محمدحسین صفار هرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام:
درست است که مشارکت 48.8 است، اما انتخابات ما در واقع انتخابات 60 درصدی است / جبهه اصلاحات درباره انتخابات دوگانه عمل کرد / رأی رئیسی بسیار معنادار بود / پیروزی رئیسی را بسیار بالاتر از مرزبندیهای سیاسی میدانم
یک عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: انتخابات ما در واقع یک انتخابات 60درصدی است؛ درست است که مشارکت 48.8 است اما حتماً کسانیکه بهدلایلی مانند ماجرای کرونا که خیلی بالاست، بهدلایل دلخوریها از وضع موجود نیامدند و همچنین بهدلیل آزاری که در روز رأیگیری دیدند، مشارکت نداشتند.
اعتمادآنلاین| سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری 28 خرداد 1400 و در شرایطی برگزار شد که نارضایتی مردم از وضعیت اقتصادی و معیشتی در چند سال گذشته در اوج قرار داشت، ویروس کرونا همچنان برقرار بود و قربانی میگرفت و بین برخی سیاسیون در داخل و همچنین خارج از کشور نیز یک کمپین بیسابقه با عنوان "رأی بی رأی" با هدف تحریم انتخابات بهراه افتاده بود.
به گزارش تسنیم، با وجود این 48.8 درصد از واجدان شرایط پای صندوقهای حضور پیدا کردند و 61.95 درصد رأیدهندگان به سیدابراهیم رئیسی برای تصاحب جایگاه ریاست قوه مجریه رأی دادند که آرای منتخب مردم نزدیک به 18 میلیون شد.
برای بررسی و واکاوی میزان مشارکت مردم در انتخابات و تعداد آرای آیتالله رئیسی و همچنین حدود 4 میلیون رأی باطله که در این انتخابات به صندوق ریخته شد و نسبت به انتخاباتهای گذشته بیسابقه بود، به گفتگو با "محمدحسین صفار هرندی" عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام پرداختیم که گزیدهای از متن را در ادامه میخوانید.
لازم میدانم، هم اعجاب و شگفتی و هم خرسندی و خوشحالی خودم را نسبت به این عمل صالحِ مردم یعنی کار شایستهای که انجام دادند، ابراز کنم و هم حقیقتاً تبریک بگویم و به درگاه خداوند شاکر باشم.
ما در شرایطی انتخابات را برگزار کردیم که نارضایتی مردم از کسانی که بیشترین توقع از آنان برای خدمترسانی به مردم میرفت، زیاد بود. این توقع و انتظار از دولت بود؛ البته این گفته من بهمعنای ناسپاسی نسبت به خدمات خوب دولتها در همه دورهها نیست. در دولت یازدهم و دوازدهم نیز بالاخره بعضاً خدمات اثرگذاری صورت گرفت، اما این اقدامات در قیاس با آن چیزی که باید باشد، بهقدری دچار اختلال شد که گاهی این تعبیر بهکار میرفت که میزان محبوبیت دولت و شخص آقای رئیسجمهور به کمتر از 7 درصد تنزل پیدا کرده است.
این سطح از نارضایتی از دولت فعلی، حتی در مورد آن کسی که مجبور شد از کشور فرار کند هم وجود نداشت. البته آن موقع نظرسنجی و این برنامهها نبود، اما از فحوای کلام روزمره مردم و مقایسه آن با حالوهوای آن روزهای مردم میشد چنین چیزی را فهمید. در آن موقع نارضایتی از دولت و رئیسجمهور اینقدر زیاد نبود، البته من این را با تأسف میگویم و بابت آن خوشحالی نمیکنم.
* عدهای بدخواه، از حس تغییرخواهی مردم، القای یک زاویه مبنایی با اصل حکومت و نظام را در دستور کار قرار دادند و این سوءاستفاده را کردند تا تغییر را بهمعنای تغییر در سطح نظام و انقلاب تفسیر کنند، این سوءاستفاده و در خوشبینانهترین حالت این سوءبرداشت، با وجود اینکه بارها پاسخ داده شده بود، باز هم نیاز به پاسخ داشت.
نگرانیهای گسترده از کرونا یکی دیگر از عوامل بسیار مهم در مشارکت بود؛ بین 16 تا 20 درصد پاسخدهندگان در نظرسنجیها گفته بودند که شاید بهدلیل کرونا منصرف شوند و در انتخابات شرکت نکنند. ازآنجایی که برمبنای روشهای معمول در نظرسنجیها، نصف این میزان را محقق در نظر میگیرند، بین 8 تا 10 درصد کسانی که تصمیم داشتند در انتخابات شرکت کنند، بهدلیل کرونا احتمالاً منصرف شده شرکت نکردند.
لذا کرونا عنصر تأثیرگذاری در عدم شرکت برخی افراد در انتخابات بود. برخی از دوستان ابراز خوشحالی میکردند که "رقم مشارکت در بعضی از نظرسنجیها به 54 و 55 درصد رسید"، اما من در ذهنم میگفتم "بهدلیل کرونا باید حدود 10 درصد از این رقم کمتر حساب کنید".
اما اگر بخواهیم این انتخابات را از منظر میزان مشارکت دقیقتر معرفی کنیم، باید بگویم مشارکت 58.8 درصد بوده است؛ یا اینکه حداقل باید گفته شود مشارکت 55 درصد بود. انتخاباتی که برگزار شد، با نُرمهای مألوف و شناختهشده همخوانی دارد، ضمن اینکه ما در گذشته، انتخاباتی داشتیم که میزان مشارکت 51 و 53 درصد بود.
به عواملی که اشاره شد، کمپین رأی بی رأی و آن رفتار مغولوار برخی از مخالفان همچون منافقین هم باید اضافه شود. این گروه نمیتوانستند در داخل جلوهای داشته باشند، اما در خارج، تاریخ جلوههایی از آن را ثبت کرد. آنها افراد را بهجرم رفتن پای صندوق رأی و استفاده از حق دموکراسی مورد ضربوشتم قرار دادند، انگشتهای برخیشان را شکستند، جالب اینکه این کار در غرب هم صورت گرفت، اگر در یک کشور جهان سومی اتفاق میافتاد، جای تعجب نداشت اما آن اتفاقات در غرب و جلوی چشم پلیسهای اروپایی اتفاق افتاد.
به هیچ وجه در گذشته این اتفاقنظر میان گروههای مخالف نظام و تبلیغ برای تحریم انتخابات وجود نداشت، بیشتر هم با تمسخر مواجه میشدند.
آن چیزی که این بار ماجرا را آزاردهنده کرد، وجود یک تمایل از داخل و از بین برخی افراد و گروههای سیاسی در راستای آنان بود. بعضی از جریانها، جلوهای از خودشان نشان دادند که یا مستقیماً گفتند "پای صندوق رأی نمیرویم" یا اینکه "نباید بروید". آن آقایی که من و شما خوب میشناسیمش، به امامزاده رفت و به آن امامزاده متوسل شد تا به مردم بگوید "رای ندهید!"، در سوی دیگر، یک جریان سیاسی استخواندار نیز که از ابتدای انقلاب تاکنون پای مسائل بوده و امروز اسمش اصلاحطلبی است (دیروز اسمشان چپ بود و در دورههایی نیز معروف به رادیکالها، خط سوم و... بودند که حالا ماتَرَک آن جریان همان چیزی است که خود را اصلاحطلب معرفی میکند) نمیدانست چه باید بکند.
جریان اصلاحات گذشته از آن سردرگمی که نمیدانستند چه باید بکنند، میدانستند که اگر انتخابات را تحریم کنند و انتخابات بهخوبی برگزار شود، بیاثریشان عیان خواهد شد، بنابراین دوگانه عمل کردند؛ بعضی از آنها گفتند "شرکت کنید" و در روز انتخابات و در میانه روز تماسهای شخصی با عواملشان گرفتند و گفتند "به بقیه خبر بدهید تا در انتخابات شرکت کنند."، ارتباطات گسترده بینشان برقرار شد و گفتند "اوضاع خراب است، حتماً بروید، شرکت کنید و به فلانی هم رأی بدهید".
برخی اصلاحطلبان از اول میدانستند که تحریم عاقبت خوبی ندارد. آنها گفتند که تحریم موجب حذف شدن همیشگی خودشان از صحنه سیاستورزی کشور خواهد شد. آنهایی که پختهتر بودند این را گفتند و تأکید کردند که تحریم نباید صورت بگیرد.
اما آنهایی که کینهتوز بودند، بر تحریم اصرار داشتند. بهنظرم وعدههایی از بیرون به آنها داده شده بود و روی آن وعدهها حساب کرده بودند. به آنها گفته بودند که "در این سو یک پشتوانه قوی برای شما وجود دارد."، بهادبیات منافقین به آنها میگفتند "شما صندوق را ترک کنید، به هم ریختن خیابانها با ما". آنها تصور میکردند زمینه برای اینکه ایران را همچون سوریه به آشوب بکشند، بسیار مهیاست.
مگر میشود درب کشور را بهروی کشورهای دیگر بست؟ ما نیاز داریم و حتماً باید ارتباطات قوی با دیگر کشورها داشته باشیم اما آنهایی که به ما میگفتند "مگر شما زبان دنیا را بلد هستید و مگر میفهمید؟" یک کاری کردند که بسیاری از دوستان ما از ما جدا شدند.
مورد سوریه مصداق بسیار روشنی است که نشان میدهد نهایتاً همه چیز باید به صندوقهای رأی ختم شود. سوریه را نابود کردند و تأسیسات و زیربناهایش را از بین بردند ولی نهایتاً مشخص شد که باید به صندوق رأی مراجعه شود، دوست داشتند ایران هم شبیه سوریه شود.
رأی آقای رئیسی بسیار معنادار بود؛ مردمی که یک بخش از آنها دیگر نمیخواستند به برخی ادعاها اعتماد کنند و بخشی که هنوز دنبال حرفهای معتبر بودند، وقتی ادعاهای آقای رئیسی را با عملش در جایگاه رئیس قوه محک زدند و اعتبارسنجی کردند، دیدند مثل اینکه درست است و ایشان واقعاً میتواند. ایشان واقعاً دوهزار کارخانه را به زنجیره تولید بازگردانده است و حرکت و نهضتی آغاز شده است. ایشان همان کسی است که آمده و مطالبات بانکها را از گردنکلفتهایی که پولهای بانکها را بردند و نمیدهند گرفته است، قبلًا اینطور تثبیت شده بود که انگار یک عده با گردنکلفتی باید پول بگیرند و پس ندهند. دستگاه قضایی این پول را از حلقوم این افراد و حتی کابین زنانشان بیرون کشید. برخی این پولها را برای خانوادههایشان حواله کرده بودند، کارخانههایی را به نام زنانشان کرده بودند، اینها را از چنگشان درآورد، تعدادش نیز بهقدری زیاد بود که شکلش از یک عمل نمایشی بیرون رفته و ادعا معتبر شده بود.
با مفسدین در هر ردهای بودند، حتی در قوارههای بسیار موجه و سطحبالا برخورد شد. برخی به زندان افتادند و یکی دو نفر نیز اعدام شدند، اینها را مردم دیدند. اگر این اتفاقها نیفتاده بود، شما اصلاً نباید امیدوار میبودید که به آرای رئیسی اضافه میشد، بلکه باید از آن کم هم میشد.
وقتی رقبایی که مشهور هم بودند از صحنه خارج شدند، ایشان (رئیسی) با تأسف برخورد کرد. برداشت ایشان این بود که اتفاقاً رقیب قِدرتر به دردش میخورد، چون حرف برای گفتن داشت. ادعایش، ادعایی بود که توسط مردم بهرسمیت شناخته شده بود.
به همان اندازه که تغییر میان مردم به گفتمان غالب تبدیل شده بود، اسم کسی که توانایی تغییر دارد هم سر زبانها افتاده بود، منتهی این چیزها همیشه از نقطهای شروع میشود و بهتدریج بالا میگیرد.
دولت در درون خود نیاز به انقلاب دارد، این اصطلاحی که رفیقمان آقای ضرغامی مطرح کرد، منظورش هنجارشکنی نبود، زیر میزی باید زد که برخی از این میزها، تعارفات، رویههای جاری عامل بدبختی بودند. باید برخی از این قواعد را که خود اینها سبب زمینگیر شدن ما شده است تغییر داد. آقای رئیسی این ظرفیت را دارد و نشان داده است که در این رابطه آمادگی دارد.
من مطمئنم با این خیزی که دولت آقای رئیسی بهسمت حل مسائل بهکمک مردم و میدان دادن به مردم بر خواهد داشت، در دورههای بعد حتی با رأی بسیار بالاتری از او استقبال خواهد شد.
آرای باطله اولاً رقیب آقای رئیسی نبود و رقیب دیگران نبود، ثانیاً یکدست نبود و باید انواع آرایی را که اینطور محاسبه میشوند در نظر گرفت، چند دسته رأی در این زمینه داریم.
آقای رئیسی گفت "من رئیسجمهور همه هستم، حتی آن کسی که در بیرون انگشت هموطنش را شکسته است".
کار خوبی که آقای رئیسی در روزهای تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری انجام داد، برگزاری جلسه با مدیران مسئول مطبوعات و رسانههای اصلاحطلب بود. قاعدتاً درخواست از سوی آنان بوده است. حرفهایی هم که رد و بدل شد، حاکی از یک نوع امید نسبت به آینده بوده است. اعتمادی بود و اینکه این فرد کاری کرده که حتی مخدوم قبلی این کار را نکرده است.
آقای رئیسی چند بار گفت که "من نماینده یک جریان خاص سیاسی نیستم". اگرچه ایشان بهصورت مبنایی اصولگراست، اما تعلق سازمانی به این جناح ندارد. این گرایش که دولت در خدمت همه جریانهایی خواهد بود که دلشان برای ایران میسوزد، مثبت است که جلوههایی از آن در این ایام و در قوه قضائیه و در مواجهه با حقوق شهروندی مشاهده شد.
شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد دور جدیدی میخواهد آغاز شود و من در این رابطه خیلی خوشبینم، البته یک آفت در این زمینه در کمین است. افراد کمتحمل هم در این جناح و هم در آن جناح وجود دارد، ممکن است اینها با عادات و آداب گذشته بخواهند فضا را به آن سو ببرند، عادت تکفیرگرایی که در وجوه مختلف میتواند جلوه کند گاهی اوقات شامل برخی در این جناح هم میشود؛ بهجرم اینکه "این آقا فلانجا این جملهای را که من دوست داشتم، نگفت"، تخریب و تکفیرش میکنند. این دوره، دورهای است که بر وجوه مشترک جریانهای مختلف باید تأکید کرد. قانون و سیاستهای کلی نظام برای ما مرجع است و نمیشود هرکس که از راه رسید، حکمی صادر کند. اگر افراد چارچوبها را بپذیرند، خیلی از مسائل حل میشود. توافق بزرگ ملی در این نقاط باید صورت بگیرد و اکنون زمینه آن فراهم است.
من پیروزی آقای رئیسی را بسیار بالاتر از مرزبندیهای مرسوم سیاسی میدانم؛ ایشان هم برآوردش از صحنه همین است. استقبالی که از ایشان شده بهمیزان قابل توجهی با این نگاه بوده است که آینده ایران را بزرگ و شیرین میتواند رقم بزند.
برخی جریانات سیاسی مردم را با وعده گشایش در امور و حل مسائل و کلید حل مشکلات در دست به صحنه کشاندند و در باغ سبزی را به آنها نشان دادند، اما در نهایت آنها را به برهوت خشکسالی ارجاع دادند. بهقول آقای سیف دستاوردش هم تقریباً هیچ بود که احساس مردم این است مطلقاً هیچ بود.
من گمان میکنم آن تجربه در اختیار اصلاحطلبان بود که این مقدار در آمدن به صحنه احتیاط میکردند، باز دنبال گزینههایی میگشتند که مال خودشان نباشد، رجوع به آقای لاریجانی برای همین بود، با اینکه میدانستند ایشان از سوی برخی از نیروهای حزباللهی و مردمی با اقبال مواجه نمیشود، با اینکه میدانستند آقای لاریجانی از سوی قشری از نیروهای حزباللهی و مردم با اقبال مواجه نمیشود اما باز هم او را از نفرات اصلی خودشان همچون آقای جهانگیری و حتی آقای عارف موجهتر میدانستند.
من به جایگاه قانونی شورای نگهبان احترام میگزارم ولی اگر قرار بود من در جایگاهی باشم که حقی در این حوزه دارد، قاعدتاً اینگونه رفتار نمیکردم و ممکن بود بگویم که بودن آقای لاریجانی در این عرصه خوب است اما به هر حال آقای لاریجانی شانس آورده است، چرا که شانسی نداشت. خود اصلاحطلبان میگویند که شورای نگهبان به آنها لطف کرد!
همه آنهایی که سازوکار مردمسالاری را بهرسمیت شناختند برنده این میدان بودند، البته برخیها برندگیشان مضاعف است چرا که بهواسطه پیروزی در انتخابات شیرینی برندگی را بیشتر از دیگران چشیدند ولی به هر حال همه آنهایی که کمک کردند تحقق مردمسالاری از طریق مراجعه به آرای عمومی همچنان مستقر بماند احساس برنده بودن میکنند و از اینکه جریان دعوتکننده به عدم استقبال از صندوق توفیقی پیدا نکرد، خوشحال هستند.
من معتقدم بازنده بزرگ جریان تحریمکننده انتخابات و در رأس آنها قدرتهایی هستند که بیش از 40 سال است نمیخواهند ما را بهرسمیت بشناسند.
در داخل جماعتی که دچار توهم این بودند که اگر یک فراخوان بدهند مردم با آنها همراهی میکنند، جریان شکستخورده هستند، همانند روزی که خانهنشین شدند و تصور میکردند همه مردم به خیابانها میریزند در حالی که آن روز هم هیچ خبری نشد.
آنهایی که روزی در مجلس تحصن کردند، بهقول آقای بهزاد نبوی میگفت که "ما خیال میکردیم همه شهر برای حمایت از ما دور مجلس میریزد اما دریغ از 50 نفر"؛ البته آقای نبوی شاید الآن بهخاطر همین عاقل شده است و میگوید که "اشتباه میکنید و باید بساط بایکوت تحریم را کنار بگذارید."
انتخابات ما در واقع یک انتخابات 60درصدی است؛ درست است که مشارکت 48.8 است اما حتماً کسانیکه بهدلایلی مانند ماجرای کرونا که خیلی بالاست، بهدلایل دلخوریها از وضع موجود نیامدند و همچنین بهدلیل آزاری که در روز رأیگیری دیدند، مشارکت نداشتند. البته من نمیخواهم به آن عدد بدهم، چون واقعاً درباره آن تحقیق و بررسی نشده است و دفعتاً پیش آمده است و مردم صبح پای صندوق این موضوع را دیدند؛ البته یکجا و دوجا و یکشهر و دوشهر هم نبود و بلکه در سراسر بود که باید بررسی شود تا از سوی کسانی اراده پلیدی پشت موضوع بوده و یا ندانمکاری و عدمآمادگی بوده است.
یکهفته قبل از روز انتخابات، کسی که با خارج از کشور ارتباطات کاری گستردهای دارد، دستنوشتهای را به من داد و من هم به مراجع مربوطه منتقل کردم که متأسفانه در خارج از کشور بنای بر همکاری برای برپایی درست انتخابات وجود ندارد و این مسئله باید به دستگاه دیپلماسی تذکر داده شود و نشانیهایی هم داده بود که حکایت از وقوف به مسئله داشت.
دیدگاه تان را بنویسید