عطاءالله مهاجرانی، روزنامهنگار:
جوانان امروزی با امواج تحریف از رژیم شاه و امام خمینی مواجهاند
یک روزنامه نگار نوشت: جوانانی که امروزه در دهه دوم و سوم و چهارم عمر خودند، نه از رژیم شاه اطلاعی دقیق و سنجیده دارند و نه از امامخمینی آشنایی لازم را کسب کردهاند.
عطاءالله مهاجرانی، سیاسیتمدار سابق طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: در چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و بزرگداشت دهه فجر، بیش از همیشه شاهد تلاش و البته در حقیقت تقلّایی عقیم برای تحریف ماهیت و مبانی انقلاب اسلامی و شخصیت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه هستیم. این تحریف ماهیتی مرکب و با صورتهایی گونهگون داشته و دارد. نسل ما، متولدان دهه سی یا نسلهای پیش از ما که در دهه هفتم و هشتم عمر خویشند، بدیهی است که هم رژیم شاه را به خوبی میشناسند و هم از ریشهها و رویش انقلاب اسلامی باخبرند؛ لیکن جوانانی که امروزه در دهه دوم و سوم و چهارم عمر خودند، نه از رژیم شاه اطلاعی دقیق و سنجیده دارند و نه از امامخمینی آشنایی لازم را کسب کردهاند.
آنان با امواج سنگین تحریف رویارویند. این تحریف مرکب و متنوع است، مرادم از تحریف مرکب، چند لایه بودن آن و از متنوع، صورتبندی تحریف به اشکال و ادبیات مختلف است. در درنگ امروز به یکی از مهمترین وجوه این تحریف اشاره میکنم. این تحریف متوجه نظریه ولایت فقیه است. این نظریه را برساخته امام خمینی، یا نظریهای مهجور در مجموعه معارف اسلامی تلقی میکنند. منتقدان روایتهای مختلف را مطرح کردهاند. روایت در خور اعتنا، روایت مرحوم آیتالله شیخ مهدی حایری یزدی در کتاب حکمت و حکومت است.
روایتهای دیگر برخی متوسط یا ضعیف و بیاعتبارند. ایشان با تشکیک و تضعیف روایاتی که مستند، نظریه ولایت فقیه قرار گرفته است، شأن پیامبر اسلام محمد مصطفی صلواتالله علیه را به دو نحو، صورتبندی کردهاند. شأن نبوی که متکی و مبتنی بر رسالت الهی ایشان است و قرآن مجید بر آن دلالت میکند.
دوم شأن پیامبر اسلام به عنوان حاکم که این شأن را انتخاب و گرایش یا رویکرد ایشان میدانند که مستقل از نبوت است. فرض کنیم که سخن ایشان تمام است. شأن نبوت و حکومت از یکدیگر جداست، اما نمیتوان سنت پیامبر اسلام را در تاسیس حکومت نادیده گرفت. مسواک زدن یا تقدم در سلام، سنت پیامبر است، اما تاسیس حکومت سنت پیامبر نیست؟ علامه سیدمحمدحسین طباطبایی رضوانالله تعالی علیه، در کتاب «سنن النبی صلواتالله علیه»، به موارد متعددی از سنتهای پیامبر اشاره کرده است، مانند سنت پیامبر در: غسل، وضو، امور اموات، سفر، خواب، بیتالخلاء، معالجه و... در تمامی موارد بیست گانهای که به عنوان سنن پیامبر در کتاب ایشان، تبویب و تبیین شده است، به شیوه رفتار ایشان، با پیروان ادیان مختلف، در امور جهاد، اداره اقتصاد و مالیات، ارسال نامه به سران کشورها و در یک کلام اموری که مربوط به اداره حکومت و شأن پیامبر به عنوان حاکم حکیم است، اشاره نشده است، در واقع شیوه سنتی بررسی سنن النبی(ص) همان شیوهای است که علامه طباطبایی نیز بر همان روال کتاب خود را نوشته است، اما سنت پیامبر فراتر از امور فردی یا خانوادگی است. به ویژه شأن پیامبر اسلام به عنوان نبی خاتم، براساس باور مسلمانان، نمیتواند بیتوجهی به مهمترین وجوه زندگی اجتماعی و سیاسی مسلمانان بوده باشد، چنانکه نبوده است. وقتی قرآن مجید تاکید دارد که رسالت پیامبر اسلام «تعلیم آیات و حکمت» بوده است، حکمت در واقع تفسیر و تبیین آیات در اندیشه و بیان و شیوه رفتار پیامبر اسلام است. گویی این موضوع بسیار مهم و روشن، از شدت ظهور بر نویسندگان و مفسران سنت نبوی مکتوم مانده است. چگونه میتوان، آداب غسل و وضو و سفر و خواب و بیتالخلاء را براساس سنت نبوی تبیین و تفسیر کرد، اما شیوه جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و اعزام نمایندگان به سرزمینهای مختلف و مدیریت غزوات را سنت پیامبر به شمار نیاورد؟
مهمترین سنت پیامبر اسلام که بدون شک نسبت به امور فردی رجحان عقلی و منطقی دارد، امور اجتماعی و سیاسی است. پیامبر اسلام در کنار تعلیم آیات و در واقع امر مهم «تدوین عقیده یا ایدئولوژی اسلامی» به «ملتسازی» و «دولتسازی» نیز پرداخته است. شیوه او در ملتسازی و دولتسازی مهمترین سنت اوست. زمخشری مفسر ارجمند و ممتاز قرآن مجید در تفسیر سوره جمعه، حکمت را همان سنّت تفسیر کرده است: «ویُعلّمُهُمُ ٱلْکِتاب وٱلْحِکْمه، القرآن والسنه». ماوردی نیز در تعسیر انکت و العیون، همین نکته را مطرح کرده است. طبرسی در مجمعالبیان توضیح روشنتری درباره حکمت مطرح کرده است: «فإن الحکمه هی العلم الذی یعمل علیه فیما یجتبى أو یجتنب من أمور الدین والدنیا» حکمت در واقع همان دانش یا دانایی است که مبتنی بر آن رفتار شکل میگیرد. برخی امور دین و دنیا را برمیگزینیم؛ یعنی انجام میدهیم و از برخی امور پرهیز میکنیم.
در واقع در یک کلام، حکمت مصداق اعلا و تمامش سنت نبوی است. هر قدر درباره ژرفا و لطافت این تفسیر سخن گفته شود، جا دارد. طرفه اینکه در باور دینی ما، حکومت در نسبت با حکمت قرار میگیرد و هر دو در سنبت با «حُکم» و خدای حکیم و کتاب حکیم قرار دارند. به عنوان شاهد سخن، وقتی قرآن مجید از اقتدار و بنیاد استوار حکومت داوود سخن میگوید و این استواری حکومت داوود را مبتنی بر «حکمت» و «توانایی و عزم او در تصمیمگیری» تبیین کرده است. (سوره ص/۲۰) انسجام یا هارمونی که در آیات قرآنی وجود دارد. هماهنگی و نظمی که بین سنت نبوی و وحی الهی مشاهده میشود. نسبتی که بین نبوت پیامبر و حکومت او دیده میشود، همان نسبت بین «تعلیم آیات» و «سنت» پیامبر است.
اگر هیچ روایتی درباره ولایت فقیه وجود نداشت. اگر مرحوم آیتالله منتظری کتاب معتبر «در اسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه» را در چند جلد ننوشته بود. اگر ملا احمد نراقی اشارهای به ولایت فقیه نکرده بود. سنت نبوی در تاسیس حکومت در مدینه و شیوه اداره حکومت، راهنمای روشنی بود که مسلمانان از امکان و توان نظری و نیز مصداقی عملی برای تفسیر و تبیین حکومت دینی بهرهمندند. سخن درباره حدود اختیارات حکومت یا ولایت فقیه، بحثی درجه دوم و متفرع بر موضوع اصلی و بنیادین حکومت دینی است. مرحوم آیتالله شیخ مهدی حائرییزدی در کتاب «حکمت و حکومت» به اصل تشکیل حکومت یا شأن پیامبر اسلام به عنوان حاکم اشاره کردهاند، منتها مبانی نظری حکومت دینی را مبتنی بر انتخاب مردم میدانند که سخنی موجه است. در مورد حدود اختیارات حکومت هم، نکاتی را مطرح کردهاند، که شایسته تأمل است. مرادم از طرح این بحث در درنگ، این نکته بود که ما برای اثبات حکومت دینی در اندیشه اسلامی، برهان و عقل صریح و سنت و نقل صحیح پیامبر اسلام را دراختیار داریم. حال فقیه و فیلسوف و عارف و آشنای با جامعه و تاریخ و سیاست، یعنی امام خمینی با بهرهگیری از این ظرفیت نظری و سنت نبوی، انقلابی را گام به گام از نهضت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ معماری کردند و: آفتاب آمد دلیل آفتاب!
دیدگاه تان را بنویسید