محمد فاضلی، جامعهشناس:
جامعه ایرانی حق دارد ناآرام باشد چون آیندهاش برآورده نمیشود+ ویدئو
جامعه با یک ساختار حکمرانی مواجه شده که دائم توانش را از دست میدهد
محمد فاضلی، جامعهشناس، گفت: احساس جامعه این است که این مدل از حکمرانی و این مسیری که داریم طی میکنیم آیندهای براش بنا نمیکند، بنابراین جامعه ایرانی حق دارد ناآرام باشد چون آیندهاش را برآورده نمیکند.
محمد فاضلی، جامعه شناس در برنامه «شیوه» در شبکه چهار تلویزیون در مناظره با سعید حاج ناصری استاد علوم سیاسی داشگاه تهران گفت: جامعه ایران به دلیل آنچه برای خانم مهسا امینی پیش آمد بسیار داغدار و ملتهب است. باید بدانیم جامعه ایران در چه وضعیتی است. فقط 14 درصد مال سالهای قبل از انقلاب هستند، 86 در صد پس انقلاب به دنیا آمده اند.
بخشهایی از صحبتهای محمد فاضلی و سعید حاجناصری را در ادامه بخوانید و ببینید:
*این جامعه گسترش یافته و رشید و بالغ شده و تحصیل کرده است. این جامعه از برخی عارضه ها رنج می برد. نرخ بیکاری بسیار بالاست، حتی با نرخ های پایین مشارکت این بیکاری بالاست. بیکاری به شکل نابرابری بین زن و مرد تقسیم شده؛ مردان پنج برابر زنان شاغل هستند! نرخ بیکاری زنان 13 درصد، نرخ بیکاری مردان 7.2 درصد.
*در جوانان 18 تا 35 سال، نرخ بیکاری مردان 13.8 و نرخ بیکاری زنان 28.3 درصد. جوان 18 تا 35 سال دو برابر کل بیکار است!تعداد دانشجویان زن 20 هزار بیش از مردان است، زنان بیشتر دانشجو شده اند، اما نرخ بیکاری آنها دو برابر است. نرخ مشارکت اقتصادی آنها هم یک پنجم است. طبیعی است من مثل زنان اسم این را بگذارم یک تبعیض ساختاری علیه زنان.
*همین جامعه در 10 سال گذشته میزان برخورداری ثروتمندترین دهک به فقیرترین دهکش از 11 برابر شده 14 برابر؛ یعنی نابرابری هم گسترش یافته است. طبق گزارش دو سال پیش مرکز پژوهش های مجلس، ما در طول دهه 90 یک افول اقتصادی وحشتناک را تجربه کردیم. این افول در حدی است که اگر تا سال 1405 ما سالی 8 درصد رشد اقتصادی داشته باشیم، شش سال متوالی رشد 8 درصد، آن هم برای اقتصادی که از اول دهه نود رشد اقتصادی آن میانگین صفر بوده این گزارش می گوید تازه آن سال می رسیم به جایی که سال نود بودیم! و می دانیم این غیرممکن است!
*این جامعه ای است که 60 درصد شاغلانش پوشش بیمه ندارند! این جامعه دچار 18.4 درصد فقر است، یعنی از هر پنج نفری که از کنار شما رد می شود یکی در فقر مطلق به سر می برد! در این جامعه دولتش به شدت کسر بودجه دارد و جایگاه جهانی اش این است. ما باید ببینیم داریم کجا زندگی می کنیم!
*در جایی داریم زندگی می کنیم که در فاصله سالهای 80 تا 97، در سال 80 هشتاد درصد تجارت ما با 23 کشور بوده است. رسیدیم به جایی که در سال 97، پنجاه و چهار درصد تجارت کشور با سه کشور بوده است (چین، عراق، امارات). اگر شما به این نمی گویید جداافتادگی از جهان، پس چه می گویید؟!
*در داخل به شدت تضعیف شده اید از نظر اقتصادی و به مردم فشار آمده است، در حالی که کشور 10 میلیون جمعیت افزایش یافته 40 درصد درآمد سرانه اش را از دست داده است. میانگین تورم در جهان در سال 2018، 2.4 درصد بوده است، و تورم بلندمدت ایران 20 درصد بوده و فقط سه کشور ونزوئلا، زیمباوه و آرژانتین تورم بیشتری داشته اند!
*روایت من از جامعه امروز من این است که جامعه ای است که به شدت بالغ شده، از 36 میلیون نفر شده 84 میلیون، تحصیلاتش به شدت رفته بالاتر، به لحاظ آگاهی بسیار پیشرفت کرده. این جامعه به شدت جهانی شده، به شدت می تواند خودش را مقایسه کند. به شدت مردمش به سفر می روند و خودشان را با جهان مقایسه می کنند. این جامعه مواجه شده با یک ساختار حکمرانی که دائم دارد توانش را از دست می دهد و به شدت بر سر موضوعات مختلف انرژِی خود را هدر داده است.
*میانگین هوشی و توانایی جامعه بالاتر از حکومت بالاتر است؛ این وضعیت جامعه ایرانی را به استیصال رسانده است! این روزها دیگر فقط مهاجرت نخبگان نیست، مهاجرت تکنسین های نیروی کار شما هم دارد رخ می دهد. آدم هایی که درون ساختار تصمیم گیری هستند می شود روی اکثریت آنها دست گذاشت و ادعا کرد که آنها از میانگین آدم هایی که در جامعه هستند پایین تر هستند.رویای توسعه دارد بر باد می رود.
*جامعه احساس می کند دارد تمام ظرفیت هایش را از دست می دهد. انسان موجودی است که در سایه آینده زندگی می کند. احساس جامعه این است که این مدل از حکمرانی و این مسیری که داریم طی می کنیم آینده ای براش بنا نمی کند، بنابراین جامعه ایرانی حق دارد ناآرام باشد چون آینده اش را برآورده نمی کند.
*ما سال 90 هم همین حرف ها را می زدیم...اگر این مسیر درست بود پس از سال 1390 تا 1400 باید اتفاقی رخ می داد. امروز با جامعه ای ناآرام مواجه ایم که حق دارد و ناراضی است و حق دارد و در روشن ندیدن آینده هم حق دارد.
ما تبدیل شده ایم به جامعه مسائل حل نشده! در زمان شاه هم عده ای به جامعه شناس ها می گفتند حرفهای غربی می زنید!محافظه کارها زمان شاه هم می گفتند این اعداد بیخود است! در دولت شاه هم که به غربگرایی متهم بود عده ای به جامعه شناس ها می گفتند حرفهای غربی می زنید! در آن حکومت هم که می خواست سرتاپا غربی شود یک عده ای می گفتند این حرفها غربی است! و شد آنکه شد!
*مردم مطالبه گر هستند، بر سر فساد، بر سر اشتغال، بر سر زنان، بر سر مداخله در سبک زندگی شان، بر سر تخریب محیط زیست. مجموعه ای از تناقضات را نمی توانید پوشش دهید. به میلیون ها نفر بگویید مقاومت کنید و بعد ببینید خودشان جور دیگری زندگی می کنند! وسایل خودشان را از جای دیگری می خرند، بچه هایشان در جای دیگری زندگی می کنند!
*ما تبدیل شده ایم به جامعه مسائل حل نشده!این جامعه انبوهی از مسائل حل نشده در ذهنش دارد، از اسیدپاشی در اصفهان بگیرید تا مرگ ها در بازداشتگاه ها...من توییت می زنم و می گویم که ابراهیم رئیسی کار درستی کرد که با خانواده مهسا امینی تماس گرفت. مخاطب به من ناسزا می گوید و می گوید که کدام یکی به نتیجه رسیده که این یکی برسد!
در طرف دیگر این مناظره سعید حاج ناصری، استاد علوم سیاسی قرار داشت که اظهارات او نیز در ادامه می آید:
*جوانان امروز احساس تعلق خاطر ندارند؛ فکر می کنند تبدیل به انسان های زایدی شده اند. همه فیلم رضا مارمولک رو دیدیم. جایی از فیلم خودزنی می کند و به بهداری می رود. آنجا با یک روحانی همجوار می شود. وقتی با این روحانی همجوار می شود، روحانی در وجود رضا مارمولک یک انسان عاصی را می بیند که می خواهد علیه مناسبات موجود طغیان کند. روحانی برای اینکه رضا مارمولک را تسکین دهد می گوید که برادر من به تعداد انسان ها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد، همان حدیث معروف.
*رضا مارمولک به روحانی می گوید بالا منبر رفتی ولمان کن. روحانی می گوید که فقط ما بالا منبر نمی رویم، خارجی ها هم بالا منبر می روند. در آنجا یک کتاب داستانی وجود دارد، شازده کوچولو. شازده کوچولو در فهم این فیلم بسیار مهم است. روحانی بخش هایی از داستان شازده کوچولو قرائت می کند. شازده کوچولو به روباهی می گوید که من میخواهم با تو بازی کنم، روباه می گوید تو نمیتوانی با من بازی کنم چون من اهلی نشده ام، من تعلق ندارم، انس ندارم.
*رضا مارمولک از زندان فرار می کنه، به سمت مرز می رود...مردم او را می بینند فکر می کنند روحانی است، پشت سر او نماز می خوانند. رضا مارمولک کم کم از عاصی بودنش خارج می شود. چرا؟ چون رضا مارمولک آنجا تعلق را احساس می کند و حس می کند که سودمند است.
*با این مقدمه میخواهم بگویم که اگر جوان امروزی طغیان می کند به خاطر این است که احساس تعلق ندارد. احساس تعلق از چه چیزی برمی آید؟ از اشتغال، از داشتن خانواده، از اینکه نقشی سودمند در جامعه دارد و جامعه او را به رسمیت شناخته است.
*جوانان امروز، دختر و پسر، امروز احساس تعلق خاطر ندارند. فکر می کنند تبدیل به انسان های زایدی شده اند. تورگنیئف (نویسنده مشهور روس) رمانی دارد به نام رودین، آنجا به نحو احسن نشان می دهد که چگونه در جامعه روسیه انسان های زیادی بوجود آورده اند به عنوان انسان های زیادی! چنین انسان هایی پایگاه اجتماعی انقلاب 1917 روسیه شدند. جمهوری اسلامی مخالف طبقه متوسط نیست و طبقه متوسط هم مخالفت جمهوری نیست.
دیدگاه تان را بنویسید