عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی اجتماعی:
عدم تمایز میان دانش با سیاست و اخلاق جامعه ایران را به شدت دوقطبی کرده
همه حوزههای علم مستقل نشوند جامعه به قهقرا خواهد رفت
همه حوزههای علم باید استقلال نسبی پیدا کنند و الا جامعه ما رو به قهقرا خواهد رفت و عدم تمایز میان دانش و علم با سیاست و اخلاق جامعه ایران را به شدت دوقطبی کرده است.
عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی اجتماعی طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: فراموش نکنیم که در بحران موشکی کوبا جان.اف. کندی نپذیرفت که موشکهای هستهای شوروی در کوبا مستقر شود و تهدید نظامی کرد به نحوی که جهان را در آستانه جنگ هستهای قرار داد و آن تهدید را بهتر از سکوت صلحآمیزی دانست که رقابت نظامی بدتری را ایجاد کند. روسها عقبنشینی و تفاهم کردند و کار درست هم همین بود.
اینبار نیز باید مانع از شکلگیری یک جنگ میشدند. اروپا و امریکا یا آگاهانه به سوی این جنگ رفته و از آن استقبال کردند یا در جلوگیری از آن ناتوان بودند و شکست خوردند. به عنوان تحلیلگر نمیتوان نقش آنان در این رخداد مهم نادیده گرفته شود. آنان بیطرف نبودند. بیایید یک لحظه تصور کنیم که این جنگ به برخورد هستهای منجر شود.گرچه احتمال آن کم است، در هر حال غیرممکن نیست و هر اتفاقی ممکن است خواسته یا ناخواسته چنین جنگی را رقم بزند. احتمال اندک جنگ هستهای هم بسیار خطرناک است. در این صورت چه کسی را باید سرزنش کنیم؟
هر چند دیگر فرصتی برای سرزنش کردن هم نخواهیم داشت، در عین حال میتوانیم از حالا پاسخی برای آن داشته باشیم. پوتین؟ گمان نمیکنم که این پاسخ جامع باشد. قطعا پوتین هم هست، ولی دیگران نیز هستند، زیرا این بازی بازیگران گوناگونی دارد.
همانطور که هیتلر که شر مجسم بود نیز به نحوی محصول فضای ناشی از معاهده صلح ورسای در ۱۹۱۹ و آثار مترتب بر آن در اروپا دانسته میشود. جالب است کسانی در مقام تحلیلگر سخن میگویند که منطق طرف روس را چنانچه اظهار و منتشر شده است، تحلیل و نقد نمیکنند. بحث سر این نیست که ما از پوتین یا روسها بدمان بیاید یا خوشمان بیاید و حتی مساله این نیست که مخالفت با این حمله برای منافع ما بهتر است یا موافقت با آن یا اتخاذ موضع بیطرفی. فارغ از اینکه چه ارزیابی از این جنگ داریم، میتوان هر یک از سه موضعگیری را متناسب با منافع کشور اتخاذ کرد. همچنین مساله این نیست که این جنگ اخلاقی است یا خیر؟ پیشگیرانه است یا تجاوزکارانه؟ معلوم است که کمتر کسی به ویژه ایرانیان به پوتین سمپاتی داشته یا از روسیه دل خوشی دارد.
بهطور طبیعی میتوان به راحتی هر جنگی را پیشاپیش و از منظر اخلاقی محکوم کرد و آن را تجاوزکارانه دانست، ولی اینها هیچ کدام کمکی به فهم ماجرا نمیکند و راهگشای نهایی نیست. کیفیت روابط بینالملل و ضرورت دفاع از منافع ملی و نیز وجود اختلافات ارضی و مرزی و وجود ساختاری چون شورای امنیت و حق وتو و... واقعیتهایی است که خود را بر رفتار کشورها تحمیل میکند.
آنچه گفته شد به این معنا نیست که خواننده را به موضعی کارشناسانه و تحلیلی بیطرفانه از اتفاق برساند. اینها فقط در حد طرح پرسش و نکات کلیدی برای فهم موضوع است. مساله اصلی این است که باید بتوان درباره این مسائل نظر داد، نظراتی کارشناسی و تحلیلی که فراتر از تعلقات اخلاقی و منافع ملی، ایدهپردازی کند و برای همه چراغ راهنما باشد. اخلاق، دانش، قدرت و منفعت را نمیتوان به یکدیگر تقلیل داد و به جای هم گذاشت، در حالی که همه آنها ضروری هستند، ولی باید تمایز میان آنها را در نظر داشت.
در این فضای موجود شهروندان و سیاستمداران کار خود را انجام میدهند، ولی دانشمندان نباید اجازه دهند که این دو گروه حوزه علم را بیاعتبار کرده و از بیطرفی خارج کنند. نباید اجازه دهند که تحلیل و توصیف آنها تحت تاثیر فشارهای این دو گروه قرار گیرد. باید استقلال حرفهای و علمی خود را حفظ کنند. هم در نحوه و بیان گزارهها، هم در ادبیاتی که به کار میبرند، هم در ارایه مستندات و شواهد؛ بیطرفی و التزام به اصول علمی را باید حفظ کنند و اجازه ندهند که با نقش کنشگری و تحلیلگری آنان خلط شود.
متاسفانه اتفاقی که در جریان ماجرای اوکراین در ایران رخ داده، موضعگیریهای رسمی و صداوسیما و رسانههای نواصولگرایان از یک طرف و مواضع ضد حکومتی گروههای مقابل موجب شد که این تمایز میان دانش و علم با سیاست و اخلاق شکل نگیرد. جامعه ایران به شدت دوقطبی شده است.
هر اتفاقی رخ دهد به سرعت دو قطب موجود به تناسب خود را پیرامون آن اتفاق تعیین جایگاه میکنند و بیش از آنکه به واقعیت بپردازند، شکاف میان خود را در آن ماجرا بازتعریف کرده و میکوشند که مرزهای هویتی را پررنگتر کنند. یکی از راههای از میان بردن این قطبیت و شکاف عمیق، احترام گذاشتن به استقلال حاملان دانش و علم و تحلیلگران است. البته حاملان علمی نیز خودشان باید در اجرای این هدف کوشا باشند، در غیر این صورت مردم ما بیش از آنچه هست دو یا چند پاره خواهند شد. این شکاف گفتوگو را غیرممکن و ممتنع میکند. همه حوزههای علم باید استقلال نسبی پیدا کنند و الا جامعه ما رو به قهقرا خواهد رفت.
دیدگاه تان را بنویسید