فیاض زاهد، فعال سیاسی اصلاحطلب نوشت:
آقای رئیسی مردم به عملکرد شما مینگرند/ مشکلات ساختاری است و اصلاح آنها انفرادی ناممکن است
سنت سیاسی در ایران تفاوت عمدهای مثلا با دموکراسیهای یونانی داشت. در این سرزمین شاه مسوول امنیت و عدالت بود. این مهم را باید با خرد و عدالت تطبیق داده تا حکمرانی مناسبی به وجود آورد. وظیفه او خدمت به مردم و تعهد مردم اطاعت از او و فرامینش بود.
اعتمادآنلاین| فیاض زاهد، فعال سیاسی اصلاحطلب در روزنامه اعتماد نوشت: تاریخ ما شاهان زیادی به خود دیده است. عمده آنهایی که به نیکی از آنها یاد شده خصیصههایی داشتند که مردمداری و رعایت حقوق خلایق آنها را متمایز میکرده است، چون وقتی سلسلهای به قدرت میرسید، بر اساس نگره ایران شهری، سلطنت حق الهی و سرنوشت پیشاتقویمی آنها بود. توارث هم سنت تداوم را تداعی کرده و حمایت میکرد. مردم همچنین شاهانی میخواستند.
فردی که از آسمان آمده باشد، اما قدرت سلوک با زمینیان را داشته باشد. اسلام هم که وارد ایران شد، تحت همین قاعده رفتار کرد. آنها از چهار منبع الهام میگرفتند؛ سنت سیاسی ایرانی، سنت مذهبی جدید که اسلام بود، ساختار ایلیاتی و از قاجار به این سو، تجدد غربی. همه این چهار رکن کنه اصلی سنت سیاسی در ایران را شکل داده است.
پس این به شانس مردم بستگی داشت که چگونه پادشاهی بر آنان حاکم شود. تنها امکان اثرگذاری و اصلاح رویهها، سنت خداینامهها و اندرزنامهنویسیها و کتب اخلاقی و وعظ بزرگان بوده است. سنت سیاسی در ایران تفاوت عمدهای مثلا با دموکراسیهای یونانی داشت. در این سرزمین شاه مسوول امنیت و عدالت بود. این مهم را باید با خرد و عدالت تطبیق داده تا حکمرانی مناسبی به وجود آورد. وظیفه او خدمت به مردم و تعهد مردم اطاعت از او و فرامینش بود. اینکه میگویم مردم کاری نمیتوانستند بکنند جز آنکه دعا کنند یا شانس آورند بیهوده نیست.
در اندرزنامهها و کتب اخلاق سیاسی با ضربالمثلها، قصهها و متلها به بزرگان گوشزد میکردند که چگونه رفتار کنند. روایت جالبی است از حاتم اصم که گفته است وقتی سلیمان نبی بر فرش به عرش رفت، دچار غرور شد؛ فرش لغزید و کج شد. سلیمان نهیب زد: ای فرش راست باش. فرش پاسخ داد، تو راست باش تا من راست باشم! مرزباننامه کتاب بسیار خواندنی قرن هشتم از قول بوذرجمهر حکیم داستانی درباره بهرام گور ذکر میکند که خواندنی است. - میدانیم که بوذرجمهر معاصر بهرام نیست- در این داستان آمده که روزی بهرام با وی از راهی میرفتند با سپاهی به همراه و به محله متروکی رسیدند. متوجه شدند بالای درخت دو جغد با یکدیگر سخن میگویند. بهرام پرسید: آنها چه میگویند. وزیر پاسخ داد: خجلم در بیان. بهرام گفت: نه بگو. عرض کرد: این جغد دختر جغد مقابل را برای پسرش خواستگاری میکند، اما جغد در پاسخ میگوید من شرطی دارم. شاه پرسید: شرطش چیست؟
بوذرجمهر با خجلت پاسخ داد: این جغد میگوید شرطش آن است که این خرابه در کابین دخترم باشد.
و جغد مادر داماد پاسخ داده که همین! تا این بهرام پادشاه است، من صد خرابه به کابین دخترت هدیه میدهم!
بهرام شنید و سر فرو افکند.
به این داستان بنگرید. بی نظیر است. در فرهنگی که شما هیچ امکان اعمال فشار به قدرت ندارید، این آموزههای اخلاقی کارگشا بود.
لذا هر پادشاهی که با خلایق بهتر رواداری کرده، محبوبتر شده است. به زندگی کریمخان زند بنگرید. او چندان پادشاهی نکرد. خود را وکیلالرعایا نامید، اما از حال خلق باخبر بود.
فرهنگی در میان برخی ایرانیان بود که معتقد بودند نمیگذارند به گوش شاه برسد. وگرنه مشکل از بالا نیست! در میان پادشاه صفوی، شاه عباس سنت بازدیدهای سرزده و خبرگیری از حال خلایق را در کارنامه دارد. شاردن جهانگرد فرانسوی مینویسد: شاه! خود به نانواییها و قصابیها و زغالفروشیها سر میزد به صورت ناشناس تا در جریان قیمتها باشد. در چند باری که از بازاریان اجحاف دید آنها را شقه کرد! ایرانیان برای رضاشاه نیز از این داستانها کم سرهم نکردهاند. او وقتی پل ورسک را ساخت، به پیمانکار دستور داده بود خود و خانوادهاش در زیر پل قرار بگیرند تا اولین قطار از روی آنها رد شود! مهم نیست این روایت درست باشد یا غلط، مهم آن است که مردم این را باور کردهاند. این تکیه کلام قدیمی که باید زور بالای سر ایرانیها باشد، یا ما به یک رضاخان نیاز داریم، محصول جامعهای است که از اثرگذاری سیستمی ناامید است. از ناکارآمدی ساختار کلافه شده و فکر میکند اگر قرار است دولتی به درستی عمل کند، رییسش باید خود به امور رسیدگی کند. اما محتملا هم شاه عباس و هم دیگرانی که از آنها یاد شد، تنها با شقه کردن متخلفان شرایط بهتری نساخته بودند، آنها زمینههای
حکمرانی خوب را هم تدارک دیده بودند.
من مخالفتی با این امر ندارم. اما گویا رییسجمهور ما نیز بر این باور است که خود باید راسا به همه این معضلات رسیدگی کند. در دسترس مردم باشد و از گزارشات مستقیم باخبر شود. این یک روحیه عالی و دوست داشتنی است. هر چند جز اثر روانی و تنویر افکار عمومی؛ آن هم به شرطی که تمهیدات لازم برایش تدارک دیده شود، فایده دیگری ندارد. ما رییسجمهوری داشتیم که نه علاقه و نه ضرورتی برای حضور در شهرستانها احساس نمیکرد. اگر هم به استانی میرفت تنها در مرکز استان میماند. در عوض احمدینژادی هم داشتیم که احتمالا به بیش از دوسوم شهرهای ایران سفر کرده بود. با او هم حس همراهی نداشتم. هر چند در زمان وی، جیب دولت آنقدر پر بود که با هر سفری میلیاردها تومان بذل و بخشش میکرد و سنت دواندن مردم گرفتار در پشت ماشینهای خود را به روشی تحقیرآمیز برای مردم شریف ایران بدل کرده بود.
اما سفرهای شما میتواند و باید تفاوت داشته باشد. اولا از آن درآمدهای سرشار نفتی خبری نیست. شما احتمالا تنها شریک دردهای مردم خواهید بود و عمق مشکلات را که تنها محصول کار دولتها نیست، رصد میکنید. اما ارزیابی میدانی میتواند انگیزه و روحیه خدمت و درک شرایط خطیر عقبماندگیها را برایتان روشنتر کند.
اما توفیق شما منوط به تشکیل و استفاده از تیم بسیار قدرتمند مدیریتی و رسانهای در ارایه و تبیین اقدامات مطلوب است. سفر کردن و مطلع شدن از مشکلات مهم است، اما این تنها نیمی از کار است. مساله مهمتر درمان این دردهاست. برای این مهم چه کردهاید؟ شما به تنهایی نمیتوانید شرایط را تغییر دهید. باید از همه ظرفیتهای ملی استفاده کنید. حتی شرایط بهرهوری از ظرفیت ایرانیان خارج از کشور را هم در نظر بگیرید. از مشاوران بزرگ بهره ببرید. مهم دوشرط است: صادق باشند و کاردان. صادق تا به شما دروغ نگویند، کاردان تا شما را راهنمایی کنند. حتی اگر مانند شما فکر نکنند. همان سنت تاریخی میگوید که شاهان بزرگ ایران، مشاوران بزرگی داشتهاند. انسانهای خردمند به ظرفیت و توانایی شما میافزایند.
هر چند وقتی به تیم اطرافتان مینگرم تنها میتوانم دعاگوی شما باشم! من تردیدی ندارم که قصد دارید نام نیکی از خود برجای نهید، اما یادتان باشد، مشکلات ساختاری است و اصلاح آنها انفرادی ناممکن است. همان سنتهای تاریخی به ما آموختهاند که کار حکومت مطلوب بر دو رکن خردورزی و عدالت استوار بوده است؛ خرد برای تشخیص راه و عدالت نیاز فطری انسان.
از همه دانشگاهها بهره ببرید و خود را مقید به یک دانشگاه خاص نکنید. همین حالا، در ابتدای کار دولت خود، نگرش فارغالتحصیلان دانشگاههای برتر ایران را به خود منفی کردهاید. ضرورتی به انجام این کار ندارید. یادتان باشد، اگر احمدینژاد در سال 84 تنها با حمایت اصولگراها به قدرت رسید و نمکدان شکاند، در انتخابات اخیر، این اصولگراها بودند که به شما نیاز داشتند. بدون حضور شما آنها به توافق نمیرسیدند و همان کاندیداهای متوسط مستقل یا شبهاصلاحطلب، بازی را برای اصولگراها سخت میکردند. پس چون وامدار کسی نیستید، تصمیمات ملی بگیرید. رییسجمهور همه ایرانیان باشید.
آقای رییسی! حتی مهم نیست که سوتی دادهاید و شاید هم باز سوتی بدهید. به این فشارها توجه نکنید. آنهایی که به موفقیت شما چشم دوختهاند کاری به توانایی شما برای سخنوری ندارند. آنها به عملکرد شما مینگرند. آنها شاید امروز برایشان مهم نباشد که چه کسانی یا جریاناتی نگذاشتند در دولت قبل واکسیناسیون به سرعت انجام شود. اینکه این غفلت از بیکفایتی وزیر بهداشت حرافش بوده یا منتقدان دولت قبل! امروز مهم آن است که شما دارید این کار را میکنید. شما نیازی به اصلاح جهان ندارید، چون نه میتوانید و نه مساله ملت ایران است. شما چند پروژه مهم را پیش ببرید و باز هم اگر در سخن گفتن اشتباه کردید برای مردم اهمیتی ندارد. ابرتورم را حل کنید. به مناسبات بینالمللی ایران سروسامان دهید. تکلیف برجام و FATF را روشن و برای مردم امکان تنفس فراهم کنید. مردم دعاگویتان خواهند بود و اعتماد به نفستان را برگردانید. به راحتی سخن بگویید و البته اگر از من میشنوید اشکالی هم ندارد از نوشته بخوانید. اگر در آن کارها موفق شوید؛ مردم منصف ایران و تاریخ این سرزمین خواهد گفت: او مرد حرف نبود، مرد عمل بود. تلاش کنید چنین باشید. من باز هم برایتان خواهم
نوشت. هر چند در نوشته قبلی که با شما سخن گفتم، به نام شما هزینه سنگینی را بر من تحمیل کردند. باور دارم که روحتان هم از این ایذا خبر ندارد.
دیدگاه تان را بنویسید