علی ربیعی، سخنگوی دولت دوازدهم:
حذف اساتید برجسته دانشگاهها از چه زمانی کلید خورد؟
از میانه های دهه هشتاد بود که برخوردهای سیاسی و جناحی باعث حذف اساتید برجستهای چون حسین بشیریه استاد سرشناس علوم سیاسی دانشگاه تهران شد که فقدان آن هنوز هم ضربات سنگینی بر اندیشهورزی حوزه سیاسی در کشور زده است.
علی ربیعی، سخنگوی دولت دوازدهم طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: مدتی قبل با اساتید برجسته کشور، محمد فاضلی و عیسی منصوری به دیدن چند تن از ناشران موفق و قدیمی کشور رفتیم، آنگونه که سعدی شیرین سخن میگوید: «گر خون تازه میرود از ریش اهل دل/ دیدار دوستان که ببینند مرهمست» در میان گپ و گفت دوستانهای که با این عزیزان داشتیم، نکات قابل تاملی مطرح شد که به نظرم بد نیست با مخاطبان فرهیخته روزنامه اعتماد نیز در میان گذاشته شود.
در این دیدار یکی از دوستان ناشر که همواره دل در گروی رشد فکری و اندیشهورزی کشور دارد به این نکته اشاره میکرد که مدتهاست مانند گذشته، کتابی قابل توجه و حاوی نظریههای عمیق از اتمسفر دانشگاهی کشور به دست ناشران برای چاپ نمیرسد. راوی به شوخی و طنز تاکید میکرد که انگار بارش باران فکر و اندیشه از آسمان دانشگاههای کشور، کاهش یافته و نماز استسقایی، باید تا بر زمین تفت دیده نشر کشور، باران اندیشههای تازه باریدن آغاز کند!
اظهارات این ناشران ارجمند درخصوص کاهش ارتباط محیطهای دانشگاهی با حوزه نشر، ذهن مرا به گذشته و سالهای دور برد. روز و روزگاری را در دهههای قبل به یاد آوردم که دفاتر انتشاراتی کشورمان، معمولا پاتوق چند نویسنده نامآور و نامآشنا بود. در آن برهه، دانشجویان، پژوهشگران و علاقهمندانی که قصد دیدار و گفتوگو با نویسندگان، شاعران، متفکران و... را داشتند، میبایست خود را به دفاتر انتشاراتی برسانند تا فرصت ملاقات و گپ و گفتی با نویسندگان و متفکران پیدا شود.
امروز اما به نظر میرسد که تعداد اندکی از ناشران یک چنین سنتی را حفظ کرده باشند به گونهای که رابطه بین نویسندگان و نظریهپردازان از داخل دانشگاه با انتشاراتیها، بنا بر شواهد متعدد و مستند رو به افول است.به نظرم این نشانهها، هشداری جدی برای کاسته شدن از ساحت اندیشهورزی، چالشهای نظری و ساخته شدن ذهنها است که نباید نسبت به آن بیتفاوت بود.
حال این گزارههای عینی را در کنار این واقعیت قرار دهید که مدتهاست روندهای نامناسبی در جذب هیاتهای علمی، اساتید و دانشجویان در دانشگاههای کشور شکل گرفته است. استعدادهای فراوانی را میشناسم که برای ادامه تحصیل در مقاطع دکترا دچار چالش شده و سیستم کمکی به رفع مشکلات آنها نکرده است.
در یک چنین برهوتی از همدلیها و هماندیشیها است که فکر مهاجرت و پر کشیدن از وطن در ذهن دانشجویان و اساتید کشور شکل میگیرد. اما باید دید ریشه یک چنین مشکلاتی از چه زمانی پدیدار شده است؟
از میانههای دهه 80 خورشیدی، روندی در دانشگاههای کشور شکل گرفت که ارتقای اساتید در هر مرحله منوط به تاییدیههای جدید شد. در آن دوران کانونهای جذب اساتید و دانشجویان در دانشگاهها به نحوی سازمان یافتند که جذب نیروها در مسیر خاصی انجام شود. به این مشکلات، ماجرای بورسیههای غیرقانونی را نیز اضافه کنید که دکتر فرجی دانا، قربانی آنها شد (ظاهرا هنوز هم شمشیر داموکلس پیگیری قضایی موضوع بورسیههای غیرقانونی بر سر دکتر فرجی دانا و همکارانش باقی است). در همین دهه بود که برخوردهای سیاسی و جناحی باعث حذف اساتید برجستهای چون حسین بشیریه استاد سرشناس علوم سیاسی دانشگاه تهران شد که فقدان آن هنوز هم ضربات سنگینی بر اندیشهورزی حوزه سیاسی در کشور زده است.
با عبور از این دوران و طی ماههای اخیر، باز هم قصه کمیتههای جذب و نپسندیدن اساتیدی که مورد علاقه دانشجویان و جامعه هستند، به اشکال تازهای روایت شده است. این اساتید از دانشگاههای مختلف تلاش میکنند تا رویکردهای نوینی را در حوزه اندیشهورزی کشور شکل دهند. اما جماعتی که گمان میکنند محیط دانشگاهی، محل فعالیتهای حزبی و جناحی و گروهی است و شأنی برای علم و دانش و اندیشهورزی قائل نیستند، کمر به حذف اساتیدی بستهاند که اتفاقا مورد اقبال دانشجویان و اصحاب دانشگاه قرار دارند.
با گسترش این برخوردهای سلبی، پدیده جدیدی در فضای عمومی کشور شکل خواهد گرفت که باید الزامات آن را درک کرد. نباید فراموش کرد در تاریخ معاصر ایران، همواره دانشگاهها کانون اصلی تولید نظریه در کشور محسوب میشدند. اما با خروج این اساتید برجسته از دانشگاهها و همچنین گسترش فرآیند ارتباطات و ظهور شبکههای اجتماعی در فضای مجازی، ساحت تولید فکر و اندیشه از دانشگاههای ایران رخت بربسته و بیشتر در فضای مجازی شکل گرفته است.
آرام آرام غلبه جولان اندیشه در فضای مجازی بر ساحت رسمی تولید فکر (دانشگاه) و گسترش علم، پیشی خواهد گرفت. بهرغم اینکه این پدیده از نظر من، مبارک و میمون تلقی میشود، اما آثار منفی فقدان اندیشه ورزی نظاممند در دانشگاهها، کماکان به عنوان یک مساله نگرانکننده باقی خواهد ماند. در حال نوشتن این یادداشت بیاختیار به یاد استاد دانشکده الهیات، شهید جهل و دگماندیشی، استاد مرتضی مطهری میافتم که در کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» مینویسد: «برای تدریس مارکسیست، بروید استادی که واقعا مارکسیسم را شناخته باشد و مومن به مارکسیسم باشد و مخصوصا به خدا اعتقاد نداشته باشد، به هر قیمتی شده پیدا کنید، حقوق گزاف به او بدهید تا بیاید اینها را تدریس کند.» این عبارات مهم، بهانهای شد برای یادآوری این واقعیت که ای کاش با گذشت بیش از 43 سال از پیروزی انقلاب به اندیشه پدران انقلاب اسلامی ایران بازگردیم. کسانی که به جای دگماندیشی و تحجر، مسیرهای نوینی پیش روی انسان ایرانی قرار دادند. نباید فراموش کرد، در تاریخ معاصر ایران، همواره دانشگاهها، بستری بودند تا دانشجویان ممتاز در آنها فارغالتحصیل میشدند یا اساتیدی که آثار قابل توجه و نظریات ارزشمندی داشتند به مرور جذب میشدند. مکانیسمی که کمک فراوانی به پویایی فکری جامعه میکرد و چشمانداز روشنی پیش روی جامعه ایرانی قرار میداد. هرگز برای بازگشت به اصول متعالی انقلاب و بازجستن روزگار وصل خویش، دیر نیست. اگر بدانیم....
دیدگاه تان را بنویسید