احمد زیدآبادی، تحلیلگر مسائل سیاسی:
مبانی حقوقی و جغرافیایی تعارض شدیدی بین مفاهیم امت و ملت به وجود آورده
یکفعال سیاسی نوشت: واقعیت این است که با تکیه بر مبانی حقوقی و جغرافیایی این دو مفهوم، تعارض بین آنها تا همین اندازه و حتی بیش از این شدید است، مگر آنکه گفته شود منظور از امت چیز دیگری است.
احمد زیدآبادی، تحلیلگر مسائل سیاسی طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: امت و ملت هر دو واژههایی قرآنیاند. امت عمدتا به معنای پیروان یک پیامبر و ملت به مفهوم راه و روش و سیره تعبیر شدهاند.
با تشکیل پدیدهای به نام کشور یا ملت-دولت در قرون اخیر، این دو واژه به کلی دستخوش تحولِ مفهومی شدهاند، بهطوری که امت مصداق سیاسی و حقوقی سابق خود را از دست داده و ملت نیز به اتباع یک دولت در درون مرزهای جغرافیایی خاص، صرفنظر از دین و عقاید آنان، اطلاق میشود. بنابراین، اگر روزگاری در جهان، امت عیسی (ع) یا امت محمد (ص) به معنای وحدت سیاسی و جغرافیایی پیروان هر یک از این دو پیامبر و ضرورت حکمرانی واحد بر آنها بود، امروزه با تشکیل ملت-دولتها، این معنا زمینه عینی خود را از دست داده و ملتهای مستقل از یکدیگر، جای آن را گرفتهاند. برای مثال، تا چند صد سال پیش، در دنیای مسیحیت، اسقف اعظم رم به عنوان پاپ مدعی حکمرانی بر تمام قلمروی کاتولیکنشین اروپا بود و دیانت واحدِ مردم آن سرزمین را مبنای مشروعیت ادعای خود میدانست. بعدها اما اروپا به دهها کشور مستقل از یکدیگر تقسیم شد و پاپ حق هرگونه مداخله سیاسی یا حقوقی در هر کدام از کشورهای کاتولیکنشین قاره یا هر نقطهای دیگر از جهان را از دست داد و حیطه اقتدارش به بیان رهنمودهای اخلاقی و ارشادات معنوی پیروان کاتولیسیسم محدود شد.
در دنیای اسلام اما تا پیش از جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی با اتکا به نظریه خلافت بر بخش عظیمی از جمعیت مسلمان در محدوده جغرافیایی واحد و بسیار بزرگی حکومت میکرد؛ اما در پایان جنگ، این قصه عملا به سر رسید و بقایای بهجا مانده از امپراتوری، هر کدام به نحوی در جغرافیای آسیای صغیر و خاورمیانه ظاهر شدند و ملت-دولتهای مستقل از یکدیگر را تشکیل دادند.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، بخشی از مسلمانان بنیادگرا با پدیده ملت - دولت کنار نیامدند و در آرزوی احیای خلافت و وحدت دنیای اسلام در پرتو آن، به ستیز با دولتهای ملی خود برخاستند. کوشش آنان اما در عمل به جایی نرسید، چراکه بازگشت به نظم کهنی که نخستین ضرورت آن نفی استقلال ملی و انحلال مرزهای سیاسی و جغرافیایی کشورهای نوبنیاد بود، هرگز مقبول اکثریت مردم مسلمان قرار نگرفت.
در حقیقت، تشکیل امت به معنای تاریخی آن، مستلزمِ انحلال مرزهای سیاسی بین سرزمینهای مسلماننشین و تغییر بنیادی حقوق برآمده از تشکیل ملت-دولت برای اتباع است. حال پرسش این است که وقتی برخی مسوولان رسمی جمهوری اسلامی از ضرورت «احیای امت اسلامی» یاد میکنند، آیا منظورشان همین است؟ یعنی مرزهای ایران به عنوان یک واحد مستقل و مشخص باید به نفعِ مرزهای وسیعتر دنیای اسلام منحل شوند و حکومت واحدی برمبنای حقوق برآمده از شریعت که اتباع را نه بنا به ملیت بلکه براساس دیانتشان تقسیمبندی میکند، در تمامی قلمروی مسلماننشین جهان یا بخشی از آن شکل گیرد؟
چنین امری آیا اصولا در این دوران تاریخی ممکن و میسر است؟ و حتی اگر ممکن و میسر باشد آیا ایرانیان و دیگر ملتهای مسلمان به عنوان صاحبان اصلی قلمروهای ملی، آن را میپذیرند و حاضر به رها کردن هویت ملی خود به نفع بازگشت به صورتبندیهای سیاسی کهنِ دوران امپراتوریهای مذهبی هستند؟
شاید گفته شود که چنین تعارض شدیدی بین مفاهیم امت و ملت وجود ندارد. واقعیت این است که با تکیه بر مبانی حقوقی و جغرافیایی این دو مفهوم، تعارض بین آنها تا همین اندازه و حتی بیش از این شدید است، مگر آنکه گفته شود منظور از امت چیز دیگری است. منظور از امت اما چه چیز دیگری میتواند باشد؟ نوعی پیوستگی فرهنگی بین جوامع اسلامی؟ یا گونهای همبستگی عقیدتی بین ملتهای مسلمان که راه همکاری و تامین منافع متقابل بین دولتهای آنها را ممکن میکند؟ اگر منظور از امت اسلامی این موارد باشد، این مفهوم نه نسبتی با مفهوم تاریخی و حقوقی امت دارد و نه اصولا مورد انکار دیگر کشورهای مسلمان است که نیازمند پرچمداری آن ازسوی ایران باشد.
این بحث جنبههای بسیار خطیر دیگری هم دارد اما پیش از پرداختن به آنها امیدوارم مسوولان کشور درباره مراد خود از مفهوم امت شفافسازی کنند.
دیدگاه تان را بنویسید