی اسم امام حسین(ع) که می آمد اشک از تمام وجودش می ریخت؛ و گاهی خودش را می زد. یعنی شیوه ای که یک عوام بسیار سنتی نسبت به گریه برای امام حسین(ع) دارد، با همان صفای عوامانه، آیتالله صانعی با آن مقام علمی، از آن شدیدترش را داشتند.
یک نکته برجسته دیگر آیتالله صانعی شجاعت اظهار نظر بود. من فقهایی را می شناسم که فتاوایی دارند و جرأت نمی کنند بگویند؛ خودشان به من گفته اند. ایشان هرچه می فهمید و فکر می کرد استنباط درستش از دین این است، تحفظ نمی کرد و همان را می گفت. واقعا من کم مثل ایشان سراغ دارم. در میان فقهایی که در رده مرجعیت قرار نگرفته اند داریم که می گویند حرفی را که می فهمند. من در نجف پیش مرحوم آیتالله صادقی تهرانی تفسیر قرآن می خواندم. ایشان هم هرچه می فهمید می گفت و انصافا در اظهار نظر شجاع بود و خیلی هم هزینه داد.
تشکر می کنم که این فرصت را به من دادید که بتوانم گوشه ای از حق استادی را ادا کنم و امیدوارم زندگینامه مفصلی برای آیتالله العظمی صانعی نوشته و جنبههای علمی ایشان خوب باز شود و زوایای زندگی زیسته ایشان که فقر تنگدستی شروع شد و تا آخر هم زندگی ساده ای حفظ کرد و با اینکه خدا امکاناتش را در اختیارش گذاشت، به زندگی اش گسترش نداد. این هم ویژگی آخر ایشان بود که حقیقتا تا آخر عمر زاهد ماند. با این ویژگی که حتی این زهد را هم نفروخت و این که خرج جایی و موقعیتی نکرد. ان شاء الله اینها در جایی جمع شود چون فراز و نشیبهای زندگی یک عالم دینی مثل آیتالله العظمی صانعی خیلی به درد دانشگاهیان و حوزویان می خورد.
منبع: جماران
دیدگاه تان را بنویسید