امیررضا واعظآشتیانی، فعال سیاسی اصولگرا:
اصولگرایان نباید با کاندیدای ناشناخته به میدان بیایند
یک فعال سیاسی اصولگرا درباره سازوکار معرفی کاندیدای اصولگرایان برای انتخابات 1400 گفت: ما که نمیتوانیم فردی را که جامعه با او آشنایی ندارد و او را نمیشناسد، به عنوان کاندیدای نهایی یک جریان به جامعه معرفی کنیم و مردم را ملزم کنیم که حتما به او رای بدهند.
اعتمادآنلاین| امیررضا واعظآشتیانی، فعال سیاسی اصولگرا درباره سازوکار معرفی کاندیدای اصولگرایان برای انتخابات 1400 گفت: ما که نمیتوانیم فردی را که جامعه با او آشنایی ندارد و او را نمیشناسد، به عنوان کاندیدای نهایی یک جریان به جامعه معرفی کنیم و مردم را ملزم کنیم که حتما به او رای بدهند. گفتوگوی امیررضا واعظآشتیانی، فعال سیاسی اصولگرا را در ادامه میخوانید.
*آقای واعظآشتیانی، هر چه به انتخابات نزدیک میشویم، فعالیت اصولگرایان هم بیشتر میشود و به نظر میرسد فعالان و احزاب این جریان سیاسی کمکم به موضوع تعیین مصداق ورود کردهاند و از جمله نام آقای قالیباف هم در میان کاندیداهای احتمالی 1400 مطرح است. نظرتان درباره اینکه آقای قالیباف، ریاست مجلس را به خاطر انتخابات رها کند، چیست؟
جدای از اینکه چنین تصمیمی ممکن است چه عواقبی داشته باشد، باید به این نکته توجه کرد که نفس این کار، نوعی خطر کردن و ریسک است؛ چراکه موفقیت در انتخابات قطعی نیست و او به خاطر یک وضعیت غیرقطعی، سمت فعلی و مهمی را که قطعی است، رها میکند. جدای از این، در انتخابات ریاستجمهوری موضوع تایید صلاحیت هم مهم است، چراکه انتخابات ریاستجمهوری و تایید صلاحیت کاندیدا بر اساس قوانین شورای نگهبان است و با انتخابات مجلس تفاوت دارد. در انتخابات ریاستجمهوری تعداد مشخصی به عنوان کاندیدای نهایی تایید صلاحیت میشوند و این نکته حایز اهمیتی است و فکر میکنم کسی که میخواهد از جایگاهی مهم برای انتخابات ریاستجمهوری کنارهگیری کند، باید این موضوع را هم مدنظر داشته باشد. هر چند در قانون اشارهای نشده که رییس یک قوه برای شرکت در انتخابات قوه دیگر منع شده باشد اما به هر حال باید به جوانب امر توجه شود. کنار این، به نظرم لازم است هم جریان اصولگرا و هم جریان اصلاحطلب، شاخصهایی را تعریف کنند که از جمله این شاخصها، بحث اقبال و رایآوری کاندیداست که به نظرم، اهمیت بسیاری هم دارد. شاید کسی رییس یکی از قوای سهگانه باشد اما به هر دلیل اقبالی میان مردم نداشته باشد و ممکن است که نتواند رای بیاورد.
*در حال حاضر نام آقای سعید محمد هم به عنوان یکی دیگر از گزینههای احتمالی جریان اصولگرا شنیده میشود. چنانکه گفته شده او راسا نیز در حال رایزنی جدی با اصولگرایان است، برخی عقیده دارند که باتوجه به ناشناخته بودن ایشان ممکن است که اتفاق سال 84 در مورد احمدینژاد، اینبار برای او تکرار شود. شما در این باره موافقید؟ فارغ از این، فکر میکنید سعید محمد میتواند موفق شود؟
در فضای انتخابات باید هر رویدادی را محتمل دانست. ولی در عین حال باید بر اساس شاخصها و توانمندیهای مدیریتی عمل کرد. بنده به این نکته مهم اشاره میکنم که کنار شاخصها باید موضوع رایآوری را هم در نظر گرفت. ما که نمیتوانیم فردی را که جامعه با او آشنایی ندارد و او را نمیشناسد، به عنوان کاندیدای نهایی یک جریان به جامعه معرفی کنیم و مردم را ملزم کنیم که حتما به او رای بدهند. شناخت جامعه نسبت به عملکرد فرد بسیار مهم است. مردم به عملکرد گذشته افراد نگاه کرده و بررسی میکنند که او در چه حوزههایی کار کرده است. معرفی نامزد نهایی کار بسیار حساس و ظریفی است که باید به آن توجه شود. اگر بنا باشد که این دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب به عنوان دو جریان سیاسی عمده کشور، فردی را به زور به مردم تحمیل کنند، پاسخ روشن است؛ مردم به او رای نمیدهند. تنها بخشی از مردم هستند که به این توجه میکنند که جریان سیاسی مورد نظرشان چه فردی را تایید و به عنوان نامزد معرفی میکند. ما میگوییم نتوانستیم مردم را با تحزب و احزاب کارآمد، مجهز کنیم بر این اساس بخش قابل توجهی از مردم در چارچوب رای خاکستری قرار میگیرند. این بخش از جامعه به دنبال عقبه و سوابق نامزد معرفی شده میگردند و بررسی میکنند که آیا فرد در مسوولیتهایی که داشته موفق بوده یا خیر؟ ضمن اینکه باید در نظر داشت که آقای احمدینژاد در سال 84 در چه شرایطی وارد انتخابات ریاستجمهوری شد. اول اینکه احمدینژاد شهردار تهران بود و این جایگاه شهرداری تهران ثابت شده که بسیار اهمیت دارد و میتواند در مناسبات موثر باشد. مهمتر از این، بزرگترین اقبالی که احمدینژاد داشت، این بود که یک شورای شهر موفق کنارش قرار گرفت. این مساله بسیار تاثیرگذار بود. شخص آقای احمدینژاد ملاک نبود. شورای شهر موفق کنارش، با عملکردی که داشت، توانست در موفقیت احمدینژاد اثرگذاری کند. شاید اگر در آن زمان شورای شهری روی کار بود که نسبت به احمدینژاد موضع داشت، این موفقیت برای احمدینژاد محقق نمیشد. به هرحال باید در تحلیلها برای انتخابات آینده به رویدادهای سیاسی گذشته توجه کنیم. به خاطر داریم که همه تصور میکردند آقای ناطقنوری، رییسجمهوری بعدی است. این تصور تا دقیقه 90 هم حاکم بود ولی دیدیم که برعکس شد. آقای روحانی به گفته مرحومهاشمیرفسنجانی 5 درصد اقبال داشت ولی نتایج تغییر کرد. این نکته را به این خاطر میگویم که وقتی به سوابق افراد نگاه میکنیم، سه رییسجمهوری گذشته با اینکه پیشبینی درباره پیروزیشان در انتخابات کم بود ولی به هرحال مردم شناختی نسبی از آنان داشتند و آنان نیز در گذشته، مسوولیتهای سیاسی مختلفی را به عهده گرفته بودند. آقای خاتمی حداقل یک دوره وزارت ارشاد را تجربه کرده بود. آقای احمدینژاد شهرداری و استانداری را در کارنامه خود داشت. آقای روحانی در شورای عالی امنیت ملی و مذاکرات هستهای حضور داشت و به همین خاطر مردم از هر سه شناختی نسبی داشتند. اگر بنا بر این بود که این شناخت نسبی وجود نداشته باشد، به اعتقاد من سخت میشود باور کرد کسی را که جامعه نمیشناسد، بیاید و مردم هم به او رای دهند. سخت است انتخاب یک فرد کاملا ناشناخته را با انتخاب امثال روحانی و احمدینژاد مقایسه کنیم.
*اصولگرایان این موارد را در نظر میگیرند؟ یعنی همین شناخت نسبی جامعه نسبت به کاندیداها؟
این موضوع و ملاکهایی را که گفتم، بیشتر به این خاطر است که ما به سمت تعیین شاخصهای کارآمدی برویم. صرفا نباید شاخصهایی را تعیین کنیم که خودمان خوشمان بیاید، بلکه باید شاخصهایی تعیین شود که اقبال عمومی به آن نشان داده و قبلا تجربه شده است. یک وقت ما میخواهیم شاخصهایی انتخاب کنیم که چند تصمیمگیر خوششان بیاید، اما یک وقت میخواهیم شاخصهایی تعیین کنیم که در آن، نگاه مردم به عنوان رایدهنده مستتر باشد. اشاره من به این نکته است که شناخت نسبی مردم نسبت به کاندیداها در تعیین مصادیق نامزدهای انتخاباتی بسیار مهم است. اینگونه نیست که جریانهای سیاسی به کسی متوسل شوند که هیچ شناختی نسبت به او وجود ندارد. مهم رای مردم است. نمیتوانیم بگوییم که مردم باید به فلانی رای بدهند؛ مردم هم همیشه مستقل عمل کردهاند و به همین خاطر نتایج چندان قابل پیشبینی نبوده است.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید