انتخابات 1400| مانند سال 96 و 92، شبه اصلاحطلبان را اصلاحطلب تلقی نمیکنیم
اصلاحطلببودن نامزد هم بهسادگی محقق نمیشود و دیگر مانند سالهای 92 و 96 نخواهد بود که همین که افکار فردی در حوزههایی مانند سیاست خارجی شبیه به اصلاحطلبان باشد، او را اصلاحطلب بدانیم.
اعتمادآنلاین| نامزد نهایی اصلاحطلبان بعد از اعلام نتایج بررسی صلاحیتها معین میشود؛ نامزدی که قرار است با نظر اعضای حقیقی و حقوقی نهاد اجماعساز اصلاحطلبان یا همان جبهه اصلاحات ایران معرفی شود و به گفته اعضای این نهاد تا این لحظه بههیچوجه تصمیم نهایی گرفته نشده است؛ زیرا مشخص نیست چه افرادی از ممیزی و سد شورای نگهبان عبور میکنند؛ اما این ابهام بهطور مطلق هم نیست؛ یعنی تا اینجای کار حدود و ثغور نامزد نهایی مشخص شده است؛ آنکه او باید اصلاحطلب باشد. اصلاحطلببودن شرط اولیه تمام اعضای نهاد اجماعساز بوده؛ چنان که در بند یک مصوبه تشکیل این نهاد انتخاباتی آمده است که اصلاحطلبان در انتخاباتی آزاد، رقابتی، در تراز قانون اساسی و با «نامزدی اصلاحطلب» وارد انتخابات میشوند. معنای مخالف این بند آن است که اگر هریک از شروط مطرحشده محقق نشود، اصلاحطلبان در انتخابات کاندیدا معرفی نمیکنند.
به گزارش روزنامه شرق، طبیعی است که در فضای سیاسی کنونی و با مختصات فعالان سیاسی فعلی اصلاحطلب، به صورت پیشفرض چند شرط نخست محققشده تلقی میشود و نکته مهم این یک جمله، همان نامزد اصلاحطلببودن، فردی است که قرار است اصلاحطلبان از او حمایت کنند. وقتی نهاد اجماعساز تشکیل شد، بسیاری گفتند اصلاحطلببودن نامزد هم بهسادگی محقق نمیشود و دیگر مانند سالهای 92 و 96 نخواهد بود که همین که افکار فردی در حوزههایی مانند سیاست خارجی شبیه به اصلاحطلبان باشد، او را اصلاحطلب بدانیم. از گفته بسیاری از اعضای حقیقی و حقوقی (احزاب) نهاد اجماعساز چنین برمیآمد که اصلاحطلببودن باید به شرط حضور تشکیلاتی احراز شود؛ به نحوی که یا فرد عضو یکی از احزاب جبهه اصلاحات باشد یا آنکه در سالهای متمادی موصوف به اصلاحطلبی باشد. حتی این بحث درباره محمدجواد ظریف هم وجود داشت و برخی باور داشتند ظریف گرچه اصولگرا نیست، هیچگاه هم اصلاحطلب نبوده و حمایت از او هم نقض عهد جمعی اصلاحطلبان است. ظریف نیامد و ادامه این بحث میسر نشد، اما همین میزان که تا مدتی برخی اصلاحطلبان او را نامزد اجماعی اصلاحات میدانستند نیز خالی از اشکال نبود.
علاوه بر این، در زمانی که گفته میشد باید از ظریف حمایت شود، برخی مانند علی صوفی میگفتند اگر قرار باشد از فردی که روحیات اصلاحطلبانه دارد حمایت شود، او باید ذیل خواستههای جبهه اصلاحات را امضا و بهطور کتبی اعلام کند که اولا در این انتخابات وابستگی رسمی به اصلاحطلبان دارد و ثانیا در زمان تصدی دولت، متعهد به اجرای خواستههای جبهه حمایتگرش یعنی اصلاحات میشود.
این موضوع در زمان کنونی هم صادق است. اصلاحطلبان در این دوره نامزدهای متعددی دارند؛ از جمله اسحاق جهانگیری، محمود صادقی، سیدمصطفی تاجزاده، مسعود پزشکیان، محسن هاشمیرفسنجانی، عباس آخوندی، مصطفی کواکبیان، محسن رهامی، رسول منتجبنیا و محمدجواد حقشناس. حتی علی مطهری که مواضعش در سالهای اخیر در حوزه سیاسی فراتر از خود اصلاحطلبان هم بوده است، به معنای دقیق تشکیلاتی اصلاحطلب در نظر گرفته نمیشود؛ زیرا در گذشته پایگاه اصولگرایی داشته است و اکنون هم بهصراحت نمیگوید من نیرویی کاملا اصلاحطلب هستم. پیش از ثبتنامها، اعضای نهاد اجماعساز درباره افرادی که در معرض کاندیداتوری قرار داشتند، رأیگیری کردند که چهار نفر اول به ترتیب ظریف، جهانگیری، تاجزاده و پزشکیان بودند که از اینها فقط ظریف در انتخابات شرکت نکرد. خیلی واضح است که اگر قرار باشد نظر جمعی اصلاحطلبان با سازوکاری دموکراتیک پیش برود، باید این اولویت رعایت شود و به هر دلیلی اگر به فرض جهانگیری یا تاجزاده نتوانند به فعالیت انتخاباتی خود ادامه دهند، مانند رد صلاحیت یا کنارهگیری، نوبت به نفر بعدی برسد. البته در رعایت اولویت، الزام جدی وجود ندارد؛ زیرا
این نظرسنجی اولیه بوده است و نیروهای اصلاحطلب هنوز به جمعبندی نرسیدهاند. اما همین میزان اطلاعات نشان میدهد اصلاحطلبان نامزد اصلاحطلب دارند و بر اساس مصوبه تشکیل نهاد انتخابی خود باید از میان همین نامزدهای «اصلاحطلب» یکی را انتخاب کنند.
با مقدمه مذکور میتوان به یک نتیجه روشن رسید؛ آنکه اصلاحطلبان از لحاظ قواعد خودساخته و بر مبنای پیمان درونیشان، تحت هیچ شرایطی نمیتوانند از علی لاریجانی حمایت کنند؛ چراکه لاریجانی با هیچ متر و معیاری و با هیچ خطکش سیاسیای نهتنها اصلاحطلب نیست، بلکه یک اصولگرای تمامعیار محسوب میشود؛ زیرا تا پیش از آنکه حضور سیدابراهیم رئیسی در انتخابات قطعی شود، یکی از دو نهاد انتخاباتی اصولگرایان به نام شورای وحدت، با محوریت جامعه روحانیت مبارز بنا داشت در صورت ثبتنام لاریجانی، شرایط نامزدی او را بررسی کند و این احتمال میرفت که نیروهای سنتی اصولگرا از او حمایت کنند. چنانچه لاریجانی همواره رأی خود برای مجلس را در قم میگرفت؛ زیرا او پایگاه رأی جامعتین (جامعه روحانیت مبارز و مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم) را با خود داشت. او حتی در سال84 نامزد اصلی جبهه پیروان خط امام و رهبری بود و یکی از شانسهای اصولگرایان برای ریاستجمهوری به شمار میآمد.
از طرفی سابقه او در دوران ریاستش بر سازمان صداوسیما نیز نشان میدهد اتفاقا او برخلاف چهره اعتدالی این روزهایش، بههیچوجه یک اصولگرای معتدل شناخته نمیشده و موضع صداوسیما درباره سخنرانهای کنفرانس برلین یا پخش دو برنامه چراغ و هویت، نشاندهنده رویکرد او در مواجهه با اصلاحطلبان است که در یکی سعی شد قتلهای زنجیرهای به اصلاحطلبان نسبت داده شود و در دومی تلاش شد چهره روشنفکران ایرانی نزد مردم تخریب شود. لاریجانی حالا و بعد از سالها و از قضا در آستانه انتخابات ریاستجموری، در اتاقی در کلابهاوس گفت از محتوای این برنامهها بیخبر بودم و رویکرد آنها را نادرست میدانم که همین سخن با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد؛ خاصه آنکه اولا اگر باور بر نادرستبودن محتواست، چرا همان زمان این موضع رسانهای نشد و ثانیا چرا رئیس صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران نباید از محتوای چنین برنامههای مهمی بیاطلاع باشد؟
با این همه ممکن است گفته شود پس چرا چنین به نظر میآید که لاریجانی نزدیک به اصلاحطلبان است؟ علی لاریجانی مشخصا از زمان رویکارآمدن دولت روحانی در سال 92 از یک سو در تقابل با دولت محمود احمدینژاد که مخالف سرسخت لاریجانیها بود و از سوی دیگر به دلیل نوع نگاه مشترکش با اصلاحطلبان و روحانی، صرفا در حوزه سیاست خارجی از مواضع دیپلماتیک دولت دفاع کرد و البته در پیشبرد برجام تلاش کرد کمکحال دولت در مجلس باشد. با مرور مواضع لاریجانی در تمام این هشت سال، موضوع مشترک دیگری جز حوزه سیاست خارجی به نظر نمیآید و مشخص نیست برخی چطور علی لاریجانی را یک نیروی نزدیک به اصلاحطلبان یا حتی برخی یک اصلاحطلب کامل میدانند؟
علاوه بر اینها، حمایت لاریجانی در هر شرایطی باعث میشود خط میان اصلاحطلبی و اصولگرایی کمرنگتر از گذشته شده و دیگر مردم نتوانند اصلاحطلب را از اصولگرا تشخیص دهند؛ نکتهای که اتفاقا در سالهای اخیر کم به اصلاحطلبان ضربه نزده است و ایشان با حمایت از یک نیروی غیراصلاحطلب به نام حسن روحانی، عملا اعتبار سیاسی خود را در اختیار غیراصلاحطلبان قرار دادند و امروز هم هزینه آن یعنی ریزش سرمایه اجتماعی را میپردازند. ممکن است برخی اصلاحطلبان بگویند حمایت از روحانی در سالهای 92 و 96 و حمایت احتمالی از لاریجانی در 1400 باعث عدم پیشروی تندروها شد و میشود. در برابر چنین استدلالی میتوان گفت شاید این روش حتی منجر به تحقق منافع جمعی شود، اما دیگر نامش اصلاحطلبی نیست و روشی پراگماتیستی است که برای یک هدف مشخص میتوان با هر نیرویی به تفاهم رسید. شاید این روش هم بد نباشد، اما بهتر است مطرحکنندگانش آن را به حساب جریان اصلاحات ننویسند؛ همانطورکه شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان در جریان انتخابات مجلس یازدهم، وقتی بسیاری از نیروهای اصلاحطلب رد صلاحیت شدند، اعلام کرد جبهه اصلاحات در انتخابات لیستی ارائه نمیدهد و اگر
احزاب اصلاحطلب تصمیم به انتشار لیست دارند، نباید با صفت اصلاحطلبی این کار را انجام دهند.
در نهایت باز هم باید گفت که اصلاحطلبان چه بخواهند و چه نخواهند، بر اساس مصوبه نهاد اجماعساز نمیتوانند از نیرویی غیراصلاحطلب حمایت کنند و اگر چنین کنند، عملا در مدت کوتاهی خلاف وعدهشان به عموم مردم عمل کردهاند؛ حتی اگر تمام نامزدهای اصلاحطلب رد صلاحیت شوند، به گفته سخنگوی نهاد اجماعساز اگر چنین شود اصلاحطلبان انتخابات را تحریم نمیکنند، اما نامزدی هم به جامعه معرفی نمیکنند.
دیدگاه تان را بنویسید