کد خبر: 556868
|
۱۴۰۱/۰۳/۲۱ ۰۶:۲۰:۰۰
| |

آیا مرحوم دعایی می‌توانست از حمله صدام به ایران جلوگیری کند؟

آقای دعایی، سفیر ایران در عراق چند بار در جلسات شورای انقلاب به این برنامه‌ها اعتراض کرد و گفت مگر شما قصد راه‌اندازی جنگ دارید که این برنامه‌ها را اجرا می‌کنند؟

آیا مرحوم دعایی می‌توانست از حمله صدام به ایران جلوگیری کند؟
کد خبر: 556868
|
۱۴۰۱/۰۳/۲۱ ۰۶:۲۰:۰۰

با مرگ سیدمحمود دعایی اولین سفیر بعد از انقلاب ایران در عراق، بعضی از دانشگاهیان و روشنفکران دوباره از او انتقاد کرده‌اند که وی در جلوگیری از حمله صدام از عهده انجام وظایف سفارتش برنیامده است و شاید اگر سفیری آزموده و مجرب در بغداد می‌داشتیم، می‌توانست از حمله صدام به ایران جلوگیری کند.

به گزارش تاریخ ایرانی، سید حسن امین می‌نویسد:

یادداشت حاضر را برای روشنگری در این موضوع به طور عام، و نه به دلیل دفاع از شخص خاص و یا به دلیل مناسبات و روابط شخصی خودم با مرحوم دعایی بر قلم می‌آورم. امید که در تبیین و شفاف شدن موضوع تاثیرگذار باشد.

آنچه مسلم است، این که محاسبات صدام حسین در حمله به ایران، ربطی به هویت و شخصیت سفیر جمهوری نوپای ایران در بغداد نداشت، بلکه محصول ارزیابی او از وضع موجود بود. موضوع اول، عکس‌العمل صدام نسبت به خطرات صدور انقلاب ایران به‌کشور عراق با اکثریت شیعه، و فراخوان آیت‌الله خمینی به انقلاب عراقی‌ها علیه او بود. مطلب دوم و همزمان، افول قدرت نظامی ایران در پی انقلاب بود.

ایران قبل از انقلاب از نظر نظامی در خاورمیانه قوی‌ترین بود و شاه ایران نه ‌تنها در سایه حمایت آمریکا با رزمایش نیروی دریایی و راندن کشتی ابن‌سینا در آب‌های مرزی، ادعاهای عراق را نسبت به اروندرود خنثی کرده بود، بلکه در سطح گسترده منطقه هم با اعزام کمک نظامی به ظفار، خطر حمله کمونیست‌های یمن به عمان و مسقط را خاموش کرد، و فراتر از آن، همسو با دولت ایالات متحده در ویتنام حضور نظامی یافت.

تفوق نظامی ایران بر عراق، در ۱۹۷۵ با توجه به حمایت ایران از جنگ‌های پارتیزانی کردهای عراق به رهبری بارزانی علیه دولت مرکزی عراق، صدام را مجبور کرد که به خواسته‌های ایران برای قبول خط تالوگ به عنوان مرز آبی ایران و عراق در اروندرود تن دردهد و معاهده ایران و عراق ۱۹۷۵ الجزایر را امضاء کند. اما به فاصله کمتر از چهار سال، با انقلاب ۱۹۷۹ این توازن قوا برهم خورد. رژیم پهلوی به عنوان «ژاندارم آمریکا در منطقه» سقوط کرد. ایران انقلابی، ارتش تربیت شده و آموزش‌یافته را به عنوان پشتیبان رژیم طاغوت، تضعیف کرد، و قراردادهای نظامی با آمریکا را فسخ کرد.

این شرایط نظامی تضعیف شده نیروهای مسلح ایران، صدام را که در ۱۹۷۵ تحقیر شده و برای رهایی از حملات بارزانی‌ها که به وسیله ایران پشتیبانی می‌شدند، با ایران به توافق رسیده بود، در شرایط برتر قرار می‌داد. جو بین‌المللی هم علیه ایران بود و صدام تصمیم گرفت که با حمله به ایران هم تحقیر سابق را جبران کند و معاهده ۱۹۷۵ را یکطرفه ابطال کند که در حقوق بین‌الملل و نظم جهانی توجیهی نداشت و هم از خطر صدور انقلاب اسلامی ایران به عراق و دیگر کشورهای مسلمان جلوگیری کند که دلخواه دولت‌های نگران منطقه و در نظم دوقطبی آن روز جهان، مطلوب جهان سرمایه‌داری به سرکردگی آمریکا بود و هم در اجرای اهداف ایدئولوژیکی ناسیونالیستی حزب بعث، می‌توانست اعراب ایرانی خوزستان را با عراق متحد کند که جهان به آن امور بهایی نمی‌داد و ممکن بود اقلیتی از پیروان مکتب میشل عفلق را در حزب بعث خوشحال کند.

در این شرایط از نگاه صدام، آنچه محلی از اعراب نداشت، شخصیت، هویت، مواضع و علایق و گفتار و رفتار فردی سفیر ایران در بغداد بود، آن‌هم سفیری همچون دعایی که سال‌های مدید قبل از انقلاب با گویندگی در رادیو بغداد علیه شاه ایران با حداقل امکانات در زی طلبگی در اتاقکی در بغداد و در حجره‌ای در نجف می‌زیست و ارتباطات سالم و زندگی ساده و بی‌پیرایه او، از چشم استخبارات عراق و نیروهای امنیتی صدام پنهان نبود.

منتقدان نقاد، مدعی‌اند که صدام حسین قبل از حمله به ایران، سفیر وقت ایران یعنی دعایی را احضار کرده و به او گفته است که به تهران بگوید دست از اخلال در عراق و تحریک شیعیان به تکرار انقلاب اسلامی ایران در عراق بردارد و گرنه، به ایران حمله می‌کند.

اولاً دعایی در حیات خود، احضارش و دیدارش را با صدام انکار می‌کرد. من احتمال می‌دهم که اگر احضاری هم صورت گرفته باشد، دعایی باید به وزارت خارجه عراق احضار شده باشد، نه به ملاقات صدام.

منتقدان می‌گویند که دعایی پیام صدام را به مهندس بازرگان رسانده است، ولی دعایی می‌گفت در زمان آغاز اولین تحرکات نظامی عراق به مرزهای ایران، انتخابات ریاست‌جمهوری انجام شده بود و ابوالحسن بنی‌صدر مستقر بود و بازرگان دیگر نقشی نداشت.

آنچه با شناخت رابطه دعایی با مراجع قدرت در ایران، برای من موجب اقناع وجدانی می‌شود، این است که دعایی باید جوِ ضدایرانی عراق و احتمال حمله صدام به ایران را نه به بازرگان و بنی‌صدر، بلکه به شخص پیر و مقتدا و مراد خود آیت‌الله خمینی منتقل کرده باشد.

شیاع تام هم دارد که وی گریه‌کنان این خبر را به استحضار بنیانگذار و رهبر نخستین جمهوری اسلامی رسانده است. به هر حال. این که دعایی با خصوصیتی که به آیت‌الله خمینی داشت، گزارش محل مأموریت خود را که سال‌ها کشور محل تبعید آیت‌الله خمینی بوده است، به امام و پیشوای خود ندهد، از حساب احتمالات خارج است.

نتیجه‌گیری من این است که انگیزه‌ها و ملاحظات صدام حسین در حمله به ایران، چیزی نبود که حتی تغییر مواضع شخص آیت‌الله خمینی بتواند مانع آن حمله شود، چه‌ رسد به گفتار و رفتار دعایی در مقام سفیر یا کل دستگاه دیپلماسی ایران، بلکه مذاکره، قول و قرار یا خواهش و التماس مثلاً بازرگان نخست‌وزیر یا بنی‌صدر رئیس‌جمهور، کمترین تأثیری نمی‌توانست در تصمیم صدام داشته باشد.

به‌علاوه، حمله بعدی صدام حسین به کویت نشان داد که تصمیم او به آغاز جنگ بخشی از ساختار ذهنی مستبدانه قهرمان‌پرور و غرورآفرینیِ شخصیتیِ کاذب خود او هم بوده است. با این ملاحظات، اگر احتمال سهو و خطای سفیران امثال دعایی هم برود که البته چون کاریر دیپلماتیک نداشتند، احتمال این قصور نه تقصیر، بالاست، باز هم موثر در نفس امر نبوده است. به عبارت دیگر، رفتار سفیر ایران در بغداد هرچه متغیر هم می‌بود، در نتیجه تصمیم صدام در آغاز حمله به ایران بی‌اثر بود. من این مطالب را همان چهل سال پیش در مقالاتی به انگلیسی در فصلنامه مطالعات حقوق بین‌الملل و حقوق تطبیقی دانشگاه لندن نوشتم و دیگر در اینجا تکرار نمی‌کنم.

 

دیگر نظرات

 

ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت:

دولت صدام در مورد حمله به ایران هم مصمم بود، هم مردد. کشورهایی در منطقه، مثل کویت، آمادگی داشتند که میان ایران و عراق برای بهبود روابط وساطت کنند.

حافظ اسد، رئیس‌جمهور وقت سوریه هم برای میانجی‌گری اعلام آمادگی کرده بود. در شهریور ۱۳۵۸ که برای شرکت در اجلاس سران کشورهای عدم تعهد به هاوانا سفر کرده بودم، در مذاکره با رهبران دولت‌های عربی به آن‌ها گفتم که شما عرب زبان هستید و زبان این عرب [صدام حسین] را بهتر بلد هستید. بروید صحبت کنید. باید شما عرب‌ها به ما یک جایزه بدهید که شاه، بزرگترین حامی اسرائیل در منطقه را سرنگون کرده‌ایم.

حالا چرا عراق آمده و قوای خودش را در مرزهای ایران تمرکز داده است؟ محور اصلی سیاست دولت موقت در رابطه با عراق این بود که از جنگ پیشگیری کند. اما دولت ایران تنها کنشگر این روابط نبود.

متاسفانه کسانی رفته بودند در صدا و سیما مثل آقای محتشمی‌پور، محمدعلی هادی و موسوی خوئینی‌ها که در برنامه‌هایی که به زبان عربی از رادیو و تلویزیون ایران پخش می‌شد، تبلیغات مخربی داشتند، به نحوی که آقای دعایی، سفیر ایران در عراق چند بار در جلسات شورای انقلاب به این برنامه‌ها اعتراض کرد و گفت مگر شما قصد راه‌اندازی جنگ دارید که این برنامه‌ها را اجرا می‌کنند؟ صدا و سیمای ایران خبری پخش کرد که «امروز در کربلا هزاران نفر به خیابان‌ها ریخته‌اند و تظاهرات کردند و شورش شده است.» آقای دعایی زنگ زد و گفت والله هیچ خبری نبوده، من خودم آنجا بودم. علاوه بر آن، آقای غرضی استاندار خوزستان بود، عده‌ای از معارضان عراقی وابسته به حزب الدعوه از عراق به اهواز رفتند و با استفاده از امکانات استانداری، برنامه‌های رادیویی اجرا می‌کردند که مضمون همۀ آن‌ها تبلیغ علیه دولت عراق و شخص صدام بود./ گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی»، ۱۰ مهر ۱۳۹۳ 

 

صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران: ای کاش مرحوم دعایی پیگیر پیامی که از صدام برای امام آورده بود می‌شد ای بسا ممکن بود جلوی جنگ ایران و عراق گرفته می‌شد.

 

روایت‌های سیدمحمود دعایی از آغاز جنگ

 

من مقارن جنگ در عراق نبودم. قبل از سال ۵۹ برگشتم. اگر ‎‌دقت کرده باشید من به دلیل موضعی که وزارت امور خارجه ایران ‎‎‌گرفت قبل از عید نوروز سال ۱۳۵۹ به ایران فراخوانده شدم. سفیر عراق هم از ایران اخراج شد. جنگ در شهریور سال ۱۳۵۹ آغاز شد. ‎یعنی من ۶ ماه قبل از جنگ به ایران برگشته بودم و قبل از جنگ هم از طرف حضرت امام مسئول روزنامه اطلاعات شدم. من از اردیبهشت سال ۵۹ مسئول اطلاعات شدم.

در رابطه با‎ ‎‌پیش‌بینی جنگ و کلا‎ ‎‌در رابطه با‎ ‎‌عراق من چند ‎‎‌ملاقات با‎ ‎‌حضرت امام داشتم و به ایشان عرض کردم که عراقی‌ها‎ ‎‌اهداف و برنامه‌هایی دارند و در شرایط کنونی، تاکتیک اصرار بر مذاکره ‎‎‌و نشست را‎ ‎‌تعقیب می‌کنند. من در یک ملاقات دو ساعته در قم به ایشان وضعیت مبارزین عراقی را گفتم و از اهمیت مبارزاتشان صحبت ‎کردم. همچنین درباره شیوه‌هایی که می‌تواند کاربرد بهتری داشته باشد ‎سخن گفتم و بیان کردم که عراقی‌ها‎ ‎‌اصرار دارند یک شخصیت رسمی‌‎ ‎‌خارج از دولت موقت و مرتبط با‎ ‎‌شخص حضرت عالی با‎ ‎‌آن‌ها‎ ‎‌مذاکره کند. شخصی که قرار بود با‎ ‎‌ما‎ ‎‌مستقیما‎ ‎‌مذاکره کند خود صدام بود.

امام فرمودند: من باید فکر کنم و بعد بگویم. روز بعد که به خدمت ‎‎‌ایشان رسیدم امام فرمودند: من تصور می‌کنم که عراقی‌ها‎ ‎‌حُسن‌نیت ‎ندارند و قصد فریب ما‎ ‎‌را‎ ‎‌دارند و من مصلحت نمی‌دانم در این شرایط ‎شخصی را‎ ‎‌از طرف خودم بفرستم. این مساله باشد تا‎ ‎‌انتخابات انجام ‎شود و کشور نظم خود را‎ ‎‌بیابد. یعنی رئیس‌جمهور، مجلس و دولت منتخب مجلس داشته باشیم.

در مناسبتی که در یکی از جلسات شورای انقلاب شرکت کردم تاکید ‎کردم که اگر بنا بر حفظ روابط در سطح عالی است در برخوردها‎ ‎‌و ‎‎‌شیوه‌های ارتباطی تجدید نظر کنید. در آن روزگار هر یک از روزنامه‌ها، رسانه‌ها‎ ‎‌و بخش‌های مختلف‌‎ ‎‌رادیو و تلویزیون، سازی جداگانه می‌زدند. مثلا‎ ‎‌رادیو اهواز که برنامه ‎عربی داشت توسط مخالفین رژیم عراق اداره می‌شد و آنچه که احزاب و ‎سازمان‌های مبارز عراقی می‌خواستند، پخش می‌شد. بدیهی است که این سخنان در ارتباط ما و عراق و تلقی‌‎ ‎‌آن‌ها‎ ‎‌از انقلاب اسلامی تاثیر ‎‌می‌گذاشت. شورای انقلاب نسبت به فرستادن فردی که به طور رسمی با‎ ‎‌عراق مذاکره کند تردید داشت.

امام معتقد بودند مذاکره فایده‌‌ای ندارد. زیرا‎ ‎‌عراق قصد فریب ما‎ ‎‌را‎ ‎‌دارد و نمی‌خواهد با‎ ‎‌ما‎ ‎‌و انقلاب اسلامی ما‎ ‎‌کنار بیاید. عراق از بهترین ‎فرصت ممکن یعنی از زمانی که ما‎ ‎‌درگیر مسائل داخلی و بحران‌های بعد ‎‌از انقلاب بودیم استفاده و سعی کرد تا‎ ‎‌در درون کشور اختلاف و ‎دودستگی ایجاد کند. بنابراین با‎ ‎‌استفاده از گروهک‌های سیاسی تحت نفوذ خود بعضی از استان‌های مرزی ما‎ ‎‌را‎ ‎‌به جدایی‌طلبی و استقلال‎ ‎‌تحریک کرد تا‎ ‎‌از طریق ایجاد درگیری‌های داخلی و قومی‌‎ ‎‌یعنی داشتن ‎داعیه استقلال در استان‌های مرزی، ما‎ ‎‌را‎ ‎‌وادار به سازش و تسلیم کند و ‎‎‌به نوعی به خواسته‌های خود برسد.

یکی از این استان‌ها‎ ‎‌استان خوزستان بود که در آن زمان تیمسار مدنی‌‎ ‎‌استاندار آنجا‎ ‎‌بود. او می‌توانست به عنوان یک استاندار قدرتمند نظامی‌‎ ‎‌با قاطعیت شورش‌هایی را‎ ‎‌که به تحریک عراق پدید آمده بود سرکوب کند ‎‎‌و در عین حال با‎ ‎‌درایت و مردم‌داری توده مردم را‎ ‎‌به نظام و انقلاب ‎‎‌جذب کند اما‎ ‎‌متاسفانه تنها‎ ‎‌با‎ ‎‌قلدری و سرکوب عمل بسیاری ‎‌از شخصیت‌های متنفذ در میان مردم را‎ ‎‌طرد کرد. بعد از او مهندس ‎غرضی استاندار آنجا‎ ‎‌شد که تنها‎ ‎‌به اتخاذ تدابیری که می‌توانست تا‎ ‎‌حدودی ضربه‌پذیری ما‎ ‎‌را‎ ‎‌در مقابل عراق و هوادارانش کم کند ‎‌می‌اندیشید.

البته عراقی‌ها‎ ‎‌برنامه‌های مدون از پیش تعیین شده داشتند. آن‌ها‎ ‎‌حتی‌‎ ‎‌قبل از پیروزی انقلاب درصدد بهره‌گیری از اوضاع داخلی ایران و حل ‎‌مسائل و مشکلات خود بودند و اصولا‎ ‎‌بعد از تسلیم شدن به ‎خواسته‌های رژیم شاه و بالاخره توافق الجزایر، همیشه درصدد انتقام و ‎‌جبران شکست بودند و نسبت به استان زرخیز خوزستان طمع داشتند.

آن‌ها‎ ‎‌با‎ ‎‌سقوط شاه داعیه قدرت برتر منطقه و ژاندارمی خاورمیانه را‎ ‎‌پیدا‎ ‎‌کردند و بدیهی است که از بروز یک قدرت مستقل در مقابل شرق و غرب در منطقه هراس داشتند و طبیعتا‎ ‎‌برای ضربه زدن به این دولت مستقل از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نمی‌کردند و از هر توانی برای‌‎ ‎‌ضربه زدن استفاده می‌کردند.

به عبارت دیگر باید به این نکته توجه داشت که صدام در حقیقت‎ ‎‌مقدمات جنگ علیه ایران را‎ ‎‌از آبان ۵۷ (سه ماه قبل از پیروزی انقلاب) آغاز کرد و اولین قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی جنگ را از همان موقع در بصره تاسیس کرد و برادرش برزان تکریتی را مسئول قرارگاه کرد.

یعنی ‎‎‌با اعلام انحلال ساواک و مراکز قدرت امنیتی و سیاسی رژیم شاه و با‎ ‎‌فروپاشی نظم سابق و از هم گسستنِ بدنه ارتش که در واقع پس از فرار سربازان از پادگان‌های ایران آغاز شده بود، صدام به فکر انتقام از ایرانی‌ها‎ ‎‌افتاد و درصدد برآمد تا حقارتی را که در درون از زمان امضای قرارداد ‎الجزایر به دست خودش به دلیل تسلیم در برابر شاه احساس می‌کرد، جبران کند.

علاوه بر این انگیزه موثر، او به درستی درک کرده بود که با‎ ‎‌فروپاشی نظام دیکتاتوری شاه و تشکیل حکومتی مردمی و اسلامی در کنار مرزهایش پایه‌های دیکتاتوری حزب بعث عراق هم متزلزل می‌شود. ‎‎‌پس باید در جهت تضعیف و صدمه زدن به این نظام نوپا از هیچ کوششی دریغ نکند. به اضافه، ماهیت و طبیعتِ وابستگی صدام به ‎‌بیگانگان، زمینه تحریک‌پذیری و تشویق وی را به جنایت فراهم می‌کرد.

‎‌او برای این همه، نیاز به زمینه‌چینی داخلی و منطقه‌‌ای و برداشتن موانع از سر راه داشت. البته «حسن البکر» رئیس‌جمهور عراق به دلیل پختگی و درک روشن از تجارب جهانی، مانع جدی به حساب می‌آمد. لذا با‎ ‎‌کودتای درون حزبی، وی را وادار به استعفا کرد و بعد هم از میان‎ ‎‌برداشت و با به دست گرفتن قدرت تام، اهداف خود را دنبال کرد. ابتدا‎ ‎‌برخی از حکام دیکتاتور منطقه را از حضور حکومتی مردمی و انقلابی‎ ‎‌در ایران به هراس انداخت و خود را حامی آنان در قبال موج مردمی آزادیخواهی منطقه‌‌ای معرفی کرد و سپس به ضد انقلاب فراری و موجود در میهن ما هم امید و امکان ضربه زدن داد.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها