شریف لکزایی، استاد دانشگاه، در گفتوگو با «اعتمادآنلاین» از پروژه فکری دکتر داود فیرحی میگوید:
فیرحی همانند میرزای نائینی تلاش کرد خاستگاهی بومی برای تحزب دست و پا کند
شریف لکزایی گفت: دکتر فیرحی با درک این وضعیت آشفته و البته شدیداً بحرانی در اندیشه بازخوانی سنت تحزب از منظر فقه سیاسی بود که بتواند همانند نائینی خاستگاهی بومی برای تحزب دست و پا نماید و این سنت وارده را با سنتهای جامعه ما سازگار نماید.
اعتمادآنلاین| صبح روز چهارشنبه 21 آبان 1399 دکتر داود فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بر اثر بیماری کرونا درگذشت. فیرحی را میتوان یکی از مهمترین استادان علوم سیاسی در ایران در دو دهه اخیر دانست. او با پروژه فکریاش در نسبت فقه و علم سیاست و راهی که برای فقه سیاسی گشود، تاثیری شگرف بر علوم سیاسی در جامعه امروز ایران گذاشت. شریف لکزایی، استاد عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم، در گفتوگو با اعتمادآنلاین ضمن بررسی پروژه فکری فیرحی از ویژگیهای این پروژه و نسبت مستقیم آن با فرایند سیاستورزی در ایران سخن گفته است. متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
***
*نقش مرحوم فیرحی در پیادهسازی علم سیاست در فرایند سیاستورزی در ایران چه بود؟
ضمن تسلیت فقدان آن استاد عزیز، به نظرم دکتر فیرحی در فضایی که میاندیشید در پی آن بود که بتواند سنتهای بومی جامعه ما و از جمله فلسفه سیاسی و فقه سیاسی را در سیاستورزی ایران جاری سازد. این چنین نگاهی را مرحوم آیتاللّه عمید زنجانی، استاد فقید دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران هم در حوزه فقه سیاسی داشت. اما تفاوت دکتر فیرحی با استادش و استادم این بود که فیرحی صرفاً از پایگاه سنت فقهی به مباحث نمی نگریست بلکه پای در سنت داشت و با توجه به این که دانشآموخته رشته علوم سیاسی بود، از زاویه این دانش به مباحث دانش سیاسی نگاه میکرد و البته از این منظر توانسته بود حرفهای جدیدی در این زمینه داشته باشد. گو این که به نظرم استاد فیرحی در حال برآورده ساختن آرزوی استاد عمید زنجانی در عمومیسازی فقه سیاسی در ایران معاصر بود اما به شیوه خودش.
*پروژه فکری او در فقه استبداد و فقه مطلوب و ورود سیاستورزی در ایران چه اثراتی را میتوانست در ساحت سیاسی ایران ایجاد کند و کرد؟
نگاه فیرحی به بخشهایی از سنت فقهی چشم دوخته بود که کمتر تاکنون مورد توجه قرار گرفته بود. به ویژه این که این موارد مصداقهایی هم در تاریخ مسلمانان و به ویژه در تاریخ صدر اسلام و میراثی مانند نهجالبلاغه و تأکیدات این نص برای عبور از استبداد در اختیار ایشان قرار میداد. حتی ورود ایشان برای شرح رساله «تنبیه الامه و تنزیه المله» میرزای نائینی هم از این منظر اهمیت دارد که نائینی نیز در تلاش بود مفاهیم جدید را از دل سنت رد یابی کند. من در خاطرم هست که نائینی برای مثال تفکیک قوا را به مباحث صدر اسلام ارجاع میداد و از این طریق راه را برای پذیرش آن در جامعه هموار میکرد. گذشته از این نائینی از این جهت هم برای استاد فیرحی اهمیت داشت که دفاع جانانهای از حریت و مساوات به عمل آورد و همین مسیر دکتر فیرحی را برلی بحثهای بعدی مانند تحزب و حکمرانی حزبی گشود.
*آیا فیرحی در حوزه و دانشگاه که به دنبال یک راه آرمانی برای فقه سیاسی ایران بود، توانست به اهدافش برسد؟ چقدر از این راه باقیمانده و آیا دیگرانی هستند که بتوانند پروژه او را در این زمینه که کاربردی کردن فقه سیاسی مبتنی بر حقوق بود را اجرا کنند؟
به نظرم استاد فیرحی در آغاز راهی بود که تازه شروع شده و امروزه خوشبختانه پژوهشگرانی هستند که یا شاگرد فیرحی بودند و یا با او حشر و نشر داشتهاند و یا کارهای او را مطالعه کردهاند و با جدیت و عمق علمی خوب و با شناخت میراث سیاسی سنت بومی و اسلامی و علوم سیاسی در همین راه خواه در موافقت یا مخالفت با استاد فیرحی گام برمیدارند. کسانی که از خاتمه این راه یا حتی ناتمام بودن این راه سخن به میان میآورند، به نظرم باید مجددا آثار دکتر فیرحی را مطالعه و با طرح پژوهشی ایشان ارتباط عمیقتری برقرار کنند و با حوزه کاری فیرحی و دوستان و شاگردان و منتقدان استاد فیرحی در فقه سیاسی بیشتر آشنا شوند. کارهای دکتر فیرحی در برخی از حوزهها نشانههای مهمی بر جای گذاشته است و راه نرفته را تا حد زیادی هموار کرده است. البته جای خالی ایشان همواره احساس میشود به ویژه نازکاندیشیها و دقتها و پرسشهایش همواره راهگشا است.
*چقدر از کارگزاران سیاسی ما نیاز دارند تا نظریات کارشناسی و راهبرد فقهی او از جمله فقه تحزب را در صدر سیاستهای خود قرار بدهند؟
به نظرم سیاستورزی کارگزاران در جامعه ما نیاز به یک خانهتکانی جدی دارد. از این رو این مسأله را یک ضرورت میدانم. اتفاقاً استاد فیرحی راههای نرفته مهمی را در این مسیر گشود و دست بر روی برخی از مهمترین معضلات جامعه ما گذاشت که یکی از آنها سنت حزبورزی و تحزب در ایران است. ناکارآمدی تحزب در جامعه ما افزون بر فقدان پشتوانه نظری و فلسفی و حتی فقهی، از دو سوی است. یکی این که غالباً دولتها خود دست به تأسیس حزب میزنند و دیگر این که به کارکرد تحزب ملتزم نیستند. دکتر فیرحی با درک این وضعیت آشفته و البته شدیداً بحرانی در اندیشه بازخوانی سنت تحزب از منظر فقه سیاسی بود که بتواند همانند نائینی خاستگاهی بومی برای تحزب دست و پا نماید و این سنت وارده را با سنتهای جامعه ما سازگار نماید.
*مباحث نظری فیرحی میتواند در بازی سیاسی سیاستورزان و کارگزاران سیاسی ایران، عملیاتی شود؟ سیاستورزان چقدر به مباحث مورد توجه او محتاجاند؟
همان طور که در بالا اشاره شد به ویژه مباحث فیرحی در حزبورزی کاملاً قابل رجوع و آموزنده است و میتواند در بخشهایی عملیاتی شود. به ویژه این که ایشان در این زمینه به نحو انضمامی هم تفکر کرده است و صرفاً در حوزه نظر متمرکز نشده است.
*آیا میتوان فیرحی را نماد ناب پیوند حوزه و دانشگاه دانست؟
شک ندارم که بعد از شهید مفتح اگر بخواهم از فردی در زمینه پیوند وحدت حوزه و دانشگاه نام ببرم، حتمآ استاد فیرحی در صدر آن خواهد بود. به تصور من مسیر صحیح پیوند حوزه و دانشگاه مسیری است که فیرحی رفت. این مسیر که یک مسیر فکری و دانشی است زودتر ما را به مقصود نایل میکند تا مسیرهای دیگری که ممکن است طرح شود.
*علوم سیاسی ایران با رحلت فیرحی به عنوان مربی سیاسی چقدر دچار صدمه شده؟ آیا می توانیم بگوییم علوم سیاسی و فقه سیاسی در ایران باخت و مرد؟
در پاسخ بالا اشاره شد که استاد فیرحی در مسیری ایستاده است که به نظرم تازه آغاز گشته و در حال رونق گرفتن است. اگرچه فقدان ایشان خود یک خسران بزرگ است و گویا هم اکنون جایگزینی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران برای ایشان نمیشناسم اما این نکته را هم خاطرنشان کنم که زمانی شاید تعداد انگشتشماری هم نبودند که در زمینه فقه سیاسی کار کنند اما امروزه چه در جانب موافقان و چه در جانب مخالفان و منتقدان استاد فیرحی پژوهشگران برحستهای را میتوان نام برد که پرچم فقه سیاسی را بالا نگاه داشتهاند و مباحث این حوزه را لاجرم پیش خواهند برد. این پرچم دیگر زمین افتادنی نیست و باخت و مردنی در کار نیست. توجه به آموزههایی که ریشه در این آب و خاک دارد همچنان تداوم خواهد یافت.
دیدگاه تان را بنویسید