ناصر ایمانی، تحلیلگر اصولگرا:
مواضع احمدینژاد را پیشبینی کرده بودم
یک تحلیلگر اصولگرا میگوید که از سال 84 پیشبینی کرده بود احمدینژاد روزی مقابل رهبری بایستد.
اعتمادآنلاین| ناصر ایمانی، تحلیلگر اصولگرا می گوید که از سال 84 پیشبینی کرده بود احمدینژاد روزی مقابل رهبری بایستد.
سال 1338 در جوادیه تهران به دنیا آمد. در خانوادهای که به تعبیر خود او از نظر اقتصادی متوسط رو به پایین بود. خانواده اما مذهبی و سنتی بود. یک خواهر و یک برادر دارد. فامیل نزدیک سعید حجاریان از چهرههای تئورسین اصلاحات است اما برخلاف او اهل جناح راست است. ناصر ایمانی در بین اصولگرایان بیشتر به طیف معتدل این جریان نزدیک است و در جلسات آنها هم شرکت میکند. معتقد است از دل همین جلسات، جناح راست، انتخابات دوم شورای شهر تهران و مجلس هفتم را برده است. گفت وگو با ناصر ایمانی، تحلیلگر اصولگرا را در ادامه می خوانید. ایمانی در این مصاحبه برخی نکات را برای نخستینبار بیان می کند.
*از خودتان بگویید؟
من ناصر ایمانی متولد سا ل 1338 در محله جوادیه تهران هستم. در یک خانواده مذهبی سنتی و با سطح اقتصادی متوسط رو به پایین بزرگ شدم. یک خواهر و یک برادر دارم. تا سال 1349 در جوادیه بودیم و سپس به محله نارمک رفتیم. تا سال 63 که ازدواج کردم و تغییرمکان دادم آنجا بودم.
* چه شد پا به میدان سیاست گذاشتید؟
فعالیت سیاسی را از 15 سالگی شروع کردم. دلیلش هم تحصیل در مدرسه مذهبی بود که موسسان آن سران نهضت آزادی آن زمان ازجمله مرحوم بازرگان بودند. به خاطر فعالیت سیاسی در همین مدرسه توسط رژیم شاه، بازداشت شدم ولی به خاطر سن کم با گرفتن تعهد کتبی بعد از چند روز مرا آزاد کردند. ولی فعالیت سیاسی ام ادامه یافت. سال 56 که در رشته مهندسی برق قبول و وارد دانشگاه شدم دیگر جو انقلابی بر کشور حاکم شده بود. از آن سال فعالیتم در مسجد قبا متمرکز شد. به همراه مرحوم دکتر مفتح و فرزندان ایشان در این مسجد حضور می یافتیم. این فعالیت تا زمان انقلاب ادامه پیدا کرد. مسجد قبا آن موقع یکی از قطبهای مهم انقلاب اسلامی بود و شخصیتهای بزرگ انقلابی در ماههای معطوف به انقلاب، مرتب به آنجا رفت و آمد می کردند. بعضا جلسات شورای انقلاب هم در این مسجد برپا می شد. سخنرانیها بسیار آتشین بود و تظاهرات و تجمعاتی در این مسجد انجام می شد. یکی دو ماه اول پیروزی انقلاب به جهاد سازندگی وارد شدم.
بعد از انقلاب تا سال 62 دانشگاهها تعطیل شد. بعد از آن به رشته حقوق رفتم و مدرک کارشناسی این رشته را گرفتم. همزمان وارد دفتر تحکیم وحدت شدم. آنجا با بسیاری از چهرههایی که الان یا سالهای گذشته مسوولیت داشتند رفیق شدم که این آشنایی تا الان هم ادامه دارد. در دفتر تحکیم وحدت هم فعالیتمان متمرکز بود بر برگزاری کلاسهای آموزشی برای دانشجویان انجمنهای اسلامی سراسر کشور. همان سالها در دفتر تحکیم، مرکزی به نام «دفتر تحقیقات ایدئولوژیک و سیاسی» را ایجاد کردیم. این دفتر فعالیتهای مختلفی داشت از جمله برگزاری کنفرانس دانشجویان مسلمان دنیا در تهران. همزمان در کنار مرحوم آقای دکتر احمد احمدی در شورای عالی انقلاب فعالیت فرهنگی داشتم. این وضع تا زمان رحلت امام خمینی(ره) ادامه پیدا کرد.
در آن ایام من جلسات و ارتباطات سیاسی خود را با هر دو جریان سیاسی چپ و راست آن زمان داشتم. چون هر دو را فرزندان انقلاب می دانستم. بعد از رحلت امام، اختلافات بین دو جناح چپ و راست تشدید شد و به خصوص در دولتهای مرحومهاشمی رفسنجانی این اختلافها افزایش یافت. اما من همچنان جلسات و گعدههایی با هر دو داشتم و ارتباطات دوستانه ام با آنها ادامه یافت. حتی برخی مواقع در جلسات مشترکی که چهرههای مطرح این دو جریان برگزار می کردند حضور داشتم.
بین سالهای 72 تا 73 که روزنامه سلام تاسیس شد همچنا ن رفاقت من با بسیاری از روزنامه نگاران سلام و همچنین روزنامه رسالت مرتضی نبوی که از قبل با ایشان دوست بودم، برقرار ماند. این نشستها و صحبتها ادامه یافت. من هیچ وقت تمایلی نداشتم که مسوولیتی در دستگاههای دولتی یا حتی مجلس داشته باشم و این عدم تمایل من تا الان باقی است.
* گویی مقالات زیادی از شما در سالهای دولت اصلاحات در فضای مطبوعاتی کشور انتشار یافته است؟
بله. با اتفاقی که در سال 76 افتاد و آن پیروزی آقای خاتمی بود جریان دوم خرداد که از چند سال قبل در حال جان گرفتن بود به وجود آمد. این جریان در مطبوعات خود فضای بسیار تندی را ایجاد کرد که بعضا علیه تمامیت نظام جمهوری اسلامی موضع می گرفت. در واقع یک نوع دگردیسی ایدئولوژیک در جریان چپ به وجود آمد و برخی نحلههای فکری این جریان تغییر ماهیت ایدئولوژیک دادند. من چون از قبل از انقلاب با انحراف ایدئولوژیک برخی سازمانهای مبارز آن زمان روبرو و آن را از نزدیک دیده بودم دچار ترس و نگرانی شدم.
مقالات تند و تحلیلهای بسیار تندی از نظر من در این روزنامهها منتشر شد. به این فکر رسیدم که حال که آنها از طریق مطبوعات این حملات را متوجه نظام و دین میسازند ما هم باید از طریق مطبوعات جواب آنها را بدهیم و از مبانی اصولی و نظری و سیاسی انقلاب دفاع کنیم. یادم است در همان زمان سلسله مقالاتی در روزنامه صبح امروز، توسط آقایی که نامش را نمی برم علیه ولایت فقیه منتشر شد.
من دفاعیهای برای آن نوشتم و برای روزنامه صبح امروز فرستادم. اما با وجود رفاقتی که با برخی دوستان این روزنامه داشتم چند هفتهای طول کشید تا مقاله من در این روزنامه منتشر شود. برای همین به خاطر ارتباط دوستی که با آقای مرتضی نبوی در رسالت داشتم به مرور مقالات زیادی را در رد نظریات ضدولایت فقیه برای روزنامه ایشان نوشتم که این مقالات حدود 8 سال طول کشید. با وجود این که گاهی هفتهای 3 مقاله در این روزنامه داشتم اما حتی یکبار هم به روزنامه رسالت نرفتم و هیچ وجهی هم از آنها دریافت نکردم چون نمیخواستم استقلال خود را از دست بدهم. فقط مقالات را می نوشتم و برای روزنامه فاکس می کردم و آقای نبوی و همکاران محبت میکردند و آنها را منتشر می کردند. انگیزه من فقط دفاع از مبانی انقلاب بود و مطلقا انگیزه مالی نداشتم چون احساس می کردم اصل انقلاب و مبانی امام زیر هجوم است.
در همان ایام، آقای خاتمی رئیس جمهور وقت، از طریقی برای من پیام فرستاده بودند و اظهار لطف کرده بودند که خدمت ایشان بروم تا همدیگر را ببینیم. ولی من به دلایلی این کار را صلاح ندیدم. ایشان پیام داده بودند که من مطالب آقای ایمانی را به طور مرتب میخوانم. با پایان یافتن دولت اصلاحات، هم مقالهنویسیهای من در رسالت قطع شد.
*گفته می شود که در پیروزی اصولگرایان در انتخابات شورای شهر دوم تهران و همینطور مجلس هفتم نقش موثری داشته اید؟
بله. قبل از پایان دولت آقای خاتمی با توجه به مسائلی که در مجلس ششم به وجود آمد و حرکت تندی که در اواخر کار این مجلس علیه نظام انجام شد، من به اتفاق برخی دوستانم که در مقابل طیف اصلاحطلب قرار داشتند جلساتی را تشکیل دادیم تا برای مجلس هفتم برنامه ریزی کنیم. این جلسات فکری- تحلیلی، مبنایی برای برون رفت از وضعیت موجود بود. البته قبل از انتخابات مجلس هفتم ما این کار را در انتخابات شورای دوم تهران در ابعادی کوچک انجام داده بودیم که موفقیتآمیز بود.
با این پیشنیه جلسات تحلیلی طولانی مدتی را با دوستان برگزار کردیم پلتفرمی را تهیه کردیم مبنی بر اینکه مجلس هفتم از نظر ساختار باید چه تفاوتی با مجلس قبلی داشته باشد. به عبارتی گفتیم چه کار باید بکنیم تا نامزدهای ما هم امکان رای آوریشان زیاد باشد هم مجلسی کارآمد را تشکیل دهند تا از تنشهای مجلس ششم فاصله بگیریم. لذا شما اگر به 30 نمایندهای که آن موقع از تهران به مجلس راه یافتند نگاه کنید افرای را می بینید که چهرههای تقریبا جدیدی هستند مثل آقایان: خوش چهره، نادران، عماد افروغ و توکلی. همه این افراد چهرههای جدیدی بودند.
این افراد اکثرا از چهرههای دانشگاهی جدیدی بودند که سابقه جناحی به آن معنا نداشتند. تا آن موقع چهرههای جناح راست بیشتر از جامعه روحانیت مبارز و جامعه اسلامی مهندسین و به اصطلاح راست سنتی بودند. اما افراد جدید جریانی روشن تر و با نگاهی بازتر بوند. اگر چه در مبانی فکری و عقیدتی با جناح سنتی کاملا هم عقیده بودند اما اختلافاتی نیز در ایدههایشان با راست سنتی دیده می شد. مجلس هفتم محصول همین فکر ما بود. دو سال بعد که دولت اصلاحات پایان یافت من فعالیت تنگاتنگی را با آقای قالیباف و توکلی شروع کردم و در ستاد انتخاباتی ایشان فعال بودم.
البته آقای توکلی به خاطر عهدی که بسته بود همان ابتدا انصراف داد. در دور اول انتخابات، آقای قالیباف از راه یافتن به مرحله دوم بازماند. بنابراین من کنار نشستم اما نحله فکری اصولگرا از آمدن احمدینژاد حمایت کردند چون نقطه مقابل ایشان آقایهاشمی بود. من به خاطر صبغه و شناختی که از آقای احمدی نژاد داشتم تحرکی برای انتخاب ایشان از خود نشان ندادم چون رفاقتی طولانی با ایشان داشتم.من ایشان را از سالهای 54،55 می شناختم چون هر دو در محله نارمک زندگی می کردیم. آنجا رفیق بودیم و در مسجد و کتابخانه رفت و آمد داشتیم و در پخش اعلامیه و... کمک می کردیم. اما بعد از پیروزی انقلاب ارتباط ما با یکدیگر کاملا قطع شد. چون ایشان به دانشگاه علم و صنعت رفت و من به دانشگاهی دیگر.
وقتی آقای احمدینژاد شهردار بودند چند بار ایشان را دیدم ولی احساس کردم فاصله فکری من با ایشان خیلی زیاد است. آقای احمدینژاد سر مسائلی که در انتخابات 84 پیش آمد موضعگیریهای خیلی تندی در مقابل مواضع اشخاصی که اصولگرایان را هدایت سیاسی میکردند از جمله آقای ناطق نوری داشت. یکی دو بار در آن ایام سراغ ایشان رفتم ولی دیدم فاصله فکری بین ما عمیق است.
من در 4 سال اول دولت ایشان، فعالیتهای مطبوعاتی خود را به سمت سایت الف آقای احمدتوکلی بردم. مثل رسالت، در تحریریه آنجا حضور نداشتم و به خاطر عدم نیاز مالی، هیچ وجهی دریافت نکردم. چون فکر می کردم آدم این طوری بسیار سالمتر و راحتتر میتواند بنویسد. این را عرض کنم که من از میان تمامی چهرههای اصولگرا، ارتباط نزدیکتری با آقای توکلی داشته و دارم. مشی و آزاداندیشی که ایشان دارند می پسندم. یادم هست روز بعد از اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و پیروزی آقای احمدینژاد، به عیادت آقای توکلی رفتم که به خاطر کمردرد در بستر بیماری بود. آقای توکلی ابراز رضایت می کرد که باز خوب شد چهرهای رای آورد که در مسیر رهبری است. من پاسخ دادم: شما مطمئن نباش که ایشان در خط رهبری باشد من ایشان را سالهاست می شناسم و می دانم یک روزی در مقابل رهبری خواهد ایستاد. ایشان از روی تخت نیمخیز شد و با نگرانی و تعجب بسیار گفت چرا این حرف را می زنی؟ من گفتم من سالهاست ایشان را می شناسم و شما هنوز ایشان را خوب نمی شناسید.
همینطور هم شد و احمدینژاد کمکم چهره واقعی خود را نشان داد. البته آقای توکلی از همان حدود سال 86 انتقادات تندی را در سایت الف را در نقد سیاستهای آقای احمدی نژاد مطرح کرد، مثلا بحث بیماری هلندی اقتصاد. الان هم با همه شخصیتهای موثر و مهم اصولگرا ارتباط دارم. و البته در مورد نقاط ضعف اصولگرایان نظراتی دارم که در جلسه بعدی عرض خواهم کرد.
منبع: ایرنا
دیدگاه تان را بنویسید