محمدصادق جوادیحصار، عضو حزب اعتمادملی:
مشارکت پایین در انتخابات ریاستجمهوری، نظام را با بحرانهای بینالمللی روبرو خواهد کرد
محمدصادق جوادی حصار، تحلیلگر سیاسی، ماه گذشته در گفتوگویی، چالشهای پیش روی ایران در قرن جدید را بررسی و بر لزوم احیای پیوند میان حاکمیت و مردم تأکید کرد.
اعتمادآنلاین| ایران در حال حاضر، یکی از سختترین دورههای سیاسی و اقتصادی خود در تاریخ را تجربه میکند. از طرفی فشار تحریمهای اقتصادی روز به روز تشدید شده و از سوی دیگر شیوع ویروس کرونا، نظام جمهوری اسلامی را دچار چالشهای جدی کرده است. همچنین تورم افسارگسیخته و رشد سرسامآور قیمتها سبب شده نگرانیها از میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 افزایش یاید. رد صلاحیتهای گسترده کاندیداهای حضور در مجلس یازدهم بهویژه از میان طیف اصلاحطلبان از سوی شورای نگهبان نیز یکی دیگر از دغدغههایی است که باعث شده از هماکنون شایعات فراوانی پیرامون خروج قطعی نام رئیس جمهوری اصولگرا از صندوقهای رأی شکل بگیرد.
محمدصادق جوادی حصار، تحلیلگر سیاسی، ماه گذشته در گفتوگویی، چالشهای پیش روی ایران در قرن جدید را بررسی و بر لزوم احیای پیوند میان حاکمیت و مردم تأکید کرد. این گفتوگو به دلیل برخی مشکلات ناشی از کرونا در محیط کار، با تأخیر منتشر میشود.
عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی، انتخابات 1400 را پیچی تاریخی و نقطه عطفی در مناسبات ملی ایران دانست و فردی را شایسته ریاست جمهوری توصیف کرد که ظرفیت تجمیع پتانسیلهای ملی را داشته باشد. ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
در آستانه ورود به قرن جدید قرار داریم. به نظر شما در قرن آینده با چه چالشهایی به لحاظ حکمرانی روبرو خواهیم بود؟
اگر از منظر ملی به چالشهای پیش رو در آستانه قرن جدید نگاه کنیم، افقی برابر چشمان ما باز خواهد شد و اگر از نظر حاکمیتی و سیستمی و نظامات درونی به موضوع نگاه کنیم، افق دیگری مقابل دیدگانمان گشوده میشود. به نظر من از نگاه حاکمان دیندار یا از منظر ایدئولوژی حاکمیتی، قرن جدید برای دغدغهمندان حوزه دیانت و دینورزی، یکی از پُرچالشترین روزگاران قابل تصور خواهد بود، به دلیل اینکه شیوههای متعددی از زمامداری معطوف به دین را در تاریخ تجربه کردهایم، اما شیوه زمامداری معطوف به دین از منظر شیعی در این روزگاران، آن هم با نظامات نوین جهانی و بینالمللی، تقریباً بینظیر است.
البته عهد صفویه را در تاریخ داشتهایم که مردم، حکومت شیعی را تجربه کردهاند، اما آن سلطنت شیعی بوده است. به نظر من رفتار دینورزانه حاکمیتی مبتنی بر شاخصهای نوین جهانی و بینالمللی و معطوف به مناسبات نوینی مثل حقوق بشر در قالب جمهوری اسلامی، برای حاکمیتها و اضلاع حاکمیتی، یکی از پُرچالشترینها خواهد بود.
از طرف دیگر دغدغه اصالت دین، حضور معنوی دین و اینکه مردم به خاطر گرایشهای سیاسی و کاستیهای برخاسته از این حوزه، به اصل دیانت و دینورزی بیباور نشوند، یکی از دغدغههای اصلی دینورزان بیرون از حاکمیتها خواهد بود. در حال حاضر شرایطی به وجود آمده که اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، بخشهایی از مردم تصور میکنند دین، همانی است که از طرف متولیان امور دینی تبلیغ میشود و چون این جماعت نمیتوانند به وعدههای داده شده عمل کنند، حاجات جماعت دینباور را برآورده سازند و کارکرد مناسبی برای رفتارهای دینی در حوزه ملی و جهانی تعریف کنند، به ناکارآمدی دین و تفکیک دین از حوزههای مختلف بشری مثل زندگی اجتماعی و زندگی سیاسی میرسند. آنها به چیزی برمیگردند که در جهان غرب به آن رسیده بودند، یعنی تفکیک دین از سیاست و امور اجتماعی. این موضوع، دغدغه دینورزانی است که فارغ از دغدغههای حکومتی و سیاسی، میخواهند همچنان به اصالت دین و باورهای دینی معتقد بمانند. این چالشها از منظر دینورزی وجود دارد.
اگر از منظر ملی نگاه کنیم، باز هم در سال 1400، یکی از دغدغههای اصلی را میبینیم. از منظر ملی دو، سه فاکتور داشتهایم که طی قرون متمادی مایه پیوند اجزای کشورمان بوده است. یکی از ابزارها و موضوعات پیونددهنده ملی در ایران، دین بوده که مردم را به همدیگر پیوند میداده است. گرایشهای دینی مایه پیوند ایرانیان با یکدیگر بوده است.
یکی دیگر از این ابزارهای پیونددهنده، گرایشهای میهنی بوده است؛ آب و خاک و سرزمین که ایرانیان را به یکدیگر پیوند داده است. این تجربه 40 ساله به ما میگوید که اگر همچنان بخواهیم با تکیه بر باورهای دینی خودمان، مطمئن از پیوندهای ملی باشیم، باید خیلی خوشبینانه به موضوع نگاه کرده باشیم. نمیشود با اطمینان به این موضوع نگاه کرد، چون عدهای میگویند اگر قرار است با این گرایش دینی که شما میگویید با یکدیگر همبند و پیوسته باشیم، ما تمایل زیادی به این پیوستگی نداریم، بنابراین باید آلترناتیوهای مستحکمتری را به میدان بیاوریم، ضمن اینکه باید این پیوند را بازتولید کنیم، نه اینکه طردش کنیم. این پیوند بارها کارآمدی خود را نشان داده و حالا به دلیل بدفهمیها، کجخلقیها و سوءتفاهمها دچار سستیها و فتوراتی گشته و با چالشهایی روبرو شده است.
چالشهای درونی را بر آینده ایران مؤثرتر میدانید یا معتقدید چالشهای بیرونی، اثرگذارتر هستند؟
تصور میکنم چالشهای درون مجموعهای جدیتر هستند. البته یکسری چالشهای بینالمللی و منطقهای نیز داریم. در قرن آینده خواهی نخواهی، ایران یکی از تأثیرگذارترین کشورهای منطقه در حوزه ژئوپلیتیک خواهد بود. ایران به عنوان کشور قدرتمند سیاسی، نظامی و تأثیرگذار، حداقل در مناسبات منطقهای (اگر نگوییم بینالمللی) به طور جدی با چالش روبرو است؛ چالشی که باید با پیرامون خود به موازنه برسد تا همه چیز بالانس شود و در این بالانس پیرامونی، نوسانات به قدری شدید نباشد که کسی احساس کند از کشتی امنیت به داخل اقیانوس متلاطم خطر پرتاب میشود. باید به موازنه برسند، چون نقش ایران در ایجاد این موازنه بسیار بالاست. تمام فشارها، هجمهها و سختگیریها بر ایران به خاطر کاستن از حجم این تأثیر است، یعنی تمام تحلیلگران بینالمللی میدانند که اگر ایران با همین سبک و سیاق پیش برود، در 10، 20 سال آینده، حفرههایی را از نظر امنیتی در منطقه ایجاد خواهد کرد که پُر کردن آن حفرهها برایشان هزینه زیادی خواهد داشت، بنابراین سعی میکنند از شتابگیری این حرکت جلوگیری کنند. به نظر من یکی از چالشیترین دورانهای ما، ربع قرن آینده خواهد بود که ایران به قدرتی قابل اعتنا و غیر قابل خدشه در مناسبات سیاسی منطقهای تبدیل خواهد شد، یا اگر بتوانند، ایران را تکه تکه میکنند.
فکر میکنم این حجم از ایجاد خوف، وحشت و ناامنی از ایران در ذهن و ضمیر پیرامونیان ما به این دلیل است که اگر دستشان رسید به زخمی کردن اکتفا نکنند، چون به مثله کردن میاندیشند. آنها به این موضوع فکر میکنند که ایران را به قدری ناتوان کنند تا هیچوقت از این سرزمین، صدای نوینی برای نظم بینالمللی و حداقل منطقهای برنخیزد. تصور میکنم یکی از پُرچالشترین زمانهای پیش رو نه تنها برای جمهوری اسلامی، بلکه برای ایران، 25 سال آینده است.
ایران چگونه میتواند به تقابل با چالشهای بیرونی برخیزد و در عین حال فشارهای درونی را نیز کاهش دهد؟
برخی تصور میکنند اگر جمهوری اسلامی نباشد و حکومت بعدی در ایران تشکیل شود، خوف و خطرها در ایران از بین خواهد رفت. ایران در منظومه جهانی به بلوغ نسبتاً کاملی رسیده و فصل آن است که پیوندهای جدیدی را انتخاب کند. ایران اصلاً نمیتواند مثل نوجوانی تازه به دوران رسیده فکر کند. ایران به بلوغی رسیده که با هر مجموعهای وارد تعامل و تبادل اطلاعات و نظر و مناسبات اقتصادی شود، از منظر بالغی دانا و آگاه به حقوق خود برخورد میکند و میفهمد چقدر قدرت دارد.
تصور نکنید اگر در فردای احتمالی، جمهوری اسلامی وجود نداشته باشد و حکومت دیگری بیاید، ما هیچ قدرتی نداریم. اتفاقاً حکومت جدید میگوید: «ما کشور خیلی قدرتمندی هستیم و قبلیها عرضه نداشتند از این قدرت استفاده کنند». کسی نمیتواند روی این بلوغ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، خط بکشد. ایران به مرحلهای از دانایی، توانایی و دانش روز رسیده که در بسیاری از حوزهها احساس استغنا میکند.
ما هستیم و نیازی به دیگران نداریم؛ این نگاه برخاسته از بینش ملی است، نه بینش حاکمیتی. بینش ملی است که باعث میشود یک کشور بتواند تداوم رفتاری داشته باشد. وقتی کشوری 40 سال در برابر خواستهای مقاومت میکند، همهاش حاکمیتی و محصول تعاملات دولتی و نظام مستقر نیست، بلکه بخش گستردهای از آن مبتنی بر تمایلات متن جامعه است. متن جامعه میخواهد این اتفاق بیفتد و میخواهد سربلند و عزتمند باشد، حتی اعتراضاتی که صورت میگیرد به این دلیل نیست که مردم بگویند: «چرا ما در چنین شرایطی هستیم»، بلکه میگویند: «چرا ما عزتمند نیستیم؟ چرا شما نمیتوانید از تواناییهای کشور برای عزتمند کردن ما استفاده کنید؟ چرا تلاش نمیکنید ما به جایگاهی دست یابیم که باید باشیم».
در حال حاضر مهمترین چالش پیش روی کشور را کدام مسئله میدانید؟
من از هر دو منظر به موضوع نگاه میکنم. اینکه سرنوشت ما در چالشهای پیش رو چه خواهد بود، یکی از جدیترین بحثهای ماست، اما چالش جدی دیگری نیز وجود دارد و آن چالش مردم و حاکمیت است. حاکمیت باید خود را با مطالبات و مناسبات متن جامعه تطبیق دهد، در غیر اینصورت محکوم به شکست است. اصلاً تردید نکنید. این سخن پیغمبر (ص) است: «الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم» (زمامداری با کفر پایدار میماند، اما با ظلم پایدار نمیماند). شما نمیتوانید حتی سخن حق خود را ظالمانه تحمیل کنید.
ما باید به سمتی برویم که چالش میان دستگاههای حاکمیتی و متن جامعه را از بین ببریم. باید به بالانس برسیم. اگر ایران میخواهد در منطقه به بالانس برسد، ابتدا باید در درون خود به بالانس برسد. این توانایی درونی باید بتواند با بدنه کشور، ارتباط وثیق و محکمی برقرار کند تا هر دو طرف، سود و زیان را برای هم بدانند، یعنی مردم احساس کنند سودشان، سود حاکمیت بوده و حاکمیت نیز احساس کند سودش، سود مردم است. اگر این تعامل به صورت قدرتمندی برقرار شود، در ادامه میتوانیم توازن منطقهای ایجاد کنیم، دولت باید خود را فرزند ملت بداند و به اعتبار پدرش در بازار بینالمللی حرف بزند. اگر پدر بگوید: «من این پسر را عاق کرده و رها کردهام»، دولتهای دیگر تره نیز برای او خرد نمیکنند. بارها عرض کردهام بزرگترین سرمایه هر دولتی، پشتوانه مردمی است، بنابراین تنها سرمایهای که نظام جمهوری اسلامی میتواند روی آن حساب کند، همین مردم هستند. چالش اصلی حکومت جمهوری اسلامی این است که این سرمایه را از دست ندهد.
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 1400، حضور مردم پای صندوقهای رأی را چگونه ارزیابی میکنید؟ اگر شورای نگهبان بخواهد سختگیریهای مشابه انتخابات مجلس یازدهم را اعمال کند، ممکن است باز هم شاهد مشارکت حداقلی مردم باشیم؟
با تمام احترامی که برای شورای نگهبان قائل هستم، فکر میکنم بسیاری از مواقع، دوستی شورای نگهبان مانند دوستی خاله خرسه است! یعنی میگویند: «ما از بس شما را دوست داریم، سنگی روی سرتان رها میکنیم و نابودتان میکنیم تا مگس روی صورتتان ننشیند!» از خوف اینکه مبادا خطایی صورت بگیرد، دارند اعتماد مردم نسبت به نظام و حاکمیت را سلب میکنند. اینکه شما فکر کنید میتوانید به عنوان قیم و بهجای مردم، خوب و بد را تشخیص دهید، دغدغه خودتان است، اما دغدغه مردم نیست. مردم حاضر نیستند بگویند: «آنچه از فاهمه آقای جنتی بیرون میآید، در هاضمه ملت ایران نیز قابل هضم است»، چون واقعاً اینطور نیست.
یکی از مهمترین کارهایی که در حوزه وظایف رهبری است، اصلاح امور است و شفاف میگویم به گمان من، یکی از مهمترین اصلاحاتی که باید در امور جاری کشور به دست رهبری اتفاق بیفتد، اصلاح شورای نگهبان است؛ جوانگرایی کارآمد و بهروز، مبتنی بر دغدغههای عصر حاضر. آقای جنتی و ذهنیتهای امثال او، قدرت انطباق با شرایط کنونی را ندارند. نه اینکه سوءنیت داشته باشند، بلکه اصلاً قدرت انطباق ندارند. آقای جنتی نمیتواند تمایلات جوان امروزی را هضم کند. هاضمه او ناتوانتر از آن است که بفهمد جوان از اسلام و حکومت چه میخواهد، از مشارکت چه طلب میکند و از نماینده چه تصویری دارد.
در ذهنیت آقای جنتی، نماینده مجلس باید حتماً یکسره نماز شب بخواند و در مجلس نیز بهجای اینکه به لوایح فکر کند، ذکر بگوید. از نگاه او، این نماینده خیلی خوبی خواهد بود، ولی چقدر توانایی و کارآمدی دارد؟ چقدر منظومه قدرت و تعاملات درون و بیرون حاکمیت را میشناسد؟ چقدر میتواند در مناسبات به درستی رفتار کند؟ به نظر من امثال آقای جنتی نمیتوانند این موضوعات را هضم کنند. البته اصلاً منظورم این نیست که گناهی دارند. من معتقدم «لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها» (خداوند هیچکس را تکلیف نمیکند، مگر به قدر توانایی او). وسع امثال آقای جنتی بیشتر از این نیست. به نظر من بهترین کاری که رهبری میتوانند در این عرصه انجام دهند، این است که در سیستم گزینشگری کشور بازنگری کنند. امثال آقای جنتی با این ذهنیتها برای خود، اصلاً انگار مشارکتی تصور نمیکنند. با این ذهنیت نمیشود کار کرد.
در مجلس یازدهم شاهد یکسری نظارتهای میدانی هستیم. اساساً مجلس باید بر چه حوزههایی نظارت کند و از طرفی نظارتهای میدانی را تا چه اندازه مؤثر قلمداد میکنید؟
خداوند، شهید بهشتی را رحمت کند؛ او میگفت: «مدیر خوب، مدیری نیست که به اندازه 70 نفر کار کند، بلکه مدیر خوب، مدیری است که 70 نفر را به کار بگیرد». ما کشوری داریم که سیستم و شبکه مدیریتی قدرتمندی دارد. اگر جریان امور به طور علمی و بدون رانت، مسیر خود را طی کند، اصلاً نیازی نیست آقای قالیباف به خرمشهر، آبادان یا شهرهای دیگر برود و پای درد دل مردم بنشیند. مگر استاندار آن استان، لولوی سر خرمن است؟ وظیفه ذاتی او از طرف دولت، همین کارهاست.
مجلس مثل مدیری است که بودجهای را به فردی میدهد و میگوید: «برو خرج کن»، بعد بر حسن اجرای کار نظارت میکند، نه اینکه بگوید: «تو بلد نیستی خرج کنی، بده خودم خرج کنم»، مثل پدری که پولی به فرزندش بدهد تا برود نان بخرد، بعد بگوید: «بچه است و نمیتواند نان بخرد، خودم میروم نان میخرم»، در این صورت که آقای رئیس جمهور باید صبح تا شب در کشور راه بیفتد و بگوید: «بهجای فرماندار و استاندار خودم تصمیم میگیرم». مجلس نیز بهجای نماینده قوه مقننه در استانها که همان نمایندگان مجلس هستند، بر حسن اجرای امور نظارت کند و رئیس مجلس بگوید: «خودم به عنوان رئیس قوه شخصاً نظارت میکنم»، پس نمایندگان شهرستانها و استانها چه هستند؟ مشکل ما این است که بخش قابل توجهی از نمایندگان، نماینده مردم نیستند، بلکه آنها نمایندگان تحمیل شده بر مردم هستند، یعنی به طور مثال به مردم گفتهایم: «فقط همین میوهها هستند. دلتان میخواهد بخرید، دلتان نمیخواهد نخرید.» جمع کوچکی خریدهاند و حالا میگوییم: «دیدید میوهمان را میخرند!»، مثلاً نماینده شهری با 10 هزار رأی به مجلس رفته است.
فیلمی در فضای مجازی پخش شد که نمایندهای بعد از پیروزی، از شدت خوشحالی به این سو و آن سو میدوید. این رفتارها، شائباتی مبنی بر تأمین منافع شخصی از طریق ورود به بهارستان را ایجاد نمیکند؟
این اتفاقات، محصول تنگنظری است. نمیتوانیم به مردم بگوییم: «نمیخواهد شما غصه بخورید، ما بهجای شما غصه میخوریم». وقتی چند بار به مردم بگویید: «شما کارهای نیستید و بروید کنار. خودمان میدانیم چه کسی را به مجلس بیاوریم.»، مردم نیز میگویند: «حالا که اینطور است، خودتان زحمت بکشید فردی را به مجلس ببرید»، اما آدمی که شما به مجلس میفرستید، حرفش در میان مدیران دولتی حوزه انتخابیهاش، خریدار ندارد و کسی برای حرفش، تره هم خرد نمیکند. او نمیتواند بگوید: «من وظیفه نظارتی دارم تا ببینم استاندار به درستی به وظایف خود عمل میکند یا خیر.» نمیتواند بر بودجهای که برای استان «الف» یا «ب» از طرف دولت اختصاص یافته و در مجلس تصویب شده، نظارت کند تا ببیند مسیر خود را طی میکند یا خیر. نماینده مجلس باید چنین کاری را انجام دهد، اما به دنبال این است که کاری کند تا شورای نگهبان دوباره تأییدش کند. نماینده از روزی که به مجلس میرود، یا به فکر تأیید دوباره است یا میخواهد برای خود بعد از پایان دوره نمایندگی، پست وزارتی ایجاد کند. او نماینده مردم نیست، بلکه نماینده بخشهای قدرت، ثروت، رانت و امثالهم است. چرا ما نمایندگانی که در میان مردم، ماندگار باشند را کم داریم؟ چون واقعاً شیوه گزینشگری ما اجازه نمیدهد نمایندگان واقعی مردم به مجلس بیایند. همانطور که گفتم به نظرم این فرایند نیاز به بازنگری جدی دارد.
با توجه به مدت زمان باقی مانده تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال 1400، ارزیابی شما از افراد و جناحهای مختلف سیاسی چیست؟ کدام یک از چهرههای برجسته، شانس و امکان حضور در انتخابات را دارند؟ آیا با عقیده جمعیت قابل توجهی از سیاسیون موافقید که رئیس جمهور بعدی به طور قطعی، اصولگراست؟
ریاست جمهوری متعلق به اصولگراها نیست، بلکه میخواهند ریاست جمهوری را به اصولگراها بدهند. این دو نکته با فرق میکنند و دو مقوله مجزا هستند. اشکالی هم ندارد، ریاست جمهوری را به آنها بدهند. اصولگراها احساس میکنند هر هشت سال، یک بار نوبت آنهاست. خیلی هم خوب است، بیایند مملکت را اداره کنند، اما امیدواریم تجربه احمدینژاد را تکرار نکنند. بهتر است اکنون بهجای اینکه بگوییم: «فلان چهره نامدار اصلاحطلب یا فلان چهره نامدار اصولگرا بیاید»، فکر کنیم در شرایط کنونی چه فرد و چه برنامهای میتواند این کشتی به گل نشسته را به ساحل برساند.
ما باید هماندیشی نخبگانی در کشور ایجاد کنیم، حاکمیت نیز بپذیرد و مشارکت کند تا جمعی از نخبگان کشور بنشینند و معضلات و مشکلات فعلی و پیش روی کشور در 25 سال آینده را به طور جدی و بدون رودربایستی احصا کنند. به طور مثال 10 چالش را شناسایی و اولویتبندی کنند تا ببینند چه فرد یا اندیشهای میتواند این چالشها را مرتفع کند و از میان بردارد. در تاریخ اساطیری ما نوشته شده، هر وقت حکومت مرکزی گیر میافتاد و کاری از دستش برنمیآمد، میگفت: «بگویید رستم از سیستان بیاید تا ببینیم چه کاری میتواند برای ما انجام دهد». رستم امروز ایران، جماعت همفکر و هماندیشی است که به صورت ملی دغدغه ایران را داشته باشد. امروز دیگر رستم در شکل یک آدم ظاهر نخواهد شد؛ رستمی که برآورنده حاجات ملی کشور ماست، محصول هماندیشی نخبگان ملی این کشور خواهد بود.
باید اتاق فکری تشکیل دهند و ببینند کاراکتری که امروز میتواند مشکل کشور را در پناه اعتماد ملی حل کند، چه مختصات و شرایطی دارد. اگر چهره بوروکرات یا مذهبی جواب میدهد، سر کار بیاید، فقط باید اولویتها را تعریف کنند و ببینند کدام یک از شاخصهها در گام اول، اعتماد عمومی را جلب میکند و در ادامه برنامه کارآمدی برای مناقشات ملی و بینالمللی ارائه میدهد. اینکه اصولگراها استخاره کنند تا نام چه فردی را از صندوق بیرون بیاورند و اصلاحطلبان قرعه بیندازند تا ببینند قرعه به نام چه کسی میافتد، درست نیست، مثلاً پنج کاندیدا معرفی کنند و هر کدام را شورای نگهبان رد نکرد، دیگران روی نام او ائتلاف کنند، بعد هم به شورای نگهبان، گرا بدهند که چه کسی را رد کند و چه کسی را رد نکند. باید این بچهبازیها را کنار بگذاریم.
کشور در آستانه بحران جدی مشروعیت است. اگر در انتخابات پیش رو، نظام به راه چارهای برای بازسازی اعتماد ملی دست پیدا نکند، مردم در انتخابات مشارکت نکرده و بیش از 50 درصد در انتخابات شرکت نکنند، در آینده نزدیک با بحرانهای شدید بینالمللی روبرو خواهیم بود. غربیها فشار میآورند و کافی است اعلام شود مشارکت در انتخابات آینده، 15 یا 20 درصد بوده، در این صورت فقط با تکیه بر قدرت نظامی میتوانند برخورد کنند، قدرت نظامی هم که بیحد و حصر نیست. حرف من این است که انتخابات 1400 پیچی تاریخی و نقطه عطفی در مناسبات ملی ماست. مدام بر واژه «ملی» تأکید دارم، چون اعتقاد دارم دیگر عناصری مثل بستن دکمه یقه پیراهن یا انتخاب به عنوان استاندار نمونه جواب نمیدهد. باید فردی را بیاورند که ظرفیت تجمیع پتانسیلهای ملی را داشته باشد. باید شخصی باشد که اصلاحطلبان بگویند 50 درصد او را قبول داریم و اصولگرایان و ملیون نیز همین نظر را داشته باشند. امروز کشور ما چهرهای را طلب میکند که در میان نظامیها نقش قاسم سلیمانی، در بین تکنوکراتها نقش محمدجواد ظریف، در میان مذهبیون نقش آیتالله طالقانی و در بین عناصر تشکیلاتی، نقش آیتالله بهشتی را داشته باشد. باید آدمی در این سطح را مطرح کنیم، زمام کشور را به دست او بسپاریم و بگوییم: «تو را به خدا قسم، کشور را نجات بده و ما نیز پشت سرت هستیم»، اما در دعواهای خالهزنکی امروز، هر کسی سهم خود را طلب میکند.
فردی با چنین ظرفیت و پتانسیلی در حال حاضر در کشور وجود دارد؟
بله، ظرفیتهای زیادی داریم، اما حاکمیت استکبار میورزد و از موضع بالا به جماعت نگاه میکند. افرادی که در حاکمیت، تصمیمگیری و تصمیمسازی میکنند، به حدی از موضع بالا به مجموعه نگاه میکنند که اصلاً هر حرفی جز حرف خودشان را قابل شنیدن نمیدانند. این اتفاق برای آنها مشکل درست میکند، البته مشکل آنها برای من چندان اهمیتی ندارد، بلکه مشکل کشور برای من حائز اهمیت است.
دولت کنونی با بحران تحریم و کرونا به طور همزمان مواجه است. به نظر شما مسئله تحریم و چگونگی رابطه با غرب به کجا میرسد؟ همچنین چه تصوری از حل بحرانهای بینالمللی مثل برجام و افاِیتیاف دارید؟
میگویند: «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی». بحرانهایی در دو، سه سال اخیر، کشور را درگیر کرده است که بعضی اتفاق میافتد و بعضی ایجاد میشود. این بحرانها دست به دست همدیگر دادند. البته هر کدام از آنها کفایت میکرد دولتی را در شرایط کنونی ایران ساقط کند. باید این واقعیت را بپذیریم. آقای روحانی همانند ستونی شده که در رمی جمرات، به آن سنگی میزنند! اشکالی ندارد، سنگ بزنند. آقای روحانی نشان داده پوستش کلفت است، میخندد و بیتفاوت رد میشود که البته به نظر من کار پسندیدهای نیست، اما واقعیت این است که ایران در بحران کرونا، از دنیا خیلی عقب نیست. کشورهایی که از نظر صنعتی در جمع برترینهای دنیا هستند، مانند انگلستان، هند، برزیل، آمریکا و فرانسه، کمتر از ایران در ماجرای کرونا، بحران ندارند.
باید تحریمهای کمرشکنی که آمریکا به ایران تحمیل کرده را نیز اضافه کرده و منصفانه قضاوت کنیم. اگر دولت از جیب مردم هم خرج کرده، حداقل نگذاشته این بحران، راه نفس کشور را ببندد. آمریکاییها میخواستند نفس ایران را بند بیاورند. اقدام دولت قابل ستایش بوده، ولی درد ما این است که عدهای در داخل کشور، عناد و دشمنی جناحی را تا مرزی پیش میبرند که میخواهند بهجای دشمن بنشینند و حتی بکُشند. فرقی هم نمیکند از کدام طرف بوده است. فردی، زیر پای کسی که سر کار است را خالی میکند که با مغز به زمین بخورد و بگوید: «تو نمیتوانی و من میتوانم». آن کسی که سر کار است هم میگوید: «تو نمیتوانستی و من میتوانم». این معضل باید از بین برود، ولی همانطور که پیشتر گفتم بدون تردید، ایران در آینده یکی از کشورهای تعیین کننده در منطقه و جهان خواهد بود، راههای حل منازعات نیز تن دادن به یکسری قواعد بینالمللی است. افراط و تفریط در سیاست، معنا ندارد و قهر و آشتی دائم در کار سیاسی بیمعناست. روزی با انگلیس درگیر بودیم، امام گفت: «آمریکا از شوروی بدتر و شوروی از انگلیس بدتر است». اکنون نیز همین است. هیچ کشوری با ما عهد اخوت دائمی نمیبندد. اگر منافع ما تأمین شود و ما نیز منافع طرف مقابل را تأمین کنیم، میتوانیم دوست باشیم. دیدیم که امام در پایان عمرشان، مسئله جنگ را حل کردند و قانون اساسی را به رفراندوم گذاشتند. جز امام هیچکسی نمیتوانست این کار را آنطور کمهزینه انجام دهد.
یکی از وظایف خطیر دستگاه رهبری این کشور این است که جاده تعاملات بینالمللی بهویژه تعاملات منطقهای، کارآمد، مساوی و انسانی با آمریکا را هموار کند. ما روزی با شوروی مشکل داشتیم و حالا با یکدیگر شریک استراتژیک هستیم. روزی غربیها با صدام دشمن بودند، امروز با عراق شریک استراتژیک هستند. انگلیسیها علیه ما کودتای 28 مرداد را راه انداختند، امروز با ما سر یک میز مینشینند و حتی از حقوق ایران در مقابل آمریکا دفاع میکنند، بنابراین معنی ندارد که بگوییم ارتباط ما با آمریکا باید تا ابد قطع باشد.
نقل است که وقتی لانه جاسوسی تسخیر شد، عدهای میخواستند محل سفارت را به امورات دیگری اختصاص دهند، اما امام گفتند: «قرار نیست تا ابد با آمریکا قطع رابطه کنیم. آنها فردا میخواهند به ملک خود بیایند و کار کنند». حداقل به این حرف امام گوش کنیم. یکی از مهمترین کارهایی که باید اتفاق بیفتد، هموارسازی این مسیر به دست توانای رهبری و مجموعه تصمیمساز کشور است. اگر این اتفاق در دوره ایشان با هزینه کم نیفتد، ممکن است در آینده با هزینه زیاد به ما تحمیل شود. باید به این موضوع، توجه جدی داشته باشیم.
منبع: پیام نو
دیدگاه تان را بنویسید