عطاءالله مهاجرانی، فعال سیاسی:
دانش در ساحت فرهنگ بر زبان و شیوه بیان سیاستمدار تاثیر میگذارد
وقتی سیاستمداری دانش در ساحت فرهنگ را جذب و کسب کرد، این آشنایی بر زبان و شیوه بیان او تاثیر میگذارد. ممکن است سیاستمداری به هر دلیل فرصت آموختن و آشنایی با ساحت فرهنگ را نیافته است، از مشاورانی استفاده کند که از بعد دانش و دانایی و خیر خواهی قابل اعتماد باشند.
عطاءالله مهاجرانی، فعال سیاسی و روزنامه نگار طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: (اینهمه رفتند و مای شوخچشم هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار) بیتی که خواندید از قصیده شماره ۲۸ کلیات سعدی است.
خداوند رحمت کند مرحوم آیتالله محی الدین حائری دوست و همکار در دوره نخستِ مجلس شورای اسلامی را، حافظ میخواندیم، گفت: «سعدی قاعده فرهنگ ما و حافظ ارتفاع آن است!» این سخن قیمت ندارد. هرچه درباره آن بیشتر بیندیشیم، اوج و عمق بیشتری مییابد. قصیده را بخوانید تا ببینید چه دریایی از معانی در آن موج میزند و چه رودخانههای شیرینی در دل دریا جاری است. چندین ضربالمثل مشهور از همین قصیده در زبان و ادب پارسی به یادگار مانده است. ما نه تنها از رفتگان اعتبار و عبرت نمیگیریم، بلکه از ماندگان و روندگان در عصر خودمان نیز غافلیم. افزون بر آن از تجربه خودمان هم عبرت نمیگیریم! این سومی دیگر محشر است.
عبرت از رفتگان:
دوران حکومت ۳۷ ساله شاه و البته ۳۷ روزه بختیار، شایسته توجه و تامل است. شاه با اهل فرهنگ چگونه مواجه میشد؟ چه تصور از اهل فرهنگ داشت؟ چرا و چگونه اهل فرهنگ، نویسندگان و شاعران و هنرمندان علیه او بودند؟ چرا شاه از روشنفکران با تحقیر یاد میکرد؟ در یک کلام شاه «شخصیت بیفرهنگی» بود و از فرهنگ ایرانی و نیز فرهنگ اسلامی شناختی نداشت. گنجینهای که به عنوان سند شناخت او از حیث فرهنگی و دانش و دانایی در اختیار است، افزون بر یادداشتهای علم. گفتوگوهای با ارزشی است که به ابتکار مرحوم دکتر لاجوردی به عنوان پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد در اختیار است.
وقتی میگویم شاه بیفرهنگ بود، او را با محمد علی فروغی یا دکتر محمد مصدق و حتی با قوامالسلطنه اگر قیاس کنیم، همان تعبیر بیفرهنگ شایسته اوست. گامی اگر فراتر برویم و مثلا شاه را با جواهر لعل نهرو نخستوزیر هند بسنجیم، تفاوت و تمایز آشکار میشود. جهان منتظر بود تا سخنی از نهرو بشنود و از زاویه دید او بسیاری ترجیح میدادند، جهان را ببینند و تفسیر کنند. شاه در دهههای آخر حکومتش، به ویژه پس از سرکوب نهضت ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، محرم اسرار و مشاور و عامل اصل در حکمرواییاش، علم بود، شاه به نخستوزیرش هویدا و وزیر خارجهاش خلعتبری ناسزا میگفت و همیشه توهین میکرد. علم هم دست کمی از شاه نداشت، اتفاقا هویدا شخصیت فرهنگی هم بود منتها شخصیت و فرهنگ را در پیش پای شاه قربانی کرده بود، در پاکستان از وزیر خارجهاش، اردشیر زاهدی کتک خورده بود، تمام تصمیمهای اصلی کشور در دفتر علم ساخته و پرداخته میشد.
اندره زیگفرید درباره جواهر لعل نهرو گفته است: «نهرو مرد سیاسی است که ابتذال یک مرد سیاسی را ندارد.» این تعبیر روایت دیگری از ابتذال سیاسی، سیاستمداری از قبیله شاه و علم و تاکیدی بر وجهه فرهنگی نهروست.
این وجهه فرهنگی در درجه نخست نیاز به کسب یا آشنایی با مقوله فرهنگ و هنر و اندیشه دارد. وقتی سیاستمداری دانش در ساحت فرهنگ را جذب و کسب کرد، این آشنایی بر زبان و شیوه بیان او تاثیر میگذارد. ممکن است سیاستمداری به هر دلیل فرصت آموختن و آشنایی با ساحت فرهنگ را نیافته است، از مشاورانی استفاده کند که از بعد دانش و دانایی و خیر خواهی قابل اعتماد باشند. در این زمینه میبایست به حکمت امام علی علیه السلام توجه کرد: «اندیشه و نظر پیران برای من محبوبتر از حضور و تکاپوی جوانان است!» یعنی این حضور و تکاپو شایسته است که پشتوانهای از اندیشه ژرف و رای صائب داشته باشد، بد نیست مثالی بزنم، وزیری که بحمدالله به موقع استعفا کرد، وعده ساخت لامبورگینی داده بود! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
دیدگاه تان را بنویسید