الیاس حضرتی، دبیرکل حزب اعتمادملی:
فرزند امام/ نگاه حاج قاسم یک نگاه فراجناحی پدرانه بود
صدا و سیما همه احوالات حاج قاسم را هنوز کامل منعکس نمیکند
در این مناسبات مالی و فساد گستردهای که وجود دارد و هر کس به شکلی آلوده شده پاک بماند خودش را پاک نگه دارد و از موضع الهی بتواند برخورد کند حاج قاسم یک الگوی خوبی است که بشود به آن توجه کرد. در احوالاتش من معتقدم صدا و سیما همه احوالاتش را هنوز کامل منعکس نمیکند.
الیاس حضرتی، دبیرکل حزب اعتمادملی و صاحب امتیاز روزنامه اعتماد، در یادداشتی به مناسبت دومین سالگرد سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی نوشت: در دومین سالگرد دوست بسیار عزیز و برادر گرامی ما، افتخار ملت ایران و امت اسلامی سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی قرار داریم. آشنایی من با حاج قاسم از زمان جنگ شروع شد. در دوران جنگ من در قرارگاه نوح بودم و برای ارزیابی لشکرها برای عملیات از طرف مرکز تحقیقات جنگ اعزام میشدم.
بارها در عملیاتهای مختلف در خدمت حاج قاسم بودیم. کارم به شکلی بود که خیلی نزدیک با خود فرمانده لشکر کار میکردم و در طول شبانهروز با ایشان باید صحبت میکردیم. بیسیمهایشان را ضبط میکردیم. دستوراتشان را نگاه میکردیم. در بین مجموع لشکرهایی که سپاه داشت لشکر ثارالله با فرماندهی ایشان جزو لشکرهای خیلی خوب بود. جزو لشکر درجه یک نبود ولی جزو لشکرهای خیلی خوب بود.
ولی شخصیت خود حاج قاسم به لحاظ تواضع و فروتنی و منعطف بودن در مقابل تمامی سختیها و مصائب و مشکلات و تحمل و مقاومت و صبور بودن در تمام قضایا و مشکلات، زبانزد عام و خاص بود. در همان زمان و گهگاه فرماندهان لشکر به بعضی از شرایط اعتراضاتی میکردند. کمبودها وحشتناک بود. کمترین نیاز لشکرها معمولا امکان تامین نداشت به خاطر شرایطی که کشور در آن زمان داشت و با نان خشک و مشکلات اولیه و تدارکات خیلی ضعیف در واقع لشکرها زندگی میکردند عملیات انجام میدادند. عمدتا وصل بودند به کمکهای مردمی. کامیونهایی که اعزام میشد از طریق ستاد پشتیبانی که در استانها تشکیل شده بود. علاوه بر این خود فرماندهان بنا به ارتباطات و مقبولیت و محبوبیتی که در استانشان داشتند.
از استانها از طریق بازارها از طریق کارخانهها از طریق شرکتها از طریق افراد خیر کامیون به کامیون وانت به وانت وسایل سفارش میدادند. نیازهای لشکر برطرف میشد و لشکر ثارالله در این وسط جزو لشکرهای خوب بود که ارتباط خیلی خوبی با عقبه خودش داشت و شخصیتهای بزرگی در سطح استان کرمان در سطح ملی بودند که حاج قاسم با همه اینها ارتباط داشت؛ چه آنهایی که اصولگرا بودند آن زمان راست بودند چه آنهایی که چپ بودند حاج قاسم سعی میکرد با همه طوایف خانواده بزرگ داخل انقلاب ارتباط خوبی داشته باشد و لشکر را آبرومندانه سروسامان بدهد و تقریبا پای ثابت همه عملیاتها بود. یعنی ما عملیاتی نداشتیم که شکل بگیرد مگر یک عملیات مقطعی موردی که در حد یک لشکر یا دو لشکر بود ولی عملیاتهای بزرگی که هر سال طراحی میشد حتما لشکر ثارالله یکی از این لشکرها و پایهها بود که مدتها با قرارگاه نوح در دو، سه تا عملیاتی که من بودم با قرارگاه نوح کار میکرد. عملیات والفجر8 به همین شکل و آقای علایی فرمانده قرارگاه بود.
من هم که کارهای روایتی آن قرارگاه را کلا جمع میکردم. لشکر ثارالله هم با ما کار میکرد. حاج قاسم واقعا نمونه بود به لحاظ نوع پیگیری کارها و آرامشی که در او وجود داشت و خوب هم ماموریتها را به ایشان مشخص میکردند. نقد داشت. صحبت میکرد. حرف میزد. نظر میداد ولی آنجا که تصمیم قطعی میشد بدون چون و چرا کارها را به نحو احسن انجام میداد. جنگ که تمام شد حاج قاسم ارتباطش را با مجموعه بچههای لشکرها و نیروهای رزمنده و کسانی که در جبهه بودند به هر شکلی توسعه داد. در سراسر ایران یعنی با همه استانها سعی کرد ارتباط داشته باشد بعد هم که فرماندهی نیروی قدس را به عهده گرفت آنجا دیگر از سراسر ایران جذب نیرو میکرد.
زندگی حاج قاسم را در سه فصل میتوان بررسی کرد؛ بخش اولش که مربوط به جنگ است که عرض کردم در جنگ نقشش هم پررنگ بود و هم تاثیرگذار و هم مثبت و سازنده. در بخش دوم که نقشش در نیروی قدس و در اقدامات برونمرزی بود. با ارتباطات خیلی خوبی که در ارتباط با نیروهای عراق داشت به گونهای شایسته رفتار کرد. حاج قاسم در عراق با همه آدمهای موثر عراق ارتباط خیلی تنگاتنگی پیدا کرد. در حد اعتماد طرفین از نیروهایی که اهل سنت بودند. عشایر بودند. شیعهها خودشان شاخههای مختلف و گرایشهای مختلف داشتند چه آنهایی که مجلس اعلایی بودند چه آنهایی که با تیپهای مختلف دیگر ارتباط داشتند و گروههای دیگری که شیعه بودند برای خودشان کاندیدا دارند. در مجلس گروه دارند. فراکسیون دارند.
چه آنهایی در داخل اهل سنت درشاخههای مختلفی بودند چه آنهایی که در داخل کردها. فراتر از موضوع اهل سنت کردها داستانشان بیشتر قومی است. آنجا هم گروههای مختلف چه بارزانی چه طالبانی چه آنهایی که ذیل بارزانی جدا شده بودند نوشیروان. آنهایی که در واقع گروههایی تشکیل داده بودند. با همه طوایف و حتی ترکمنها که تعداد محدودتری هستند. با همه این گروهها سعی کرد ارتباطات خیلی درست و منطقی ایجاد کند. همین فرمول را در سوریه هم داشت. غیر از گروههای داعش آمده بودند همه جا را آتش نزنند. یک جبهه فراگیر از همه گروهها علیه داعش و علیه کسانی که پشت داعش بودند ایجاد کرد. در لبنان هم همین نقش را داشت. این طور نبود که فقط در حزبالله خلاصه بشود با گروههای مختلف شیعه و با گروههای مختلف سنی و گروههای مختلف مسیحی ارتباط داشت. رفتوآمد داشت.
مشکلاتی اگر داشتند به حاج قاسم زنگ میزدند. توضیح میدادند و نتیجه همین ارتباطات و روحیه ایشان، این است که یک سینه فراخی داشت برای همه سلیقهها خودش را محدود و محصور در زیر سقف یک جریان و یک گروه خلاصه نمیکرد. در ایران نیز با همه جناحها ارتباط داشت. اینگونه نبود که بگوید فقط با اصلاحطلبها ارتباط داشته باشم. با اصولگراها مرزبندی داشته باشم یا با اصولگراها فقط ارتباط داشته باشم. با اصلاحطلبها ارتباط نمیخواهم داشته باشم. نگاهش یک نگاه فراجناحی پدرانه بود نسبت به همه، علاوه بر تقسیمبندی و مرزبندی سیاسی با جوانها با نوجوانها با خانوادههای مختلف با جریانهای مختلف اجتماعی هم یک نگاه مثبتی داشت.
همین نگاه را در عراق و در سوریه و در لبنان هم اعمال میکرد و این به نظر من رمز موفقیتش بود. الان اینگونه نیست، فقط یک اصولگرای تند دو آتشه یا یک نیروی بسیجی یا سپاهی از رفتن ایشان افسوس بخورد و ناراحت بشود و نالان و گریان باشد بلکه سراغ حوزه و اصلاحطلبان هم بروید همینطور بودند در تشییع جنارهشان هم به همین شکل بود و از همه اقشار و جریانات مختلف چهرههای شاخص حضو داشتند. به نظر من همه طوایف مختلف از عامه مردم، روستایی، شهری، کارگری، فرهنگی، دانشگاهی گرفته تا زنان و مردان و برسد به خانواده شهید و غیرشهید همه در واقع در این داستان احساس کردند که یک نیرویی که نگاهش، نگاه پدرانه است نسبت به همه کمکش، کمک پدرانه است.
حساسیتش و غصههایش برای همه مردم است و یک انسانی است که در عینی که کلاننگر هست مسائل جزیی و ریز هم از ذهنش غافل نمیشود. غافل از موضوعات نمیشود در عین حال با یک جریان بزرگ خطرناک که منطقه را به آتش کشیده به نام داعش در حال جنگ است. به محض اینکه در مسیر فرصت میکند با یک فرزند شهید در یک روستایی در بندرعباس صحبت میکند. به محض اینکه در ایران دو کار انجام بدهد بلافاصله در عروسی پسر یک شهید هم شرکت میکند. خواستگاری آن هم میرود. یک فرزند شهیدی، نوه شهیدی که در بیمارستان بستری است میرود در بیمارستان مینشیند تا از اتاق عمل بیاورند، عیادت کند. به مادر شهید که پایش شکسته سریع میرود سراغش، دارویی که پیدا نمیشود را برای او تهیه کند. سعی کرده در واقع در اوج وحدت به کثرت در اوج کثرت به وحدت در اوج کلان به جزء در اوج جزء به کلان توجه بکند و این ویژگی کامل فرزند امام بودن است.
امام تمام هم و غمش این بود که فرزندانی اینگونه تربیت کند که اینها در درون احزاب و جریانات سیاسی هم آلوده نشوند. هم محدود و محصور نشوند بلکه فراتر از مرزهای سیاسی و اختلافات سیاسی و اختلافات جناحی و اختلافات قومی و اختلافات قشری و اختلافات طبقاتی باشند. هم همدرد هم باشند، در کنار هم باشند، غمخوار هم باشند و همه را توجه بدهد به جهت حل مسائل و مصائب همدیگر و مسائل کل کسانی که اسمش را میتوانیم بگذاریم تمام انسانها. حالا ما به لحاظ عقیدتی یک مرز مشترک با مسلمانها و به نظر انسانی یک مرز مشترک داریم به نام انسانیت.
در همه اینها به نظر حاج قاسم یک الگوی فراموشنشدنی بود. برای ما که ادعا داریم دوستش داریم یعنی واقعا بخواهیم یک الگوی عملی چون یکی از ویژگیهای اسلام ما به آن میبالیم این است که علاوه بر تعالیم قرانی که وحی آسمانی است و دستورالعمل و نسخه است علاوه بر آن خداوند باری تعالی به آن اکتفا نکرده یکسری پیامبران و مکتب ما شیعه یکسری ائمه به عنوان الگو داریم. اگر واقعا راست میگویید این زندگی امام علی(ع) است در عصر ما. هم خود حضرت امام یک طرف قضیه واقعا یک الگو بود ولی آن کسی که برای جوانها به صورت عملی این طرف و آن طرف بوده و جبهه برود و خارج و داخل برود مسائل کلان و جزو را بررسی کند و حل نشود. در این مناسبات مالی و فساد گستردهای که وجود دارد و هر کس به شکلی آلوده شده پاک بماند خودش را پاک نگه دارد و از موضع الهی بتواند برخورد کند حاج قاسم یک الگوی خوبی است که بشود به آن توجه کرد. در احوالاتش من معتقدم صدا و سیما همه احوالاتش را هنوز کامل منعکس نمیکند ولی اگر یک روزی کامل منعکس بکند همه جناحها و همه اقشار و همه اقوام همینطور که میبالند بیشتر دلگرم میشوند چون خصوصیاتاش فراجناحی بود و به همه اقشار توجه داشت.
دیدگاه تان را بنویسید