رضا نصری، حقوقدان مسائل بینالملل، در گفتوگو با «اعتمادآنلاین»:
تحریمهای حقوق بشری را در چارچوب مذاکرات بشردوستانه تبادل زندانیان حلوفصل کنیم/ ایران در بازی «اهرمسازی» در نهایت بازنده خواهد بود/ ارکانهای نظام دست دولت رئیسی را برای مذاکره مستقیم با آمریکا در وین باز بگذارند/ اسرائیل نگران است ایران و آمریکا یاد ب
رضا نصری گفت: قانون اینارا (یا قانون بازبینی توافق هستهای با ایران) قانونی است که کنگره در بحبوحه مذاکرات برجام و در دوره اوباما به تصویب رساند. این قانون دولت آمریکا را موظف میکند پس از انعقاد «توافق» با ایران، متن آن را در اختیار کنگره قرار دهد تا کنگره آن را بازبینی کند و احیاناً به آن رأی مثبت یا منفی دهد.
اعتمادآنلاین| مذاکرات وین به نقطهای رسیده است که هر نوع تنشی در آن میتواند کار این مذاکرات را برای همیشه تمام کند. در این وانفسا از یک سو زمزمه تصمیم ایران برای تغییر مفاد برجام به گوش میرسد و از سوی دیگر تهدیدهای کنگره آمریکاست که مانند تیر از کمان رهاشده ماهیت این توافق را نشانه رفته است.
آنچنان که رضا نصری در گفتوگو با اعتمادآنلاین میگوید: «اگر طرفین وارد بازی «اهرمسازی» شوند و به منظور کسب امتیاز بیشتر مبادرت به تهدید، تشدید فشار و تنشافزایی کنند، احتمال اینکه کنترل فضا از دستشان خارج شود و مذاکرات به پیچیدگی بیشتر و لاجرم شکست بینجامد افزایش پیدا میکند.»
این حقوقدان مسائل بینالملل با هشدار در مورد اقدامات لابی و جریانات ایرانستیز در غرب به مقامات کشورمان توصیه میکند: «با نشستن پای میز مذاکرات منطقهای، به ایجاد یک «نظام امنیتی جمعی بومی جدید» در منطقه با محوریت ایران و نیروهای همسایه کمک کنند.»
نصری همچنین معتقد است که موضوع تحریمهای حقوق بشری را نیز میتوان در چارچوب مذاکرات بشردوستانهای که برای تبادل زندانیان در جریان است تعریف و حلوفصل کرد. مشروح گفتوگوی اعتمادآنلاین را با رضا نصری در ادامه میخوانید.
***
دولت رئیسی پیش از تغییر رویکرد و دستور کار به تمام ظرافتهای حقوقی مذاکرات توجه کند
*وضعیت فعلی مذاکرات وین را چگونه ارزیابی میکنید. از دیدگاه جنابعالی، آیا دولت آقای رئیسی اهتمامی برای ادامه روند مذاکرات دولت روحانی دارد یا ترجیح میدهد مذاکرات را از نو و با دستورکار جدید آغاز کند؟
موفقیت مذاکرات همواره تابع دینامیک حاکم میان طرفین و فضای سیاسی است. اگر در فرایند مذاکرات طرفین رفتهرفته به تعدیل ادبیات، کاهش تنش و رفع موانع روی بیاورند، طبیعتاً مذاکرات در مسیر سازنده و درستی قرار میگیرد و حصول نتیجه محتملتر است. اما برخی اوقات اگر طرفین وارد بازی «اهرمسازی» شوند و به منظور کسب امتیاز بیشتر مبادرت به تهدید، تشدید فشار و تنشافزایی کنند، احتمال اینکه کنترل فضا از دستشان خارج شود و مذاکرات به پیچیدگی بیشتر و لاجرم شکست بینجامد نیز افزایش پیدا میکند. متاسفانه مدتی است دینامیک حاکم در مذاکرات وین به سمت اهرمسازی و تنشافزایی گرایش پیدا کرده و طبیعتاً مخالفان برجام از خارج گود- از جمله تندروهای کنگره و مخالفان داخل کشور- نیز به این فضای منفی دامن میزنند.
امروز دولت رئیسی باید تصمیم بگیرد با کدام یک از این 2 رویکرد میخواهد وارد میدان شود. ضمن اینکه باید بداند تغییر «دستور کار» نیز اگر به نحوی باشد که در عمل باعث خروج طرفین از چارچوب برجام شود، توافقی که احیاناً حاصل خواهد شد به مثابه یک «توافق جدید» تعریف خواهد شد و این امر- مطابق قانون INARA- دست کنگره را برای مداخله و بازنگری باز خواهد کرد. در نتیجه لازم است دولت رئیسی پیش از تغییر رویکرد و دستور کار به تمام این ظرافتهای حقوقی توجه کند.
فاصله دستور کار دولت جدید با دستور کار فعلی تیم مذاکرهکننده، احتمال بروز پیچیدگیها در روند لغو تحریمها را نیز افزایش میدهد
*در مورد قانون INARA بیشتر برایمان توضیح میدهید که چه مواردی را در بر میگیرد و مداخلات سناتورها و نمایندگان کنگره، روند مذاکرات را به چه سمت و سویی پیش میبرد؟
قانون اینارا (یا قانون بازبینی توافق هستهای با ایران) قانونی است که کنگره در بحبوحه مذاکرات برجام و در دوره اوباما به تصویب رساند. این قانون دولت آمریکا را موظف میکند پس از انعقاد «توافق» با ایران متن آن را در اختیار کنگره قرار دهد تا کنگره آن را بازبینی کند و احیاناً به آن رأی مثبت یا منفی دهد. در زمان اوباما، پس از انعقاد برجام، دموکراتهای کنگره توانستند با ترفندهای آییننامهای از سد کنگره عبور کنند و برجام را به کرسی بنشانند. حال، امروز نمایندگان جمهوریخواه کنگره مجدداً مدعی شدهاند باید توافقی که در وین حاصل میشود نیز- مطابق تفسیر آنها از قانون اینارا و واژه «توافق» مندرج در آن- دوباره برای بازبینی تسلیم کنگره شود. طبیعتاً طرف مقابل مدعی است توافقی که در وین حاصل خواهد شد توافق «جدیدی» نخواهد بود- بلکه صرفاً احیای برجامی است که یک بار مورد بازبینی قرار گرفته- و از این رو ارائه دوبارهی آن به کنگره موضوعیتی ندارد.
حال، هر چقدر متن توافق وین با برجام فاصله داشته باشد و هر چقدر عناصر جدیدی در آن گنجانده شود، احتمال تفوق کنگره در این نبرد تفاسیر بیشتر و متعاقباً احتمال مداخله آن نیز افزایش مییابد. به عبارت دیگر، هر چقدر دستور کار دولت جدید در ایران با دستور کار فعلی تیم مذاکرهکننده کنونی- که تمام این ظرافتها را لحاظ کرده- فاصله داشته باشد، احتمال بروز پیچیدگیهای حقوقی و سیاسی در روند لغو تحریمها نیز افزایش پیدا میکند.
ایران در بازی «اهرمسازی» در نهایت بازنده خواهد بود
*با این حال اگر قرار بر آغاز مذاکرات با سیاست جدیدی باشد، باید بر چه اساسی و با تکیه بر چه مواردی انجام شود؟
معتقدم در بازی «اهرمسازی» در نهایت ایران بازنده خواهد بود. این تصور که آمریکا و کشورهای غربی در برابر اهرمها و فشارهای مجلس شورای اسلامی بدون مقاومت کوتاه خواهند آمد و بلافاصله شروع به امتیازدهی خواهند کرد تصور واقعبینانهای نیست. در واقع، با تند شدن مواضع و اقدامات ایران، لابیها و جریان ایرانستیز در غرب در یک کارزار تبلیغاتی هماهنگ به شدت افکار عمومی را علیه ایران تهییج خواهند کرد، هزینه حیثیتی و سیاسیِ سازش با ایران را برای دولتمردانشان افزایش خواهند داد و دولتها و مذاکرهکنندگانشان را به ترک میز مذاکره یا توسل به اقدامات قهریه ترغیب خواهند کرد. در چنین فضایی، مقاومت بایدن در برابر تندروهای واشینگتن خواهد شکست و کنگره به راحتی قادر خواهد شد با تصویب قوانین جدید دستوپای دولت بایدن را در مذاکرات ببندد، شرایط غیرقابل تحققی برای لغو تحریمها مقرر کند و عملاً «سیاست فشار حداکثری» را- که امروز مورد انتقاد بخشی از حاکمیت آمریکاست- به یک سیاست دائمی و به پایه ثابت رابطه تهران و واشینگتن تبدیل کند. در بُعد بینالمللی نیز دولتهای غربی قادر خواهند شد با توسل به «مکانیسم ماشه» قطعنامههای تحریمی شورای امنیت را احیا کنند و عملاً همه دولتهای عضو سازمان ملل را به اتخاذ تدابیر قهریه علیه ایران- از جمله در حوزه کشتیرانی، توقیف نفتکشها و اجرای فرامین شورای امنیت- ملزم سازند.
با این اوصاف، برنامه موشکی ایران نیز- که به واسطه قطعنامه 2231 از زیر ضرب شورای امنیت خارج شده است- مجدداً از منظر حقوق بینالملل «ممنوع» خواهد شد و دوباره هر فعالیت و رزمایش موشکی ایران با واکنش شورای امنیت و هزینههای امنیتی متعاقب روبهرو خواهد شد. در چنین بستری، طبیعتاً احتمال اینکه اسرائیل و جریانهای متخاصم منطقه برای تشدید منازعات- با اعتمادبهنفس و اعتبار بیشتری- اتهامات واهی جدیدی متوجه ایران کنند یا با صحنهسازیهای تصنعی پای ایران را به درگیریهای نظامی بکشانند افزایش خواهد یافت.
ارکانهای نظام دست دولت رئیسی را برای اتخاذ یک رویکرد دیپلماتیک و مذاکره مستقیم با آمریکا در وین باز بگذارند
با توجه به وضعیت اقتصادی کشور، وضعیت اسفناک کرونا، بحران آب، احتمال آغاز موج جدید پناهندگان از افغانستان و سطح نارضایتی عمومی، توان ایران در تابآوری چنین فشاری با توانی که در گذشته به نمایش گذاشته بود قابل قیاس نخواهد بود. به بیان دیگر، اگر سیاست جدید و گفتمان دولت رئیسی- آنطور که عدهای در کشور از او انتظار دارند- مبتنی بر تشدید تنش و «اهرمسازی» باشد، رئیسجمهور جدید مجبور خواهد شد زیر سایه شورای امنیت و تحت بحرانهای فزاینده اجتماعی کشور را اداره کند و این امر در میانمدت پایدار نخواهد ماند. به همین خاطر، معتقدم لازم است ارکان بالادستی نظام، مجلس شورای اسلامی و کانونهای قدرت در ایران دست دولت رئیسی را برای اتخاذ یک رویکرد دیپلماتیک و مذاکره مستقیم با آمریکا در وین باز بگذارند تا ایشان بتواند گرههای اقتصادی و تجاری کشور را- چنانکه به مصلحت کشور است- بگشاید.
سالهاست اسرائیل تلاش میکند برجام را به شکست بکشاند/ اسرائیل نگران است ایران و آمریکا یاد بگیرند اختلافاتشان را در چارچوب روابط دیپلماتیک حلوفصل کنند
*در صورت احیا نشدن برجام، اسرائیل و جبهه مخالف ایران در چه موقعیت و جایگاهی قرار می گیرند؟
سالهاست اسرائیل تلاش میکند برجام را به شکست بکشاند. یک دلیلش این است که اسرائیل برجام را قراردادی «موقت» میداند که عملاً آسیبی به زیرساختهای هستهای ایران نمیرساند، ضمن اینکه ایران را از زیر ضرب شورای امنیت، اجماع بینالمللی و فشار اقتصادی تحریمها نیز رها میسازد. اما در بعد کلانتر، نگرانی اسرائیل این است که ایران و آمریکا یاد بگیرند اختلافاتشان را در چارچوب روابط دیپلماتیک و توسل به ابزار مسالمتآمیز حلوفصل کنند. اگر چنین دینامیکی پس از 40 سال بین تهران و واشینگتن حاکم شود، ایران قادر خواهد شد به جای اینکه منابعش را به خاطر دور زدن تحریم و خنثیسازی یک جنگ سرد فرسایشی هدر دهد، به توسعه اقتصادی خود اولویت بخشد و از این طریق یک مولفه جدید به مولفههای قدرت خود بیفزاید.
بعید نیست با تقویت احتمال احیای برجام شاهد تحرکات جدیدی از جانب اسرائیل باشیم
به همین خاطر، هر بار بحث مذاکره به میان میآید یا اسرائیل پیشبینی میکند توافق میان تهران و واشینگتن نزدیک است، با طرح یک اتهام جدید، ایجاد یک درگیری و تشدید بحران فضا را عوض میکند. این الگوی رفتاری اسرائیل دستکم از پایان جنگ اول خلیج فارس در اوایل دهه 1990 میلادی و حذف عراق به عنوان رقیب اصلی اسرائیل در منطقه مشهود است. پیرو همین منطق، بعید نیست با تقویت احتمال احیای برجام و آغاز یک فرایند کاهش تنش میان ایران و آمریکا شاهد تحرکات جدیدی از جانب اسرائیل- از جمله تحرکات نظامی- باشیم.
اسرائیل در ایجاد جنگ با ایران سود بیشتری میبیند تا اینکه اجازه دهد برجام احیا شود
*امکان بروز جنگ و درگیری در این فضا تا چه حد جدی است؟
تحرکات امنیتی اسرائیل، اقدامات آن علیه مواضع نظامی ایران در منطقه، ترورهای بیپروا و خرابکاریهای آن- که بعضاً منجر به تخریب جدی فیزیکی در تاسیسات هستهای در خاک ایران شده- بیانگر این حقیقت است که اسرائیل در محاسبات خود در «ایجاد جنگ با ایران» سود بیشتری میبیند تا اینکه اجازه دهد برجام احیا شود.
احیای برجام در 5 سال آینده به عادیسازی وضعیت امنیتی کشور منجر خواهد شد
*حامیان آقای رئیسی بر این پندارند که احیای برجام و پیوستن به سازمانهایی نظیر FATF ایران را در موضع ضعیفتری نسبت به کشورهای غربی قرار میدهد چراکه در نهایت تهران را وادار میکند تا برای پاسخگویی به موضوعاتی نظیر برنامه موشکی یا فعالیتهای منطقهای هم پای میز مذاکره بنشیند. دیدگاه شما چیست؟
برجام و قطعنامه 2231 برنامه موشکی ایران را از زیر ضرب ممنوعیت شورای امنیت خارج و حتی موانع خرید و فروش تسلیحاتی ایران را نیز در ماه اکتبر گذشته لغو کرد. علاوه بر این، احیای برجام در پنج سال آینده پس از 19 سال- یعنی پس از قریب به یک نسل- پرونده هستهای ایران را از دستور کار شورای امنیت خارج خواهد کرد و به عادیسازی وضعیت امنیتی کشور منجر خواهد شد.
برجام از منظر نظامی و امنیتی کاملاً به نفع ایران و نیروهای مسلح کشور بوده است
این موارد نشان میدهد- برخلاف تبلیغات رایج- از منظر نظامی و امنیتی برجام کاملاً به نفع ایران و نیروهای مسلح کشور بوده است. شکست چندباره آمریکا در شورای امنیت در رابطه با فعالیتهای موشکی کشور و همچنین شکست مفتضحانه دولت ترامپ در تمدید ممنوعیت فروش تسلیحاتی ایران نیز گواه دیگری بر این مدعاست. پس این ادعا که احیای برجام به زیان توان دفاعی و نظامی ایران منتهی خواهد شد ادعای باطلی است.
پیوستن به FATF هیچ ارتباطی به قابلیتهای نظامی و راهبری ایران ندارد
پیوستن به FATF نیز هیچ ارتباطی به قابلیتهای نظامی و راهبری ایران ندارد. برعکس، نپیوستن به FATF باعث خواهد شد حساسیت و نظارت شدیدتری نسبت به تبادلات مالی ایران ایجاد و اِعمال شود. اما اگر منظور این است که احیای برجام راه را برای مذاکرات منطقهای باز خواهد کرد، سوال این است که ایراد کار کجاست؟ چرا تصور میکنیم انجام مذاکرات منطقهای ناگزیر به تعطیلی برنامه موشکی یا ضرر و زیان نظامی و راهبری ایران منجر خواهد شد؟ مذاکرات منطقهای میتواند به ایجاد یک «نظام امنیتی جمعی بومی جدید» در منطقه با محوریت ایران و نیروهای همسایه بینجامد؛ ممکن است به پایان مسابقه تسلیحاتی در منطقه و تعدیل خرید سلاح توسط عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس منتهی شود؛ ممکن است به اجماعسازی در منطقه علیه برنامه هستهای اسرائیل و اعمال فشار دستهجمعی برای قرار گرفتن تاسیسات رژیم اسرائیل تحت نظارت بینالمللی ختم شود؛ ممکن است به خروج نیروهای آمریکایی و غربی از آبهای خلیج فارس و استفرار یک ائتلاف بومی و منطقهای برای امنیت این آبراه منتج شود؛ حتی ممکن است همکاریهای امنیتی در بلندمدت راه را برای اعتمادسازی بیشتر، تحکیم پیوندها و همکاریهای همهجانبه اقتصادی و تجاری و احیاناً تشکیل نوعی بازار مشترک در غرب آسیا باز کند. اینکه تصور کنیم مذاکرات منطقهای حتماً یعنی خلع سلاح ایران و تضعیف موقعیت راهبری کشور با واقعیت سازگاری ندارد.
گریز از مذاکره به نفع کشور نیست/ شأن ایران در جایگاه یک قدرت منطقهای ایجاب میکند با سایر مدعیان به مذاکره و «مدیریت تنش» مبادرت کنیم
به اذعان رابرت مالی- فرستاده ویژه دولت بایدن در امور ایران- مذاکرات منطقهای شامل حال چندین کشور از جمله عراق، یمن، سوریه و لبنان خواهد شد و احتمالاً بیش از یک دهه و شاید تا پایان دوره دوم دولت بایدن به طول خواهد انجامید. پس حداقل سود ورود به مذاکرات این است که در این یک دهه یک فضای تنفس برای اقتصاد و توسعه ایران ایجاد خواهد شد. معتقدم گریز از مذاکره به نفع کشور نیست. قدرتهای بزرگ برای تعیین حوزه نفوذ و سهم خود از توازن قدرت با رقبایشان مذاکره میکنند! این قدرتهای کوچک هستند که نظم و توازن قوا را متحمل میشوند. اگر پذیرفته باشیم ایران امروز در جایگاه یک قدرت منطقهای است، شأن کشور ایجاب میکند با سایر مدعیان به مذاکره و «مدیریت تنش» مبادرت کنیم.
*موضوع جالبی را بیان کردید؛ یعنی شما معتقدید که ایران برای نخستین بار پای میز مذاکرات منطقهای نیز بنشیند چراکه به صورت کلی امری در جهت منافع کشورمان است؟ اگر موضوع خلع سلاح ایران را پیش کشیدند چطور؟ اگر از تهران خواستند که مانند کشورهای دیگر منطقه نیازهای تسلیحاتی خود را از کشورهای دیگر تامین کند، آنوقت چه؟ به هر حال در شرایط فعلی ایران خود یکی از تولیدکنندگان منطقهای تسلیحات است.
اگر از ترس شنیدن موضع حداکثری طرف مقابل وارد مذاکرات منطقهای نشویم، باید مقوله مذاکره با سایر کشورها را هم کنار بگذاریم
اصولاً در هر مذاکرهای طرفین یک خواست حداکثری عنوان میکنند که ممکن است در فرایند دادوستد به یک نقطه تعادل برسد یا احیاناً به کل منتفی شود. اگر بخواهیم از ترس شنیدن موضع حداکثری طرف مقابل وارد مذاکرات منطقهای نشویم، اصولاً باید مقوله مذاکره در سایر موارد و با سایر کشورها را هم کنار بگذاریم! اما در این صورت به هیچ وجه نخواهیم توانست در مقام یک عضو موثر در جامعه بینالمللی ایفای نقش کنیم. نهایت اینکه در صورتی که منافع ایران از مذاکره تامین نشود، همواره مختاریم میز را ترک کنیم یا دستکم سعی کنیم بر سر حداقلها با طرف مقابل به توافق برسیم.
صرف تن دادن به مذاکره آسیبی به منافع و قابلیتهای ایران وارد نکرد
مجدداً در مورد مقوله مذاکره این نکته را یادآوری کنم که در مورد برنامه هستهای نیز نه فقط آمریکا و کشورهای رقیب که شورای امنیت سازمان ملل با رأی مثبت متحدین ما (چین و روسیه) طی قطعنامههای الزامآور خواسته بود برنامه غنیسازی ایران به صفر برسد و فعالیتهای موشکی نیز تعطیل شود. اما در فرایند مذاکره توان غنیسازی ایران حفظ شد و امروز تا 60 درصد غنیسازی میکنیم و برنامه موشکی نیز پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشته است. پس صرف تن دادن به مذاکره آسیبی به منافع و قابلیتهای ایران وارد نکرد.
احیا نشدن برجام به مثابه احیای قطعنامههای شورای امنیت و تداوم «سیاست فشار حداکثری» دوران ترامپ است
*برخی از حامیان آقای رئیسی بر این باورند که اجرای برجام عملاً امکان کمک به گروههایی نظیر حزبالله و حماس را از ایران سلب میکند و با خشنودی کشورهایی نظیر چین هم همراه نیست. این را میپذیرید؟
با این تحلیل موافق نیستم. احیا نشدن برجام به مثابه احیای قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران و تداوم «سیاست فشار حداکثری» دوران ترامپ است و این خود بزرگترین مانع حتی بر سر روابط ایران و کشورهای دوست منطقه خواهد بود.
در غیاب اجرای برجام میلیاردها دلار پول از داراییهای ایران در کشورهای دوست از جمله چین و عراق مسدود شده است
فراموش نکنیم همین امروز در غیاب اجرای برجام میلیاردها دلار پول از داراییهای ایران در کشورهای دوست از جمله چین و عراق مسدود شده است. حتی نفوذ سیاسی و حضور میدانی ایران در عراق نیز مانع مسدود شدن داراییهای ایران در این کشور نشده است! این نکته را هم یادآوری میکنم که بخش عمدهای از روابط اقتصادی میان دولتها به واسطه بنگاههای خصوصی شکل میگیرد و بنگاههای خصوصی و بانکهای تبعه کشورهای دوست نیز- از جمله شرکتهای چینی- پیش از مبادرت به کار با ایران «ریسکسنجی» میکنند. طبیعتاً در این فرایند «تداوم تحریمها» بر محاسبات و تصمیمات کاری آنها به شدت تاثیر میگذارد. به بیان دیگر، توسعه روابط با آنها زیر سایه تحریم در عمل امکانپذیر نخواهد بود.
احیای برجام در حمایت از حزبالله و محور مقاومت هیچ مانعی ایجاد نمیکند
در مورد حمایت از حزبالله و محور مقاومت نیز احیای برجام هیچ مانعی ایجاد نمیکند. اتفاقاً دولت ترامپ و تندروهای کنگره معتقد بودند برجام صندوقهای ایران را پر میکند و به تهران امکانات وسیعتری برای حمایت از متحدین خود در منطقه میبخشد. پس اینکه عدهای مدعی میشوند یک ایران ثروتمندتر، رهاتر از قیدوبند تحریم و توسعهیافتهتر به زیان حزبالله و محور مقاومت تمام خواهد شد با منطق سازگار نیست. طبیعتاً این تصور غلطی است که با منافع امنیتی کشور تناسبی ندارد.
قرارداد 25ساله ایران و چین زمانی در اجرا موفق خواهد بود که روابط تجاری و اقتصادی ایران با جهان «عادی» شده باشد
*به نظر میرسد موضوع همکاریهای 25ساله ایران و چین هم بر این اساس مطرح شده است؛ یعنی اگر 1+4 و ایران نتوانند به توافقی در احیای برجام دست پیدا کنند، قرارداد 25ساله با چین را جانشین آن کنند. نظر شما در این باره چیست؟
قرارداد 25ساله ایران و چین زمانی در اجرا موفق خواهد بود که روابط تجاری و اقتصادی ایران با جهان «عادی» شده باشد. در غیاب برجام- به دلیل شرایط استثنایی ایران- قراردادهایی که با بازیگران اقتصادی چین ذیل این معاهده منعقد شود به شدت یکطرفه و پرهزینه خواهد بود. موفقیت ایران در قرارداد 25ساله مستلزم برقراری توازن در این رابطه است و ایجاد توازن نیز از «عادیسازی روابط اقتصادی و تجاری» ایران با جهان میگذرد. به بیان دیگر، اگر بازیگران چینی احساس کنند همه تخممرغهای ایران به صورت انحصاری در سبد چین است، طبیعتاً ایران از این قرارداد و رابطه نامتوازن نفع چندانی نخواهد برد.
چین با نیت استثمار ایران وارد قرارداد راهبردی 25ساله نشده است
*فکر نمیکنید خواست مقامات چینی همین باشد؛ یعنی نبود توازن در روابط ایران و جهان، تا از قِبل آن بتوانند نفت را با قیمت مورد نظر خود از تهران بخرند و قراردادها و توافقاتی را که میخواهند به ایران تحمیل کنند؟
این تحلیل را قبول ندارم که چین با نیت استثمار ایران وارد قرارداد راهبردی 25ساله شده. حقیقت این است که چین دارد به اقتصاد اول دنیا تبدیل میشود و ایران هم کشور بسیار مهمی در یک منطقه حساس است؛ و برقراری یک رابطه راهبردی میان این 2 به نفع طرفین است. اما در ابتدای هر رابطهای مهم است یک توازن منطقی برقرار باشد و در طول رابطه نیز مهم است این توازن حفظ شود. اگر در هر مقطعی این توازن به نفع یکی از طرفین به هم بخورد، ماهیت رابطه ناگزیر ایجاب میکند «طرف مسلط» نفع بیشتری از طرف مقابل ببرد یا حتی از آن بهرهبرداری کند. در مورد روسیه و غرب نیز همین اصل صدق میکند. در مورد همه کشورها و سایر معاهدات هم همین اصل برقرار است.
ورود به یک رابطه راهبردی با چین از موضع ضعف قطعاً تبعات سنگینی برای منافع بلندمدت کشور در پی خواهد داشت
*در این میان بحثی هم وجود دارد مبنی بر اینکه پذیرش برجام با هیچ منطقی به نفع ایران نیست و اشکالی هم ندارد که در صورت تجهیز زیرساختهای کشورمان از جانب شرکتهای چینی، ما نفت را با قیمتی کمتر از بازارهای جهانی به پکن بفروشیم؛ یعنی سود توافق 25ساله با چین را بیش از پذیرش برجام و امکان حضور شرکتهایی از تمامی کشورهای جهان در ایران تلقی میکنند.
اول اینکه تجهیز زیرساختهای ایران از سوی شرکتهای چینی تنها زمانی میسر خواهد شد که این شرکتها بتوانند بدون هراس از جریمهها و تحریمهای آمریکا با خیال راحت با ایران وارد تعامل شوند. در نتیجه، یکی از پیشنیازهای آن رفع تحریمها و تبعیت ایران از موازین FATF خواهد بود. دوم اینکه اگر برجام احیا نشود، نه تنها تحریمهای یکجانبه کنونی آمریکا پابرجا میماند بلکه تحریمهای شورای امنیت و اتحادیه اروپا نیز به آن اضافه خواهد شد. با احیای تحریمهای بینالمللی نیز احتمال اینکه یک شرکت چینی به کار با ایران تمایل داشته باشد، یا حتی احتمال اینکه دولت چین نفت ایران را در نقض قطعنامه شورای امنیت- ولو به قیمت ارزان- خریداری کند به حداقل خواهد رسید. سوم اینکه ایجاد یک رابطه راهبردی با چین قطعاً به نفع ایران است، اما ورود به این رابطه از موضع ضعف و نیازمندی قطعاً تبعات سنگینی برای منافع بلندمدت کشور در پی خواهد داشت.
اگر همین امروز برجام احیا شود، 5 سال دیگر پرونده هستهای ایران در شورای امنیت مختومه خواهد شد
*در صورت عدم تمایل دولت آقای رئیسی به ادامه مذاکرات، وضعیت پرونده هستهای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
همانطور که ذکر شد، در آن صورت قطعنامههای شورای امنیت احیا خواهد شد، سیاست «فشار حداکثری» به عنوان پایه روابط ایران و آمریکا تثبیت میشود، مصوبات اتحادیه اروپا احیا و در راستای هماهنگی با سیاست فشار حداکثری و تحریمهای یکجانبه آمریکا «بهروز» خواهد شد، اقدامات قهریه به منظور تعطیلی کامل «غنیسازی» آغاز میشود و احتمالاً طرف مقابل تلاش خواهد کرد یک رژیم بازرسی فراتر از رژیم پادمانی و پروتکل الحاقی آژانس- مانند آنچه در دهه 1990 در چارچوب UNSCOM به عراق تحمیل شد- به ایران تحمیل کند. آنگاه احتمالاً تا یک نسل دیگر ایران باید زیر سایه سنگین شورای امنیت اداره شود! فراموش نکنیم پرونده ایران در سال 2006 به شورای امنیت ارجاع شد. اگر همین امروز برجام احیا شود، پنج سال دیگر پرونده در شورای امنیت مختومه خواهد شد؛ یعنی از سال 2006 تا 2025 عملاً 19 سال گرفتار شورای امنیت بودهایم! حال تصور کنید دوباره پرونده در شرایط سخت اقتصادی و امنیتی کنونی از سر گرفته شود!
اجماع بینالمللی علیه ایران تا حدود زیادی بستگی به پیشرفت مذاکرات وین و عملکرد دولت رئیسی دارد/ آقای ظریف موفق شد 8 سال تمام از ایجاد این اجماع علیه ایران ممانعت کند
*به احتمال اجماع مجدد جامعه جهانی علیه پرونده هستهای کشورمان اشاره کردید. این احتمال در فضای فعلی نظام بینالملل و با توجه به نزدیکی کشورهای عربی به اسرائیل چقدر تحققپذیر است؟
اینکه تا چه میزان اجماع بینالمللی علیه ایران میسر شود تا حدود زیادی بستگی به پیشرفت مذاکرات وین و همچنین عملکرد دولت رئیسی و قابلیت ایشان در جلوگیری از چنین اجماعی دارد. در دولت آقای روحانی، آقای ظریف موفق شد هشت سال تمام از ایجاد این اجماع- به رغم فشارهای سنگین دوران ترامپ- ممانعت کند، حقانیت ایران را نزد افکار عمومی به کرسی بنشاند و چندین بار ایالات متحده را در سازمان ملل شکست دهد. سیاستی که دکتر ظریف در این راستا پیش گرفت مبتنی بر اصل «امنیتیزدایی» و «بازسازی وجهه ایران» نزد افکار عمومی جهان بود. به دلیل توفیقی که او در این زمینه داشت نیز به طرز بیسابقهای هدف ترور شخصیتی از جانب دستگاه تبلیغاتی اسرائیل و افراطیون آمریکا قرار گرفت و در داخل کشور نیز به شدت تندروها را دلخور کرد! در واقع ظریف با شناخت عمیق و تسلطی که بر رسانهها، افکار عمومی آمریکا و سازوکارهای تصمیمسازی در غرب داشت موفق شد با مبادرت به هزاران ساعت مصاحبه، صدها مقاله و صدها سخنرانی در محافل بینالمللی و دانشگاهی، از اینکه «روایتپردازی» (Narrative) در مورد ایران به انحصار جریان تبلیغاتی متخاصم درآید جلوگیری کند و مستقیم بر مباحث و مناظرات در فضای رسانهای و سیاست داخلی کشورهای غربی تاثیر بگذارد.
عملکرد محمدجواد ظریف در ایران یا درک نشد یا با غرضورزی به «لبخند ظریف» تخفیف داده شد/ ظریف یکتنه بسیاری از تلاشها برای اجماعسازی علیه ایران را خنثی کرد
البته در ایران اهداف و عملکرد ایشان یا درک نشد یا با غرضورزی به «لبخند ظریف» تخفیف داده شد. اما حقیقت این است که ظریف یکتنه بسیاری از تلاشها برای اجماعسازی علیه ایران را خنثی کرد و نشان داد حتی میشود از حوادث به ظاهر اجتنابناپذیر پیشگیری کرد.او در بسیاری از مواقع حتی ناچار شد تندرویها و مواضع افراطی عدهای در داخل کشور را- با هزینه شخصی، حیثیتی و سیاسی- در تریبونهای بینالمللی تعدیل کند تا آسیب آن متوجه منافع کشور نشود. وزیرخارجه ایران به رغم هجمههای داخلی، حتی بعضاً از دفاع از برجام و قطعنامه 2231 و برشمردن امتیازات آنها- از جمله در حوزه موشکهای بالستیک و بازگشتپذیری هستهای- سر باز زد تا اظهارات او مورد بهرهبرداری جریان مخالف برجام در پایتختهای غربی واقع نشود. حال باید دید دولت رئیسی تا چه میزان اهمیت این رویکرد را به رسمیت میشناسد و تداوم خواهد بخشید.
خروج ترامپ از کاخ سفید تا حدود زیادی روند موسوم به «عادیسازی» را کُند کرده است
*آثار نزدیکی اعراب به اسرائیل در این میان به چه صورت است؟
معتقدم نزدیکی اعراب و اسرائیل محصول 2 عامل است: اول شوی تبلیغاتی آقای ترامپ در فصل انتخابات ریاستجمهوری و دوم «ایرانهراسی». در واقع رابطهای است که هیچ مبنای مستحکم و اصالتی ندارد. خروج ترامپ از کاخ سفید تا حدود زیادی روند موسوم به «عادیسازی» را کُند کرده است و پایان «ایرانهراسی» نیز میتواند آن را به شدت مختل سازد.
*در فضایی که توصیف کردید، فصل هفتمی شدن مجدد پرونده هستهای ایران تا چه حد امکانپذیر است؟
قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل به تصویب رسیده بود و احیای مجدد آنها به مثابه قرار گرفتن پرونده ذیل این فصل است.
جبهه مقاومت جزء مهم و لاینفکی از آرایش راهبردی ایران است/ مادام که اسرائیل مجهز به سلاح هستهای است، حفظ توان بازدارندگی جبهه مقاومت برای ایران ضروری است
*آقای رئیسی در ارائه برنامههایش حمایت از جبهه مقاومت را یکی از رئوس اصلی سیاست خارجی دولت خود برشمرده بود. از دیدگاه جنابعالی این امر موضع ایران در نظام بینالملل را به چه سمت و سویی هدایت خواهد کرد؟
جبهه مقاومت جزء مهم و لاینفکی از آرایش راهبردی ایران است. جدا از ملاحظات اخلاقی و انسانی، حمایت از آن یک ضرورت امنیتی است؛ یعنی مادام که اسرائیل مجهز به سلاح هستهای است و میتواند برای ایران تهدید موجودیتی ایجاد کند، حفظ توان بازدارندگی جبهه مقاومت برای ایران ضروری است. حمایت از جبهه مقاومت نیز جزو سیاستهای کلان نظام است و تغییر دولتها بر آن اثری ندارد. اما آنچه در این میان اهمیت دارد کیفیت و شیوه ابراز حمایت از جبهه مقاومت است. این شیوه و کیفیت در دولتهای مختلف متفاوت بوده است.
در دولت آقای احمدینژاد، رئیس دولت اظهاراتی بیان کرد که نه تنها اسرائیل را در موضع مظلومیت نشاند و توجه افکار عمومی را از جنایات آن در غزه منحرف کرد بلکه منجر به افزایش کمکهای مالی و نظامی به رژیم اسرائیل شد و به برنامه هستهای نظامی آن نوعی مشروعیت بخشید. متاسفانه آن صحبتها برنامه هستهای ایران را به موشکهای بالستیک و موشکهای بالستیک را به «هولوکاست» پیوند داد! طبیعتاً این شیوه ابراز حمایت هوشمندانه نیست و لازم است دولت آقای رئیسی از آن پرهیز کند. به جای اتخاذ یک ادبیات تند و کم خریدار، این دولت میتواند با تاکید بر کلیدواژه «آپارتاید»، تاکید بر ضرورت برگزاری «رفراندوم» در سرزمین فلسطین، تاکید بر ضرورت خلع سلاح هستهای اسرائیل و قرار گرفتن تاسیسات آن تحت نظارت بینالمللی و همچنین تقویت جنبش بایکوت کالاهای اسرائیلی ضربهای به مراتب کارآمدتر به این رژیم وارد آورد.
تخصص امیرعبداللهیان مناسبات منطقه است و این فرصت مغتنمی به دست میدهد تا ابتکاراتی از قبیل «طرح صلح هرمز» را پیش ببرد
*انتخاب وزیرخارجهای همچون «حسین امیرعبداللهیان» که دیپلماتی با نگرش میدانی است چه تاثیری بر مناسبات ایران با همسایگان و کشورهای دیگر دارد؟
تخصص آقای امیرعبداللهیان مناسبات منطقه است و این فرصت مغتنمی به دست میدهد تا ایشان ابتکاراتی از قبیل «طرح صلح هرمز» را پیش ببرد. طبیعتاً تحقق این طرح- چنانچه به منظور ایجاد یک «نظام امنیت جمعی منطقهای» به اجرا درآید- بهانه غرب بر سر برنامه موشکی ایران را نیز از آن سلب میکند و میتواند تضمینی برای ابقای برجام تا زمان انقضای آن باشد.
ایران باید فعالانه در شکلدهی به نظام نوین منطقه نقشآفرینی کند
*اتفاقاً چنانکه اطرافیان آقای رئیسی میگویند، یکی از برنامههای حوزه سیاست خارجی او پیگیری موضوعاتی چون «طرح صلح هرمز» دولت روحانی است. از دیدگاه شما پیگیری این قبیل موضوعات کارساز است؟
چه بخواهیم چه نخواهیم، آرایش منطقه و توازن قوا در درون آن دستخوش دگردیسی است. ایران نیز نمیتواند به خود اجازه دهد صرفاً ناظر این دگردیسی باشد! در واقع در این دوران گذار لازم است ایران فعالانه در شکلدهی به نظام نوین منطقه نقشآفرینی کند. این نقشآفرینی نیز یا از طریق مذاکرات منطقهای با همسایگان امکانپذیر است یا باید از طریق جنگ و تقابل صورت پذیرد. منطقی این است که ایران راه مذاکره را در پیش گیرد.
امیرعبداللهیان سعی خواهد کرد روابط هوشمندانهای با غرب برقرار کند
*مناسبات ایران با اروپا و آمریکا را در دوره وزارت آقای امیرعبداللهیان چطور میبینید؟
آقای امیرعبداللهیان یک دیپلمات حرفهای و برخاسته از بدنه وزارت امور خارجه است. در نتیجه، طبیعتاً در تصمیمات خود وزن زیادی برای ملاحظات تخصصی قائل خواهد شد و به تبع آن سعی خواهد کرد روابط هوشمندانهای با غرب برقرار کند. اما ارتباط با غرب برای وزارت خارجه ایشان با چالشهای جدیدی روبهرو خواهد بود. اول به این دلیل که دولت در ایران عوض شده و این تغییر از دید جریان متخاصم در غرب فرصت مغتنمی است تا فضای حاکم بر مذاکرات را مسموم کنند و آن را به شکست بکشانند. آنها حتی قصد دارند با تعویق زمان مذاکرات فرصتی برای ایجاد موانع حقوقی و سیاسی و تثبیت آن ایجاد کنند.
شکست مذاکرات وین روابط ایران و غرب را به شدت تیره خواهد کرد/ اصولگرایان ایران کلاً برای جریان ایرانستیز سیبل و هدف راحتتری هستند
شکست مذاکرات وین نیز بالطبع روابط ایران و غرب را به شدت تیره خواهد کرد. دوم اینکه هرچند حسین امیرعبداللهیان شخصاً متعلق به جناح خاصی نیست، اما عضوی از یک دولت اصولگراست و اصولگرایان ایران کلاً برای جریان ایرانستیز سیبل و هدف راحتتری هستند. در واقع، ادبیات و رویکرد آنها غالباً به گونهای است که دستگاه تبلیغاتی جریان ایرانستیز به راحتی میتواند از آن بهرهبرداری کند و از این طریق برای کشور هزینه به بار آورد.
سوم اینکه شخص آقای رئیسی در معرض اتهامات و تخریبهایی است که تا حدودی دست جریان متخاصم را برای فضاسازی و مانعتراشیهای حقوقی و سیاسی باز میگذارد و این نیز نقطهضعفی است که برای وزیر امور خارجه جدید دردسرساز خواهد بود. از همین الان شاهد هستیم که کنگره آمریکا- در اقدامی نامتعارف- به سفر نماینده اتحادیه اروپا به تهران برای شرکت در مراسم تحلیف آقای رئیسی اعتراض میکند، نمایندگان جمهوریخواه در برابر تعهد دولت بایدن به خروج آقای رئیسی از لیست تحریمیها میایستند و در نامهای رسمی اسناد توافقات وین را از دولت بایدن مطالبه میکنند و حقوقدانان لابیهای اسرائیل نیز در صدد تنظیم قانون جدید برای تحریمهای حقوق بشری بیشتری برآمدهاند. در نهایت هم اینکه با روی کار آمدن یک دولت اصولگرا- در کنار هر اقدام و اظهارنظر تند از جانب مقامات ایران- مواضع اروپا به سرعت به مواضع تندروهای آمریکا نزدیک و فضا برای ایجاد یک تعامل سازنده با غرب نامساعدتر خواهد شد. اگر به این عوامل کارشکنیها، سنگاندازیها و بحرانسازیهای اسرائیل را هم بیفزاییم، خواهیم دید آقای امیرعبداللهیان برای برقراری روابط متوازن و هوشمندانه با غرب موانع مهمی پیش رو دارد.
*تحلیلی وجود دارد مبنی بر اینکه اگر قرار باشد دولتی پای میز مذاکره با آمریکا بنشیند، قطعاً دولت آقای رئیسی است که سیاستهایی همراستا با مقامات ارشد نظام دارد. نظر شما در این باره چیست؟
تجربه هشت سال گذشته نشان داد علاوه بر اینها، رسانهها و دستگاه تبلیغاتی جریان متخاصم و لابیهای رژیمهای متخاصم منطقه در واشینگتن و پایتختهای غربی نیز بر سر راه تعامل و دیپلماسی از همه ابزارها و اهرمهای خود استفاده خواهند کرد. دولت آقای رئیسی هم اگر بخواهد تنش با آمریکا را مدیریت کند و به نوعی دِتانت (Détente) با واشینگتن دست یابد، دچار کارشکنیها و تخریبهای این بازیگران پیرامونی خواهد شد.
اختلاف و رقابت میان ایران و آمریکا همواره ادامه پیدا خواهد کرد اما این اختلاف را میتوان مدیریت کرد
*بنابراین شما این موضوع را رد می کنید؟ روابط تهران و واشینگتن چه زمانی خالی از بحران میشود؟ چه زمانی 2 کشور تصمیم میگیرند برای حلوفصل اختلافات فیمابین به صورت رودررو پای میز مذاکره بنشینند؟
معتقدم اختلاف و رقابت میان ایران و آمریکا همواره ادامه پیدا خواهد کرد، اما این اختلاف را میتوان مدیریت کرد. مدیریت این اختلاف نیز مستلزم تحقق 2 پیششرط است: اول اینکه آمریکا جایگاه ایران را به عنوان یک قدرت موثر منطقهای به رسمیت بشناسد؛ و دوم اینکه ایران باور کند به یک قدرت منطقهای تبدیل شده و از این رو لازم ببیند با آمریکا به منظور دستیابی به نوعی دِتانت (یا تعلیق تنش) به تفاهم برسد.
اخذ این تضمین که رئیسجمهور بعدی آمریکا به یک معاهده پایبند بماند ممکن نیست
*آمریکاییها مدعیاند که درخواست ایران برای تضمین آمریکا مبنی بر عدم خروج دولتهای بعدی این کشور از برجام ناممکن و مغایر با اصول قانون اساسی ایالات متحده است. دیدگاه جنابعالی در این باره چیست؟
برای پاسخ به این سوال اول باید پرسید منظور از «تضمین» چیست؟ اگر منظور این است که قوه مجریه یک کشور (آمریکا) تضمین «حقوقی» بدهد که رئیسجمهور بعدی به یک معاهده پایبند خواهد ماند، گرفتن چنین تضمینی ممکن نیست. اول به این خاطر که تضمین «حقوقی» در عمل به این معنی است که یا در نظام قانون اساسی آمریکا اختیار خروج از معاهده از رئیسجمهور سلب شود که توقع واقعبینانهای نیست، یا شروطی به اختیار خروج از معاهده به اختیارات فعلی رئیسجمهور ضمیمه شود (مثل شرط اخذ مجوز از کنگره) که این نیز طبیعتاً امکانپذیر نیست و مطابق رأی دیوانعالی آمریکا در قضیه Carter vs Goldwater منتفی است؛ یا اینکه خروج از برجام برای رئیسجمهور بعدی از سوی کنگره «جرمانگاری» شود تا در صورت تخلف از او نزد قوه قضائیه این کشور شکایت شود که این سناریو نیز با واقعیت و قانون اساسی ایالات متحده هیچ سازگاری ندارد.
محکمترین تضمین در مورد برجام این است که دولت فعلی و بعدی آمریکا تشخیص دهند که هزینه خروج دوباره از توافق بیشتر از اجرای تعهداتشان است
حتی اگر هر نوع ابتکار عملی هم برای ممانعت از خروج مجدد از برجام طراحی شود، مجدداً دولت بعدی میتواند- با توسل به اصل امنیت یا مصلحت ملی- از هر قرارداد و معاهدهای که صلاح دانست بدون هیچ توضیح اضافهای خارج شود. تمام قوانین اساسی دنیا هم چنین اختیاری را در شرایط اضطرار برای دولتها پیشبینی کردهاند. بنابراین بحثِ تضمین حقوقی موضوعیتی ندارد. بالاترین تضمین حقوقیای که میشود در نظام بینالمللی کنونی دریافت کرد اخذ پشتیبانی شورای امنیت است که تیم مذاکرهکننده ایران در زمان مذاکرات آن را در چارچوب قطعنامه 2231 دریافت کرد. در عمل، «تضمین» در روابط دوجانبه یا چندجانبه کشورها یعنی اینکه هزینه خروج از توافق برای کشور مقابل بیشتر از هزینه پایبندی به آن باشد. در مورد برجام نیز محکمترین تضمین این است که دولت فعلی و بعدی آمریکا تشخیص دهند که هزینه خروج دوباره از توافق بیشتر از اجرای تعهداتشان است.
موضوع تحریمهای حقوق بشری در چارچوب مذاکرات بشردوستانهای که برای تبادل زندانیان در جریان است تعریف و حلوفصل شود
*یکی دیگر از درخواستهای ایران در احیای برجام حذف نام شخصیتهای حقیقی و حقوقی ایرانی از لیست تحریمهای آمریکاست. مقامات کاخ سفید با این ادعا که نام افراد مذکور در لیست تحریمهای منطقهای و حقوق بشری ایران است از انجام آن سر باز زدهاند و ایران نیز بر این تاکید میکند که نام این افراد در لیست تحریمهای هستهای ایران است و با حذف از این لیست، باید از لیستهای دیگر هم حذف شود. تحلیلتان از این موضوع چیست؟
یکی از موازین برجام این است که دولت آمریکا نمیتواند تحریمهای هستهای را با برچسب دیگری مجدداً به ایران تحمیل کند. درخواست ایران هم در این چارچوب بیان میشود. از طرف دیگر دولت ترامپ پیش از ترک قدرت با اِعمال تحریمهای گوناگون و حساسیتبرانگیز از منظر افکار عمومی عملاً هزینه سیاسی لغو برخی تحریمها- از جمله تحریمهای حقوق بشری- را برای دولت بایدن بسیار بالا برده است. با این حال، حقیقت این است که موضع ایران برحق است و باید بر اجرای آن ایستادگی کند. در عین حال معتقدم اگر این موضوع انسدادی در فرایند رفع تحریمهای کلانتر ایجاد کرده باشد، منطقی است موضوع تحریمهای حقوق بشری در چارچوب مذاکرات بشردوستانهای که برای تبادل زندانیان در جریان است تعریف و حلوفصل شود.
لازم است به مذاکره و منافع ملی نگاه عملگرایانهای داشته باشیم
*یعنی در قبال رفع تحریم از نام برخی از شخصیتهای حقیقی و حقوقی، به درخواست واشینگتن برای آزادی زندانیان آمریکایی و دوتابعیتی پاسخ داده شود؟ ایران از این اهرم برای آزادی زندانیان ایرانی یا آزادسازی اموال بلوکهشدهاش استفاده میکند. برای این مساله چه راهحلی باید داشته باشد؟
منظور این است که اگر در فرایند مذاکرات موضوع حلنشدهای باعث شود تامین منافع کلانتر به تعویق یا به مخاطره بیفتد، میتوان آن موضوع را در چارچوب دیگری تعریف کرد و در زمان دیگری به بررسی و حلوفصل آن پرداخت. شرایط کشور اقتضا میکند هرچه سریعتر صنایع، تجارت، فروش نفت، حوزه بهداشت و درمان و مبادلات مالی را از زیر بار سنگین تحریم درآوریم. اگر مانعی- مانند عدم رفع تحریم یک شرکت خاص- بر سر این راه وجود دارد، مصلحت اقتضا میکند فرمولی پیدا کنیم تا آن مانع را ولو موقتاً کنار بگذاریم. در هر حال لازم است به مذاکره و منافع ملی نگاه عملگرایانهای داشته باشیم.
تبعات منفی کارشکنیها و تندرویها در داخل به وضوح مشهود است
*آژانس بینالمللی انرژی اتمی در آخرین گزارش خود مدعی تولید 200 گرم اورانیوم فلزی با غنای 20 درصد از سوی ایران شده است. این خبر در شرایط فعلی چه مخاطراتی برای کشورمان به همراه دارد و تاثیرش بر مذاکرات آینده چیست؟
این هم یکی از تبعات افتادن مذاکرات بر دور «اهرمسازی» است! در شرایطی که مذاکرات با منطق «اهرمسازی» و تنشافزایی پیش میرود، گزارشهای آژانس این کارکرد را پیدا میکند که به مواضع تند و اقدامات قهریه طرف مقابل مشروعیت ببخشد یا فرصتی برای آنها فراهم سازد تا با بهکارگیری اهرمهای حقوقی، چه در چارچوب سازوکارهای آژانس و چه خارج از آن، به ایران فشار بیاورند؛ به عنوان مثال، این گزارشهای منفی- هرچند ناعادلانه- میتواند فرصتی در اختیار کشورهای غربی بگذارد تا با توسل به مکانیسم ماشه فرایند احیای تحریمهای شورای امنیت را آغاز کنند. در این صورت، تا زمان احیای این قطعنامهها ناگزیر یک ضربالاجل به ایران تحمیل خواهد شد و عملاً موقعیت مذاکراتی ایران تضعیف خواهد شد. در دولت روحانی هر اقدام دیپلماتیک یا هر تلاش دستگاه دیپلماسی برای آرام کردن فضای حاکم بر مذاکرات در داخل کشور تخریب و به ضعف و وادادگی دولت تعبیر شد. امروز تبعات منفی این کارشکنیها و تندرویها- از جمله پیامدهای منفی قانونی که آذرماه در مجلس به رغم نظر کارشناسی وزارت خارجه به تصویب رسید- به وضوح مشهود است. حال لازم است دولت رئیسی که احتمالأ تحت فشارهای کمتری است مجدداً تلاش کند فضا را به سمت مثبتتر و سازندهتری هدایت کند.
دیدگاه تان را بنویسید