احمد مازنی، نماینده مجلس دهم در یادداشتی مطرح کرد:
قهر دانشجویان با کنشگری
نماینده سابق مجلس در یادداشتی مطرح کرد: اکثریت دانشجویان اساسا با فعالیت سیاسی و با کار تشکلاتی قهر هستند و احساس میکنند که کار تشکلاتی بیفایده است و فکر میکنند فعالیت آنان تاثیری در اصلاح جامعه و کشور ندارد. از طرف دیگر به دلیل این فعالیتها ممکن است در زندگی اجتماعی خود دچار مشکل شوند.
اعتمادآنلاین| هر مناسبتی را باید از خاستگاه آن مورد بررسی قرار دهیم. وقتی ما 16 آذر را به عنوان روز دانشجو تعریف میکنیم و در این مناسبت از جنبش دانشجویی سخن میگوییم، باید ببینیم این واقعه در چه شرایطی اتفاق افتاد و چه پیامی به ما داد و چه انتظاری از جنبش دانشجویی باید داشت. بر اساس آنچه در تاریخ ذکر شده واقعه 16 آذر در آستانه سفر معاون رییسجمهوری وقت امریکا رخ داده است. دانشجویان در اعتراض به سفر این مقام امریکایی دست به اعتراض زدند و حکومت استبدادی هم دانشجویان را تحت تعقیب قرار داد و سه تن از دانشجویان را در کلاس درس مورد هدف قرار داد و به شهادت رساند. این واقعه حاکی از دو پیام است. یکی اینکه جنبش دانشجویی ضداستعمار بوده و در این راه از جان خود گذشت. دیگر اینکه جنبش دانشجویی ضداستبداد داخلی بوده است. دانشجویان این دو موضوع مخالفت با استبداد داخلی و استعمار خارجی را از هم جدا نمیدانستند. استنباط جنبش دانشجویی این بود که استبداد داخلی و استعمار خارجی لازم و ملزوم همدیگر هستند. وقتی در داخل کشور قدرت استبدادی حاکم شود، چون استبداد در دل مردم جایگاهی ندارد ناچار به قدرت خارجی تکیه میکند هر چند که به حسب ظاهر از رابطه با بیگانگان تصویر رشد و توسعه ارایه میدهد. این تصویر در مفهوم استعمار نیز نهفته است. استعمار یعنی طلب عمران و آبادانی. ولی ذات این رابطه به تعبیر حضرت امام(ره) رابطه گرگ و میش بود.
خاستگاه جنبش دانشجویی ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی بود که عمق جنبش دانشجویی ما را تعریف میکند. بعد از انقلاب اسلامی که یک انقلاب مردمی بود و اساسا این انقلاب استمرار حرکت دانشجویی بود که میخواست استبداد و استعمار را از بین ببرد به همین جهت جنبش دانشجویی در مسیر رشد و توسعه کشور قرار گرفت و همسو با رهبری جنبش امام خمینی(ره) قرار گرفت. بسیاری از آنان به جهاد و سپاه پیوستند و بسیاریشان به شهادت رسیدند. آمار شهدای دانشجو چند برابر قشرهای دیگر است. این حاکی از این است که جنبش دانشجویی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی استمرار خود را در همکاری با رهبری جنبش میدید و در این چارچوب قرار گرفت.
اما به تدریج که جریانهای سیاسی درون کشور از آن فضاهای جنبشی و مبارزه با استبداد فاصله گرفتند و منافع جناحی و حزبی و گروهی مطرح و مهم شد در امتداد این اتفاق، دانشجوها هم کمکم به نوعی از حاکمیت فاصله گرفتند و در قالب این جناحبندیها تعریف شدند. ما به یک باره شاهد بودیم که در دانشگاه دو جریان دانشجویی داریم که اصالت ذاتی ندارد بلکه بیشتر تابع قدرتهای جناحی خارج از دانشگاه است. به مرور استقلال جنبش دانشجویی آسیب دید و جناحهای قدرتمند کشور جنبش دانشجویی را به سمت خود میکشیدند. البته بیگانگان هم تلاش میکردند که این جنبش را به سمت خود بکشند.
اما در دهه اخیر به نظر میرسد ما به معنای واقعی جنبش دانشجویی نداریم. اکنون جنبش دانشجویی بسیار ضعیف شده است. البته بخشی از دانشجویان شعارهایی مثل شعار عدالتخواهی برای خود تعریف کردند و در مسیر آن حرکت کردند و در درون برخی از نهادهای داخل دانشگاه شروع به فعالیت کردند. من معتقدم اینها هم تحت تاثیر عوامل خارج دانشگاه هستند و خواسته یا ناخواسته در وابستگی به یک جریان سیاسی شکل میگیرند. یعنی یک جریان سیاسی میخواهد برای خود شاخه دانشجویی داشته باشد ولی مستقیم اقدام نمیکند. بخشی در بسیج فعالیت میکنند و بخشی هم با نهاد رهبری همکاری دارند.
یکسری انجمن اسلامی هم شکل گرفته که آنها هم استقلال لازم را ندارند. به نظر میرسد که در 10 سال اخیر جنبش دانشجویی در مسیر اصلاحی و در مسیر رشد و توسعه آزادی و پیشرفت کشور نبوده و این جنبش دانشجویی اگر هم وجود داشته باشد بیشتر در پی حل مسائل صنفی قرار گرفته است.
آنچه الان به نظر من از اهمیت بالایی برخوردار است این است که تمام این مجموعههایی که در قالبهای مختلف در تشکلهای دانشجویی فعالیت میکنند از لحاظ فراوانی در اقلیت هستند و اکثریت دانشجویان اساسا با فعالیت سیاسی و با کار تشکلاتی قهر هستند و احساس میکنند که کار تشکلاتی بیفایده است و فکر میکنند فعالیت آنان تاثیری در اصلاح جامعه و کشور ندارد. از طرف دیگر به دلیل این فعالیتها ممکن است در زندگی اجتماعی خود دچار مشکل شوند. به طور مثال دانشجویی پس از اتمام تحصیلات بخواهد در جایی استخدام شود اگر در مصاحبه گزینش از او سوال کنند که شما عضو تشکلی بودید؟ اگر پاسخ بدهد که عضو هیچ تشکلی نبوده حتما برای او امتیاز محسوب میشود. ولی اگر بگوید که عضو انجمن اسلامی بودهام ممکن است به او انگ بزنند و از استخدام محروم شود. بنا بر این دانشجو احساس میکند که در حیات اجتماعی رفتارهای او زیر ذرهبین است و برای او تاثیر مثبتی ندارد. به همین خاطر خودش را درگیر فعالیتهای سیاسی نمیکند و خروجی این اتفاق را هم الان میبینیم که تفکرات به سمت پوچگرایی و گرایشهای غیردینی و آسیبهای اجتماعی در دانشگاه حرکت میکند.
اگر بنا بر این باشد که جنبش دانشجویی در مسیر 16 آذرماه استمرار یابد باید آزادی و استقلال جنبش دانشجویی را به رسمیت بشناسیم و صدای دانشجو را پژواک صدای ملت بدانیم. شهید بهشتی فرمود که دانشجو موذن جامعه است و اگر بخوابد، نماز مردم قضا میشود. ما اگر دست از سر دانشگاه برداریم و هویت آن را به رسمیت بشناسیم جنبش دانشجویی از حالت کما خارج میشود.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید