در وصف مرحوم محتشمیپور:
شاگردی امام برایش همه چیز بلکه امام مرادش بود / از امام لقب برخورداری از «هوش سیاسی» را گرفت
شاگردی امام برای علیاکبر محتشمی پور همه چیز بلکه امام مرادش بود و در تمامی بحثها و گفتوگوها و مواضع و کردارش همواره چون مجتهدی سیاسی در روندها و رخدادها مرجعیت و حجیت گفتار و نوشتارش امام بود و درصدد بود تا بفهمد که نظر امام درباره موضوع جدید و مستحدثه و در اکنون و اینجا چیست و بر آن ایستادگی میکرد.
اعتمادآنلاین| تصویر سید علیاکبر محتشمیپور در همراهی با انقلاب و امام را در رسانهها تا نوفللوشاتو میتوان پیگرفت. همانجا و همان زمان پشت امام در صف نماز و در نشستها و گفتوگوها ایستاده یا نشسته بود. این تصاویر پیشینه کمتر ثبت شدهای دارد که تا نجف و شاگردی امام در آنجا امتداد دارد و تقدیر چنان رقم خورد که در همانجا نیز پایان یابد. از نجف تا پاریس، از لبنان تا دمشق و از تهران تا بازهم، نجف، گویی حبل متینی یافته بود که سفت، سخت، محکم و نیرومند آن را در تمام عمرش رها نکرد و «حشمت» خود در آن و در پشت امام بودن میجست.
به گزارش روزنامه اعتماد، چنگ زدن به ریسمانی که دردها و رنجهای فراوان به همراه داشت اما محکم بر پیمان خود ایستاد و تمامی مصایب با امام و پشت امام بودن را بر خود روا داشت تا در این نسبت با و پشت امام بودن لحظهای وقفهای نیفتد و خللی رخ ندهد و تا پایان عمرش همانجا و در همان وقت «نجفی» بایستد و از این موضع و موقف کوتاه نیاید. زمانه گواه خوبی است که چنان شد که میخواست و آخر این دفتر همانجایی بسته شد که آغاز شده بود و در همان مکانی این راه به پایان رسید که شروع شده بود؛ نجف؛ در بیتی به نام امام که در این سالها چراغش را روشن نگه داشته بود و با شور و عشقی از کارهایش در آنجا میگفت و در زمانی روایت محتشمی از امام به انجام رسید که دلدارش نیز از نیمه خرداد انتظار فرج میداشت:
سالها میگذرد حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم (امام خمینی)
رابطه استاد/ شاگری در این بیش از 50 سال هیچگاه سست و لرزان نشد، حق داشت که در پس سالها شاگردی امام کردن، در خلوت و جلوت، در درس رسمی حوزوی و در درس عملی سیاسی و در دانش صریح یا دانش ضمنی خود، قرائت و روایت خودش را از امام تاویل و تفسیر و بر آن مبنا و مبانی اقدام کند. شاگردی امام برایش همه چیز بلکه امام مرادش بود و در تمامی بحثها و گفتوگوها و مواضع و کردارش همواره چون مجتهدی سیاسی در روندها و رخدادها مرجعیت و حجیت گفتار و نوشتارش امام بود و درصدد بود تا بفهمد که نظر امام درباره موضوع جدید و مستحدثه و در اکنون و اینجا چیست و بر آن ایستادگی میکرد. با اینکه قدرت درکش از مسائل سیاسی بیهمتا و خاص خودش بود و به همین دلیل هم از امام لقب برخورداری از «هوش سیاسی» را گرفت، اما این هوش را برای خودش و بهتر و آسوده زیستن به خدمت نگرفت.
نادرند آدمهایی که به باوری دست مییابند و سرنوشت زندگی خود را بر سرشت باور خود رقم میزنند و تا آخر بر همان عهد و پیمان پای میفشرند. صادقانه زیستن بر سر اعتقاد و اصیل ماندن بر باور گوهر کمیابی است که باید با چراغ خورشیدوش آن را جستوجو کرد. توصیه عرف زمانه این است که باورها با خوب زیستن تنظیم شود و هر از گاهی مانیفستی جدید بازتدوین شود و با «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» راههای نوین و خلاقانهای کشف گردد و از گذشته خود دل و عقل بشوید و جامه خود به رنگ زمانه درآمیزد. محتشمی هم جاذبه داشت و هم دافعه. همان منش انسان مومنی که، به قول شهید مطهری، همچون امام علی (ع) هر دو خصلت را دارد، نه تنزیهی محض و نه تشبیهی محض. ویژگی بارز محتشمی دنبالهرویی از زمانه نبود، سودای شهرتطلبی و حبخواهی دیگری نداشت. با اینکه آنقدر با هوش بود که بداند ممکن است، بیان مواضعش او را به گوشه براند و به تنهاییاش بینجامد و کنج غربت را نصیبش کند، اما در بیانش صریح بود و بیپروا. اگر عبارت ان حیات عقیده و جهاد سندیت داشته یا نداشته باشد، محتشمی مصداق آن بود اما جزماندیش و متحجر نبود و بلکه به پیروی از امامش با اینگونه عقیدهها سر
سازش و تسلیم نداشت.
شاید در جهان عقلانی امروز و عقل محاسبهگر اینگونه پایبندی به عقیده، عقلانی به نظر نیاید، اما محتشمی محاسبهگر و عقل معاش نداشت و از بیعقیده بودن یا دمدمیمزاج بودن بیشتر اندیشناک بود تا ایستادگی بر سر عقیده. شاید هم پروا و خوفی داشت که نمیخواست از پایبندی به مواضع امام و چنگ زدن به ریسمان مکتب امام پای پسزند و متفاوت بودن و تنهایی را به تجدیدنظرخواهی در مواضعش ترجیح میداد، مواضعی مانند حمایت از مستضعفان، استکبارستیزی، ضدیت با صهیونیسم و... گویی با هوش سیاسی و شناخت عملی که از سیاستهای امریکا و غرب داشت و در لبنان و سوریه و عراق عملا آن را آموخته بود، پیبرده بود که زمانه این مواضع به سر نیامده است و جهان هنوز آکنده از بیعدالتی و ستمگری و ظلم جهانی است و لیبرالیسم سر در برف منفعتطلبی خود کرده است که این واقعیتها را کتمان میکند و جهانی دروغین را ترسیم میکند. این نگرش اگرچه اکنون و اینجا، رهروان اندکی دارد اما خلاف واقع نیست.
جفای بزرگی است که محتشمی را در این مواضع محصور و مقید کنیم. زیرا اگر محتشمی چنین مواضع تک ساحتی میداشت، ارج و قربش در تهران بیشتر بود و نیازی نبود به میعادگاه خود با امام در نجف بازگردد. او سخنان بیپروایی در حمایت از آزادی و استبدادستیزی و مردمسالاری، ضدیت با تحجر و قشرینگری و مقدسمآبی بیان میکرد و علیه آنانی که برخلاف راه امام و با تفسیری از اسلام، مروج نامردمسالاریاند و همینها را هم از امام آموخته بود. محتشمی بر سر موضع خارجی امام در مورد مبارزه با امریکا همانقدر ایستادگی میکرد که بر موضع داخلی امام که مردم ولینعمت انقلاب و جمهوری اسلامیاند. اما آنچه محتشمی را محتشمی کرد مواضعش نبود، بلکه شجاعت و صراحت بیانش در دفاع از امام بود و همین منش او بود که مواضعش را حاد و سخت و محکم و نیرومند نشان میداد و در این مواضع با دوست و مخالف خودش تک چهره بود. برای خشنودی و خرسندی کسی سخن نمیگفت، خودش بود خودی که آن را در مکتب امام شناخته و تربیت کرده بود.
تصویر محتشمی در نوفللوشاتو در تاریخ انقلاب اسلامی و در همراهی با امام ثبت شده و گویی این تصویر در همان قاب هنوز جهانی سخن دارد؛ نگاه محتشمی به امام نگاهی عاشقانه است و چقدر پر درد و رنج است عاشقی کردن با امام و چقدر این دریا موج خونفشان دارد.
دیدگاه تان را بنویسید