مستقل بودن در فرهنگ سیاسی ایران به چه معناست؟
اساسا معنای فعالیت «مستقل» سیاسی در مناسبات سیاست ایرانی چیست و وقتی یک سیاستمدار از این میگوید که قائل به فعالیت «مستقل» از احزاب و جناحهای سیاسی است، دقیقا از چه میگوید! آیا بهواقع به هیچ بخشی از احزاب منتسب به بخشهای مختلف حاکمیت وابسته نیست؟!
اعتمادآنلاین| «مستقل» بودن در فرهنگ سیاسی که «تحزب» و حتی گرایش به جناحهای سیاسی را ناپسند و بعضا اگر نگوییم در مقام «فحش سیاسی»، دستکم بهمثابه امری نامطلوب در سیاستورزی و کنشگری روی زمین سیاست قلمداد میکند، میتواند در حکم برگ برنده عمل کند. احتمالا بارها و بارها از تریبونهای رسمی، بهخصوص تریبون صداوسیما شنیده و دیدهایم که از زبان این کارشناس و آن شهروند، علیه جناحهای سیاسی بحث و صحبت شود. اینکه مسوولان بهجای پیشبرد اهداف حزبی، بهفکر ملت باشند. تو گویی احزاب تشکیل شدهاند که علیه ملت فعالیت کنند!
به گزارش اعتمادآنلاین ، به نقل از روزنامه اعتماد، میگویند «حزب، خانه قدرت است.» احزاب هم البته تشکیل میشوند که قدرت را تصاحب کنند. اما این تصاحبِ قدرت بهخودی خود امری مذموم و ناپسند نیست؛ چراکه به هر حال هرجا قدرتی هست، صاحبقدرتی هم هست. به بیان دیگر چه فلان حزب با فعالیت و کنشگری حزبی دست به تصاحب قدرت بزند، چه برخلاف آنچه فلسفه وجودیاش ایجاب میکند، گوشهای نظارهگر بازی قدرت و سیاست باشد، آنچه اجتنابناپذیر است و انکارناشدنی، این است که قدرت خواهناخواه قبضه میشود و افسارش بهچنگ قدرقدرتی میافتد تا با رام کردنش، جامعه و مملکت را آرام کند. این حقیقت سیاسی اما بهدلایلی که کمتر مورد آسیبشناسی و واکاوی قرار گرفته، معمولا نادیده گرفته شده و بالعکس، طوری با موضوع مواجه میشویم که تو گویی اگر عنصری حزبی پس از پیروزی در یک انتخابات، راهبردهای توسعهای حزبش را در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی دنبال کند، مرتکب خطایی نابخشودنی شده و حتی دستش به خیانت علیه ملت آلوده است. حال آنکه از آنسو بسیاری از ناظران و تحلیلگران سیاسی معتقدند فقدان راهبردهای حزبی و عدم وابستگی سیاسیون و بهخصوص منتخبان ملت به احزاب عملا بهمعنای آن است که هر یک از این عناصر سیاسی، برفرض به عنوان یک نماینده منتخب ملت در مجلس باید بهتنهایی همه امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی را تمشیت و ضبط و ربط کند؛ اما اگر بهپشتوانه حزبی سیاسی وارد عرصه فعالیت سیاسی در قامت نماینده مجلس شود، میتواند هر زمان که نیاز بود، از توان کارشناسی و تخصصی حزب متبوع خود در این و آن حوزه بهرهبرداری کند و فراتر از آن، اگر تحزب بهمعنای واقعی کلمه در جریان باشد و احزاب آنطور که از یک حزب سیاسی انتظار میرود، فعال باشند، طبیعتا اتاقهای فکر تخصصی در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی در آن حزب فعالند و خروجی مطالعات و بررسیهایشان در قالب برنامههای مدون و ساختارمند کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت در اختیار اعضایی خواهد بود که بهنمایندگی از آن حزب فیالمثل راهی پارلمان شدهاند. در آن صورت است که اتفاقا منافع این رابطه دوسویه میان سیاستمدار و حزب مستقیم به حساب ملت واریز شده و این شهروندان هستند که از قبلِ این فعالیت نظامند و معقول حزبی منتفع میشوند.
این دیدگاه اما عملا در فرهنگ سیاسی ایرانی خریدار ندارد و در حالی که هم اصلاحطلبانِ معتقد به «توسعه سیاسی» طی دو، سه دهه گذشته سعی کردهاند با نوعی فرهنگ حزبی وارد کار سیاست شوند و هم حتی اصولگرایان و محافظهکارانی که دستکم در گذشته کمتر از تحزب میگفتند و هنوز هم بیش از رقیب سیاسیشان در تریبونهای رسمی همچون صداوسیما در مذمت تحزب و حزبیگری داد سخن سر میدهند، حالا سالهاست که در قالب دهها حزب و تشکل سرگرم فعالیت سیاسی شده و ازجمله در آستانه هر انتخابات با احزابشان گردهم آمده و سعی میکنند در قالب فعالیت جبههای که بهتعبیری میتوان آن را فعالیت فراگیر حزبی باتوجه به مناسبات خاص سیاست ایرانی دستهبندی کرد، در روند انتخابات ایفای نقش میکنند اما در مجموع هنوز نگاه رسمی به تحزب ، نگاهی است منفی.
اما اساسا معنای فعالیت «مستقل» سیاسی در مناسبات سیاست ایرانی چیست و وقتی یک سیاستمدار از این میگوید که قائل به فعالیت «مستقل» از احزاب و جناحهای سیاسی است، دقیقا از چه میگوید! آیا بهواقع به هیچ بخشی از احزاب منتسب به بخشهای مختلف حاکمیت وابسته نیست؟! آیا او ورای تعلقات و گرایشهای جناحی و ورای جناحین سیاسی رسمی ایرانی دست به کنشگری سیاسی و سیاستورزی میزند؟! آیا اساسا در فرهنگ سیاست ایرانی، امکان فعالیت مستقل از احزاب و جناحهای سیاسی و فراتر از آن، امکان کنشگری سیاسی بهطور مستقل از حاکمیت فراهم است یا این ادعای «استقلال» صرفا شعاری است برای جلبتوجه افکار عمومی و برافراشتن تابلو و پرچمی متفاوت در آستانه هر انتخابات تا مگر مردمی که حالا آنطور که خروجی بررسیها و آسیبشناسیهای حوادث و اعتراضات سیاسی- معیشتی چند سال اخیر نشان میدهد، از هر دو جناح عبور کرده و آینده و زیست سیاسی- مدنیشان را ورای فعالیت احزاب و جناحین رسمی مملکت دنبال میکنند، به این دلیل که سیاستمداری «مستقل» از احزاب و جناحین همیشگی وارد میدان شده، به او اعتماد کنند و پشت سرش راهی کارزار انتخابات شده و پای صندوقهای انتخاباتی
بیایند.
برای یافتن پاسخ این پرسشها اما شاید لازم باشد که ابتدا نگاهی بیندازیم به سابقه و گذشته این مفهوم سیاسی در مناسبات و ادبیات سیاسی ایرانی دستکم طی دوران حکومت جمهوری اسلامی. همینجا لازم است به یاد داشته باشیم که اولا تحزب در ایران نسبت به کشورهای همسایه و همسطح بهلحاظ ماهیت فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه دست بالا را در اختیار دارد و واقعیتی است انکارناپذیر که تحزب ایرانی با سابقهای بیش از یکصدسال از جمله موارد سرآمد در منطقه و فرهنگهای سیاسی بهنسبت مشابه فرهنگ سیاسی ایرانی بشمار میرود. ثانیا همانطور که تحزب ایرانی در مقاطع و ادواری پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وضع و حالی بهتر به خود دیده و بعضی مواقع و بزنگاههای سیاسی نیز به محاق رفته، پیش از پیروزی انقلاب نیز این شرایط نامتوازن و ناپایدار بر تحزب ایرانی حاکم بوده و همانطور که به عنوان نمونه در مقاطعی همچون سالهای پایانی عمر حکومت پهلوی، ساختار تکحزبی و فعالیت حزب رستاخیز، عملا «تحزب» را از محتوا تهی ساخته بود، در بزنگاهها و مقاطعی نیز که شاید طلاییترین دورانش همان دوران اوج مشروطه، پیش از کودتای 28 مرداد 32 باشد، شاهد اعتلای فعالیت احزاب بودیم؛
دورانی که احتمالا استقلال سیاسیون از این حزب و آن تشکیلات سیاسی، نهتنها مایه افتخارشان نبوده، بلکه ضعفی در سیاستورزی حرفهای آن سیاستمدار به حساب میآمده است.
اما فارغ از فراز و فرودهای روند تحزب ایرانی - چنانچه اشاره شد- بحث اساسی آن است که مقصود از «مستقل» چیست. گفتیم بسیارند سیاستمدارانی که در چارچوب نظام سیاسی حاکم بر ایران، دم از استقلال سیاسی از احزاب و جناحهای مسلط میزنند. سیاستمدارانی که اگرچه شاید در هیچیک از احزاب رسمی و فعال در کشور عضویت نداشته باشند اما این استقلال از عضویت در احزاب، به هیچ عنوان بهمعنای استقلال تام و تمام سیاسی آنان از جناحهای رسمی چپ و راست ومیانه نیست. نکتهای که البته شاید نتوان بهطور دقیق و با عدد و رقم از آن گفت اما با نگاهی عام به فضای سیاست ایرانی باید به آن اعتراف کنیم، آن است که درمجموع اغلب چهرههای سیاسی که مدعی استقلال سیاسی از احزاب رسمی مملکتند، در زمره اصولگرایان قرار میگیرند. علت چیست، قطعا نیاز به بررسی و مداقه کارشناسی دارد اما میتوان گفت که گفتمان مطلوب اصلاحطلبان که عمدتا بر «توسعه سیاسی» و توجه به «آزادیهای اساسی» ازجمله آزادی احزاب متکی است، باعث شده اغلب اصلاحطلبان کنار تحرکات جناحی سیاسی خود، در قالب احزاب رسمی اصلاحطلب نیز فعالیت کنند. هرچند هستند اصلاحطلبانی که عملا بیرون از احزاب رسمی دست به
کنشگری سیاسی میزنند و جالب آنکه بعضا حاضر به پذیرش قید و قیود تحزب هم نیستند. با این همه اما چنانچه اشاره شدکنار معدود اصلاح طلبان بیاعتماد به تحزب، عمده سیاسیون فراری از تحزب را اصولگرایان تشکیل میدهند. همین دیروز حمید رسایی، نماینده جنجالی سالهای نه چندان دور پایتخت و ازجمله اعضای پیشین تشکیلاتِ جبهه پایداری در اظهارنظری مطبوعاتی، ضمن اعلام کاندیداتوری برای انتخابات میاندورهای مجلس یازدهم، مدعی شد که قصد دارد در این انتخابات بهصورت «مستقل» کاندیدا شود. او البته هماکنون بهطور رسمی عضو هیچ حزب و دستهای نیست اما آنچه از این جالبتر است آناست که جبهه پایداری یعنی همان حزبی که رسایی زمانی در آن عضویت داشت، صراحتا در سطور مختصر مرامنامه خود تاکید کرده که تشکیلاتی است، «تشکلگریز»؛ تو گویی تشکیلات سیاسی، انگ و عار است! نکته دیگر در بحث از مفهوم فعالیت سیاسی «مستقل» اما کمی بیش از دیگر مباحث طنزآمیز است. اینکه حالا «مستقلین» نه صرفا بهمعنای چهرههای سیاسی که در احزاب عضویت ندارند، بلکه فراتر از آن، عملا در این سالها به جناحی قدرتمند در مناسبات سیاسی ایران تبدیل شده است. چنانکه حالا در خانه
احزاب، علاوه بر دو فراکسیون «اصلاحطلبان» و «اصولگرایان» با فراکسیون سومی موسوم به «مستقلین و معتدلین» نیز روبرویم؛ فراکسیونی که همچون آن دو فراکسیون دیگر، عملا از دهها حزب و دسته سیاسی نمایندگی میکند. احزابی که البته همگی مدعیاند حاضر به پذیرش قید و بند کار حزبی و تشکیلاتی نیستند و آنقدر همه فکر و ذکرشان ملت است و بس که حاضر نیستند تن به عضویت در این جناحین مدعی قدرت بدهند. راهحلشان اما برای تن ندادن به این انگِ سیاسی (تحزب)آن است که در قالب احزابی فعالیت کنند که صفت «مستقل» را در جایگاه «نام و عنوان» بر حزب و دسته سیاسی خود گذاشتهاند ونه بیشتر.
بحث از مستقلین سیاستِ ایرانی و اساسا مفهوم استقلال سیاسی و جناجی و حزبی در فرهنگ سیاست ایرانی، بحثی است مستوفی و پیچیده که قطعا پرداختن به آن در یک نشست و یک منزل ممکن نیست. با این همه آنچه تا همینجا میتوان گفت بهنحوی این است که آنچه در فرهنگ سیاست ایرانی «استقلال حزبی» و فعالیت «مستقلِ سیاسی» خوانده میشود، در قیاس با آنچه این تعابیر و مفاهیم داعیهدارش هستند، بهقول جوانترها «سوءتفاهمی» بیش نیست!
دیدگاه تان را بنویسید