محمدصادق جوادی حصار، فعال سیاسی اصلاحطلب:
برای جلوگیری از انقلاب شکلی باید انقلاب محتوایی کنیم / در نظام ما احزاب نمیتوانند نقشآفرینی کنند/ باید این سیستم را تغییر دهیم تا بتوانیم شیوه عمل شورای نگهبان و تیغ نظارت استصوابی را کند کنیم
محمدصادق جوادی حصار گفت: ما یا باید انقلاب محتوایی کنیم یا انقلاب شکلی. اگر بخواهیم انقلاب شکلی نداشته باشیم و شکل حکومت عوض نشود، چارهای نداریم جز انقلاب محتوایی! طبیعی است که نمیخواهیم همهچیز را بههم بریزیم. میگوییم بازنگری کنیم.
اعتمادآنلاین| محمدصادق جوادی حصار، روزنامهنگار اصلاحطلب در گفتوگویی پیرامون تحلیل شرایط انتخاباتی کشور و اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری 1400 به بیان نکات جالب توجهی پرداختهاست.
به گزارش روزنامه اعتماد، کاندیداهای اصولگرا تبلیغات خود را شروع کردهاند، اما در جریان اصلاحات همچنان بحث درباره انتخاب کاندیدای نهایی ادامه دارد.
جبهه اصلاحات ایران سازوکاری را برای تعیین کاندیدای نهایی این جریان سیاسی تصویب کرده اما سخنگوی این تشکیلات بالادستی در جریان اصلاحات درحالی گفته اصلاحطلبان هنوز به بحث تعیین مصادیق وارد نشدهاند که هفته پیش جواد امام، ازجمله اعضای این جبهه از این مهم طی هفته جاری خبر داده بود.
سیدحسن خمینی که به باور برخی اصلاحطلبان میتوانست گزینه نهایی این جریان سیاسی نیز باشد، چندی پیش در پی توصیه رهبری از میدان رقابت کنار کشید اما همچنان چهرههایی مطرحند که میتوانند گزینه نهایی اصلاحات باشند که محمدجواد ظریف باوجود آنکه به دفعات تاکید کرده قصد کاندیداتوری ندارد اما همچنان بعضی احزاب اصلاحطلب ازجمله کارگزاران سازندگی سعی در اقناع او برای نامنویسی دارند اما در این اوضاع نام اصلاحطلب دیگری هم بهتازگی مطرح شده که برخی معتقدند میتواند «پدیده انتخابات» باشد.
سیدمصطفی تاجزاده که به نقد صریح بخشهایی از حاکمیت ازجمله نهاد ناظر بر انتخابات و شیوه نظارتی آن یعنی «شورای نگهبان» و «نظارت استصوابی»شهره است، گفته در حال بررسی شرایط برای ورود به میدان است.
هرچند به باور برخی ناظران مشکل تاجزاده همان نظارت استصوابی شورای نگهبان است که سد راهش خواهد بود. با این همه به باور بسیاری او دستکم میتواند تحرکی به فضای به نسبت خموده و ناامید روزهای منتهی به انتخابات ببخشد.
در این حال و اوضاع اما محمدصادق جوادی حصار، روزنامهنگار اصلاحطلب و ازجمله اعضای ارشد حزب اعتمادملی در تحلیلی میگوید دوران اتکا به رویکرد «فردمحور» سرآمده و باید از چهرهای شاخص و شخصیتهای مشهور به عنوان پشتوانه جریانی استفاده کرد اما با راهبردی «جریانی» وارد گود انتخابات شد.
***
*تحلیل شما از شرایط پیش روی اصلاحطلبان چیست؟ برخی میگویند با خروج سیدحسن خمینی از میدان رقابت شرایط برای اصلاحات تغییر کرده و دشوارتر شده است؛ شما در این باره چه فکر میکنید؟
به نظرم باید تعریفمان را از شیوه عمل و کاندیدای مورد توجه داشتن تغییر بدهیم. ما تاکنون در مبارزات انتخاباتی «شخصیتمحور» عمل میکردیم؛ یعنی به سمت افرادی میرفتیم که در قامت رجل سیاسی با پشتوانه خاص وارد میدان میشدند و بعد هم با همان رویکرد فردمحور به مدیریت امور میپرداختند و نتیجه آن هم طبیعتا مدیریت فردی بوده است. اگر خوب عمل میکردند، میگفتیم فلانی خوب عمل کرد و اگر بد عمل میکردند، میگفتیم فلانی بد عمل کرد. در صورتی که تبعات عملکرد آن فرد تنها به خود او برنمیگردد، بلکه متوجه جریان فکری، سیاسی و اجتماعی حامی او نیز هست.
در حال حاضر تصور من این است که ما باید این سیستم را تغییر دهیم تا بتوانیم شیوه عمل شورای نگهبان و تیغ نظارت استصوابی را کند کنیم. باید به سمت رویکرد جریانی انتخاباتی برویم. اگر با این رویکرد جلو برویم، دستمان باز است. میتوانیم اشخاصی را که احتمال تایید صلاحیت از طرف شورای نگهبان داشته باشند، معرفی کنیم. حتی افرادی که از اشتهار و پشتوانه ویژهای هم برخوردار نباشند.
همزمان اما پشتوانه جریانی را نیز به رقابت دعوت میکنیم. در این صورت میتوانیم بگوییم دستمان خالی نیست و به چهره نامآوری هم نیاز نیست و این وزن جریان اصلاحات است که 20 میلیون رای را به میدان میآورد. اگر اینگونه نگاه کنیم، هنوز میتوان امیدوار باشیم. باید درنظر بگیریم که در شرایط کنونی معادل افرادی مانند هاشمی، موسوی یا خاتمی را بسیار دشوار میشود به میدان آورد. خیلی سخت است که چنین افرادی را راضی به کاندیداتوری کنیم، چون با افق پیشرو و تجربههای گذشته این افراد متوجه هستند که باید یکتنه با مشکلات پیچیده کشور مواجه شوند و درنهایت هم میدانند که تیغشان کند خواهد شد.
دیدیم که آقای روحانی با قلدریهای مبتنی بر عملکرد امنیتی، تنهایی نتوانست کاری به پیش ببرد. حتی وزرایی که زیرمجموعهاش قرار میگیرند، چشمشان به دست رییسجمهوری است که از آنان حمایت کند تا بتوانند کاری را پیش برده و مشکلی را حل کنند. به هر حال اگر بخواهیم با رویکرد «فردمحور» و «شخصیتمحور» هم به مسیر ادامه بدهیم، فکر میکنم که 2 یا 3 گزینه بیشتر نمانده که فکر میکنم یکی از این گزینهها آقای ظریف است.
*در مقابل استدلال شما مبنی بر اتخاذ رویکرد جریانی به جای حرکت فردمحور در انتخابات پیشرو، برخی از مشکل مهم این انتخابات یعنی مشارکت میگویند و معتقدند که هرقدر هم که جریانی محبوب و قوی باشد، در انتخابات ریاستجمهوری بههرحال شخصیت فردی کاندیدا بسیار در جلب آرای شهروندان اثرگذار است. آنهم در شرایطی که مردم ظاهرا به نسبت از صندوقهای رای رویگردان شدهاند، اگر اصلاحات بخواهد از شخصیتی غیرکاریزما استفاده کند، بعید به نظر میرسد بتواند در انتخابات رای بالایی به دست بیاورد.
بههرحال هر تصمیم و اقدام بزرگ و مهم، ابتدای کار بسیار دشوار است اما سوال این است که آیا اگر بخواهیم همچنان با رویکرد «فردمحور» وارد گود شویم، مشکل مشارکت وجود ندارد؟ آیا میتوانیم بهراحتی مردم را راضی کنیم که در انتخابات شرکت کنند؟ اگر یکی در شأن روحانی یا در جایگاه خاتمی در انتخابات حاضر شود، آیا مردم فورا برای رای دادن صف میکشند؟ در حال حاضر شرایط بسیار دشوار است. حتی با این رویکرد هم مردم پرسشهای جدی دارند.
اکنون در حالی که به هر حال آقای خاتمی عملکردی روشن دارد، ولی مردم میپرسند مگر او در زمان اصلاحات چه کرد و چه گفت! مگر نه اینکه در انتهای کار گفت که اینها از دولت انتظار دارند که کارپرداز باشد. آقای احمدینژاد که آمد گفت برادران قاچاقچی نمیگذارند ما کار کنیم. آقای روحانی هم گفت که هرجا پول باشد، اسلحه باشد، فساد هم هست اما درنهایت نتوانست مقابل آن کاری انجام دهد.
واقعیت آن است که همین رویکرد انتخاباتی «شخصیتمحور» است که مردم را به جایی رسانده که نسبت به کل جریان بدبین شدهاند. عدهای که شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» میدهند، مقصودشان کدام ماجرا است؟ فکر میکنم بخشی همین ماجرایی را موردنظر دارند که یکی میآید، وعده میدهد که شقالقمر خواهد کرد و بعد هم میرود؛ چون هر کسی که میآید همان حرفها را تکرار میکند. بنابراین باید روش را تغییر دهیم و به سمت روش جریانی و حزبی برویم.
*فکر میکنید اصلاحطلبان برای حرکت به سوی این حرکت «جریانی» که میفرمایید، باید از کجا شروع کنند؟ نخستین اقدامات کدامند؟
جبهه اصلاحات باید مشی و مرامی روشن داشته باشد و با این مرامِ روشن به سمت کاندیدایی برود که یک جریان روشن و کارنامهدار حزبی را نمایندگی کند. وقتی هم آن فرد دولت را در اختیار گرفت، نگوید به تنهایی پیروز میدان شدم؛ بلکه همچنان معترف باشد که جریانی از او حمایت کرد تا توانست این کرسی را به دست بیاورد. نه مثل آنچه درباره آقای روحانی رخ داد و ایشان درنهایت منکر حمایتهای جریانی شد. این البته فقط مربوط به اصلاحطلبان نیست. احمدینژاد هم حمایت اصولگرایان را منکر شد.
بههرحال اگر روش را تغییر دهیم و بگوییم حالا که آن راهبرد و رویکرد «فردمحور» و «شخصیتمحور» جواب نمیدهد، جبههای و «جریانمحور» عمل کنیم، میتوانیم کابینهای معرفی کنیم که با ترکیبی مشخص کار کند. اگر با این متد و روش برای اداره کشور وارد شویم، میتوانیم به مردم قول بدهیم که ظرف 2 سال اگر در تحقق وعدهها موفق نشدیم، استعفای جمعی خواهیم داد. اینکه ما 8 سال مردم را پشت سر بکشیم و بعد بگوییم اشتباه کردیم، درست نیست و نتیجه این میشود که وقتی به مردم بگوییم بیایید رای بدهید، خودمان دچار تردید هستیم که اصلا حرفمان درست است یا نه و آیا بهواقع میتوانیم مردم را دعوت کنیم!
در مجموع میتوان گفت که مهمترین معضل، نوع رویکرد ما نسبت به انتخابات است. اینکه همه انتقاد میکنند که اصلاحطلبان «انتخاباتمحور» عمل میکنند، به همین دلیل است و من هم قبول دارم. ولی باید به سمت این برویم که اگر میخواهیم چانهزنی کنیم، باید گزینه جدیدی معرفی کنیم و آن گزینه هم نباید صرفا به واسطه پایگاه شخصی و فردی واردشده باشد، بلکه باید براساس الگوها و معیارهای جریانی معرفی شده باشد. امروز مثلا میشنویم که خانم فائزه هاشمی میگوید گزینهام رای ندادن است. ما باید همزمان که از مشارکت میگوییم، حرفی نو نیز داشته باشیم تا بتوانیم هم بگوییم حرفمان تازه است و هم معطوف به نتیجه.
*به نکتهای اشاره کردید مبنی بر «انتخاباتمحور» بودن جریان اصلاحات؛ بهواقع علت این انتقاد از اصلاحطلبان چیست و چرا احزاب و طیفهای سیاسی صرفا در فصل انتخابات فعال میشوند؟
وقتی توده اجتماعی به این نتیجه میرسد که نمیتوان با این روشها به نتیجه رسید، فکر میکنید عجیب است که احزاب و نخبگان به این نتیجه برسند که با فعالیتهای عادی نمیتوان به نتیجه رسید؟! مثلا اینکه فکر کنند اساسا چرا باید درباره موضوعات مختلف بیانیه بدهند. مگر با این بیانیهها چه مشکلی را حل میکنند.
احزاب ما 2 مشکل عمده دارند؛ یکی اینکه میدانند نظام سیاسی و انتخاباتی ما حزبی نیست. نظام ما، نظام پارلمانی نیست. هیچ حزبی در قدرت تاثیر جریانی ندارد و طی بازه زمانی 4 ساله فعالیت یک دولت، هیچ حزبی نمیتواند بگوید تصمیم من این است و دولت را وادار به تغییر وزیر کردم! کدام حزب چنین قدرتی دارد؟! کدام حزب مامور تشکیل دولت است؟!
وقتی حزبی در شکلگیری دولت یا در کنترل دولت نقشی موثر ندارد، طبیعی است که صرفا در مقطع انتخابات نیروی خود را بسیج کند تا دستکم بتواند در این حوزه اثرگذار باشد و به نیروهایش بگوید به این رای بدهید یا به آن رای ندهید و معلوم است که بعد از انتخابات و طول4 سال موتورش خاموش باشد. ما به جایی رسیدیم که فقط در فصل انتخابات بیاییم و بگوییم که اگر به فلانی رای بدهید، بهتر میشود و البته مردم در حال حاضر به سمتی میروند که دیگر به این نظرات احزاب هم توجه نکنند.
*چه باید کرد؟
باید با توجه به ساختارهای قانونی، از مردم برای تغییر رویکرد استفاده کنیم؛ یعنی نظام مدیریتی کشور را به سمت مدیریت حزبی و جریانی ببریم، بهنحویکه یک حزب در دوره زمامداری بتواند نقشی را که شورای نگهبان برای خود قائل است، ایفا کند و آن نقش را احزاب برای خود قائل باشند. بدینترتیب اگر یک دولت وزیری را انتخاب کرد، حزب بتواند نماینده یا وزیر را تغییر بدهد. اما نظام ما پارلمانی نیست، ولایی است. نظام ولایی مختصات خود را دارد. نه اینکه بد باشد.
حرفم این است که این نظام، نظامی نیست که احزاب بتوانند در آن نقشآفرینی کنند. اما این شیوه باعث شده که دست ما در حنا بماند و نتوانیم هیچ کاری کنیم و اگر مردم هم سوال کنند، بگوییم انشاءالله بهتر میشود! اما واقعیت آن است که با انشاءلله و ماشاءالله هیچ کاری حل نمیشود. در شرایط کنونی و با حضور مقتدرانه رهبر انقلاب باید به سمت بازنگری جدی در قانون اساسی برویم.
*این بحث بارها مطرح شده اما اینکه چگونه قابلیت اجرایی دارد، مساله اصلی است، چگونه میتوان این ایده را عملیاتی کرد؟
اتفاقا بحث همین است. میتوانیم بگوییم عدهای از نخبگان دانشگاهی، اجتماعی، سیاسی و حوزوی مثلا 5نمونه پیشنویس اولیه ارایه بدهند، در مرحله بعد از این 5پیشنویس، 2پیشنویس بهصورت دموکراتیک به مرحله نهایی برسد و درنهایت 2 پیشنویس به رفراندوم گذاشته شود.
پیش از آنهم باید چندماه پیشنویشها دراختیار مجامع دانشگاهی برای نقد و بررسی باشد تا مردم متوجه شوند که چه مواردی اصلاح شده و چه تبعاتی دارد؛ آن وقت میتوان رفراندوم را برگزار کرد.
*اما این اقدام بسیار بزرگی است و شاید کم از یک انقلاب نداشته باشد.
ما یا باید انقلاب محتوایی کنیم یا انقلاب شکلی. اگر بخواهیم انقلاب شکلی نداشته باشیم و شکل حکومت عوض نشود، چارهای نداریم جز انقلاب محتوایی! با این تعریف که «انقلاب» به معنای اصلاح آنی و فوری و اساسی است و«رفورم» و «اصلاحات» به معنای اصلاح تدریجی امور، طبیعی است که نمیخواهیم همهچیز را بههم بریزیم. میگوییم بازنگری کنیم.
بههرحال آیندهسازان این کشور و همان نسل جوانی که رهبری از آن نام میبرند، اگر میتوانند موشک بسازند، حتما عقلشان میرسد که قانون اساسیای تدوین کنند که روزآمد باشد. ما که نمیگوییم امریکاییها بیایند و برایمان قانون اساسی بنویسند؛ همین جوانان کشور این کار را انجام دهند.
دیدگاه تان را بنویسید