مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام:
اقدامات انجام شده پس از شهادت سردار سلیمانی، مبتنی بر خردورزی و منافع ملی بود / جایگاه سردار سلیمانی در جمع نظامیان مثل جایگاه شهید بهشتی میان سیاستمداران بود
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: شاید از روی احساسات و محاسبه نادرست برخی اقدامات را انجام میدادیم، چه بسا در زمین امریکا تکمیلکننده پازلی میشدیم که آنها طراحی کرده بودند، اما جمهوری اسلامی ایران ضمن نمایش اقتدار خود بعد از این حادثه، نشان داد که اهل تدبیر و محاسبه منافع ملی است. به نظر من مجموعه اقداماتی که پس از شهادت سردار سلیمانی انجام شده، مبتنی بر خردورزی و منافع ملی بوده است.
اعتمادآنلاین| سیزدهم دیماه امسال، یکسال از ترور سردار قاسم سلیمانی میگذرد. طول این یکسال گروههای مختلف نسبت به اقدامات متقابل صورت گرفته یا اقداماتی که باید انجام شود، اختلافنظرهایی داشتهاند. برخی از اقدام و اکنش متقابل و مستقیم سخن گفتند و بعضی از اقدام حقوقی. مجید انصاری از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام اما معتقد است مجموعه واکنش جمهوری اسلامی نسبت به این ترور دولتی مبتنی بر تدبیر و خردورزانه بوده است. همچنین در این دوران که بار دیگر مساله رییسجمهوری چهرهای با پیشینه نظامی مطرح است، مجید انصاری که به واسطه زادگاه مشترک با سردار شهید سلیمانی، با او دوستی و معاشرت داشته، معتقد است که اگر حاج قاسم در قید حیات بود، هرگز برای انتخابات کاندیدا نمیشد.
شما سابقه سالها دوستی و معاشرت با سردار شهید سلیمانی را احتمالا به واسطه هماستانی بودن داشتید که سالها بعد تداوم پیدا کرد. ابتدا بفرمایید توصیف شما که در جریان این معاشرتها شکل گرفته از سردار سلیمانی چیست؟
ابتدا یاد و خاطره آن سردار کمنظیر را گرامی بدارم و به روح بلند او درود بفرستم. سردار بزرگی که برای من فراتر از یک سردار و به عنوان یک الگو، برادر مهربان و یک دوست صمیمی بود که افتخار آشنایی و رفاقت با او را از سال 58 در سپاه داشتم و تا ماههای پایانی عمر شریف آن شهید بزرگوار توفیق زیارت ایشان را داشتم. این نکتهای که میخواهم عرض کنم، نکتهای نیست که امروز و پس از شهادت ایشان بگویم؛ من در دوران حیات ایشان هم معتقد بودم که سردار سلیمانی یکی از کسانی است که به شفاعت ایشان برای خودم امید دارم. من شخصیت سردار سلیمانی را فوقالعاده بزرگ و فراتر از یک فرمانده یا تئوریسین نظامی میدانم. ایشان یک عارف واقعی بود. خودش را ساخته بود و از رهگذر مراقبت مدام از نفس به این خودسازی رسیده بود. او در این مسیر ایمانی راسخ و شجاعت و اخلاص و پشتکاری بینظیر داشت و توانست مسیر قلههای کمال انسانی را فتح کند. به عقیده من آنچه در تشییع جنازه سردار سلیمانی آن هم در آن شرایط خاص اتفاق افتاد، پاداش کوچک دنیایی بود که خداوند به ایشان عنایت کرد و نشان داد که اگر کسی برای خدا باشد، خدا هم دلهای مردم را متوجه او میکند.
پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی بسیاری از تاثیر فقدان او در محور مقاومت و در روابط جمهوری اسلامی با برخی کشورهای منطقه گفتند. امروز که یکسال از نبود سردار سلیمانی میگذرد به نظر شما چقدر تحلیلها و پیشبینیهایی که پس از شهادت او مطرح بود، تحقق یافته است؟
در شخصیت فوقالعاده و تواناییهای ذاتی بینظیر و بالای سردار سلیمانی شکی نیست. سردار سلیمانی در حوزههای مختلف از جمله طراحی نظامی، شناخت نقشهها و برنامههای دشمن احاطه و اشراف داشت. همچنین بر موضوعات بسیار پیچیده منطقه خاورمیانه، به خصوص حاشیه خلیجفارس، بر جبهه مقاومت از یک سو و جبهه صهیونیستها از سوی دیگر، اهدافی که امریکاییها از تحرکات و حضورشان در افغانستان، سوریه، عراق و دیگر کشورهای منطقه دنبال میکردند، اشراف بینظیری داشت و این اشراف و احاطه ایشان را به یک تئوریسین فکور و با قابلیتهای بسیار بالا تبدیل کرده بود. سردار سلیمانی فردی با تاثیرگذاری و نفوذ عمیق بود و به این سادگی خلأ وجودی ایشان پر نمیشود. حاج قاسم محصول مکتب سیاسی و عرفانی و تربیتی انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) بود. درست است که ظرفیت ملت ایران و ظرفیت نیروهای مسلح ما بالاست و ممکن است در آینده افرادی همچون سردار سلیمانی رشد کنند، اما حقیقت این است که جایگاه سردار سلیمانی در نیروهای مسلح ما مثل جایگاه شهید بهشتی در میان سیاستمداران و همراهان امام در آغاز انقلاب اسلامی بود که به سادگی این خلأ پر شدنی نبود و نیست، اما سیاستهای جمهوری اسلامی ایران و برنامههای نظام ما در منطقه طبعا متکی به یک فرد نیست، بلکه بر مبنای محاسبات خاصی است که رهبری انقلاب دارند و تدابیری که اتخاذ میکنند و قطعا مبتنی بر این سیاستها و برنامهها پیش خواهد رفت. من ضمن اینکه خلأ وجودی حاج قاسم را یک ضایعه برای محور مقاومت و خدمات مستشاری جمهوری اسلامی برای کشورهای دوست میدانم ولی این به آن معنا نیست که سیاستهای ما در منطقه و در قبال کشورهای دوست دستخوش تغییر اساسی میشود.
پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی گروههای مختلف نظرات و ایدههای متفاوتی برای مقابله با این ترور دولتی داشتند. عدهای بر انتقام پافشاری میکردند، گروهی معتقد به انجام اقدامات حقوقی در این زمینه بودند. برخی از احتمال شکلگیری جنگ در منطقه سخن به میان میآوردند و برخی از گامهای عقلانی برای جلوگیری از جنگافروزی. شما به عنوان عضوی از مجمع تشخیص مصلحت نظام که به عنوان نهادی عالیرتبه شناخته میشود که باید در برهههای حساس مصلحتسنجی کند، اقداماتی را که در یکسال گذشته انجام شده یا نشده، چگونه ارزیابی میکنید؟
به هر حال حق مسلم جمهوری اسلامی است که برابر این تروریسم دولتی صورت گرفته از سوی ایالات متحده، اقدام متقابل انجام دهد و بر اساس حقوق بینالملل حق پیگیری این موضوع و اقدام مناسب را برای خود محفوظ میدانیم. سردار قاسم سلیمانی یک مقام رسمی نظامی جمهوری اسلامی ایران به دعوت یک دولت مستقل و مستقر وارد کشور عراق شده و مهمان کشور عراق بود. یک کشور تروریستی و یک رییسجمهوری یاغی از آن سوی اقیانوسها و آن طرف کره زمین در این حوزه دخالت کرده و مهمان رسمی یک کشور و دولت مستقل را در خاک آن ترور کرد. علاوه بر آن، یکی از شخصیتهای رسمی و مهم کشور عراق یعنی ابومهدی المهندس را به شهادت رساندند که این یک اقدام جنایتکارانه و غیرقابل توجیه است و کشور ما و عراق حق اقدام لازم را دارند. اما به نظر من تدبیر جمهوری اسلامی ایران که در سطح کلان آن از سوی رهبر معظم انقلاب طراحی میشود و دولت و سایر دستگاههای ذیربط اقدامات اجرایی را انجام میدهند، تدبیر درستی بود. رهبری برابر موج عظیم احساسات و فریادهای انتقامخواهی که مردم ما به حق داشتند، دچار هیجان و احساسات نشده و فرمودند که ما حق انتقام سخت را برای خودمان محفوظ میدانیم، اما زمان و چگونگی آن را خودمان تعیین میکنیم. شاید از روی احساسات و محاسبه نادرست برخی اقدامات را انجام میدادیم، چه بسا در زمین امریکا تکمیلکننده پازلی میشدیم که آنها طراحی کرده بودند، اما جمهوری اسلامی ایران ضمن نمایش اقتدار خود بعد از این حادثه، نشان داد که اهل تدبیر و محاسبه منافع ملی است. به نظر من مجموعه اقداماتی که پس از شهادت سردار سلیمانی انجام شده، مبتنی بر خردورزی و منافع ملی بوده و این مساله هم باعث شد که هم مظلومیت شهید سلیمانی در دنیا و هم حقانیت جمهوری اسلامی و از همه مهمتر سبوعیت و درندهخویی و وحشیگری نظام امریکا بیشتر جلوهگر شود. اگر جمهوری اسلامی سلسله اقدامات عجولانهای انجام میداد، چه بسا اصل مساله شهادت سردار سلیمانی و اقدام تروریستی دولت ایالات متحده تحتالشعاع قرار میگرفت و آنها سوار بر امواجی میشدند که جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرد. شاید یکی از اهدافی که ترامپ برای این اقدام تروریستی دنبال میکرد، پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری امریکا بود ولی این حادثه و برخورد درست جمهوری اسلامی ایران موجب شد که ترامپ به این هدف انتخاباتی در ایالات متحده نیز نرسد. سوالات جدی در جامعه امریکا مطرح شد که چرا این اقدام انجام شده و چه دستاوردی برای امریکا داشته است؛ لذا به نظر من گرچه مردم ایران، همرزمان شهید سلیمانی، خانواده ایشان و خیلی افراد دیگر دلشان میخواست انتقام سخت مستقیم و موردی انجام شود اما تا اینجا پیروز میدان جمهوری اسلامی و شهید حاج قاسم سلیمانی بوده است که با خون مظلومانه خود هم مکتب مقاومت را بیشتر ترویج کرد، به عنوان یک قهرمان ملی و اسلامی جاودانه شد و هم دشمنان ما رسوا شدند. بنابراین از دید من اقدامات جمهوری اسلامی ایران اقدامات سنجیدهای بوده است؛ چه اقداماتی که انجام داد و چه اقداماتی که انجام نداد.
این روزها و در آستانه انتخابات ریاستجمهوری بار دیگر مساله روی کار آمدن کاندیداتوری چهرهای با پیشینه نظامی مطرح شده است. نام سردار قاسم سلیمانی نیز از به ویژه در سالهای آخر پیش از شهادت، همواره جزو گزینههای بالقوه رییسجمهوری با پیشینه نظامی مطرح بود. شما به عنوان کسی که با ایشان حشر و نشر و معاشرت داشتید، فکر میکنید اگر سردار سلیمانی به شهادت نرسیده بود چقدر محتمل بود که امروز وارد کارزارها و جناحبندیهای سیاسی بشود؟
پاسخ این سوال روشن است؛ چراکه سردار سلیمانی در یکی از سخنرانیها با صراحت به این مساله اشاره کرده بود. سردار سلیمانی از جمله کسانی بود که با همه وجود به وصیتنامه حضرت امام (ره) مبنی بر خودداری از ورود نظامیان به دستهبندیهای سیاسی پایبند بود. در جریان یکی از انتخابات این چند سال، وقتی نامهای از سوی یکی از مراکز درون سپاه میرسد که حکایت از حمایت از یکی از کاندیداها داشت، سردار سلیمانی در جمع نامه را به دست گرفته و گفته بودند این نامه رسیده و به وصیتنامه امام هم اشاره کرده و گفته بود که من وصیتنامه امام (ره) را بر این نامه ترجیح خواهم داد. سردار سلیمانی اگر در میان ما بود، بیتردید به لحاظ قابلیتها و تواناییهای بالای شخصی صلاحیت و ظرفیت ریاستجمهوری را داشت اما یقینا به عنوان یک نظامی پا به میدان نمیگذاشت. این سخن من به این معنا نیست که اگر کسی سابقه نظامیگری داشته یا از نیروهای مسلح اعم از سپاه و ارتش و بسیج و ... بوده، هیچ زمانی حق کاندیدا شدن برای ریاستجمهوری یا مجلس را ندارد. در واقع در حین ملبس بودن به لباس مقدس سربازی و نظامی و عضویت و فعالیت در نیروهای مسلح منع ورود به کارزار سیاسی وجود دارد. دلیل آن هم روشن است؛ چراکه عرصه انتخابات، عرصه رقابت سیاسی است و از لوازم آن رقابت جناحی است. در همه انتخابات گذشته تاکنون نیز رقابت جناحها و احزاب و جبههها بوده و کارساز هم بوده است، گاهی جریان اصلاحطلب گاهی اصولگرا و گاهی جریانی دیگر پیروز شده، اما بهطور کلی میدان، میدان رقابت جناحها و دستههای سیاسی است. بنابراین کسی که میخواهد وارد این رقابت شود، طبعا میانه میدان رقابت احزاب و گروهها قرار میگیرد. به همین دلیل چون حضور در این جریانات و جناحها از الزامات رقابت است، مورد نهی صریح امام هم در وصیتنامه و هم در سخنان ایشان قرار گرفت. سردار سلیمانی نیز به شدت از ورود به دستهبندیهای سیاسی اجتناب میکرد. او گویی همیشه از بالای قله به جریانات سیاسی نگاه میکرد. من در کرمان افتخار همراهی با ایشان را داشتم و بارها و بارها در انتخابات مختلف شاهد بودم که او با همه جریانات و گروههای سیاسی ارتباط صمیمی داشت اما اینگونه نبود که یک سوی ماجرا بایستد. در سطح ملی نیز همینگونه بود و در همه مقاطع انتخاباتی گذشته، هرگز شنیده نشد که به صورت علنی یا غیرعلنی به نفع یکی از کاندیداها به میدان آمده باشد و همیشه تلاش کرد، بیطرف باشد. سردار سلیمانی پس از انتخابات مختلف هم همواره ارتباط خود را با شخصیتهای بزرگ انقلاب اسلامی مثل آیتالله هاشمیرفسنجانی یا سایر بزرگان حفظ میکرد. خطمشی سردار سلیمانی بیطرفی سیاسی و حرکت در مسیر کلی انقلاب اسلامی و خط امام و رهبری بود.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید