کد خبر: 463593
|
۱۳۹۹/۱۱/۱۹ ۱۴:۴۰:۳۴
| |

یادداشتی از محمدحسین شریف‌زادگان در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب؛

مروری بر علل ساختاری تحقق انقلاب اسلامی

یک استاد دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب نوشت: علل ساختاری عواملی ترکیبی‌اند که از صورت‌بندی آن «معمای دیکتاتوری» شکل داده می‌شود و حکومت فردی که با نخبگان و سرنوشت مردم بیگانه‌اند، تولد می‌یابد. شاه دقیقا و به تدریج بعد از کودتای 1332 چنین وضعیتی پیدا کرد.

مروری بر علل ساختاری تحقق انقلاب اسلامی
کد خبر: 463593
|
۱۳۹۹/۱۱/۱۹ ۱۴:۴۰:۳۴

اعتمادآنلاین| محمدحسین شریف‌زادگان، استاد دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب نوشت: انقلاب اسلامی ایران در آخر قرن بیستم یکی از مهم‌ترین پدیده‌های سیاسی و اجتماعی بود که به خاطر پیچیدگی‌های خود نگاه صاحب‌نظران را به خود جلب کرده، پژوهش‌ها و تحلیل‌های فراوانی پیرامون این انقلاب انجام شده ولی هیچ کدام نتوانسته است همه ابعاد این واقعه مهم تاریخی - سیاسی را به‌طور کامل بررسی و تحلیل کند.

همان‌طور که هانا آرنت می‌گوید: «جنگ و انقلاب هنوز دو مساله اساسی دنیای ما را در قلمرو و سیاست تشکیل می‌دهد جنگ بشر را در معرض خطر نابودی قرار داده و در همان حال آدمی امیدوار است که انقلاب‌ها انسان را رهایی بخشد.» خیلی از وقایع همانند قیام‌های برزگران و دهقانان، اعتصابات و جنبش‌های اصلاح‌طلبان، کودتا و جنبش‌های اجتماعی در کشورهای مختلف انجام می‌شود که انقلاب نامیده نمی‌شود. انقلاب سرنگونی قهرآمیز یک حکومت از طریق بسیج عمومی به شکل نظامی و غیرنظامی که به نام عدالت اجتماعی به وجود می‌آید تا نهادهای سیاسی جدید برپا کند. انقلاب‌ها سه مرحله اساسی دارند، زمینه‌سازی برای انقلاب، وقوع انقلاب و پیروزی انقلاب. در خیلی از کشورها زمینه‌های انقلاب که معمولا بلندمدت است فراهم می‌شود ولی فرصت وقوع انقلاب یا جرقه‌ای که همه مردم را علیه نهادهای وضع موجود بسیج کند فراهم نمی‌شود و ممکن است در این مرحله انقلاب سرکوب یا توانایی سرنگونی حکومت را نداشته باشد و منجر به پیروزی انقلاب نشود. بنابراین یک انقلاب که می‌تواند حکومتی را سرنگون و بر اساس عدالت اجتماعی نهادهای سیاسی جدیدی را برپا کند ‌باید هر سه مرحله اساسی انقلاب را طی کند. انقلاب اسلامی ایران هر سه مرحله را طی کرد. زمینه‌های انقلاب سال‌ها به طول انجام می‌انجامد، در دورانی که جریان اصلاح‌طلبانه نظیر نهضت ملی کردن نفت، نهضت 15 خرداد و انواع مختلف مبارزه سیاسی و اجتماعی و مدنی به انجام رسید، همگی به زمینه‌سازی انقلاب کمک کردند. از سال 1342 که مبارزات مسلحانه در جریانات اسلامی و مارکسیستی پا به عرصه مبارزه نهاد، مبارزه مسلحانه پیشاهنگ که در جهت مبارزات مسلحانه چریکی پیشاهنگ دهه 50 و 60 میلادی در جهان بود و از آن وام گرفته بود، هدف آن مبارزه مسلحانه به منظور آگاه کردن و بسیج توده‌ها برای قیام و انقلاب برای حاکمان ستمگر بود.


همواره این سوال کلیدی وجود دارد که علل اصلی پدیده انقلاب اسلامی ایران چه بوده است؟ دانستن آن می‌تواند ما را در روند شکل‌گیری آینده ایران کمک و آموزه‌های آن راه‌های ناهموار توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران را هموار کند. برای مرور اجمالی علل انقلاب در ایران به چند گزاره مهم که پشتیبانی مطالعات پژوهشی دارند، اشاره می‌شود:


1- مطالعات نشان می‌دهد که انقلاب در کشورهای با درآمد متوسط بیشتر از کشورهای بسیار فقیر اتفاق افتاده است. در ایران نیز زمانی انقلاب به پیروزی رسید که رشد اقتصادی ایران به بالای 10 درصد رسیده بود، گروه‌های درآمدی متوسط ایران در شهرهای بزرگ مثل تهران و اصفهان و تبریز و مشهد گسترش یافته بودند و اگرچه در ایران فقر و نابرابری بود ولی در مجموع ایران یک کشور فقیر ارزیابی نمی‌شد.


2- اگرچه بدنه اصلی انقلاب بسیج و قیام توده‌های مردم است ولی انقلاب زمانی رخ می‌دهد که نخبگان جامعه به حکومت پشت کنند. بسیاری از دانشگاهیان، متخصصان و روشنفکران به عنوان نخبگان ایرانی مخالف نظام موجود بودند و از تبعیض و فساد وجو امنیتی رژیم ناراحت بودند و همین‌ها توانستند با سازماندهی خود مردم را به حرکت درآورند.


3- الگوهای سنتی و مذهبی و مرسوم با شروع مدرنیزاسیون با مشکل مواجه می‌شوند و بر اثر رواج بازارهای آزاد نابرابری تشدید شده و تقاضاهای اجتماعی بیشتر می‌شود. در ایران نیز تشدید توسعه صنعتی و توسعه شهرها موجب مهاجرت، سست شدن شالوده‌های سنتی و بروز نابرابری‌ها در شهرها شد که بستر‌های اجتماعی اعتراض‌ها را فراهم کرد.


4- در جامعه‌ای که نخبگان در ساختار جامعه جذب شده و در تقسیم کار اجتماعی سهیم هستند، به عنوان واسطه‌ای بین مردم و حکومت قرار می‌گیرد و فعالیت‌های سیاسی، اقتصادی، مذهبی و آموزشی را سازماندهی و حکومت نیز از آنها پشتیبانی و آنان نیز اقتدار و باورها و رفتارهای حکومت را تقویت می‌کنند، این حالت همانند مانعی برابر شورش‌ها و انقلاب‌ها عمل می‌کند. چنین جامعه‌ای دارای تعادل پایدار است. انقلاب زمانی صورت می‌گیرد که شرایط تعادل پایدار به تعادل ناپایدار می‌گراید در این صورت ممکن است یک اتفاق ساده جامعه را به سمت انقلاب سوق دهد. انقلاب ناشی از عدم تعادل در حوزه‌های مختلف جامعه است که شرایط را برای اثرگذاری یک واقعه برای تشدید عدم تعادل و انقلاب فراهم می‌کند.


5- در واقع انقلاب یک فرآیند یک‌باره و خود به خود نیست؛ بلکه فرآیندی است پیچیده که از اختلالات اساسی و تنش‌های فزاینده‌ای شکل یافته که نمی‌توان آن را به‌طور دقیق پیش‌بینی کرده و در انقلاب ایران نیز اگرچه زمینه‌های انقلاب از دهه 20 فراهم شده بود و در دهه چهل و پنجاه با وارد شدن به فاز نبرد مسلحانه پیشاهنگ تشدید شد ولی هیچ کس پیش‌بینی نمی‌کرد که انقلاب با این سرعت و آن هم نه با نیروی محرکه نبرد مسلحانه پیشتاز بلکه با راه آگاهی و بسیج توده‌های توده‌های مردم به شکل غیرمسلحانه به ثمر برسد.


6- شش عامل می‌تواند جامعه را از حالت تعادل پایدار به شرایط تعادل ناپایدار اجتماعی تبدیل کند. اول، مشکلات کمبودهای مالی و اقتصادی در سطح ملی و منطقه‌ای. دوم، احساس مخالفت و بیگانگی رو به رشد نخبگان با حکومت. سوم، بسیج انقلابی که بر اثر خشم عمومی از بی‌عدالتی ایجاد شود. چهارم، پیوند نخبگان ناراضی و مردم و ایجاد ائتلاف‌های مختلف روی موضوعات مورد اعتراض. پنجم، فراهم شدن مناسبات بین‌المللی مناسب برای موفقیت انقلاب در ایران همه این 5 عامل طی فرآیند چند ساله به خصوص از 1343 تا1357 فراهم شد. شرایط اقتصادی با وجود رشد اقتصادی مناسب از سال 1353 با مشکلات جدی مواجه شد و مخالفت و بیگانگی تدریجی نخبگان و روشنفکران و متخصصان از حکومت به خصوص با عملکرد ناهنجار امنیتی ساواک، ائتلاف مردم و نخبگان در جامعه در سال‌های 56 و 57 توسط روشنفکران، نخبگان وروحانیون و مردم روی مخالفت با رژیم و نهایتا پیروزی خزب دموکرات در انتخابات ریاست‌جمهوری و مخالفت آنان با حکومت‌های خودکامه مثل حکومت شاه و تاکید بر ارائه آزادی‌های نسبی خود را نشان داد.


7- انقلاب‌ها تقریبا به خاطر پیچیدگی‌ها و سود بردن از عناصر متعدد غیر قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسند. در واقع پدیده اجتناب‌ناپذیری هستند و تا لحظه‌ای که عملا وارد مرزهای وقوع و پیروزی می‌رسند، غیرقابل تصورند.


8- در هر صورت انقلاب‌ها در مرحله زمینه انقلاب، وقوع و پیروزی آن دارای علل ساختاری‌اند که در روندی بلندمدت نهادها و مناسبات سیاسی، اجتماعی و نظامی را فرسوده کرده و جامعه را از حالت تعادل پایدار به شرایط تعادل ناپایدار می‌رساند و آن را از هم می‌پاشاند و برای انقلاب آماده می‌سازد. این ساختارها چنین هستند:


علل تغییرات جمعیتی، این امر در انقلاب ایران نیز اتفاق افتاد و بر اثر چند موج مهاجرت روستاییان به شهرها مهاجرت کردند و در نهایت در سال‌های 53 بر اثر افزایش سرسام‌آور پول نفت و گسترش فعالیت‌های عمرانی و توسعه شهری، روستاییان به شهرهای بزرگ هجوم بردند و در حالی که ساختارها و سازمان اقتصادی و اجتماعی شهرها ظرفیت این مهاجران را نداشتند. اسکان غیررسمی، حاشیه‌نشینی، گرانی، کمبود مسکن و گران بودن آن و قطع برق موجب شد که مهاجرین با داشتن فرهنگ سنتی و مذهبی با نخبگان مذهبی و روشنفکری و مخالفان ائتلاف کرده و بخشی از بسیج توده مخالف رژیم را سامان دهند.


الگوی حاکم بر مناسبات بین‌المللی که رژیم شاه خود را با آن تنظیم کرده بود، بر اثر سر کار آمدن دموکرات‌ها در امریکا به سمت خواسته آنان در فضای باز سیاسی حرکت کرد و موجب امکان فعالیت‌های سیاسی مخالفان رژیم در ائتلاف بین مردم و نخبگان شد.


توسعه نامتوازن اقتصادی در کشور، تشدید تضاد شهر و روستا که موجب مهاجرت به شهرها شد، تشدید فقر و نابرابری و فقیرتر شدن فقرا و ثروتمند‌تر شدن ثروتمندان که در ایران سال‌های چهل و پنجاه به‌طور کامل مشاهده می‌شد.


ایجاد رژیم‌های فردی و تحقق کامل آن و حکومت فردی پادشاهی که در طول زمان در قدرت جا خوش می‌کنند و خود را از نخبگان جامعه دور نگه داشته و عمدتا با قسم‌خوردگان خود و حلقه‌های فامیلی کار می‌کنند و بی‌اعتنا شدن حاکمان فردی به آسیب‌های اجتماعی ناشی از سیاست‌های اقتصادی، مردم را به این نتیجه می‌رساند که با رژیمی نالایق و نامشروع سر و کار دارند.


علل ساختاری عواملی ترکیبی‌اند که از صورت‌بندی آن «معمای دیکتاتوری» شکل داده می‌شود و حکومت فردی که با نخبگان و سرنوشت مردم بیگانه‌اند، تولد می‌یابد. شاه دقیقا و به تدریج بعد از کودتای 1332 چنین وضعیتی پیدا کرد. حتی دیکتاتورها برای ایجاد ثبات، دست به وارد کردن تکنولوژی‌های جدید، ارتقای وضعیت اجتماعی، تقویت بنیه نظامی و جذب سرمایه‌گذاری خارجی کرده و سعی می‌کنند که از افراد تحصیلکرده و نظام اداری جدید بهره‌مند شوند. شاه نیز چنین کرد غافل از اینکه رشد اقتصادی ناشی از این نظامات موجب ایجاد گروه‌های متوسط شهری می‌شود و همین گروه‌ها هستند که از ساختار سنتی و مذهبی روستا‌ها به شهر مهاجرت کردند و با ائتلاف با نخبگان و به خصوص روحانیون مبارز، موجب یک انرژی قوی برای مخالفت و انقلاب برای عدالت اجتماعی می‌شوند. همین رویداد در برزیل و شیلی توسط دیکتاتورهای آنها اتفاق افتاد ولی منجر به انقلاب نشد، ولی در ایران به بروز انقلاب کمک کرد و علت آن این است که در آن کشورها توانستند در مواجهه با بحران‌ها انعطاف کافی را برای زنده کردن دوباره نظم اجتماعی به خرج دهند.
بنابراین زمانی که به علل ساختاری وقوع انقلاب دست به دست هم دهند و انرژی لازم را جهت بروز انقلاب فراهم می‌کنند، می‌توانیم این علل را که در هر کشوری از جمله در انقلاب ایران مختص شرایط زمینه‌ای تاریخی، سیاسی اجتماعی و فرهنگی به عنوان شالوده‌های اساسی وقوع و پیروزی انقلاب تعریف کنیم. همان علل ساختاری که به شکل تجمعی موجب بروز شرایط تعادل پایدار به شرایط ناپایدار اجتماعی می‌شود.


حال می‌توانیم بر اساس گزاره‌های فوق علل وقوع انقلاب اسلامی ایران را برشماریم.


1- زمینه‌سازی مبارزات جریانات مسلمان، ملی‌گرا و چپ طی سال‌های بعد از 1320 تا اوایل دهه پنجاه و قبل از سرکوبی آنان توسط رژیم شاه.


2- رشد اقتصادی نامتوازن و عدم تعادل منطقه‌ای و مهاجرت روستاییان به شهرهای بزرگ و تهران و جذب نشدن در ساختار فرهنگی شهرنشینی و مواجهه با کمبود مسکن تورم نارسایی‌های فرهنگی و مذهبی و آمادگی برای ائتلاف با نخبگان مذهبی و روشنفکری علیه رژیم در سال‌های 55 تا 57.


3- خودکامگی شاه، به عنوان دیکتاتور و حاکم فردگرا، اسقاط وظایف قانونی دولت، ارتش و عدم اجرای قانون اساسی مشروطیت و دخالت غیرقانونی در همه امور کلی و جزیی کشور توسط شاه.


4- وابستگی غیرمتعارف شاه به دستورات بیگانگان از جمله امریکا و انگلیس و تشدید آن در سال‌های 56 و 57.


5- فساد اقتصادی مسوولان و درباریان.


6- وجود فقر و نابرابری در ایران با وجود رشد اقتصادی بالا و تجربه فقر 40 درصد خانوارهای ایرانی در سال‌های 56 و 57.
7- سرکوب شدید روشنفکران و نخبگان، زندان و اعدام آنها و آماده کردن آنها برای نقش‌آفرینی در ایجاد ائتلاف بین آنها و مردم علیه رژیم شاه.


8- هژمونی ساواک بر همه ارکان جامعه.


9- فرمایشی بودن انتخابات مجلس و سنا در دوره‌های مختلف و حذف شایستگان.


10- تشکیل حزب رستاخیز و مسدود کردن هرگونه اظهارنظر مستقل و نیمه مستقل و وابسته به حکومت.


11- مشارکت اجتماعی و سیاسی عمدتا توسط حکومت با شکل کاملا ناکارآمد در جهت تایید سلطنت یا به‌طور کلی تعطیل بود و شاه امکان شنیدن صدای منتقدان و حتی مصلحان را از خود و حکومت دریغ کرده بود.


12- قطع رابطه ملت با دولت و حکومت و نداشتن زبانی مشترک و ایجاد سوء‌ظن ناشی از فساد، ناکارآمدی و امنیتی کردن جامعه توسط ساواک.


13- عدم آمادگی شاه در تغییر شیوه حکمرانی کشور و خلع نهاد دولت و تمرکز فعالیت‌های آن در یک نفر و ناتوانی در مواجهه با تحولات شهرنشینی و سیاسی رشد گروه‌های متوسط شهری ناشی از مهاجرت‌ها و تغییرات و مطالبات اجتماعی جامعه ایران در دهه 40 و 50.


14- ضعف شخصیت شاه و بیماری وی و تمرکز قدرت شدید و ناکارآمدی در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری برای کنترل کشور در زمان وقوع انقلاب.


از سوی دیگر عوامل زیر به قدرت بخشیدن ساختاری وقوع انقلاب کمک کرد:


1- سرکوب سال‌های 40 تا 50 که شامل احزاب و نهضت‌ها و سازمان‌های مسلحانه می‌شد، فضای رقابت سیاسی را به ‌شدت کاهش داد و با وقوع انقلاب در سال 56 هیچ کدام از سازمان‌ها و نهادهای سیاسی مخالف وجود نداشتند. از سوی دیگر سازمان قدرتمند و گسترده روحانیت در سراسر کشور توانست شرایط را به نفع جریان‌های اسلامی متمایل کند.


2- قدرت بسیج‌کنندگی، نفوذ معنوی و کاریزماتیک امام خمینی که با شعارهای هوشمندانه خود، نقش رهبری و پیشاهنگ را ایفا کرد، توانست همه گروه‌های اجتماعی و سیاسی را متحد کرده و راهبری کند. نفوذ معنوی ایشان در مردم به ویژه گروه‌های متوسط به پایین جامعه که اکثریت داشتند نقش اکثریت و هژمونی غالب را ایفا کرد و عملا از سال 56 نقش گروه‌های مارکسیستی، ملی‌گرایان که در زمینه‌سازی انقلاب نقش‌آفرین بودند در مرحله وقوع و پیروزی انقلاب اسلامی در سال‌های 56، 57 کمرنگ شد و هژمونی اصلی انقلاب به گروه‌ها و جریانات اسلامی و روحانیت سپرده شد و در عمل سازمان قدرتمند گروه‌های مذهبی، ایدئولوژی اسلام انقلایی شیعه و رهبری قدرتمند و کارآمد، به قول لنین سه شرط اساسی و ساختاری وقوع و پیروزی انقلاب شد.


3- پیروزی کارتر و اعمال سیاست حقوق بشری و تسری آن به ایران و اجرای سیاست باز سیاسی در نظام دیکتاتوری شاه و ایجاد تعارض در باز شدن بند و بست‌های نظام استبدادی و ایجاد آزادی نسبی به نفع فعالیت‌ها و ائتلاف‌های زمان وقوع انقلاب و نهایتا تن دادن قدرت‌های بزرگ به پیروزی انقلاب از ترس پیروز شدن کمونیست‌ها، فرصت بین‌المللی برای وقوع انقلاب را فراهم کرد.


4- عدم دخالت ارتش به خاطر ناکارآمدی ناشی از روابط خطی با شاه و نداشتن هویت مستقل برای تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و همچنین پیروی از خواست امریکا از ترس طولانی شدن مبارزات و به میدان آمدن کمونیست‌ها و نفوذ شوروی. حتی در خاطرات دکتر یزدی آمده است که امام خمینی با هوشمندی به امریکا پیام داد که اگر ارتش دست به کودتا یا خشونت بزند کار مبارزه طولانی‌تر می‌شود و محتمل است کمونیست‌ها با حمایت شوروی وارد صحنه شوند و دست بالا را بگیرند.


5- نقش شخصیت‌های مذهبی و دانشگاهی که انقلاب اجتماعی را در چشم تحصیلکرده‌ها، گروه‌ها، دانشجویان، کارمندان و گروه‌های متوسط فرهنگی توجیه می‌کردند بسیار موثر بود، نقش اول را دکتر شریعتی داشت که مفاهیم انقلابی را در قالب فرهنگ اسلامی و شیعی و روشنفکری با زبان و قلمی جادویی به جامعه تزریق کرد و موفق‌ترین روشنفکری بود که در صد سال اخیر توانست با توده‌های مردم سخن بگوید.


6- با وجود رشد اقتصادی بالا که عمدتا نیز ناشی از رشد بخش نفت بود، موجب تعارض بین توسعه و ساختار کشور گردید. همان چیزی که رییس سازمان برنامه و بودجه در تدوین برنامه پنجم توسعه به شاه تذکر داده بود. بنابراین به یک‌باره کشور با افزایش هزینه کردن پول‌های چند برابر شده نفت در سال 1353و با نارسایی‌های ناشی از تعارض فعالیت‌های اقتصادی و زیربنایی و کمبود ظرفیت‌های اداری، زیربنایی مواجه شد. قطع برق در شهرها، افزایش تورم، گرانی مسکن و مواد غذایی موجب نارضایتی مردم و توسط انقلابیون نیز این امر به رخ کشیده و موجب سرعت بخشیدن به ائتلاف بین نخبگان و مردم برای وقوع انقلاب شد.


7- بی‌توجهی حکومت شاه به جریان‌های مخالف مذهبی بر اساس سیاست‌های بین‌المللی امریکا و انگلیس که تمرکز بر خطر شوروی در ایران داشت، رژیم را از سازماندهی و گسترش مخالفان مذهبی در ایران به خصوص در سطوح غیررسمی و سنتی آن غافل کرد.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها