محسن هاشمیرفسنجانی:
مواظب افکار نوفرقانیسم و سوءاستفاده از این افکار برای جذب جوانان باشیم
یک فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: باید مواظب افکار نوفرقانیسم و سوءاستفاده از این افکار برای جذب جوانان بود. این افکار انحرافی در نهایت به اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای مرجعیت پیش خواهد رفت.
محسن هاشمیرفسنجانی، عضو حزب کارگزاران سازندگی طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: در دو یادداشت قبلی با عنوان «مانیفست انقلاب و خطر افراط» تلاش کرد تا ابعاد و زوایای گوناگون اهداف انقلاب را مورد کنکاش قرار داده و در کنار آن آسیبشناسی جامعی از خطر افراط به عنوان یکی از چالشهای اصلی پیش روی انقلاب صورت دهد. در این مسیر خط افراط در سالهای ابتدایی انقلاب در موضوعاتی چون، افراط در شیوه مبارزه، ترورها، اعدامها و... بررسی شد.
در سومین شماره از این سلسلهیادداشتهای تحلیلی، محسن هاشمیرفسنجانی تلاش کرده خطر افراط در بخشهایی چون انحلال ارتش، منازعات قومی، قبیلهای و منطقهای را بررسی کند. انحلال ارتش: در تداوم تحرکات بعدی که در سالهای پس از پیروزی انقلاب رخ داد، افراط بعدی توطئه انحلال ارتش بود که با اعلام فرماندهان جدید نظامی از سوی دولت موقت شروع شد. سرلشکر قرنی که از افسران خوشنام و تحصیلکرده بود از طرف دولت، رییس ستاد ارتش شده بود. گروههای مختلف خصوصا گروههای چپ و مجاهدین خلق و.... تجدید سازمان فعلی ارتش را عملی ارتجاعی میدانستند و خواستار انحلال ارتش شدند. در آن موقع من 17 سال داشتم و گهگاه همراه ابوی آیتالله هاشمیرفسنجانی به مدرسه علوی میرفتم. یادم میآید که ایشان در همین رابطه در 26 بهمن 57 برای گروههای مختلفی از تظاهراتکنندگان که خواهان انحلال و تصفیه ارتش بودند سخنرانی کردند و آنها را نسبت به حساسیت موضوع روشن و با نماینده آنها که با شعار ایجاد ارتش خلقی را مطالبه میکرد، مذاکره کردند. حتی بحث ارتش خلقی بعد از تصمیم ایجاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز همچنان در میان بعضی از گروههای سیاسی چپ و .... مطرح ماند. ولی با ذکاوت امام و یاران نزدیک او از این افراط هم جلوگیری شد.
منازعات قومی، منطقهای: همین تصمیم و مبارزه با افراط انحلال ارتش باعث شد که انقلاب بتواند با منازعات قومی و منطقهای مقتدرانه برخورد کند، چرا که پراکندگی قومی و نژادی و مذهبی که در ایران وجود دارد، میتوانست بهانه مناسبی برای سوءاستفاده دشمنان قرار گیرد و این نگرانی که خواستههای تجزیهطلبانه بود را گسترش دهد. چند هفته پس از پیروزی انقلاب آتش فتنه در این مناطق یکی پس از دیگری روشن شد، ابتدا با تقاضای خودمختاری برای خلق کرد شروع و سپس به خلق عرب در خوزستان و خلق ترکمن در ترکمنصحرا و خلق بلوچ و خلق ترک کشیده شد و آنهارا در مقابل انقلاب قرار داد. ولی امام خمینی و همراهان ضمن برنامهریزی گفتوگو با اینگونه تقاضاها از طریق دولت و شورای انقلاب، در اواخر اسفند با صدور اعلامیهای دستور داد که مردم مواظب باشند واحدهای نظامی حفظ شوند و به آنها حمله نشود. نیروهای مسلح با قدرت از خود و نوامیس مردم دفاع کنند. افراطی که اگر کنترل نمیشد هماکنون ایران متحد و واحدی وجود نداشت و از یکپارچگی امروزی خبری نبود.
ترورها: فشارهای افراط عقیدتی و التقاطی و انحرافی موقعی نمایانتر شد که نزدیک به 3 ماه از پیروزی انقلاب بعد از ترور سرلشکر شهید قرنی در 3 اردیبهشت ماه 58، خبر شهادت آیتالله مطهری در 11 اردیبهشتماه 58 بسیار کوتاه روی تلکس خبرگزاریها آمد. او که رییس شورای انقلاب بود و سرآمد مبارزه با تفکرات افراط قبل از انقلاب، در پایان جلسه شورای انقلاب که در منزل زندهیاد یدالله سحابی در خیابان فخرآباد تشکیل شده بود و در حال سوار شدن بر ماشین با شلیک گلولههایی به سر ایشان ترور میشود که باعث تاثر مردم و مخصوصا آیتالله هاشمی شد. انتظار نمیرفت شخصیتی مانند استاد مطهری عنصری با سابقه علمی و فرهنگی مورد تهدید باشد و لذا بعد از ترور شهید قرنی ترور فیلسوف و متفکر اسلامی در پردهای از ابهام بود، چرا که در مورد ترور شهید قرنی، افراطیها (به دروغ) او را عامل خونریزی در کردستان معرفی کرده بودند، ولی در مورد آیتالله مطهری علت ترور روشن نبود.
25 روز بعد جامعه با خبر ترور ناموفق آیتالله هاشمیرفسنجانی مواجه شد و به همین ترتیب شهید مفتح، شهید عراقی و پسرش حسام و مهدیان، حاجی طرخانی، و.... ترور شدند و بعدها مشخص شد که ظاهرا تعدادی نیز در لیست انتظار این ترورهای کور بودند. در آن برهه، بعضی نام این حرکت کور را گلولههای جهل نامیدند که از اسلحه افراط فرقان بیرون میآمد، ترورها تا آذرماه طول کشید و دیماه سرکردههای گروه فرقان که مسوولیت ترورها را به عهده میگرفت، شناسایی و دستگیر شدند. در جریان محاکمات، معلوم شد افرادی کجاندیش و با انحرافات عقیدتی و ایدئولوژیکی افراطی بودند که به سادگی جوانان را فریب داده و به بازی میگرفتند. گفته شد گروه التقاطی و تروریستی فرقان در سال 56 به رهبری طلبه جوانی به نام اکبر گودرزی شروع به فعالیت کرده است. گودرزی ادعای تفسیر قرآن داشت و در مساجد به تفسیر قرآن میپرداخت و از همین جلسات جذب نیرو میکرد. ولی با توجه به فضای دهه 50 که غلبه مخلوط گفتمان کمونیستی و ارزشی در بین بسیاری از گروههای مبارز رایج شده بود، باعث قبول اصول التقاطی شد؛ لذا گروه فرقان مانند گروه مجاهدین خلق از این جهت مستثنی نبود. به عقیده شهید مطهری عقاید انحرافی فرقان نشان از افکار مادی- مارکسیستی داشت. گفته میشد گودرزی که هنوز 25 سال هم نداشت چندین جلد تفسیر قرآن نوشته بود و اصولا فرقان جزوات و کتابها را با نام مستعار منتشر مینمود و تمایلاتی به مجاهدین خلق و.... داشتند و خود را به غلط مامور به پایان رساندن تلاشها برای رهایی اسلام از اسارت آخوندیسم میدانستند.
نگاهی به بینش آنها نسبت به شهید مطهری نشان میدهد که شهید مطهری را مخالف تفکر خود میدانستند چرا که شهید مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری التقاط و انحراف آنها را باز کرده و حتی قبل از انقلاب نیز شهید مطهری از طرف این تفکر تهدید هم شده بود، ولی چون نمیتوانستند از نظر ایدئولوژیک با او به بحث بپردازند لذا برای جذب افراد و تخریب شهید مطهری و دیگران از مواردی استفاده میکردند که باید برای امروز هم درسآموز باشد. مثلا تحت تفکرات التقاطی به زندگی مخالفین خود در شمال شهر انتقاد میکردند و میگفتند که چرا خانه شهید مطهری یا هاشمی یا مفتح در شمال شهر تهران است و چرا شهید مطهری سوار ماشین بنز میشود یا چرا راننده دارد و.... و امثال این حرفها، لذا باید مواظب افکار نوفرقانیسم و سوءاستفاده از این افکار برای جذب جوانان بود. این افکار انحرافی در نهایت به اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای مرجعیت پیش خواهد رفت. خوشبختانه در اواخر سال 58 حدود یک سال بعد از پیروزی، انقلاب از تهدید این افراط هم عبور کرد. ولی افراطهای بعدی هم چنان در کمین بوده و همچنان نیز هستند.... در مقاله بعدی به آنها اشاره خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید